کریم بوذرجمهری در جریان کودتای 1299، یکی از همراهان اصلی رضاخان بود و نقش مؤثری در تحقق کودتا داشت. او در همان روز کودتا به دلیل نقشآفرینی خود به درجه سروانی رسید و ریاست زندان قزاقخانه را به او دادند. وی در این سمت مأموریت داشت طبق لیستی که به او داده شده بود، به جلب و بازداشت رجال ایران بپردازد و بر این اساس او متجاوز از دویست نفر از سران آن روز کشور را بازداشت نمود...
سرهنگ کریم بوذرجمهری که با نامهای کریم آقاخان یا کریم آقا بوذرجمهری هم شناخته میشود، یکی از رجال نظامی و قابل اعتماد رضاشاه است که در سال 1265ش در کاشان به دنیا آمد. او بعد از گذراندن تحصیلات ابتدایی، وارد مدرسه نظامی شد و از این طریق با امور نظامی آشنایی پیدا کرد. بوذرجمهری بعد از مدتی به توصیه یکی از دوستان خود وارد قزاقخانه شد و در آنجا بود که با رضاخان آشنا شد. این آشنایی زمینه دوستی دو طرف و نقشآفرینی کریمآقا در کودتای 1299 را فراهم کرد.
نقش کریم بوذرجمهری در کودتای 1299
کریم بوذرجمهری در کودتای 1299، یکی از همراهان اصلی رضاخان بود و نقش مؤثری در تحقق این عملیات داشت. او در همان روز کودتا به دلیل نقشآفرینی خود به درجه سروانی رسید و «ریاست زندان قزاقخانه را به او دادند. وی در این سمت مأموریت داشت طبق لیستی که به او داده شده بود، به جلب و بازداشت رجال ایران بپردازد و بر این اساس او متجاوز از دویست نفر از سران آن روز کشور را بازداشت نمود. ابتدا در زندان قزاقخانه و بعد در عشرتآباد از آنها نگهداری میکرد».1 بعد از آن کریمآقا، چند سمت و درجه نظامی دیگر نیز از رضاخان دریافت کرد. از جمله این سمتها میتوان به درجه سرگردی، سرهنگی و فرماندهی تیپ اول پیاده تهران اشاره کرد.
بوذرجمهری همچنین «در ١٣٠٣ش، در دوره رئیسالوزرایی رضاخان، با حفظ سمت نظامی (فرماندهی تیپ اول پیاده تهران)، کفالت بلدیه (شهرداری) تهران را عهدهدار شد و اختیار یافت در نوسازی شهر تهران قاطعانه عمل کند؛ ازاینرو نقشهای برای ایجاد خیابانهای جدیدالاحداث تهران طراحی کرد و چون فردی نظامی و پرنفوذ بود، شبهنگام پرچم قرمز بر بناهای مردم، اعم از خانه و دکان نصب میکرد و پیش از آنکه صاحبان آن اماکن مجال نقل و انتقال بیابند، دست به کار اجرای طرح میشد و به تعبیری آنها را خراب میکرد».2 بوذرجمهری علاوه بر این اقدامات و خدمات، در انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی نیز نقش مؤثری داشت.
نقش کریم بوذرجمهری در سلطنت رضاخان
بوذرجمهری یکی از همراهان مهم رضاخان در انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی بود. بر این اساس، در سال ۱۳۰۴ش، پس از تصویب لایحه تغییر سلطنت، بوذرجمهری مأمور اخراج محمدحسنمیرزا ولیعهد از ایران بود که این مأموریت را بسیار توهینآمیز و وحشیانه اجرا کرد.3 وی همچنین در همان روز، مأمور تحویل کاخهای سلطنتی شد و خزائن را بهدست گرفت و مهروموم کرد. بعد از آن بوذرجمهری به درجه سرتیپی رسید و در عین حال شهردار تهران و فرمانده تیپ نیز بود. او علاوه بر مناصب نظامی، در امور سیاسی نیز به درجه وزیری رسید و در ١٣٠٨ و در کابینه هدایت، توانست پست وزارت فوائد عامه را از آن خود کند.
این انتصاب، که به دستور شاه انجام شده بود، یکی از دستپروردگان رضاشاه را در منصبی کلیدی در دولت قرار داد. تا پیش از این تیمورتاش خط مشی این وزارتخانه را تعیین و دوست هممسلکش، جم آن را اجرا میکرد؛ ازاینرو انتصاب کریمآقا به مسند وزارت فواید عامه، تیمورتاش را حتی از کنترل دورادور این وزارتخانه نیز محروم کرد.4 الطاف رضاشاه نسبت به بوذرجمهری تنها به این موارد ختم نشد، بلکه او در فروردین ١٣١٢ به درجه سرلشکری منصوب و عهدهدار فرماندهی لشکر مرکز شد و در همان سال از شهرداری تهران معاف گردید.5 بوذرجمهری برخلاف بسیاری از رجال سیاسی و نظامی پهلوی اول، که مغضوب رضاشاه واقع شدند، از جمله کسانی بود که تا پایان حکومت پهلوی اول در کنار رضاشاه ماند و همواره یکی از مهرههای مورد اعتماد رضاشاه بود.
