فتحالله فرزند حاج میرزا محمدعلی امشهای معروف به حاجیخان در سال 1234ش در گیلان دیده به جهان گشود. او پس از گذراندن تحصیلات در حد سطح وارد دستگاه عریض و طویل عموی خود شد. در واقع او از نظر تحصیلات علمی چندان عقبهای نداشت و نویسنده و سخنران توانمندی محسوب نمیشد. با این حال از نظر زیرکی، کاردانی، مدیریت و هوش توان لازم را برای اموری که به وی محول میشد به خوبی داشت. در جوانی به واسطه همین درایت و کاردانی از میان پسرعموهایش این فتحالله خان بود که عهدهدار کارهای عمویش در گمرکات گیلان شد. عموی وی اکبرخان بیگلربیگی مالک و حاکم مشهور دوره
ناصرالدینشاه و اجارهدار گمرکات شمال ایران بود. فتحالله خان به واسطه تواناییاش در مدیریت امور توانست در عرض مدت کوتاهی سود بسیاری را نصیب عموی خود کند و درآمد سرشاری از این راه بهدست آورد. در نتیجه به مرور و با گذشت زمان وی نیز دارای آوازهای بلند در استان گیلان و شهر رشت شد. وی ابتدا قصد داشت با دختر عموی خود ازدواج کند، اما با مرگ عمویش با بیوه جوان وی ازدواج کرد. هدف وی از این کار حفظ داراییهای عمو در خانواده پدری بود. از قضا دیری نپایید و دختر جوان اکبرخان که نامزد فتحالله خان بود بر اثر بیماری در جوانی درگذشت و بخش عمدهای از داراییهای عمو در اختیار وی قرار گرفت.1
بدینترتیب فتحاللهخان بهسرعت جای عموی خود را گرفت و دیری نپایید که با درجه امیرتومانی که از سوی ناصرالدینشاه و
امینالسلطان به وی اعطا شده بود لقب سالار اعظم را گرفت. او در سال 1278ش و همزمان با سفر سوم مظفرالدینشاه به اروپا با تقدیم دوازدههزار تومان پیشکشی به شاه به لقب سردار منصور رسید. فتحاللهخان به تدریج بخشی از املاک گیلان را خرید و فردی متمول و متمکن گردید. وی تا آغاز جنبش مشروطیت در ایران چندین بار به اروپا سفر کرد و با افکار و تمدن اروپایی آشنا گردید. فتحاللهخان در اروپا با آزادیخواهان ایران آشنا شد و مقارن با تحولات انقلابی در ایران به صف مشروطهخواهان پیوست. در ایام انقلاب مشروطه وی اداره تلگرافخانه تهران را عهدهدار شد. پس از آن سرویس پستی به مبلغ بسیار کلانی به وی اجاره داده شد و به عنوان وزیر پست انتخاب گردید. اما با قدرت گرفتن محمدعلیشاه و با به توپ بستن مجلس وی از وزارت پست برکنار شد و با فرمان محمدعلیشاه به کلات خراسان تبعید شد.2
این وضعیت نیز چندان طولی نکشید و فتحاللهخان به همراه عموزادگانش علیه استبداد محمدعلیشاه به پا خاستند و همراه با مشروطهخواهان انقلاب محرم رشت را به راه انداختند. در واقع او در گیلان به محمدولیخان سپهدار تنکابنی پیوست و همراه با اطرافیانش مشروطیت را احیا کرد. آنها پس از آن به سمت قزوین و تهران حرکت کردند. بدینترتیب او دوباره قدرت پیدا کرد و به عضویت کمیسیون 28 نفره سران مشروطه درآمد و به عنوان وزیر پست و تلگراف در کابینه محمدولیخان تنکابنی مشغول به فعالیت شد. فتحاللهخان در هر چهار کابینه محمدولیخان تنکابنی سمت وزارت پست و تلگراف را عهدهدار بود. اما با به قدرت رسیدن عینالدوله در سال 1294ش وی به سمت وزارت عدلیه منصوب گردید. با این حال از آنجایی که این دوران به صورتی دوران فترت سیاسی شده بود و دولتهای بسیار شکننده شکل میگرفتند عمر کابینه عینالدوله نیز چندان طولانی نشد و وی جای خود را به
