بدیع زادگان نه سکوت در مقابل وحشیگریها و کشتارهای رژیم را جایز میدانست و نه عملیاتهای ماجراجویانه را. او برای تحقق اهداف سازمان «عملیات کوچک انفجاری» را کافی میدید؛ با این شرط که به عملیات بزرگتر هم دست زد. به گفته او، عملیات بزرگ صرفا باید «برای اعمال حداکثر ضربه به سیستم پلیسی و حاکمیت سیاسی رژیم بهکار رود»
پایگاه اطلاع رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ اصغر بدیعزادگان از نخستین کسانی بود که به سازمان مجاهدین خلق پیوست، اما درباره نقش او در سازمان روایتهای متفاوتی وجود دارد. برخی منابع، بهویژه منابع سازمان مجاهدین خلق، او را از بینانگذاران سازمان معرفی میکنند، اما منابع دیگر میگویند برخلاف آنچه در مدارک و نوشتههای سازمان ذکر شده است، وی از بنیانگذاران نبود و فعالیتهای ابتدایی وی بیشتر مطالعاتی بوده است.1
زندگینامه بدیعزادگان
اصغر بدیعزادگان در سال 1319ش در اصفهان در یک خانواده متوسط شهری متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در اصفهان و کرج و دوره دبیرستان را در تهران گذراند و از سال 1330ش در رشته مهندسی شیمی دانشکده فنی دانشگاه تهران آغاز به تحصیل کرد. بدیعزادگان که در دوران دبیرستان با مسائل سیاسی انس گرفته بود، از بدو ورود به دانشگاه به فعالیتهای سیاسی منظم کشیده شد. دوران دانشگاهی او همزمان با آغاز فعالیتهای جبهه ملی دوم و نهضت آزادی بود. بنابراین او هم در میتینگهای جبهه حضوری فعال داشت و هم مخاطب پیگیر جلسات تفسیر آیتالله طالقانی در مسجد هدایت بود. افزون بر این، بدیعزادگان در جلسات سخنرانی مهندس بازرگان نیز حاضر میشد. در همین جلسات نیز با محمد حنیفنژاد و سیدسعید محسن آشنا شد.2
بدیعزادگان پس از پایان دوره دانشکده در اواخر 1341 برای خدمت وظیفه به پادگان سلطنتآباد ــ کارخانجات مهماتسازی ارتش ــ رفت و در همانجا نیز استخدام شد و پس از هشت ماه اشتغال در کارخانه، بهعنوان استادیار شیمی به استخدام دانشکده فنی دانشگاه تهران درآمد. در سال 1345 نیز از سوی سعید محسن به همکاری با گروه دعوت شد و بدینترتیب در ارتباط تشکیلاتی با سازمان مجاهدین خلق قرار گرفت.3
او از سال 1345 تا سال 1347 در کنار حنیفنژاد، محسن و عبدالرضا نیکبین رودسری معروف به عبدی یک کادر رهبری چهارنفره را تشکیل داد.4 در اواسط سال 1347، عبدی نیکبین از مبارزه کنار کشید و عملا از سازمان جدا شد.5
علیاصغر بدیعزادگان (از بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق)
در دوران سپری کردن خدمت سربازی
بدیعزادگان تا اوایل سال 1347 که به جمع مرکزی سازمان پیوست، در چند نوبت عهدهدار کلاسهای تعلیماتی شد. در اواخر سال 1348 که کادر رهبری تصمیم به اعزام تعدادی از اعضا به خارج از کشور جهت آموزش و طی دوره چریکی گرفت، بدیعزادگان مسئولیتی جدید یافت. او در مردادماه 1349 با گرفتن مرخصی از دانشکده به پاریس رفت و تا پایان خردادماه 1350، که به ایران بازگشت، مسئولیت فعالیتها و هماهنگیهای سازمان در خارج از کشور در فرانسه، لبنان و اردن را بهعهده داشت. او در این مدت، پس از دو ماه توقف در پاریس، به بیروت و سپس امان (پایتخت اردن) رفت و از آنجا در پی اطلاع از دستگیری شش تن از اعضا در دبی، عبدالرسول مشکینفام را جهت ایجاد ارتباط و کسب آگاهی بیشتر به دبی فرستاد که ماجرای هواپیماربایی را بهدنبال