یکی از موضوعاتی که در حوزه علوم سیاسی و روابط بینالملل اهمیت شایانی دارد مسئله رابطه ساختار و کارگزار و تقدم هستیشناختی هر یک است. در همین ارتباط تئوریهای مختلف، هر یک با زاویه دیدی که به مسائل کلان داشتهاند تلاش کردهاند در این زمینه مباحثی را مطرح سازند، اما تاثیر این بحث نظری به حوزه عملی نیز کشیده شده است؛ بهویژه زمانی که از نقش رجال و شخصیتهایی صحبت میشود که در یک دوره زمانی تاثیر بسزایی در عالم سیاست داشتهاند. این مسئله در مورد
تاریخ معاصر ایران و از جمله عصر پهلوی نیز مصداق مییابد. در واقع شخصیتهایی در این برهه از زمان ظهور کرده که برخی از آنها تاثیر بسزایی در ساخت و پیکره سپهر سیاسی و فرهنگی کشور داشته یا به تعبیر دیگر بعضی از این شخصیتها هر یک پیشرو و طلایهدار زمینههایی بوده که در طول عمر خود نتایج منفی یا مثبتی بر جای گذاشتهاند.
یکی از این رجال و شخصیتها علیاکبر سیاسی از رجال دوره پهلوی اول است که طولانی بودن عمرش سبب شد در فضای انقلاب اسلامی ایران و دوره جمهوری اسلامی نیز قرار گیرد و شاید بتوان گفت نتایج خودسریهای نظام پهلوی را دریابد. بر این اساس، پژوهش زیر در پی آن است با بررسی این شخصیت
تاریخ معاصر، نحوه زیست سیاسی وی و چگونگی تاثیرگذاریاش بر حوزه سیاسی و بهویژه فرهنگی را واکاوی کند.
سابقه تحصیل در فرنگ
علیاکبر سیاسی در سال 1274ش در تهران به دنیا آمد؛ تحصیلات ابتدایی را در مکتبخانه و بعد در مدرسه خرد و مدرسه سلطانی انجام داد، سپس وارد مدرسه سیاسی شد. با گذراندن امتحان جزء دانشجویانی شد که به خرج دولت ایران برای ادامه تحصیل به اروپا اعزام میشدند. او در گروهی از ۲۳ نفر دانشجو به سرپرستی مسیو ریشار خان به پاریس رفت و پس از مدتی در دانشگاه روآن به تحصیل مشغول شد؛ در همان زمان نام خانوادگی «سیاسی» را با اشاره به دوره تحصیلش در مدرسه سیاسی تهران، برگزید. علیاکبر به خاطر درگیری جنگ جهانی اول ناچار شد به ایران بازگردد. او پس از بازگشت به وطن، در دارالفنون و مدرسه علوم سیاسی به تدریس مشغول شد. علیاکبر سیاسی تحت تأثیر جریانهای فکری و اجتماعی ناشی از زندگی در اروپا، با چند تن از دوستانش که در فرنگ تحصیل کرده بودند در ۱۳۰۶ دوباره به فرانسه رفت و در دانشگاه سوربن به ادامه تحصیل در رشته روانشناسی مشغول شد. او در سال ۱۳۰۹ موفق به دریافت درجه دکتری در رشته روانشناسی شد.
سوابق علمی و سیاسی
علیاکبر سیاسی در سال ۱۳۱۰ به ایران بازگشت و به ریاست اداره تعلیمات عالیه در وزارت فرهنگ منصوب شد. وی در تدوین قانون تاسیس دانشگاه تهران شرکت کرد. به ابتکار او دانشسرای مقدماتی و دانشسرای عالی برای تربیت معلم در ایران تاسیس شد. سیاسی پس از تاسیس دانشگاه تهران از اداره تعلیمات عالیه استعفا کرد و به تدریس در دانشکده ادبیات مشغول شد. او در سال ۱۳۲۱ در کابینه احمد قوام وزیر فرهنگ شد. تا آن زمان دانشگاه تهران زیر نظر وزارت فرهنگ اداره میشد و مانند یکی از ادارههای این وزارت بود. دکتر سیاسی کوشید دانشگاه تهران را از این وزارتخانه مستقل کند و بالاخره در ۱۵ بهمن ۱۳۲۱ استقلال دانشگاه را در مراسمی که با حضور محمدرضاشاه و ملکه فوزیه برای سالگرد تاسیس دانشگاه برپا شده بود اعلام کرد.
