یرواند آبراهامیان پژوهشگر تاریخ معاصر ایران با اشاره به تقویم تاریخ در عصر پهلوی دوم این اقدام را نوعی ریسک سیاسی قلمداد کرده است. وی در این باره گفته است: «در این دوران کمتر رژیمی جسارت کرده است تاریخ مذهبی کشور را کنار گذارد.»
یکی از اقدامات محمدرضاشاه پهلوی که واکنشهای عدیدهای را به دنبال داشت تغییر تقویم هجری شمسی به تاریخ شاهنشاهی بود که ایده آن ابتدا توسط دفتر شاه و از طریق حزب رستاخیر پیشنهاد شد و سپس برای تصویب به دو مجلس سنا و نمایندگان ارسال شده و پس از تصویب، از سال 1356 تمامی ادارات و ارگانها موظف به استفاده از آن شدند. این اقدام واکنشهای مختلفی را در پی داشت. اما مهمترین واکنشهای مخالف نسبت به آن از طرف گروههای مذهبی، علماء و روحانیون انجام گرفت، به طوری که آنها این اقدام را نوعی اسلامزدایی از طرف حکومت پهلوی دانسته و با آن به مخالفت برخاستند. اما عمر این تقویم به دو سال نکشید و با تشدید اعتراضات مردم به حکومت پهلوی و روی کار آمدن جعفر شریف امامی این تقویم منحل شد و تقویم هجری شمسی دوباره به کار گرفته شد. در واقع شریف امامی با انجام دادن کارهایی نظیر تعطیلی قمارخانهها، لغو نظام تک حزبی و از جمله لغو تاریخ شاهنشاهی و به کارگیری مجدد تقویم هجری به دنبال به دست آوردن رضایت مردم و گروههای مذهبی بود، اما این اقدامات نتوانست فضا را به نفع حکومت پهلوی تغییر دهد.
سیاستهای فرهنگی پهلوی دوم
عموم پژوهشگران و اندیشمندان حوزه جامعه شناسی، علوم سیاسی و مطالعات فرهنگی شاکله هویت ایرانی در دوران معاصر را تلفیقی از سه عنصر اسلام، ایرانیت و مدرنیسم میدانند. در واقع هویت ایرانی از یک طرف متأثر از عقاید، احکام، سنتها و انگارههای اسلامی است و از طرف دیگر هنجارها، رسوم و سنتهای ایرانی را در طول ادوار تاریخی و از نسلی به نسل دیگر منتقل کرده است و این مولفهها در حال حاضر بخشی جدایی ناپذیر از هویت و فرهنگ هر ایرانی است. اما هویت ایرانیان تنها منحصر به این دو عنصر نیست و مخصوصاً در دوران معاصر و با گسترش مدرنیسم و تجدد غربی در سطح جهان، ایرانیان نیز از این عنصر متأثر شدند و زندگی در دنیای مدرن به عنوان بخشی از هویت ایرانیان درآمد است.
اینکه میبایست میان این سه مولفه ارتباط منطقی وجود داشته باشد؛ امری قابل توجه و مهم است. اما حکومتهای پهلوی اول و دوم توانایی و یا تمایل به درک این واقعیت نداشتند و همواره سعی میکردند تا عنصر اسلام و عقاید مذهبی را به نفع دو عنصر دیگر به کناری بگذارند. در واقع سیاستهای فرهنگی دوران پهلوی دوم، عموماً از دو منبع تجدد و نوسازی غربی و تغییر نگرشها، سنتها و هنجارهای جامعه بر مبنای باستانگرایی ایرانی و مدرنیسم الهام میگرفت1 و در آن به مسائل دینی و اسلامی توجهی نمیشد. از جمله مهمترین اقداماتی که در راستای دو عنصر مدرنیسم و باستانگرایی ایرانی در حکومت پهلوی انجام گرفت، شامل: تاسیس برخی نهادهای جدید، ترویج باستان گرایی با تاکید بر نژاد آریایی، پرداختن به تاریخ شاهنشاهی و سلسلههای ایران باستان و ... میشد. این اقدامات با برخی اقدامات دین ستیزانه از قبیل ترویج مدهای لباس غربی و مخالفت با حجاب، عرفی کردن دین در جامعه، تغییر تاریخ هجری به شاهنشاهی و ... همزمان بود و باعث شد تا این دیدگاه تحکیم شود که سیاست هویتی و فرهنگی پهلوی اول و دوم دارای دو بعد اساسی است: یکی ترویج مدرنیسم و باستان گرایی ایرانی و دیگری اسلام زدایی از جامعه. در همین راستا یکی از مهمترین اقداماتی که در اواخر حکومت محمدرضاشاه انجام گرفت تغییر تقویم هجری شمسی به تقویم شاهنشاهی بود که باعث اعتراضات گستردهای از طرف مردم و گروههای مذهبی شد و بر وزن مخالفتها بر علیه رژیم پهلوی افزود.
