احمد قوام از چهرههای شناخته شده تاریخ معاصر ایران است. او از جمله افرادی است که درباره او بد و خوب بسیار میگویند. متن حاضر مروری است بر کنشهای سیاسی او در قالب القابی که گرفت.
احمد قوام از چهرههای شناخته شده تاریخ معاصر ایران است. او از جمله افرادی است که درباره او بد و خوب بسیار میگویند. متن حاضر مروری است بر کنشهای سیاسی او در قالب القابی که گرفت.
بر گرد چهره قوامالسلطنه هالهای از افسانه و تاریخ پر رمز و رازیپنهان گشته است. به راستی نمیتوان عملکرد او را بر کفه ترازو قرار داد و به آسانی به داورینشست. آیااین مرد سیاس و سیاستمدار برجسته، که بعضی از دیپلماتهای خارجی به او لقب ماکیاول ایران داده بودند،خدمت کرد یا به تقابل با مردم برخاست؟از یک طرف اوکسی است که فرمان مشروطیت را با خط خوش خود به رشته تحریر درآورد و سند ماندگاری را در نقطه عطف تاریخ ایران به یادگار گذاشت، تمامیت ارضی ایران را در مسئله آذربایجان حفظ کرد و آن را خاتمه داد؛و از طرف دیگر آنکهدر تیر ماه 1331 به یک دولت مستعجل تبدیل شد و تمام خدمات خود را به یکباره در اذهان مردم به آتش کشید و نام نیکی از خود به جای نگذاشت. به هر حال او در مواقع حساس و در بزنگاههای تاریخی که عمر آن به شش پادشاه محدود میشود، در زمانهای مختلف و از منظر افراد مختلف شخصیت متفاوتی دارد.بنابراین قصد داریم به صورت گذرا شمهای از عملکرد وی را در چارچوب عناوین و القابی که گرفت به اختصار توصیف کنیم.
لقب و عنوان، داستانی به درازای تاریخ است. از زمانیکه انسان در مورد کیستی و چیستی خود، طبیعت و خداوند را مورد پرسش و سؤال قرار داد، و برای توضیح جایگاه و رابطه هر کدام از آنها، متوسل به اسامی و نامهایی چه از منظر اجتماعی، مذهبی و سیاسی شد، کار نامگذاری و دادن لقب هم اوج گرفت؛ نفوذ و تاثیر اینگونه القاب را «از روزگار باستان تا سال 1304 خورشیدی که الغای القاب به تصویب مجلس شورای ملی رسید، به خوبی میتوان مشاهده کرد. اگر چه تمیز بین "لقب" و "عنوان" به دلیل عدم حساسیت و دقت منابع کار دشواری است و هر یک را به جای یکدیگر ذکر کردهاند» 1 ولیدر عهد ناصری و به خصوص در زمان مظفرالدینشاه، کار کسب لقب بسیار رواج پیدا کرد و قدر و منزلت آن از بین رفت واین امر «به جایی رسید که برای داشتن آن حاجتی به صدور دست خط مظفرالدینشاه هم نبود. هر کس به هر مضاف و مضافالیهی که میخواست اسم خود را تغییر دهد، مهری به آن سجع میکرد و هر چه میخواست میشد.» 2
دبیرحضوری و وزیرحضوری