بر اساس طرح استقلال دانشگاه، انتخاب رئیس دانشگاه به عهده شورای دانشگاه تهران بود. این موضوع از کیش شخصی او ناشی میشد. در واقع او شخصیتی بسیار جسور و مستقل داشت و حاضر نبود به هر قیمتی مدیریت کند؛ مدیریتی که حسب زمان تحت تاثیر اختناق سیاسی دوران پهلوی بود. در همین ارتباط احسان یارشاطر عنوان کرده است که یک شخصیت روشنفکر و بسیار باجرئت، دکتر علیاکبر سیاسی بود که لیاقت خود را در دوران ریاست دانشگاه نشان داده بود. علیاکبر سیاسی وقتی که شاه به جهانشاه صالح و منوچهر اقبال دستور داد استادان دارای ذهنیت چپ را از دانشگاه بیرون کنند، با شهامت جلوی شاه ایستاد و استدلال کرد که اینها تا زمانی که عقایدشان را برای خودشان نگه دارند و دانشجوها را به حزب توده دعوت نکنند یا درسشان را با این مطالب نیامیزند باید برای کار کردن آزاد باشند. او با صراحت لهجه بیان میکرد که حیف است نیروی کار متخصص را به خاطر عقاید سیاسیاش بیکار نگه داریم. او بر این مسئله تاکید میکرد که تنها کاری که آنها باید انجام دهند این است که خوب درس بخوانند و خوب درس بدهند. با این حال محمدرضا هیچگاه همانند پدرش به نیروهای باسواد و تحصیلکرده تکیه نکرد.
البته در باب ویژگیهای فرهنگی شخصیت علیاکبر سیاسی نباید اغراق کرد. او هم از جمله شخصیتهای متاثر از شبهمدرنیسم غربگرای عصر رضاشاه بود. به عبارتی دیگر شخصیت او وجه دیگری نیز داشت و آن نیز تاثیر پذیرفتن از استبداد رضاشاهی بود. وی در دوران کشف اجباری حجاب از سیاستهای رضاشاه حمایت کرد. در واقع او از آزادیخواهانی بود که بر طبل استبداد میکوبید.1 برخی حتی او را از جمله روشنفکرانی میدانند که جزء طراحان و مشوقان شاه در ماجرای کشف حجاب بود.
با تصویب لایحه قرارداد کنسرسیوم، دوازده نفر از استادان دانشگاه تهران اعلامیهای بر ضد این قرارداد منتشر کردند. شاه از دکتر سیاسی خواست که این استادان را از دانشگاه اخراج کند. دکتر سیاسی در برابر این درخواست مقاومت کرد. پس از این ایستادگیها، مجلس شورای ملی قانونی را تصویب کرد که براساس آن برای انتخاب رئیس دانشگاه تهران به جای اینکه شورای دانشگاه مخیر باشد، میبایست سه نفر را پیشنهاد میکرد و وزارت فرهنگ یکی را برمیگزید.
سیاسی نام خود را با دانشگاه تهران گره زد. نخستین شورای دانشگاه تهران با اکثریت آرا او را به ریاست دانشگاه تهران برگزید. پیش از ریاست او بر دانشگاه تهران، این دانشگاه جزء وزارت فرهنگ بود و استقلال نداشت و از این نظر او نخستین رئیس دانشگاه تهران بهشمار میآید. در دوران بیثباتی سیاسی در ایران و اشغال کشور توسط متفقین در فاصله سالهای 1320 تا 1332، در چند کابینه حضور داشت: در کابینه علی سهیلی دوباره وزیر فرهنگ شد، ولی پس از مدتی از وزارت کناره گرفت؛ در کابینه ابراهیم حکیمی، وزیر خارجه بود؛ در کابینه مرتضیقلی بیات، سمت وزیر مشاور داشت. او همچنین با هیئت نمایندگی ایران به سانفرانسیسکو رفت و در تدوین و تصویب منشور سازمان ملل متحد و نیز پایهگذاری یونسکو مشارکت کرد.