تغییر تقویم و واکنشها
همانطور که گفته شد یکی از مقاطعی که در تاریخ معاصر ایران به بازتعریف و بازخوانی هویت ملی پرداخته شده است، عصر پهلوی است. پس از به قدرت رسیدن خاندان پهلوی پروژه هویتسازی به عنوان یک الویت در دستور کار کارگزاران حکومتی قرار گرفت. گفتمان هویتی که در این دوره طراحی و حکومت در قالب آن تعاملات و مناسبات خود را با گروههای اجتماعی، خرده فرهنگها و اقوام تنظیم و پیاده مینمود بر ابعاد مدرنیسم و باستانگرایی ایرانی تکیه داشت.2 در چهارچوب این سیاستها، حکومت پهلوی دوم به تغییر تقویم هجری و جایگزینی آن با تقویم شاهنشاهی پرداخت. محمدرضاشاه پهلوی در توجیه این اقدام خود اینگونه گفته است: «برای احیای فرهنگ ایرانی با همۀ اصالت و زیباییاش باید راههایی پیدا میشد. مثلاً مبنای تاریخ کشور را به آغاز دوران هخامنشی بازگرداندیم، بیآنکه تقویم هجری را کنار بگذاریم. ما با دو تاریخ زندگی کردیم تقویم تاریخی و تقویم مذهبی.»3
عموم پژوهشگران و اندیشمندان حوزه جامعه شناسی، علوم سیاسی و مطالعات فرهنگی شاکله هویت ایرانی در دوران معاصر را تلفیقی از سه عنصر اسلام، ایرانیت و مدرنیسم میدانند. بر اساس همین چارچوب به نظر میرسد سیاست هویتی و فرهنگی پهلوی اول و دوم دارای دو بعد اساسی است: یکی ترویج مدرنیسم و باستان گرایی ایرانی و دیگری اسلام زدایی از جامعه.
این گفته شاه بر خلاف واقع بود و او عملا تقویم شمسی را به کناری نهاده بود. محمدرضا شاه پهلوی با این اقدام باعث شد تا مشروعیتش در میان مردم مذهبی کاسته شود و بر بار مخالفانش افزوده گردد. یرواند آبراهامیان نیز به این مسئله پرداخته و این اقدام را نوعی ریسک سیاسی قلمداد کرده است. وی در این باره گفته است: «در این دوران کمتر رژیمی جسارت کرده است تاریخ مذهبی کشور را کنار گذارد.»4 حتی سفیر سابق انگلیس نیز این اقدام را نابخردانه قلمداد کرده و گفته است: «این اقدام نابجا و خودخواهانه، احساسات مذهبی مردم را جریحهدار ساخت و نه فقط روحانیون، بلکه تودهی مردم را هم خشمگین و ناراضی کرد و طبقه روشنفکر و تحصیلکرده نیز آن را با تمسخر و استهزا استقبال کردند.»5
در نتیجه، اینگونه اقدامات محمدرضا شاه پهلوی -همانند سیاستهای دوران رضاشاه- نتیجهای جز پر رنگ کردن مخالفتها در ایران در بر نداشت و روز به روز چراغ آشتی مردم و حکومت را کم فروغ تر و کم سوتر از گذشته میکرد. در واقع اقدامات حکومت پهلوی دوم، پازل افراط و تفریط را که از سالهای قبل از مشروطه توسط حاکمان شروع شده بود، کامل کرد و روحانیون و گروههای مذهبی را در مقابل حکومت قرار داد. بدین ترتیب، روحانیون که نمایندگان اسلام در جامعه بودند پرچمدار مبارزه بر علیه اقدامات ضداسلامی شاه شدند.6 بنابراین در پی این اقدام برخی از علماء و روحانیون از قبیل آیتالله گلپایگانی و امام خمینی(ره) عکس العمل نشان دادند و به اعتراض به این مسئله پرداختند. حتی حضرت امام خمینی در پیامی به مناسبت عید فطر سال 1355 به کارگیری تاریخ شاهنشاهی را حرام اعلام کرد:«برای تضعیف اسلام و محو اسم آن نغمه شوم تغییر مبدأ تاریخ را ساز کردند؛ این تغییر از جنایات بزرگی است که در این عصر به دست این دودمان کثیف واقع شد. بر عموم ملت است که با استعمال این تاریخ جنایتکارانه مخالفت کنند و چون این تغییر، هتک اسلام و مقدمه محو اسلام است، خدای نخواسته، استعمال آن بر عموم، حرام و پشتیبانی از ستمکار و ظالم مخالف با اسلام عدالتخواه است.»7