در زمانه جوانی احمد قوام، "ممالک محروسه ایران"، بازتابی از بیکفایتی، هرج و مرج، بیقانونی، ناامنی و فساد بود. هیچکس در جای خود نبود و چه بسا با هر غیض ملوکانه، وزیری به حضیض دنیا سقوط میکرد و با کوچکترین نشاط خاطر به اعلی درجه مقام صعود مینمود. احمد قوام نیز نمونهای از همین جامعه بود. وی از «تبار ملاکان و دیوانیان بود. نسل اندر نسل در خدمت سلاطین و دربار خدمت کرده بودند و از میان آنان، میرزا تقیخان نام آورترینشان بود که بعد از مصالحه بین ایران و عثمانی در ارزنهالروم به لقب قوامالدوله مفتخر گردید» 3 و پلههای ترقی را یکی پس از دیگری طی کرد. قوام نیز به واسطه پدرش، «ابراهیم صفایی معتمدالسلطنه، که از مستوفیان بنام دوره ناصری بود، توانست با نگارش مناجات حضرت علی ابن ابیطالب و پاسخهای بجا و مناسب به ناصرالدین شاه، به عضویت دربار و دریافت لقب "دبیر حضوری" مفتخر گردد که کارش تحریر نامهها و فرامین صادره از طرف شاه بود.» 4 در سفر سوم مظفرالدینشاه بود که به علت هوش و درایتی که از خودش نشان داد و عملا کارهای مربوط به شاه را انجام میداد ترفیع مقام پیدا کرد و با لقب "وزیر حضور" رئیس دفتر مخصوص شاه شد. 5
بعد از دریافت لقب وزیر حضوری، جزو حلقه معتمدین شاه قرار گرفت و از نفوذ و اعتبار گستردهای برخوردار گشت. با مرگ نریمانخان قوامالسلطنه، وزیر مختار ایران در اتریش، با پیشکش مبالغی به مظفرالدین شاه، لقب میرزا احمدخان را از آن خود کرد. اودر آستانه سی سالگی شاهد آخرین نفسهای استبداد قاجار بود. 6 بیماری شاه که امید بهبودی به آن نمیرفت، ترقی خواهان و روشنفکران طرفدار مشروطه را در بیم و هراس از به امضا نرسیدن فرمان مشروطه قرار داده بود. اما دست تقدیر بر آن شد که فرمان مشروطیت ایران، با خط خوش قوامالسلطنه به رشته تحریر درآید و نقطه عطفی را در تاریخ ایران رقم بزند. قوام اگرچه دموکرات نبود اما مخالف استبداد بود و عقیده داشت که شاه باید سلطنت بکند و نه حکومت و لازم است که رویه پادشاهی مشروطه را پیگیری نماید. وی بعد از به تخت نشستن سلطنت محمدعلی شاه، به اروپا سفر نمود و بعد از فتح تهران به دست مشروطهطلبان به عضویت "مجلس عالی" درآمد و در تصمیمات کمیسیون فوقالعاده شرکت نمود و نقش موثری در سرنوشت کشور بازی کرد و به تناوب در مقامات عالیه دولتی وظایفی بر عهده گرفت و در چند کابینه مقام وزارت را عهدهدار شد. قوام در فاصله 1300 تا 1331 خورشیدی، مجموعا یازده کابینه تشکیل داد که از جمله مهمترین وقایعی که در دورههای صدارت وی اتفاق افتاد میتوان به سرکوب قیامهای محلی از جمله میرزا کوچکخان جنگلی، محمد تقیخان پسیان، امیر موید سوادکوهی، عضویت ایران در جامعه ملل، انعقاد پیمان مودت ایران و شوروی، استخدام مستشاران مالی آمریکایی، تنظیم امور ژاندارمری، سرکوبی شورشیان کرد به سرکردگی اسماعیل آثا سمیتقو و ... اشاره کرد.
بعد از دریافت لقب وزیر حضوری، جزو حلقه معتمدین شاه قرار گرفت و از نفوذ و اعتبار گسترده ای برخوردار گشت. با مرگ نریمانخان قوام¬السلطنه، وزیر مختار ایران در اتریش، با پیشکش مبالغی به مظفرالدین شاه، لقب میرزا احمدخان را از آن خود کرد.