با پایان یافتن جنگ جهانی دوم و خروج نیروهای آمریکایی از تاسیساتی که در امیرآباد تهران داشتند، دکتر سیاسی آن تاسیسات را از دولت برای دانشگاه تهران گرفت و این گونه بود که کوی دانشگاه تهران پایهگذاری شد؛ محلی که بعدها آبستن حوادث سیاسی گوناگونی گردید.2 وی در خاطرات خود نقل کرده است که از روزی که به ریاست دانشگاه انتخاب شدم یکی از آرزوهای قلبیام ایجاد یک شهر دانشگاهی بود، مانند آنچه در پاریس و جاهای دیگر دنیا دیده بودم؛ برای همین، مطلب را در همان هفتههای اول با شاه در میان گذاشتم. او دستور داد هجدههزار متر از زمینهای غرب دانشگاه تهران خریده شود. در ۱۵ بهمن ۱۳۲۳ ثبت اسناد و املاک کشور این اراضی را به من داد. پس از سپاسگزاری گفتم این هیجدههزار متر برای ایجاد شهرک دانشگاهی کافی نیست و استدعا میشود قریه امیرآباد در اختیار دانشگاه تهران گذاشته شود. شاه گفت: آنجا در اختیار امریکاییهاست. چندی بعد در مراسم جشن استقلال امریکا، با فرمانده پادگان امریکایی امیرآباد آشنا شدم و به او گفتم پس از تخلیه امیرآباد، موسسههایی که دایر کردهاید را به دانشگاه تهران بدهید. امریکاییها دو میلیون ریال پول میخواستند و این مبلغ پول در اختیار دانشگاه تهران نبود. دولت میگفت خزانه خالی است و پولی برای این کارها ندارد. سرانجام شاه دستور داد این پول تهیه شود. این مسئله بهخوبی نمایانگر اوضاع آن روزگار است؛ روزگاری که نقش و حضور نیروهای بیگانه در کشور به اندازهای بود که مسئولان دولتی رده بالا نیز برای پیشبرد امور و توسعه دانشگاههای کشور نیازمند تطمیع نیروهای خارجی حاضر در ایران بودند.3
پس از تیراندازی به محمدرضا پهلوی در دانشگاه تهران در ۱۵ بهمن سال ۱۳۲۷، دکتر سیاسی در مقابل درخواست اخراج استادانی که به حزب توده وابسته بودند ایستادگی کرد. در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ سه دانشجوی دانشگاه تهران در تظاهراتی که همزمان با ورود ریچارد نیکسون به تهران رخ داد، با تیراندازی سربازان ارتش کشته شدند. دکتر سیاسی به ملاقات شاه رفت و به این رفتار اعتراض کرد. با تصویب لایحه قرارداد کنسرسیوم، دوازده نفر از استادان دانشگاه تهران همراه عدهای دیگر از فعالان سیاسی ایران اعلامیهای را بر ضد این قرارداد و کودتای ۲۸ مرداد امضا و منتشر کردند. شاه از دکتر سیاسی خواست که این استادان را از دانشگاه اخراج کند. دکتر سیاسی در برابر این درخواست نیز مقاومت کرد. پس از این ایستادگیها، مجلس شورای ملی قانونی را تصویب کرد که براساس آن برای انتخاب رئیس دانشگاه تهران به جای اینکه شورای دانشگاه مخیر باشد، میبایست سه نفر را پیشنهاد میکرد و وزارت فرهنگ یکی را برمیگزید. در جلسه شورای دانشگاه سه نفر معرفی شدند و دکتر منوچهر اقبال به جای دکتر سیاسی، به ریاست دانشگاه تهران برگزیده شد. وی پس از کنارهگیری از ریاست دانشگاه، با استادی و تدریس در دانشکده ادبیات خدمت میکرد و به مقام استاد ممتاز رسید. دکتر علیاکبر سیاسی پس از سالها زندگی در اروپا، در سال ۱۳۶۸ به ایران بازگشت و سرانجام در خرداد ۱۳۶۹ در ۹۶ سالگی در تهران درگذشت. وی اصول روانشناسی جدید را در ایران بنیاد نهاد؛ از این رو به نام بنیانگذار و پدر روانشناسی جدید در ایران معروف است.4
در مجموع علیاکبر سیاسی از جمله شخصیتهایی بود که بهویژه در دوران پهلوی اول تحت تاثیر دیکتاتوری رضاشاه بود و از اقدامات وی حمایت میکرد، اما با ورود به عصر محمدرضا، هر از چندگاهی نشانههایی از استقلال عمل در تصمیمهای وی دیده میشد.