بدین ترتیب، این اقدام حکومت پهلوی نوعی دهن کجی به اعتقادات مردم و ابزاری برای به حاشیه راندن دین تلقی شد و باعث واکنشهای مردم و روحانیون علیه آن گردید. همین مسئله باعث شد تا عزم گروهها و مردم مذهبی برای مقابله با رژیم پهلوی جزم گردد و در سالهای آینده و با فراگیر شدن مبارزات مردم، رژیم پهلوی ساقط شود. هر چند با تشدید اعتراضات مردم در بحبوحه انقلاب، دولت جعفر شریف امامی به انجام اقداماتی از قبیل بستن قمارخانهها و تغییر تقویم شاهنشاهی به هجری سابق پرداخت، اما زمان برای انجام این کارها گذشته بود و مردم انجام آنها را نه از سر حسن نیت و توجه رژیم به خواستههایشان، بلکه آنها را از سر اجبار و درماندگی حکومت پهلوی میدانستند. بنابراین اقدامات اینچنینی را نوعی عقب نشینی از طرف حکومت دانسته و هر روز برای تغییر حکومت و انقلاب مصمم تر میشدند.
نتیجه گیری
سیاست فرهنگی حکومت پهلوی مبتنی بر دو عنصر تجدد خواهی و مدرنیسم غربی و باستان گرایی ایرانی بود و در آن به عنصر اسلام و اسلامخواهی که دارای ریشههای تاریخی و اعتقادی در میان ایرانیان بود توجهی نمیشد. در راستای این سیاست فرهنگی اقداماتی از قبیل؛ ترویج سبک زندگی و مدهای لباس و پوشش غربی، تأکید بر باستانگرایی و سلسلههای شاهنشاهی و تاریخ ایران باستان و کمرنگ کردن عناصر اسلامی تاریخ و فرهنگ ایران و تغییر تقویم هجری به تقویم شاهنشاهی و ... انجام گرفت. اما این اقدامات مورد مخالفت اسلام گرایان و روحانیون قرار گرفت و مخصوصاً تغییر تقویم هجری و جایگزینی تقویم شاهنشاهی به جای آن به عنوان نوعی دهن کجی به رسوم و سنتهای اسلامی ایرانیان قلمداد شده و واکنشهای بسیاری را در میان علماء ، روحانیون و مردم مذهبی بر انگیخت و باعث شد تا آنها عزم خود را برای تغییر حکومت و جایگزینی نوعی حکومت اسلامی به جای رژیم پهلوی جزم کنند. هر چند این تقویم در اواخر حکومت پهلوی ملغی اعلام شد، اما این اقدام نتوانست مردم مذهبی و روحانیون و انقلابیون را راضی کند و تا زمانی که انقلاب اسلامی به پیروزی نرسید، آنها دست از اعتراض و مخالفت با رژیم پهلوی بر نداشتند.
دیدار جمشید آموزگار با جعفر شریف امامی
شماره آرشیو: 2824-11ع
پی نوشت:
1.الهام ملک زاده و محمد بقایی، درآمدی تحلیلی بر سیاستهای فرهنگی- مذهبی پهلوی اول و دوم، فصلنامه گنجینه اسناد، سال بیست و ششم، دفتر دوم، تابستان 1395، ص 77.
2.محمد ثقفی و داوود میر محمدی، مبانی معرفتی گفتمان هویت ملی در عصر پهلوی، فصلنامه تخصصی جامعه شناسی، تابستان 1389 , دوره 5 , شماره 2، ص 44.
3.محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، ترجمۀ حسین ابوترابیان، بی نا ، تهران، 1371، ص 166.
4.یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی و محمد ابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، چاپ هشتم، 1382، ص 5466.
5.آنتونی پارسونز، غرور و سقوط، ترجمه منوچهر راستین، تهران، انتشارات هفته، چاپ دوم، 1363، ص 111.
6.محمدرضا امیرزاده و مجید بهستانی، "بررسی سیاست هویت در دوره معاصر ایران"، فصلنامه مجلس و راهبرد، سال بیست و یکم، شماره هفتاد و هفتریال بهار 1393، صص 91-92.
7.امام خمینی (ره)، صحیفه نور، جلد 3، تهران، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، 1369، ص 171. https://iichs.ir/vdcd.n0o2yt0s9a26y.html