داشت. سپس به دلیل محدودیت امکانات و مشکلات دیگری که در تعلیم افراد اعزامی توسط الفتح پدید آمد، در پی جذب منابع آموزشی و پایگاههای دیگری برآمد؛ ازاینرو در اواخر پاییز 1349 برای جذب همکاری چین و الجزایر به همراه علی باکری به فرانسه رفت، اما سفر یادشده ثمری نداشت و این دو در اواخر اسفند 1349 به سوریه بازگشتند و زمینه تمرکز افراد اعزامی را در اردوگاههای آموزشی الفتح در سوریه فراهم کردند. در همین زمان بود که بدیعزادگان نیز دورههای تعلیماتی تیراندازی و ساختن مواد منفجره را گذراند.6
وی در اوایل تیرماه 1350 به ایران بازگشت و چند قبضه اسلحه و مقداری فشنگ نیز با خود آورد. بدیعزادگان که پیش از این در گروه اطلاعات سازمان (1349) عضو اصلی بود، به تأسیس گروه شیمی و مواد انفجاری (1350) پرداخت.7
چندی نگذشت که سازمان ضربه خورد و دستگیریهای وسیع شهریور 1350 پیش آمد. پس از این، بدیعزادگان عمدهترین فعالیت تبلیغاتی سازمان را انجام میداد. وی طی نامهای به حسین روحانی در پاریس، خبر دستگیری اعضا و لیست اسامی و تعداد تقریبی آنها را برای پیگیری تبلیغاتی ارسال کرد و یادآور شد که برای این منظور از عناصر جبهه ملی در خارج از کشور کمک بگیرد و افزایش فشار سازمانهای بینالمللی را خواستار شود.8
در این شرایط، رهبری سازمان به منظور آزادسازی دستگیرشدگان طرح ربودن شهرام پهلوینیا، فرزند اشرف پهلوی، را در دستور کار قرار داد. بدیعزادگان وظیفه کرایه اتومبیل عملیات و رانندگی آن را بهعهده داشت و دیگر افراد مجری طرح عبارت بودند از: حنیفنژاد، مشکینفام و سیدی کاشانی و البته محمد مهرآیین به عنوان مجری اصلی که بعدها نقش او فاش شد.9
قبل از این، بدیعزادگان لیست اسامی حدود پنجاه نفر زندانی را که شامل سی و چند نفر مجاهد و چند تن از چریکهای فدایی میشد به بیروت فرستاده بود تا در صورت موفقیت عملیات گروگانگیری شهرام، کادر رهبری خارج از کشور نیز برای آزاد کردن زندانیان هماهنگ عمل کند، اما عملیات شکست خورد و چهار روز بعد در 5 مهرماه 1350، بدیعزادگان که با کارت استادی دانشگاه یک دستگاه اتومبیل را از مؤسسه ماشین کرایه دلیجان در خیابان ولیعصر، کرایه کرده بود توسط اطلاعات شهربانی دستگیر شد.10
محمد مهرآئین، از اعضای سازمان مجاهدین خلق، در خاطرات خود دراینباره گفته است: بدیعزادگان پس از ماجرای ربودن شهرام، اولین نفری بود که توسط ساواک شناسایی و دستگیر شد. او بعد از عملیات به منزل یکی از اقوامش رفت که در همسایگی او افسر ضد اطلاعات شهربانی زندگی میکرد؛ لذا اصغر در آنجا شناسایی و توسط شهربانی دستگیر شد. شهربانی که میپنداشت به سوژه نابی دست یافته است از هیچ شکنجه و اذیت و آزاری در حق او فروگذار نکرد تاآنجاکه حتی او را به وسیله اتو سوزاند و با شلاق پوست تن او را کند، اما بدیعزادگان دم فروبست و اطلاع تازه و خبر جدیدی در اختیار ساواک قرار نداد.11 در نهایت نیز وی همراه حنیفنژاد، محسن، عسگریزاده و مشکینفام در 4 خرداد 1351در میدان تیر چیتگر اعدام شد.12
به گفته مهرآیین، مرکزیت دستگیر و متلاشیشده سازمان در استراتژی جدید خود، ازآنجاکه میدانست حنیفنژاد، بدیعزادگان و مشکینفام به طور قطع حکم اعدام خواهند گرفت، تصمیم گرفت خود مسئولیت عملیات گروگانگیری و تعداد دیگری عملیات را قبول کند و با اعتراف به برخی کردهها و ناکردهها، دیگران را از مهلکه مرگ رهایی دهد.
