«جستارهایی در نگاه شهیدآیت الله مدرس به جمهوری خواهی رضاخانی»درگفت وشنود با محمد مدرسی

جمهوری رضاخانی مفهومی جز دیکتاتوری مطلق نداشت

محمد مدرسی فرزند دکتر علی مدرسی، از نوادگان شهید آیت الله سیدحسن مدرس و از پژوهشگران در باب زندگی و مبارزات اوست. مدرسی در گفت‌وشنود پیش روی،نسبت شهید مدرس با جمهوری‌خواهی رضاخانی را به تفسیر نشسته و از رفتار وی در مقطع طرح این شعار، رمزگشایی کرده است. امید آنکه مقبول افتد.
جمهوری رضاخانی مفهومی جز دیکتاتوری مطلق نداشت
 
برای بسیاری ازمحققان در حوزه زندگی شهید آیت الله مدرس،این پرسش مطرح است که چرا ایشان  با تغییر سلطنت قاجار مخالف بود و برای این مخالفت خود چه دلایلی را ذکر می‌کرد؟
به نام خدا.طبق اسناد تاریخی، رضاخان عامل دست‌نشانده انگلیسی‌ها بود و از سوی آنها پشتیبانی و هدایت می‌شد. روزنامه‌های مزدور او و انگلیس هم می‌نوشتند: قاجار اقتدار ندارد و ما به یک دولت مقتدر نیاز داریم و صدراعظم مقتدر می‌خواهیم! منظورشان این بود که رضاخان، سردار سپه یا همان وزیر جنگ شود که بالاخره فرمانش را از احمدشاه گرفتند. در بهمن سال 1302 رضاخان مسئله جمهوریت را مطرح می‌کند و روزنامه‌ها و طرفدارانش هم حسابی سر و صدا راه می‌اندازند. عده‌ای از سیاسیون و منورالفکرها که خیلی هم زیاد نبودند، کاملاً متوجه بودند که رضاخان با طرح جمهوری، در واقع در پی کسب بالاترین جایگاه قدرت است، از جمله مرحوم میرزاده عشقی که ذاتاً جمهوری‌خواه و طرفدار جمهوری بود، اما معنی جمهوری رضاخانی را خیلی خوب می‌فهمید و لذا با او به مخالفت پرداخت و به آن شکل ناجوانمردانه هم کشته شد.
بسیاری از مبارزین واقعی بابرقراری جمهوریت موافق بودند، اما می‌دانستند جمهوریت رضاخانی یعنی دیکتاتوری مطلق! اکثر مردم هم این موضوع را می‌فهمیدند و فقط عده‌ای نظامی، قزاق و بوروکرات- که ادارات را در دست داشتند- طرفدار رضاخان بودند. نکته جالب این است که با اینکه مردم غالباً بی‌سواد بودند، شمّ سیاسی بسیار بالایی داشتند که متوجه جریان دیکتاتوری رضاخان بودند و به همین دلیل از دربار قاجار، با همه بی‌لیاقتی و بی‌کفایتیشان و با همه ظلم‌هایی که از حکام قاجار دیده بودند، دفاع می‌کردند و حاضر بودند همان دربار و همان شاه قاجار بماند، اما دیکتاتوری نظامی رضاخان که روس و انگلیس پشت سرش ایستاده بودند، سر کار نیاید!
 
جنابعالی معتقدید طیف وسیعی از روشنفکران و نخبگان و حتی مردم با جمهوریت رضاخانی مخالف بودند. پس چرا مرحوم مدرس را در این میان تنها گذاشتند ودست کم در عمل سلطنت رضاخان را پذیرفتند؟
پذیرشی در کار نبود. رضاخان با زور و قلدری حرف خودش را به کرسی نشاند. روشنفکران واقعی در برابر جمهوریت رضاخانی ایستادند و در روزنامه‌هایشان تحت عنوان طرفداران اقلیت، از مرحوم مدرس پشتیبانی کردند. مرحوم مدرس در دوره پنجم مجلس، لیدر اقلیت بود که هفت هشت نفر بودند و در پایین ورقه استیضاح رضاخان، اسامی آنها هست. رضاشاه به‌قدری فشار آورد که از همین چند نفر هم فقط یکی دو نفر، از جمله ملک‌الشعرای بهار با مرحوم مدرس ماندند و بقیه طرف رضاخان را گرفتند! رضاخان به محض در دست گرفتن قدرت روزنامه‌های طرفدار اقلیت را بست، صدای مدرس و اقلیت مجلس را خفه و هر گونه مخالفتی را به‌شدت سرکوب کرد. مرحوم میرزاده عشقی را که روزنامه عصر جدید را راه انداخته بود، ترور کرد تا حساب کار دست قلم به دستان دیگر بیاید که آمد! بعد هم که قضیه ترور کنسول امریکا، ماژور ایمبری پیش آمد و رضاخان به بهانه آن، حکومت نظامی اعلام و مخالفان خود را به‌شدت سرکوب کرد.
 

