او با طرح لزوم بازگشت به چهار دهه نخست ظهور و بسط اسلام در حجاز و عراق به دنبال تغییراتی در مذهب و دیانت بود که ادعاهای متفکران هوادار ابن تیمیه را به یاد میآورد و از تأثیرپذیری او از سلفیه و آموزههای آنان حکایت میکند
در اواخر دوران قاجار جریانهایی به ظاهر دینی بهوجود آمدند که هرچند سعی میکردند نظرات خود را در پوشش مفاهیم دینی ارائه کنند، اما در واقع پیشنیه فکری و روابط آنها با جریانهای ضددینی و فرقههای دستساز استعمار نشان میداد که آنها با هدف تسهیل روی کار آمدن افراد دستنشانده دولتهای خارجی ظهور کرده و در عمل اعتقادی به مفاهیم اسلامی ندارند. این جریانها در اواخر دوران قاجار و دوران پهلوی اول خود را در خدمت رضاخان قرار داده و تمام تلاشان را برای مشروعیت بخشیدن به اقدامات او انجام دادند. براین اساس در این نوشتار درصدد هستیم تا اندیشههای اسدالله خرقانی را که براساس اسناد بهجایمانده با رهبران ازلی و بابی ارتباط داشته است مورد بررسی قرار دهیم.
سیداسدالله خرقانی از مردم خرقان قزوین بود. وی در مکتب مقدمات عربی را خواند و در پانزدهسالگی برای ادامه تحصیل به قزوین رفت. پس از فراگرفتن فقه و اصول در حدود سال 1275-1276ق به تهران آمد و در حوزه درس حکیم معروف به مرحوم میرزای جلوه حکمت آموخت و در ضمن علوم جدید و زبان فرانسه را هم خواند. در حدود سال 1284 با خانواده به نجف هجرت کرد.1
در سال 1322ق، گروهی از مخالفان حکومت قاجار که اغلب آنها گرایش و یا همکاری با فرقه ازلیان داشتند، بر آن شدند تا تکاپوهای سیاسی خود را نظاممند کنند. ایشان، برای این منظور، کسانی را که به همفکری میشناختند، در باغ میرزا سلیمانخان میکده جمع کرده، راهکارهای لازم برای رسیدن به اهداف خود را با ایشان در میان گذاشتند. مهدی ملکزاده (فرزند ملکالمتکلمین و داماد میرزا سلیمانخان میکده)، این انجمن را «هسته انقلاب ایران» نامیده است. درواقع، اعضای این انجمن بودند که با تکاپوهای خود، سرانجام موجب شدند تا مظفرالدینشاه فرمانی برای تأسیس عدالتخانه صادر کند. خرقانی، در میان نُه نفر اعضای هیئتمدیره این انجمن جای داشت. روشن است که عضویت او در میان آن مدیران نُهگانه، از جایگاه مهمش در میان فعالان برجستهای چون شیخ محمدمهدی شریف کاشانی، میرزا نصرالله ملکالمتکلمین (بابی)، سیدجمالالدین واعظ (بابی)، حاج میرزا یحیی دولتآبادی (رئیس بابیها در ایران)، میرزا سلیمانخان میکده، میرزا محمدحسین فروغی (ذکاءالملک) و... حکایت میکند.2
خرقانی در جریان جنبش مشروطه مأموریت یافت تا در راستای بسط مرام فکری انجمن ملّی در میان اقشار مختلف جامعه، و نیز ــ به توصیه ملکالمتکلمین (بابی) ــ در راستای ارتباط با حوزه نجف و خاطرنشانکردن مفاسد دستگاهِ حکومت به علمای آنجا بکوشد. خرقانی به نمایندگان تبریز یعنی به جناح تقیزاده نزدیک بود. او در آن زمان جزء مخالفان شیخ شهید آیتالله فضلالله نوری محسوب میشد. او در نامهای به تقیزاده بر این مسئله صحه گذاشته است. گفته میشود که خرقانی در آن زمان نقش زیادی در منفی کردن نظرات برخی از علمای نجف درباره شیخ فضلالله نوری داشته است. همچنین خرقانی در کنار نامه خود سابقه همکاری با اردشیر جِی، جاسوس انگلیس را که نقش مهمی در روی کارآمدن رضاخان داشته است، دارد.3
یکی از ایرادهای اساسی خرقانی توصیه او به مراجعه به قرآن و تفسیر آن براساس برداشتهای شخصی بدون آگاهی از علوم دینی است. او با توصیه مراجعه به قرآن بدون داشتن دانش دینی درعمل زمینه قرائتهای اشتباه و شخصی از قرآن را در دهههای آینده فراهم آورد
