یکی از مهمترین حیطههای فعالیت ساواک، حوزههای فرهنگی، مطبوعاتی و روشنفکری و دانشگاهی بود. بسیاری از مخالفان سیاسی حکومت هم عضوی از جامعه فرهنگی کشور محسوب میشدند و از آنجایی که برحسب حیطه فعالیت شناخت عمیقتری از ستمکاری حکومت داشتند، بیش از سایر اقشار ملت در معرض برخوردهای قهرآمیز ساواک واقع بودند. محیطهای دانشگاهی و دانشجویان ازجمله مهمترین بخش فرهنگی کشور بودند که ساواک از همان آغاز برای سیطره و کنترل آن تلاشهای ...
یکی از مهمترین حیطههای فعالیت ساواک، حوزههای فرهنگی، مطبوعاتی و روشنفکری و دانشگاهی بود. بسیاری از مخالفان سیاسی حکومت هم عضوی از جامعه فرهنگی کشور محسوب میشدند و از آنجایی که برحسب حیطه فعالیت شناخت عمیقتری از ستمکاری حکومت داشتند، بیش از سایر اقشار ملت در معرض برخوردهای قهرآمیز ساواک واقع بودند. محیطهای دانشگاهی و دانشجویان ازجمله مهمترین بخش فرهنگی کشور بودند که ساواک از همان آغاز برای سیطره و کنترل آن تلاشهای گستردهای بهکار گرفت. علاوه براینکه مدیریت و اساتید و کارکنان ریز و درشت دانشگاهها همواره تحت کنترل و مراقبت ساواک قرار داشتند و این خود موجبی برای گسترش نارضایتی و مخالفت با مجموعه حاکمیت میشد؛ دانشجویان دانشگاهها تا واپسین ماههای عمر رژیم پهلوی کماکان سایه سنگین و خشونتآمیز ساواک را تحمل میکردند. بدین ترتیب، جامعه دانشگاهی و محیطهای فرهنگی کشور در تمام دوران فعالیت ساواک آکنده از فعالیتهای امنیتی ـ پلیسی خشن ساواک بود.
جامعه دانشگاهی که پس از کودتای 28 مرداد 1332 در شمار پیشروترین مخالفان سیاسی رژیم پهلوی در آمدند؛ پس از تأسیس ساواک هم بهرغم تمام فشارهایی که وجود داشت بر مخالفتهای دامنهدار خود بر حکومت ادامه دادند و کنترل و مراقبت سنگین و خشن ساواک هم هیچگاه نتوانست بر جنبشهای دانشجویی خاتمه دهد. آنتونی پارسونز آخرین سفیر انگلستان در ایران عصر پهلوی در خاطراتش به گوشههایی از گسترش ناآرامیهای دانشجویی و اقدامات امنیتی ساواک جهت کنترل دانشگاهها چنین اشاره کرده است: «من از مدارس و دانشگاههای ایران هم که به سرعت درحال گسترش بودند دیدن کردم، ولی در کنار این توسعه بیسابقه عدم رضایت و مخالفت با رژیم هم در دانشگاهها گسترش مییافت و ساواک به طور روزافزونی برای کنترل امور دانشگاهها و مراکز آموزش عالی مداخله میکرد». 1
یکی دیگر از آگاهان به امور در آن روزگار درباره نقش ساواک در ایجاد خفقان و امنیتی کردن حوزه دانشگاهها چنین اظهار عقیده کرده است:
یکی دیگر از مهمترین گروههای ناراضی، دانشجویان بودند که تعدادیشان به خصوص طی آن سالها [جزو] طبقه متوسط با اعتقادات عمیق اسلامی بودند، لذا مشکل می توانند خود را با طرز زندگی طبقات سطح بالای شهری و روال لوکسگرایی ـ که خانواده شاه رواج میدادند ـ تطبیق دهند.
مهمترین خواسته این گروه از دانشجویان، آزادی دانشگاهها بود که رژیم شاه اصلاً به آن رضایت نمیداد. به همین جهت نیز ساواک شرایط اختناقآمیزی بر تمام مؤسسات آموزشی عالی حکمفرما کرده بود تا مبادا کسی تصور «آزادی دانشگاهها» را به ذهن راه دهد.