 
به استیضاح رضاخان توسط اقلیت مجلس به رهبری شهید مدرس اشاره کردید. امضاکنندگان این استیضاح چه کسانی بودند و دلایلشان برای این استیضاح چه بود؟
غیر از مرحوم مدرس، ملک‌الشعرای بهار، حائری‌زاده، کازرونی، عراقی، اخگر و سید حسن زعیم استیضاح را امضا کردند. دلایل آنها سوء سیاست نسبت به داخله و خارجه، قیام و اقدام بر ضد قانون اساسی و حکومت مشروطه، توهین به مجلس شورای ملی، تحویل ندادن اموال مقصرین و غیره به خزانه دولت بود. مرحوم مدرس پیرو این استیضاح برای آگاهی‌بخشی به مردم، سرنوشت اقبال‌السلطنه ماکویی را بیان می‌کند که بسیار ثروتمند بود و سکه‌های طلا، کلکسیون جواهرات و املاک فراوان داشت و رضاخان با کشتن او، تمام ثروتش را تصاحب کرد.
 
پیامدهای استیضاح چه بود؟
طرفداران رضاخان در مجلس درگیری ایجاد کردند. عده‌ای هم از بیرون مجلس و به دستور رضاخان به مجلس حمله کردند و درگیری به وجود آوردند. اعضای اقلیت مجلس هم هر کدام پس از خروج از مجلس، متواری شدند و مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. از اینجا به بعد بود که درگیری بین مجلس و سردار سپه شروع شد. مردم به طرفداری از مجلس آمدند و روزهای متوالی دربرابر مجلس درگیری بود و حتی مردم رضاخان را کتک زدند و به طرفش آجر پرت کردند! بعد هم احیاءالسلطنه بهرامی به تحریک تدین، به مدرس سیلی زد و همین باعث شد مردم به مجلس بریزند تا کار جمهوریت سردار سپه را یکسره کنند.
 
مدرس برای مدیریت بحران ناشی از طرح جمهوریت رضاخانی، چه تدابیری را اندیشید؟
نظریه سیاسی مرحوم مدرس، «موازنه عدمی» بود و به همین دلیل، با رضاخان که فردی جاه‌طلب و جنایت‌پیشه بود به مخالفت پرداخت. مرحوم میرزا علی کازرونی، نماینده بوشهر و از مریدان مرحوم مدرس- که اغلب در خانه ایشان بود- در یادداشت‌هایش می‌نویسد:« مرحوم مدرس می‌گفت: « افسوس که قجرها غیرت ندارند، وگرنه با این کثرت تعداد و تمول سرشار و ضیا و عقاری که دارند، اگر هر کدام یک تف بیندازند سردار سپه و دار و دسته‌اش غرق می‌شوند! سردار سپه برای قشون و حمیت مملکت ،وجود بسیار ذی‌قیمتی است و در این زمینه هر چه بخواهد با او کمک و مساعدت می‌کنم، اما به درد زمامداری نمی‌خورد. دلیلش هم اینکه تغییر قانون اساسی و رژیم، کاری نیست که بر حسب میل و اراده اشخاص بتوان عملی کرد. اگر سردار سپه می‌گوید و قصدش خدمت به مملکت و مردم است، به همان وزارت جنگ قناعت کند که من شخصاً حمایت خواهم کرد و این شاه هم که برای کسی زحمتی ندارد، سر کار خود باقی بماند و من و سردار سپه با صمیمیت همکاری کنیم تا ان‌شاءالله برای مردم حرجی حاصل نشود».
مرحوم مدرس بارها در سخنرانی‌هایش در مجلس و جاهای دیگر، اعلام کرد هیچ مشکل شخصی با رضاخان ندارد، بلکه مشکل قدرت‌طلبی اوست. مدرس با سلطنت قاجاریه مخالف بود و آن را ناتوان می‌دانست. او کوچک‌ترین اعتقادی به قجرها نداشت و در تمام سخنرانی‌هایش سیاست‌ها و ناتوانی‌های آنها را محکوم می‌کند، اما دیکتاتوری رضاخان را مخصوصاً به دلیل اتکای او به انگلیس، خطرناک‌تر می‌دانست.
 