مهرآئین دراینباره میگوید: منوچهری و تهرانی، بازجوهای ساواک، هنگام آزادی، مرا صدا زدند و گفتند: ما میدانیم که تو در ماجرای گروگانگیری والاگوهر شهرام، نقش اساسی داشتی، اما زمانی این مطلب را فهمیدیم که کار از کار گذشته بود و کسانی مثل مشکینفام، بدیعزادگان و حنیفنژاد به خاطر آن اعدام شده بودند. ولی اگر ما این قضیه را رو میکردیم، آن وقت به خاطر سهلانگاری مجازات میشدیم. پرسیدم چطور فهمیدید؟ گفتند: وقتی وحید افراخته در سال 1354 دستگیر شد نه این موضوع، بلکه قضایای زیادی را مثل قتل مجید شریفواقفی را برای ما روشن کرد و خیلیها را هم لو داد.13
شخصیت و افکار بدیعزادگان
به گفته برخی اعضای سازمان همچون بهمن بازرگانی، بدیعزادگان هرچند مخالفت خود را با شکهای ایدئولوژیک بیان میکرد، ولی از خودراضی نبود، تواضع داشت و فردی بود که شخصیتش روی خیلیها تأثیر میگذاشت.14
شهین بدیعزادگان، خواهر کوچکتر وی، درباره برادر چنین گفته است: من همیشه اصغر را در حال مطالعه دیده بودم. گاهی وقتها دیده بودم که روزی دو تا سه ساعت روی روزنامههای عصر کار میکرد و هر روز به اخبار رادیوها گوش میداد. دیده بودم که ساعتها از وقتش را به مطالعه و تفکر درباره قرآن مشغول بود و در جواب مادرم میگفت: «قرآن کتاب راهنمای عمل و کار است؛ چیزی نیست که لای جلد ترمه و مخمل بپیچیم و در طاقچه بگذاریم».15
بدیعزادگان، چنانکه محمدمهدی جعفری، از اعضای سابق نهضت آزادی و مرتبطین اولیه با سازمان میگوید، همچون حنیفنژاد و محسن شخصیتی نفوذناپذیر داشت. به گفته او، آنها «تعالیم اسلامی را به گونهای فراگرفته بودند که هرگز احتمال نمیرفت منحرف میشوند، اما کسانی که بعدها به سازمان پیوستند مثل مسعود رجوی و موسی خیابانی، اگرچه هرگز اعلام نکردند مارکسیست هستند و حتی خودشان را ضد مارکسیسم میدانستند، ولی درواقع چنان تحت تأثیر این مکتب قرار داشتند که برخی کارهای ناشایست در اسلام را مجاز میدانستند».16
بر اساس اسناد ساواک، بدیعزادگان از داخل زندان دستورالعملهایی در مورد چگونگی ادامه فعالیت بقایای سازمان تدوین کرده بود و قصد داشت آن را در موقعیت مناسب جهت متواریان این سازمان به خارج از زندان ارسال کند که قبل از ارسال ضبط شد.17
بدیعزادگان در این نامه با تحلیل وضعیت موجود نوشته بود: دستگیریهای گسترده و کشتار بیرحمانه، این پرسش را برای مردم ایجاد کرده که آیا واقعا رژیم و سیستم پلیسیاش ضربهناپذیر هستند؟18
او جواب صحیح به این پرسش را محور عمده خطمشی آتی جنبش دانسته و نوشته است: «وظیفه گروهها عبارت است از: 1. سعی در استمرار عمل برای شکستن سکوت و حاکمیت سیاسی دشمن و درنتیجه دو وظیفه متضاد وابسته به هم؛ 2. سعی در استمرار جنبش و لذا حداکثر کوشش برای حفظ موجودیت سازمان ...».19
علیاصغر بدیعزادگان در کنار آیتالله طالقانی،
یدالله سحابی و چندتن از اعضای انجمن اسلامی مهندسین
در یکی از روستاهای بوئینزهرا پس از زلزله (سال 1340)
بدیعزادگان در زندان به این نتیجه رسیده بود که ضربات بزرگ اصلی و ضربات ناگهانی قبل از اعلام در حال حاضر جوابگو نیست. دید او، چنانکه خودش هم نوشته است، نسبت به چگونگی استمرار عمل بهکلی تغییر کرده بود. از نظر بدیعزادگان، دیگر نمیشد مردم را با حرف و شعار به پشتیبانی فعال واداشت و برای آن بایستی دامنه مشخصی در نظر گرفت. به گفته او، یک عمل کوچک که به نیروهای اهریمنی رژیم ضربه بزند از تعداد زیادی بیانیه ارزشمندتر است و رجزخوانی و صدور اعلامهای بدون محتوا و بدون پشتوانه یا ماجراجویانه کاملا غلط است.20