شاه گرچه به خوبی میدانست که اداره امور یک کشور مدرن صنعتی نیاز به نیروی کار تحصیل کرده دارد، ولی به دلیل وحشت خود از آزادی دانشگاهها، این واقعیت را نادیده گرفته بود که پرورش متخصصین کارآمد هرگز بدون تأمین آزادی فکر و اندیشه در محیطهای دانشگاهی امکانپذیر نیست ... شاید به گمان شاه، دانشگاهها فقط نوعی خط زنجیر تولید بودند که میبایست از یک طرف دانشجو واردش شود و از طرف دیگر «تکنوکرات» بیرون بیاید. 2
کنترل و مراقبت ساواک در محیطهای دانشگاهی از این هم فراتر رفته بود:
همواره به طور مستمر تمام امور دانشگاهها را تحت کنترل داشت و حتی راجع به اینکه چه دروسی باید یا نباد آموخته شود، نظر میداد. هر تخلفی نیز چه از سوی استادان و یا دانشجویان بلافاصله توسط عوامل ساواک گزارش میشد و عامل آن تحت تعقیب قرار میگرفت. چنین شیوه اختناقآمیزی طبعاً هیچ زمینهای برای فعالیت فردی روشنفکران باقی نمیگذاشت... به این ترتیب گرچه حرکتهای فردی مخالف رژیم در دانشگاهها به صورت انفعالی و بیتحرک درآمده بود، لیکن دانشجویان هرگاه فرصتی دست میداد از مبارزات دستهجمعی دریغ نداشتند و برای ابراز مخالفت با رژیم تظاهراتی به راه می انداختند ... نارضایتی و خشم دانشجویان نسبت به رژیم ـ که به صورت تظاهرات و اعتصابات گوناگون صورت میگرفت، گرچه باعث شده بود هرج و مرج و بینظمی کاملی بر محیط دانشگاه حاکم شود، ولی با این حال فقط عده انگشت شماری از روشنفکران دانشگاهی بودند که رژیم را جدی میگرفتند و به تواناییش در بازگرداندن آرامش و نظم به دانشگاهها امید داشتند. 3
در چنین شرایطی بود که جامعه دانشگاهی (اساتید، مدیریت، کارکنان و دانشجویان) خسته از فعالیتهای ناروای ساواک ملجأیی را جست وجو میکردند تا از وضعیت اسفبار حاکم بر دانشگاهها رهایی یابد. بیدلیل نبود که در جریان تحرکات انقلابی مردم ایران دانشگاهیان نقش قابل توجهی در مخالفت با حکومت برعهده گرفتند و در پیروزی انقلاب هم سهمی درخور داشتند. 4
نویسندگان، و روشنفکران و اهل قلم قشر دیگری بودند که ساواک کنترل شدیدی بر فعالیتهای فکری آنان اعمال میکرد و تولیدات فکری آنان را هر گاه کمترین شائبه سیاسی در آن وجود داشت به محاق توقیف و سانسور میسپرد. بنابراین، قشر مزبور از مخالفان دائمی ساواک و سیاستهای سرکوبگرانه آن محسوب میشدند.
مطبوعات و روزنامهها وضعیتی به مراتب اسفبارتر داشتند. از همان آغاز کودتای 28 مرداد 1332 به سرعت بر تداوم انتشار نشریات و روزنامههای مستقل مخالف حکومت پایان داده شد و نویسندگان مطبوعات تحت شدیدترین مراقبتهای ساواک قرار گرفته، نوشتههای آنان به دقت از سوی سانسورچیان ساواک کنترل میشد. به زودی روزنامههای منتشرشده در کشور اعتبار خود را از دست دادند و مطالب منتشر شده در آنها عاری از هرگونه محتوای قابل اعتنا بود و هر از چندگاه به دلایلی اساساً واهی شماری از نشریات کشور تعطیل شده از ادامه انتشار نهی شدند. 5
در همان حال، نشریات و روزنامههای محدودی هم که اجازه انتشار داشتند در درجه اول ستایشگر رژیم پهلوی، شاه و مجموعه اقدامات او شدند و عموماً تیترهای اصلی نشریات به تمجید و نقل سخنان و اظهارات شاه و برخی نزدیکان او اختصاص یافت که در گرایش مطبوعات به این وادی تأسفبار ساواک نقش درجه اولی برعهده داشت:
یکی از مسئولیتهای سازمان اطلاعات و امنیت کشور، ساواک، این بود که مراقب باشد روزنامههای ایران، شاه و انقلاب سفید او را ستایش کنند. کارکنان ساواک از مدتها قبل به ناشران این روزنامهها اطلاع داده بودند که فعالیتهای آنان نیز نشان داده شود. لذا روزنامهها ناگزیر بودند بیانات و اخبار فعالیتهای شاه را بدون توجه به ارزش خبری آن چاپ کنند. و همچنان که شاه عظمتطلبی بیشتری از خود بروز میداد، روزنامهها این عظمتطلبی و نخوت را برای مردم ایران در شیپور میدمیدند.