سروان کریمآقا بوذرجمهری
شماره آرشیو: 5932-1ع
اعتمادی که رضاشاه به بوذرجمهری داشت
رضاشاه اعتماد بسیار زیادی به کریم بوذرجمهری داشت؛ تا جایی که هرگونه انتقاد نسبت به بوذرجمهری، واکنش تند رضاشاه را در پی داشت. حسین فردوست دراینباره در خاطرات خود آورده است: «یکبار شخصی از کریم بوذرجمهری نزد مادر محمدرضا شکایت کرد و او نیز شکایت را به رضاخان داد و تقاضای رسیدگی کرد. رضاخان عصبانی شد و با خشونت از اتاق بیرون رفت و گفت: «به هیچ فردی اجازه نمیدهم از افسران من نزد من شکایتی بیاورد. آنها اشتباه نمیکنند!»6
البته به نظر میرسد بخشی از علل اعتماد بیش از حد رضاشاه به بوذرجمهری، سیاست تملق و چاپلوسی او نسبت به رضاشاه بوده باشد؛ سیاستی که تا آخر حکومت پهلوی اول ادامه یافت. این نوع کنش سیاسی به حدی آشکار بود که حتی برخی از مسئولان سیاسی کشورهای دیگر نیز بهخوبی به آن پی برده بودند؛ چنانکه ممدوح شوکت بی، سفیر ترکیه که در دوره رضاشاه در ایران حضور داشت، آورده است: «ژنرال کریمآقا [بوذرجمهری]، وزیر سابق فواید عامه، که هماینک شهردار تهران است، هر حرفی را که از دهان شاه بیرون میآید تمجید و تحسین میکند و به همین خاطر نفوذ خطرناکی بر روی شاه دارد».7
فرجالله بهرامی (رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی) به اتفاق سرتیپ مرتضی یزدانپناه (فرمانده لشکر یک مرکز)
و سرهنگ کریم بوذرجمهری (رئیس بلدیه) و سرهنگ محمود درگاهی (رئیس نظمیه)
شماره آرشیو: 688-1ع
گذشته از این، اعتماد رضاشاه به بوذرجمهری آمیزهای از اعتماد و بهرهگیری از سیاست اختلافاندازی میان سران نظامی بود تا با ایجاد رقابت و دشمنی در میان آنها، مانع از هرگونه سواستفاده سران نظامی از حکومت شود. فردوست در همین باره آورده است: «رضاخان به حزب و تحزب اعتقادی نداشت و بنا به تربیت قزاقی خود تنها به ارتش متکی بود و از ارتش آنچه برایش مهم بود پادگان تهران بود و تازه همین پادگان را به دو لشکر کاملا هم قوه تقسیم کرده بود: لشکر یک به فرماندهی کریم آقاخان بوذرجمهری و لشکر دو به فرماندهی علی آقاخان نقدی. به این ترتیب، یک فرمانده بیسواد (بوذرجمهری) در مقابل یک فرمانده باسواد (نقدی) قرار داشت. رضاخان همیشه بین این دو لشکر اختلاف میانداخت؛ بهطوری که عملا دشمن و رقیب یکدیگر بودند».8
بااینحال رضاشاه، همواره توجه زیادی نسبت به بوذرجمهری داشت و او را منشأ خدمات متعدد به تهران میدانست؛ تا جایی که طی فرمانی به آیرم عنوان کرد: «کریمآقا به تهران خدمت کرده و از تهران حقی دارد و به شهرداری تهران آبرویی داده، بهتر است در مقابل زحماتی که کشیده این خیابان را به نام بوذرجمهری بگذارید که تلافی خدماتش بشود».9 اما این خدمات با انتقادات زیادی هم همراه بود؛ چنانکه بسیاری او را عامل خراب کردن دروازههای کاشیکاری تهران میدانستند. برخی هم معتقد بودند او فردی بیسواد و خشن است که بسیاری از آثار تاریخی تهران را ویران کرده است.10 علاوه بر این انتقادات، بسیاری هم معتقد بودند او منشأ فساد و اختلاسهای فراوان بوده و به دستور رضاشاه بارها مأمور مداخله در امور اقتصادی شده است.