خرقانی در دور سوم مجلس شورای ملی بهعنوان نماینده قزوین انتخاب میشود. او در جریان جمهوریخواهی رضاخان متهم میشود که با گرفتن پول به دفاع از آن پرداخته است. عینالسلطنه درباره خرقانی مینویسد: «من در جوانی که سید هم جوان و طهران بود، شنیدهام بابی است. پسرش همان است که در زمان مشروطه آن مقاله کفرآمیز را در حبلالمتین نوشت و فرار کرد». سپس عینالسلطنه به اعلانی اشاره میکند که گفته میشود خرقانی بعد از دریافت پول، دست از انتقاد از جمهوری پیشنهادی رضاخان برداشته است.4
بعد از این دوران خرقانی از فعالیت سیاسی دست برداشته و فعالیت خود را معطوف به حوزه فکری میکند. او پروژه فکری خود را در توجه به قرآن خلاصه میکند. وی مناقشه پیرامون استبداد و مشروطه در تاریخ معاصر را از این زاویه میبیند. او دراینباره مینویسد: «در ممالک اسلامی دو دسته مشروطه و مستبد مانند قارچ از زمین روییده، هر دو دسته در حقیقت مدعای خود به همهچیز تمسک کردند، مگر قرآن مجید! از اتفاقات آنکه هیچیک از دو دسته اسمی از قرآن نبردند. معلوم شد که هر دو دسته از متدینین در مملکت ایران و عثمانی آشنایی و علاقهای با قرآن و صاحب آن نداشتند».5
یکی از ایرادهای اساسی خرقانی توصیه او به مراجعه به قرآن و تفسیر آن براساس برداشتهای شخصی بدون آگاهی از علوم دینی است. او با توصیه مراجعه به قرآن بدون داشتن دانش دینی درعمل زمینه قرائتهای اشتباه و شخصی از قرآن را در دهههای آینده فراهم آورد.
خرقانی عصر حاضر را دوران جاهلیت میخواند و راهحل مشکلات دوران خودش را بازگشت به قرآن و عمل به آن عنوان کرده است. وی معتقد است که از زمان معاویه، اولوالأمر قرآنی هیچ مصداقی نداشته است. به گفته او اولوالأمر یا همان حاکم اسلامی، شرایطی دارد که از جمله آنها ایمان و حکم به عدل است. مسلمانان باید در هر دوره مصداق این شرایط را انتخاب کنند و اگر در مدت ریاست مخالفتی آشکار با احکام اسلامی داشته باشد، حق عزل او را دارند.6
به عقیده خرقانی، شریعت پایه زندگانی و حاکم انتخابی مسلمانان مجری احکام شریعت است، اما دولت مدرن نیازمند به قوانین فراتر از شریعت است و بهعبارت دیگر قوانین موضوعه در دولتهای مدرن شامل قوانین شرعی و عرفی است. خرقانی در خصوص مکانیسم تدارک قوانین در حوزه عرف مینویسد: «احکام عرفیه که بیان آنها از وظایف شرع نیست، از قبیل قانون اداری وزارتخانهها، این سنخ امور راجع به هیئت مقننه است برای هر موضوع عرفی حکمی موافق عادت و اخلاق مملکت وضع نمایند». به نظر خرقانی علاوه بر شریعت، قوه مقننه و حاکم منتخب مردم باید یک مجلس کبیر ملی از اشخاص بصیر، از علمای قدیم و جدید تا یکصد نفر و بیشتر تأسیس و مدتی تعالی افکار کرده و وظیفه هیئت حاکمه و محکومه را معین نمایند.7
خرقانی مشروعیت جعل قانون را وابسته به اراده و مشیت عامه میداند و مینویسد: «چون مملکت به نظر وحدانی است، پس غیر از خود ملت احدی حق جعل قانون را ندارد. هیئت اجتماعیه از جهت اجتماع باید قانون جعل کند. هیئت مقننه چون از اعضای جمعیت است به این لحاظ میتواند قانون جعل کند».8
کتاب «محوم الموهوم و صحو المعلوم» یکی از کتابهای معروف خرقانی است. همانطور که از عنوان کتاب پیداست، خرقانی در این کتاب ترک عمل به سیاسات مقرر اسلام را سبب انحطاط مسلمانان ارزیابی میکند. او با طرح لزوم بازگشت به چهار دهه نخست ظهور و بسط اسلام در حجاز و عراق به دنبال اصلاحاتی در مذهب و دیانت است که میتواند یادآور ادعاهای متفکران هوادار ابن تیمیه باشد؛ نکتهای که میتواند آن را از تأثیرپذیری او از سلفیه و آموزههای آنان ارزیابی کرد. این سلفیگرایی که با نقد حدیثگرایی و همچنین بازگشت به قرآن همراه است، یکی از نقاط کانونی تفکر خرقانی است.9