عبدالحسینمیرزا فرمانفرما داد. فتحاللهخان هرچند در دوره سوم نمایندگی مجلس از منطقه طوالش و گرگانرود به مجلس راه یافت، اما به جهت اینکه عبدالحسینمیرزا فرمانفرما سمت وزارت پست و تلگراف را دوباره به او پیشنهاد داد در کابینه جدید دوباره به سمت وزارت پست و تلگراف منصوب شد.3
در ایام انقلاب مشروطه وی اداره تلگرافخانه تهران را عهدهدار شد. پس از آن سرویس پستی به مبلغ بسیار کلانی به وی اجاره داده شد و به عنوان وزیر پست انتخاب گردید. اما با قدرت گرفتن محمدعلیشاه و با به توپ بستن مجلس وی از وزارت پست برکنار شد و با فرمان محمدعلیشاه به کلات خراسان تبعید شد. این وضعیت نیز چندان طولی نکشید و فتح اللهخان به همراه عموزادگانش علیه استبداد محمدعلیشاه به پا خواستند
فتحاللهخان و لقب سپهدار رشتی
سپهدار تنکابنی در سال 1294ش به لقب سپهسالاری رسید و لقب سپهدار اعظم رشتی به فتحاللهخان که لقب سردار منصور را یدک میکشید، داده شد. سپهدار رشتی از سال 1295ش در سه کابینه وثوقالدوله وزیر داخله و وزیر جنگ شد؛ دولتی که به دلیل عقد
قرارداد ننگین 1919م در تاریخ نامش ثبت شد. بعد از سقوط دولت وثوقالدوله مشیرالدوله مسئول تشکیل کابینه گردید، اما دولت وی نیز چندان دوام نیاورد و پس از چند ماه وی نیز مجبور به ترک قدرت شد. در این هنگام احمدشاه دو نفر را برای تصدی پست نخستوزیری در نظر داشت: یکی از آنها محمدولیخان سپهسالار تنکابنی بود و دیگری شاهزاده عبدالمجیدمیرزا عینالدوله. نکته جالب توجه این است که هنگامی که احمدشاه پست نخستوزیری را به این دو نفر پیشنهاد داد هر دو این سیاستمداران از پذیرفتن آن سر باز زدند. در واقع هر دو ضروریات زمان را درک کرده بودند و به این نتیجه رسیده بودند که هرج و مرج ناشی از انقلاب مشروطه طوفان استبداد را در پی خواهد داشت و باید منتظر دگرگونی در ساختار قدرت و سیاست آن روز بود.4
نخستوزیری سپهدار رشتی
با این حال میتوان گفت مهمترین اتفاق زندگی سپهدار رشتی در این مقطع رقم خورد. سپهدار رشتی در سال 1299ش بود که توسط احمدشاه فرمان نخستوزیری به نام او صادر و مأمور تشکیل کابینه شد. او دو کابینه تشکیل داد و در هر دو کابینه خودش وزارت داخله را عهدهدار بود و کسی را برای این سمت انتخاب نکرد. این امر به خوبی گواهی این مسئله بود که تا چه اندازه اوضاع آن روزهای کشور آشفته بود؛ کشوری که از دام استبداد به دامان هرج و مرج پناه برده بود. در واقع سپهدار رشتی و انقلابیون که با آرزوی رسیدن به آزادی انقلاب مشروطه را هدایت کرده بودند دستاوردی جز هرج و مرج برای مردم و کشور به ارمغان نیاوردند. او هرچند تمام تلاش خود را به خرج داد تا با گرفتن کمک از ظرفیت عامه مردم بتواند بر بخشهایی از مشکلات کشور فائق آید نتوانست این وظیفه و رسالت خود را به سرانجام رساند. به معنای دقیق کلمه او مسئولیت را هنگامی عهدهدار شده بود که کشور که از یکسو درگیر انقلاب داخلی و از سوی دیگر مورد تهاجم نیروهای خارجی قرار گرفته بود و در بحبوحه جنگ جهانی اول به سر میبرد.5