تیتر اصلی دو هفته یکی از روزنامههای تهران، نشاندهنده عظمتطلبی شاه، چاپلوسی روزنامهها و حدود تقریبی ستایش روزانه از دربار است که برای مردم ایران تجویز شده بود:
ــ شاهنشاه راه رسیدن به فرصتهای مساوی را نشان میدهد، برابری زنان اساسی است (5 ژانویه 1975) (1354)
ــ کاش ما هم با هم همسایه بودیم، شاهنشاه به پادشاه اردن قول داد: ایران به شما کمک خواهد کرد (6 ژانویه 1975).
ــ سادات از شاه ستایش میکند، دیدار شاهنشاه، استقبال از شاه بینظیر بود (8 ژانویه 1975).
ــ شهبانو: «بیان این همه زیبایی با کلمات دشوار است» ـ دیدار خانواده سلطنتی از مصر (8 ژانویه 1975).
ــ توافق نظر شاه و سادات درباره خاورمیانه (12 ژانویه 1975).
ــ ما فروش نفت را تحریم نمیکنیم ـ شاه (15 ژانویه 1975).
ــ تقابل به غرب کمکی نخواهد کرد ـ شاه (16 ژانویه 1975).
در طول سالهای شکوفایی عظمتطلبی شاه، مطبوعات همچنان به منعکس کردن شخصیت او برای مردم ایران و انعکاس سپاسگزاری مردم ایران نسبت به او، آن طور که او عقیده داشت، ادامه میدادند. همراه با افزایش خود بزرگبینی شاه، شهبانو نیز بهرغم مخالفتهای پیشین خود، در شکوه نظام پهلوی غرق شد.
صفحه اول رونامه کیهان بینالمللی مورخ 15 مارس سال 1976 (24 اسفند ماه 1354)، نشاندهنده آن است که با فرح نیز به تدریج شبیه به شاه برخورد میشد. سرمقاله این شماره به دیدار شهبانو از دانشگاه ملی اختصاص یافته بود (همراه با تصویر) و در آن سخنان او درباره معیارهای دانشگاهی، نیاز به ارتقاء سطح روشنفکری ایران و ارزش تحقیق درج شده بود، یک تصویر بزرگ، شهبانو را در لباس دانشگاهی نشان میداد که از مجسمه نیمتنه رضاشاه به مناسبت سالگرد تولد او پردهبرداری میکرد. بقیه صفحه اول نیز به گزارشهای مشابه اختصاص یافته بود. یک مقاله تاریخ شاهنشاهی جدید را که توسط مجلس ایران پذیرفته شده بود توصیف میکرد. آخرین مطلب صفحه اول، گزارش برگزاری مراسمی در مقبره رضاشاه بود که در آن اسدالله علم، وزیر دربار، خاطره ولادت سردودمان سلسله پهلوی را گرامی میداشت. یک عکس نیز وزیر دربار را در حال قراردادن تاج گلی بر قبر رضاشاه نشان میداد. 6
وضعیت چاپ و انتشار کتاب از این هم بدتر بود. روشنفکران و نویسندگان منتقد بهندرت میتوانستند مجوز انتشار و چاپ آثار و نوشتههای خود را به دست آورند. از مجموعه کتب و آثاری که جهت اخذ مجوز به ساواک و سایر دستگاههای ذیربط ارائه میشد تعداد قابل توجهی از آن هیچگاه مجوز انتشار نمیگرفت 7 و در همان حال تمام تلاشهای روشنفکران و نویسندگان جهت یافتن راهحلی منطقی برای برونرفت از بحران سانسور هیچگاه ره به جایی نبرد: 8 «برقراری سانسور توسط ساواک تا بدان حد پیشرفت کرده بود که گاه اتفاق میافتاد جلوی انتشار کتابهایی را که قبلاً بارها چاپ شده بود میگرفت و گفتنی است که مثلا از انتشار نمایشنامههایی مثل «هملت» یا «مکبث» فقط به این دلیل جلوگیری میکرد که در آنها شاه یا شاهزادهای کشته میشد». 9