چگونه است که مرحوم مدرس با وجود مخالفت با قاجار و رضاخان، هرگز سنگر مجلس را ترک نمی‌کند؟
چون تنها سنگر مبارزاتی باقی مانده برای اوست. او خود را نماینده مردم در مقابله با حکومت اعم از قاجار یا پهلوی می‌داند، نه نماینده دولت و حکومت به همین دلیل در کرسی مجلس و به نمایندگی از مردم، با حکومت مبارزه می‌کند. مرحوم مدرس معتقد بود مجلس می‌تواند قوانین را تغییر بدهد و علیه سیاست‌های حاکمیت عمل کند. مدرس مجلس را نهاد ناظر بر حاکمیت می‌داند، نه ابزاری برای تأیید حاکمیت. مسلماً وارد شدن مدرس به مجلس،به معنای پذیرفتن مشروعیت رضاخان و حاکمیت نیست، بلکه او وارد مجلس شد تا به نمایندگی از مردم وارد عرصه نظارتی شود و حکومت نامشروع و سیاست‌های آن را تغییر بدهد.
 

 
چه شد عده‌ای از نخبگان و علما هم با مدرس مخالفت کردند؟
چون اکثریت همواره تابع قدرت و فضای حاکم بر جامعه هستند و طبیعتاً نخبگان و روشنفکران هم در این اکثریت نمایندگانی دارند. در دوره مدرس حتی نمایندگان اقلیت هم تابع قدرت شدند و به مقامات بالایی مثل وزارت رسیدند. چرا؟ چون «الناس علی دین ملوکهم!» وقتی کسی مثل رضاخان قدرت مطلقی دارد، شاید نباید از کسی انتظار داشت مثل مدرس عمل کند.
           
چگونه است که مرحوم مدرس از رضاخان شناخت کاملی دارد که دیگران ندارند؟ چه چیزی باعث شده بود مرحوم مدرس این‌قدر خوب رضاخان را بشناسد و برای تحدید قدرت او تا این حد پافشاری کند؟
رضاخان کسی بود که همه او را می‌شناختند. او به عنوان یک قزاق بی‌سواد، کارش را در پست‌های ناچیزی مثل اصطبل‌داری سفارت انگلیس شروع کرد. بعدها هم در کنار نیروهای انگلیس بود و به‌تدریج به مناصب بالا رسید. آدم با جربزه‌ای هم بود و این موضوعی است که خود مرحوم مدرس هم به آن اشاره می‌کند، ولی جنایت‌های قزاق‌ها و رفتارهای رضاخان در وزارت جنگ، ماهیت او را نه‌تنها برای مرحوم مدرس که برای مردم عادی هم روشن کرده بود. همه می‌دانستند او برای رسیدن به اهدافش از هیچ جنایتی رویگردان نیست، بلوا درست می‌کند، قحطی به راه می‌اندازد و هر کسی را که مانع کارهایش شود، می‌کشد و از سر راه برمی‌دارد. قزاق‌ها اصولاً در نگاه مردم، آدم‌های جنایتکار و خشنی بودند. در عین حال مرحوم مدرس از دید سیاسی و فلسفی و دقت نظر بسیار بالایی برخوردار بود و متوجه اموری می‌شد که دیگران یا متوجه نمی‌شدند یا خیلی دیر می‌فهمیدند. به همین دلیل خیلی خوب می‌توانست بفهمد عاقبت کار رضاخان به کجا می‌کشد. https://iichs.ir/vdch.znkt23nvzftd2.html
iichs.ir/vdch.znkt23nvzftd2.html
نام شما
آدرس ايميل شما