او نه سکوت در مقابل وحشیگریها و کشتارهای رژیم را جایز میدانست و نه عملیاتهای ماجراجویانه را. او برای تحقق اهداف سازمان «عملیات کوچک انفجاری» را کافی میدید؛ با این شرط که به عملیات بزرگتر هم دست زد. به گفته او، عملیات بزرگ صرفا باید «برای اعمال حداکثر ضربه به سیستم پلیسی و حاکمیت سیاسی رژیم بهکار رود». دراینباره نیز مصادره بانک را «بهعنوان یک عمل نسبتا بزرگ جز برای تأمین مخارج ضروری و تهیه ذخیره کافی» ضرروی نمیدانست و توصیه میکرد: «برای تأمین درآمد میتوان از مصادره برخی صرافیها و فروشگاههای بزرگ نیز استفاده کرد».21
او محور ضربهها را ضربه به «ساواک با دامگذاری انفجار و ترور افراد حتی درجه سه» برمیشمرد و بر این باور بود که باید «تکیه اصلی کار در شهرها بالاخص تهران باشد». وی همچنین برای ایجاد همبستگی نزدیک با توده محروم نیز بر «ربودن پولدارهای معروف و منفور نظیر ثابت پاسال و القانیان و آزاد کردن آنها در مقابل کمک به فرد و زلزلهزدهها و نظایر آن، ارسال پول توسط بانکها برای خانوادههای فقیر با محمل افراد نیکوکار و ارسال نامه همراه با رسید بانکی به منظور معرفی سازمان و اهداف آن، فرستادن بستههای پارچه و لباس و حواله آذوقه و کارتهای بیمه بهداشتی از درمانگاههای خصوصی و نظایر آن» تأکید داشت.22
از نظر بدیعزادگان دستگیری و دادن تلفات در این مسیر نشان میداد: «مرگ و زندان برای چریک به خاطر تودههای محروم است». او همچنین با توجه به ضربه حکومت به گروهها در شهرها، محل اصلی فعالیتها را در تهران، در مرحله بعد در شهرستانها و برخی مناطق مساعد روستایی میدانست.23 او این نامه را با امضای «پیروزی با ماست؛ چون خدا و ملت با ماست»24 به پایان رسانده بود؛ نامهای که هیچگاه به مقصد نرسید و تنها در ذهن تاریخ ثبت شد.
پی نوشت:
1. جمعی از پژوهشگران، سازمان مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام (1344-1384)، ج 1، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1385، ص 436.
2. همان، صص 435-436.
3. همان، ص 436.
4. همان، ص 275.
5. همان، ص 306.
6. همان، صص 436-437.
7. همان، ص 413.
8. مجموعهیادداشتهای منظم حسین احمدی روحانی در بیان تاریخچه سازمان مجاهدین خلق و سازمان پیکار (دستنویس)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، بیتا، ص 43.
9. «گزارش خاطره براساس خاطرات محمد مهرآئین»، فصلنامه مطالعات تاریخی، به کوشش محسن کاظمی، شماره 2 (بهار 1383)، ص 288.
10. زندگینامه مجاهدین خلق مسلمان ایران، هواداران سازمان در اروپا، تکثیر افست در ایران، بیتا (تاریخ مقدمه: آذرماه 1357)، ص 13.
11. «گزارش خاطره براساس خاطرات محمد مهرآئین»، همان، ص 289.
12. زندگینامه مجاهدین خلق مسلمان ایران، همان، ص 13.
13. «گزارش خاطره براساس خاطرات محمد مهرآئین»، همان، ص 298.
14. جمعی از پژوهشگران، همان، ص 305.
15. سایت وابسته به سازمان مجاهدین خلق، بازآوری 20 بهمن 1399
16. سازمان مجاهدین خلق از درون (خاطرات دکتر محمدمهدی جعفری)، در گفتوگو با قاسم حسینی، تهران، نشر نگاه امروز، 1383، ص 133.
17. جمعی از پژوهشگران، همان، ص 699 زیرنویس.
18. همان، ص 700.
19. همانجا.
20. همان، ص 702.
21. همان، ص 703.
22. همانجا.
23. همان، ص 704.
24. همانجا. https://iichs.ir/vdciyyaz.t1a3w2bcct.html