وضعیت هنرمندان سینما و کارگردانان و فیلمسازان آن روزگار هم دست کمی از سایر همگنان هنرمندشان نداشت. کمترین اشاره به اوضاع سیاسی، اجتماعی کشور موجبات توقیف فیلمهای ساخته شده را فراهم میآورد و یا حداقل بخشهای مهمی از فیلم سانسور و قیچی میشد. 10 فریدون هویدا در اینباره چنین نوشته است:
ساواک فیلمها را به میل خود زیر قیچی سانسور میبرد ... یکبار از نمایش فیلم ساخته یکی از دوستانم به نام ابراهیم گلستان که داستان مرد تازه به ثروت رسیدهای را مطرح میکرد و به نظر ساواک مشاهده چنین ماجرایی میتوانست قضیه شاه بعد از بالا رفتن قیمت نفت را در ذهن بیننده تداعی کند، جلوگیری شد. در مورد دیگر نیز نویسندهای فقط به این بهانه چند روز به زندان ساواک افتاد که چرا یکی از مخالفین رژیم عبارت مندرج در یکی از کتابهای وی را در نامه خود نقل کردهاست. 11
بدین ترتیب آشکار بود که جامعه فرهنگی کشور از مهمترین ناراضیان و مخالفان روشهای غیراصولی ساواک در سانسور و جلوگیری از فعالیتهای فکری ـ فرهنگی بودند و بسیار شایق بودند تا وضعیت موجود دگرگون شده، فضای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مطلوبتری در عرصه کشور پدید آید. تردیدی نیست که فقط تحولی انقلابی میتوانست بر این اوضاع تأسفبار پایان دهد.
پی نوشت:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ویلیام سالیوان و آنتونی پارسونز، خاطرات دو سفیر: اسراری از سقوط شاه و نقش آمریکا و انگلیس در انقلاب ایران، ترجمه محمود طلوعی، تهران، علم، 1372، ص 272.
2. مینو صمیمی، پشت پرده تختطاووس، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، اطلاعات، 1368، ص 216
3. همان، صص 150- 159.
4. جان. دی. استمپل، درون انقلاب ایران، ترجمه منوچهر شجاعی، چاپ اول، تهران، رسا، 1377، ص 48؛ و هارالد ایرنبرگر، در باره ساواک، بیجا، جمعیت آزادی، 1978م، صص 65- 66.
5. حسن یوسفی اشکوری، در تکاپوی آزادی، چاپ اول، تهران، بنیاد فرهنگی بازرگان، بیتا، ص 379.
6. ماروین زونیس، شکست شاهانه؛ روانشناسی شخصیت شاه، ترجمه عباس مخبر، تهران، طرح نو، 1370، صص 116- 117.
7. برای کسب اطلاعات بیشتر در این باره، بنگرید به: فریبرز خسروی (بهکوشش)، سانسور در آیینه (نظرات ممیزان کتاب در دوره پهلوی دوم)، تهران، کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، 1381.
8. عباس میلانی، معمای هویدا، تهران، آتیه و اختران، 1380، صص 340- 342.
9. فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه ح. ا. مهران، تهران، اطلاعات، 1365، ص 93.
10. عباس میلانی، پیشین، صص 340- 342.
11. فریدون هویدا، پیشین، صص 93- 94.