به اعتقاد خرقانی مسلمانان برای رفع اختلاف باید قرآن را بهعنوان معیار و محک قرار دهند و از هرگونه اختلاف درباره دوران طلایی اسلام، یعنی دوران خلفای راشدین، خودداری کنند. به اعتقاد وی این دوران نباید مورد نقد و مباحث مسلمانان قرار بگیرد. خرقانی علاوه بر این گرایشها (سلفیگری) مخالف تفسیر قرآن مطابق رویکردهای فلسفی و عرفانی بود؛ چراکه پیشفرض لزوم تفسیر کتاب آسمانی این است که نص آن برای عموم قابلفهم نیست.10
درمجموع نظریهپردازان رژیم پهلوی بر این باور بودند که این حرکت اصلاحی در امتداد مواضعی است که دولت رضاخان برای تفکیک دین از سیاست و از بین بردن شعائر مذهبی در پیش گرفته است. در نوع این حرکتها حملاتی به روحانیت سنتی و حتی مرجعیت شیعه صورت میگرفت؛ به همین دلیل این تفکر مورد پسند دولت رضاخانی واقع شد.11
نظرات فکری خرقانی که از سرچشمه اندیشه کسانی چون شیخ هادی نجمآبادی بیرون آمده بود، پس از مرگ وی در سال 1315ش توسط کسانی چون شریعت سنگلجی و با شدتی بیشتر، توسط سیدصادق تقوی دنبال شد. وی از سویی بهعنوان عامل یکی از مهمترین انجمنهای سری تهران به نجف رفت و حساسترین بخش انقلاب مشروطیت را زیر نظر قرار داد. خرقانی در آن زمان از سوی انجمن سری مأموریت داشت از رسیدن اخبار واقعی ایران به مراجع نجف جلوگیری کند و بین علمای ایران و نجف اختلاف بیندازد. از سویی دیگر او با اندیشههای خویش طیفی را در جامعه شیعه و غیر شیعه (طایفه موسوم به قرآنیان و موحدین) به مسیر فکری موردنظر خویش متمایل نمود.12
درنهایت اینکه تحولات دهههای 1340 و 1350 و ایجاد گروههای تندرو سیاسی مانند مجاهدین خلق و فرقان و تأکید این گروهها بر استفاده گزینشی و بدون نیاز به تحصیل دینی از قرآن نشان میدهد که این نوع گروهها بهنوعی تحت تأثیر اندیشههای افرادی مانند خرقانی بودند. تأثیرپذیری از این اندیشهها سبب شد آنها بتوانند قرائتی التقاطی از اسلام را به جوانان ارائه دهند؛ مسئلهای که مقابله با آن به یکی از چالشهای عرصه فکری تبدیل شد.
حاج نصرالله ملکالمتکلمین و فرزندش، مهدی ملکزاده به اتفاق اردشیر جی
شماره آرشیو: 754-1ع
پی نوشت:
1. رسول جعفریان، جریان و سازمانهای مذهبی ـ سیاسی ایران، تهران، نشر علم، چ دوم، 1392، ص 1023.
2. سیدمقداد نبوی رضوی، بررسی نقش آیتالله سید اسدالله خرقانی، تکیهگاه مشروطهطلبان در نجف؛ به نقل از:
http://old.sharghdaily.ir/news/90/08/01/38666.html
3. مقداد روحانی، مأمور «انجمن سری» در نجف، نگاهی به زندگی و فعالیتهای سیداسدالله خرقانی، مجله زمانه، سال چهارم، ش 35 (مرداد 1384)، ص 55.
4. رسول جعفریان، همان، صص 1025-1026.
5. داود فیرحی، فقه و سیاست در ایران معاصر، تهران، نشر نی، 1391، ص 475.
6. سیدمحمدعلی حسینیزاده، اسلام سیاسی در ایران، قم، انتشارات دانشگاه مفید، ص 171.
7. داود فیرحی، همان، ص 501.
8. عصمت غفاری و دیگران، بررسی اندیشه سیاسی سیداسدالله خرقانی، نشریه سپهر سیاسی، دوره 4، ش 11 (بهار 1396)، ص 66.
9. حامد زارع، «کدام بازگشت به قرآن»، ماهنامه مهرنامه، سال ششم، ش 44 (آبانماه 1394)، ص 181.
10. همانجا.
11. رسول جعفریان، همان، ص 1029.
12. مقداد روحانی، همان، ص 57. https://iichs.ir/vdcc10qs.2bqoe8laa2.html