جناب اشرف
اگرچه قوامالسلطنه سند صدارت و تصدی امور مملکت را در 22 رمضان 1299 خورشیدی از طرف احمدشاه دریافت نمود و در آن فرمان با لقب "جناب اشرف" مورد خطاب قرار گرفته است ولی در زمان صدارت وی در مردادماه سال 1325 از طرف دفتر نخستوزیری بخشنامهای صادر شده بود که طی آن متن و دستخط محمدرضا پهلوی درباره اعطای لقب "جناب اشرف" به احمد قوام خبر میداد. اما داستان این لقب خود حکایتی است زیرا که رابطه شاه با قوام، رابطه دوستانهای نبود و ترس و نفرتی که از او داشت موجب شد که لقب اعطاء شده به او را پس بگیرد و باز در دورهای دیگر این لقب را به او بازگرداند!اما ریشه دشمنی و رقابت با وی، به دوران سردارسپه و رئیسالوزرایی قوام بر میگردد. جنگ پنهانی که غیر مستقیم بین آندو بر سر مسئله امور مالی و هیئت نظامی آغاز شده بود با شفاعت سلطان احمدشاه در رفع اتهام قصد ترور سردارسپه خاتمه یافت و اجبارا رحل اقامت به تبعید نمود و رهسپار اروپا شد. وی عملا در طی اختناق سیاسی و اجتماعی دوره رضاشاه از سیاست به دور بود و بعد از به سلطنت رسیدن ولیعهد جوان و ضعیف ، «دوران سکوت شانزده ساله جای خود را به فریاد نمایندگان پرشور، روزنامهنگاران سرزنده و بانشاط، رهبران صریحاللهجه حزبی و تظاهرکنندگان ناراضی داد.» 7و دوباره این سیاستمدار کهنه کار یک بار دیگر سکان نخستوزیری را در بهمن 1324 به دست گرفت و قصد داشت در برابر شاه و ارتش ایستادگی کند. در داخل، از پشتیبانی مجلس و هواداران اشرافی خود در مناطق شمالی و همچنین حزب توده برخوردار بود. در خارج نیز، هم از پشتیبانی وزارت خارجه آمریکا و هم از اعتماد شوروی برخوردار بود. ماجراهای مربوط به نفت ایران، جنگ سرد و بحران آذربایجان سه رخدادی است که در دوره زمامداری او پدیدار گشت و وی تلاش کرد با سیاست آشتی جویانه و مصالحهآمیز و ایجاد موازنه سیاسی در برابر شوروی و بریتانیا این مرحله از تاریخ ایران را پشت سر بگذارد و بتواند "تمامیت ارضی" ایران را به عنوان مهمترین مسئله امنیت ملی حفظ نماید.
پایان سخن
اگر چه حکومت پنج روزه قوام، عمر زیادی نداشت ولی همراهی و همکاری وی با مخالفین دکتر مصدق، او را در سراشیبی سقوط قرار داد. اعلامیه شدیداللحن روز 27 تیرماه وی که از رادیو پخش شد و در آن عموم مردم را به اطاعت از اوامر و نواهی حکومت فرا میخواند، مخالفینش را متشکلتر کرد. قوام در رویای فرمان انحلال مجلس از سوی شاه به سر میبرد و چشم امید به او داشت ولی این امر اتفاق نیفتاد. شکست مفتضحانه قوام مولود ناتوانی شاه در تصمیمگیری او بود. بعد از این واقعه قوام تبدیل به "جنایتکار اصلی" شد و مخافان وی درصدد بودند او را به عنوان مفسد فیالارض محاکمه و در بهارستان اعدام نمایند. سرانجام وی بنا بر تصمیم هیئت دولت که خواهان مجازات مسببین وقایع سی تیر بودند تحت تعقیب قرار گرفت و ماههای آتی را در بازجویی کارمندان دادگستری سپری کرد. احمد قوام سرانجام، در31 تیر 1334 چشم از دنیا فروبست و در مقبره خانوادگی خود در قم به خاک سپرده شد.
____________________________________
1.کریم سلیمانی، القاب رجال دوره قاجاریه، تهران، نی، 1379، صص 16-7.
2.عبدالله مستوفی، شرح زنگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، چاپ سوم، تهران، زوار، ص 442.
3.حمید شوکت، در تیررس حادثه زندگی سیاسی قوامالسلطنه، چاپ سوم، تهران، اختران، ص 29.
4.باقر عاقلی، میرزا احمدخان قوامالسلطنه در دوران قاجاریه و پهلوی، چاپ دوم، تهران، جاویدان، ص 49.
5.باقر عاقلی، همان، ص 52.
6.حمید شوکت، همان، ص 45.
7.یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و ابراهیم فتاحی، تهران، نی، ص 208. https://iichs.ir/vdcjfmeazuqet.sfu.html