برخی بر این باور هستند که سپهدار رشتی به خوبی میدانست که در آن مقطع پذیرش مسئولیت نخستوزیری دستاوردی در پی نخواهد داشت با این حال از پذیرفتن آن سر باز نزد. در واقع او میدانست که انگلستان برنامه دیگری برای ایران در سر دارد و به دنبال استقرار یک دیکتاتوری قدرتمند در ایران است. طرحی که نیاز به یک فرد قلدرمآب داشت. در پایان دولت سپهدار رشتی نیز چندان عمری نکرد و با کودتای 3 اسفندماه 1299 بود که رضاخان میرپنج دولت او را ساقط کرد. در واقع با روی کار آمدن رضاخان و بعدا رضاشاه دوران رفت و آمد دولتها و کابینهها و به تعبیر همایون کاتوزیان دوران هرج و مرج به پایان رسید و استبداد جای آن را گرفت. به زبان دیگر میتوان گفت که متاع آزادی که انقلابیون مشروطهخواه به دنبال آن بودند نه تنها به دست نیامد، بلکه نیاز به امنیت سبب شد سربرآوردن رضاخان شد؛ فردی که با کمک دولت انگلستان کودتایی ترتیب داد و به پایان آرزوی مشروطهخواهی مهر تأیید زد.6
روی کار آمدن رضاشاه
رضاشاه به محض تصرف تهران کلنل کاظمخان را به ریاست فرمانداری تهران منصوب کرد. تمام اعضای کابینه سپهدار رشتی به غیر از خود وی دستگیر و راهی زندان شدند. همزمان احمدشاه و ولیعهد وی محمدحسنمیرزا به کاخ فرحآباد گریختند و سپهدار رشتی نیز راهی سفارتخانه انگلستان و در آنجا پناهنده شد. سپهدار رشتی بعد از چند روزی که در سفارت انگلستان پناهنده بود با ضمانت این کشور از ایران خارج شد و به اروپا سفر کرد. دولت جدید به ریاست سیدضیاءالدین طباطبائی تشکیل شد و رضاخان نیز به فرماندهی نیروهای قزاق در ایران منصوب گردید. سپهدار رشتی پس از مدتی به ایران بازگشت و در دورههای چهارم و پنجم مجلس شورای ملی از شهرستان رشت به نمایندگی مجلس انتخاب شد. پس از آن به علت اینکه هفتادساله شده بود نتوانست در انتخابات مجلس شرکت کند و بدینترتیب عمر فعالیت سیاسی او نیز به پایان رسید. البته روی کار آمدن پهلوی نیز مزید بر علت شد و دیکتاتوری رضاشاه سبب گردید بسیاری از نخبگان سیاسی از صحنه سیاسی حذف شوند.7
در مجموع آنچه در مورد سپهدار رشتی میتوان گفت این است که وی نتوانست به اهدافی که مشروطهخواهان ترسیم کرده بودند دست پیدا کند. در واقع آزادی لجامگسیخته آنچنان به بیثباتی در کشور دامن میزد و عمر دولتها را کوتاه میکرد که زمانی برای تحقق اهداف انقلاب باقی نمیماند. سپهدار رشتی در نهایت در سال 1317ش در تهران چشم از جهان فرو بست و در آرامگاه ابن بابویه در آرامگاه خانوادگی به خاک سپرده شد.
پی نوشت:
1. هومن یوسفدهی،