شهردار و رؤسای ادارات شهرداری تهران (سال 1304)
شماره آرشیو: 5814-11ع
نمونهای از دخالتهای اقتصادی کریم بوذرجمهری
مشهور بود که کریم بوذرجمهری بخشی از کارخانه شاهی را با ترفند و کلک به تصاحب خود درآورده بود. کارخانه شاهی در مازندران قرار داشت و به صورت یک شرکت سهامی فعالیت میکرد؛ چنانکه بخشی از سهام آن متعلق به رضاشاه، بخشی از آن مربوط به بانک ملی و بخشی دیگر هم از آن یک شرکت آلمانی بود. گفته شده است این کارخانه سود خوبی داشت و همین موضوع رضاشاه را وسوسه کرده بود که کل سهام کارخانه را تصاحب کند. بر این اساس او بوذرجمهری را مأمور این کار کرد.
بوذرجمهری هم مطابق فرمان رضاشاه «فورا مجمع عمومی صاحبان سهام کارخانه را تشکیل داد و طی سخنان کوتاهی به عنوان مقدمهچینی، هدف اصلی خود را بیان کرد و گفت: طرز کار این مؤسسه صنعتی مورد رضایت اعلیحضرت همایونی رضاشاه نیست و به همین دلیل باید شرکت سهامی کارخانه نساجی شاهی منحل گردد!؟ وی متعاقبا اعلام کرد که قیمت کارخانه بررسی شده و 350هزار تومان ارزش روز آن است که قبلا دویستهزار تومان آن توسط شخص اعلیحضرت پرداخت گردیده؛ لذا 150هزار تومان دیگر به سایر سهامداران پرداخت میشود تا سهام خود را واگذار کنند و بروند پی کارشان!»11
اظهارات بوذرجمهری در حالی بیان میشد که ارزش کارخانه بسیار بیشتر از ادعای رضاشاه و بوذرجمهری بود. البته آلمانها نسبت به این موضوع شدیدا اعتراض کردند و در نهایت با پیگیری مانع از تحقق این خواسته شدند. بااینحال این نمونه خود بهخوبی نشاندهنده روش بوذرجمهری و رضاشاه در غارت و اختلاس اموال عمومی بود که گاه گریبانگیر سهامداران خارجی هم میشد؛ ضمن آنکه بخش دیگری از سهام این کارخانه متعلق به بانک ملی و اموال عمومی بود.
سرهنگ کریم بوذرجمهری، شهردار تهران، در دفتر کار خود
شماره آرشیو: 4387-4ع
آخرین خدمات بوذرجمهری به رضاشاه و عاقبت او
کریم بوذرجمهری تا سال 1320 که حکومت پهلوی اول پابرجا بود، به رضاشاه خدمت کرد. او «در واقعه شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی، مأمور فرار دادن شاه از تهران به اصفهان شد و خود نیز همراه شاه مستعفی به اصفهان گریخت. آخرین خدمت او به شاه دیکتاتور در روز ۸ اردیبهشت سال ۱۳۲۹ خورشیدی بود که جزء هیئت مأمور حمل جنازه رضاشاه به ایران شد و در این سال رئیس تفتیش دربار و ناظر مالی نیز بود».12
بوذرجمهری، بعد از سقوط پهلوی اول، از ارتش بازنشسته شد و خدمات سیاسی و نظامی چندانی نداشت. او در سال 1331 در تهران درگذشت. بوذرجمهری در زندگی شخصی، صاحب یک دختر و دو پسر بود که یکی از پسرانش با خواهرزاده همسر رضاشاه وصلت کرده بود. گویا هدف بوذرجمهری از این وصلت، مستحکم کردن روابط خانوادگی خود با رضاشاه بود.
پی نوشت:
1. باقر عاقلی، شرح رجال سیاسی و نظامی ایران، ج 2، تهران، نشر گفتارها و علمی، ۱۳۸۰، ص 315.
2. حسن فراهانی، روزشمار تاریخ معاصر ایران، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1385، ص 214.
3. حسن مرسلوند، زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، ج 2، تهران، الهام، 1369؛ احمد امیراحمدی، همان، ص 81.
4. محمدقلی مجد، از قاجار به پهلوی 1309-1298 بر اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا، ترجمه سیدرضا مرزانی و مصطفی امیری، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1389، صص 633- 634.
5. حسن فراهانی، همان، ص 214.
6. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، تهران، انتشارات اطلاعات، 1382، ص 78.
7. محمدقلی مجد، رضاشاه و بریتانیا بر اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا، ترجمه مصطفی امیری، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1389، ص 168.
8. حسین فردوست، همان، ص 76.
9. حسن مرسلوند، همان، ص 82.
10. محمدقلی مجد، از قاجار به پهلوی 1309-1298 بر اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا، همان، ص 601.
11. اسکندر دلدم، زندگی پرماجرای رضاشاه، ج 2، تهران، نشر گلفام، 1371، صص 753- 754.
12. حسن مرسلوند، همان، ص 82. https://iichs.ir/vdcayon6.49noa15kk4.html