کودتای تاسفبار 28 مرداد 1332 نقطه عطفی تعیین کننده در سلطه سراسر گسترش یابنده و بدون رقیب آمریکا بر ایران (در شئون مختلف سیاسی، اقتصادی، نظامی، اطلاعاتی و حتی فرهنگی) طی 25 سال و در واقع دوره پایانی حیات رژیم استبدادگرا، مردمستیز، قانونگریز و سلطهپذیر پهلوی بود. در این میان آنیترین و در عین حال از منظر سلطهجویان آمریکایی و انگلیسی شیرینترین نتیجه این کودتای شرمآور و غیرانسانی در بلااثر شدن و نادیده گرفته...
کودتای تاسفبار 28 مرداد 1332 نقطه عطفی تعیین کننده در سلطه سراسر گسترش یابنده و بدون رقیب آمریکا بر ایران (در شئون مختلف سیاسی، اقتصادی، نظامی، اطلاعاتی و حتی فرهنگی) طی 25 سال و در واقع دوره پایانی حیات رژیم استبدادگرا، مردمستیز، قانونگریز و سلطهپذیر پهلوی بود. در این میان آنیترین و در عین حال از منظر سلطهجویان آمریکایی و انگلیسی شیرینترین نتیجه این کودتای شرمآور و غیرانسانی در بلااثر شدن و نادیده گرفته شدن قانون و نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران و انعقاد قرارداد کنسرسیوم نفت ایران متبلور گردید.
بدینترتیب بود که آمریکاییان پس از حدود پنجاه سالی که بهطور پیدا و پنهان، در سودای سهیم شدن در منابع سرشار نفت ایران بودند و در این راستا، بارها، تلاشهای سلطهجویانه آنان، عمدتاً، از سوی رقبای انگلیسی آنان برای حضور در مناطق نفتی ایران و نیز دولت روسیه تزاری و سپس شوروی عقیم مانده بود، بالاخره اولین پاداش بزرگ خود را از قبل مشارکت تعیینکننده در جریان کودتای 28 مرداد 1332، که به معنای اسارت گرفتن ملت ایران بود، در جریان عقد قرارداد ستمکارانه کنسرسیوم نفت ایران دریافت کردند.
هرچند موضوع تقسیم غنایم نفت ایران، از مدتها قبل از وقوع کودتا حل شده بود و کودتاگران آمریکایی و انگلیسی پس از توافق نهایی بر سر تقسیم دوباره حوزههای نفتی ایران فرایند طراحی و نهایتاً اجرای کودتا را طی کرده بودند، با این حال، مذاکرات آشکارتر آنان بر سر نفت ایران مدت کوتاهی پس از آغاز زمامداری زاهدی نخستوزیر کودتا شروع شد و در این میان، البته دولت کودتایی ایران در روند تدوین و تنظیم قرارداد، که در واقع تقسیم غنایم نفت ایران توسط شرکتهای نفتی آمریکایی، انگلیسی و دو شرکت نفتی هلندی و فرانسوی بود، هیچگونه نقشی نداشت. در واقع نمایندگان ایران (علی امینی وزیر دارایی، مرتضیقلی خان بیات سهامالسلطان مدیرعامل شرکت به اصطلاح ملی نفت ایران، فتح الله نوری اسفندیاری عضو شورای عالی برنامه) فقط باید توافقات شرکتهای نفتی و نمایندگان سیاسی آمریکا و انگلستان بر سر نفت ایران را تأیید و امضا نموده و برای تصویب نهایی به مجلس شورای ملی (دوره هجدهم) و مجلس سنا بفرستند، که قریب به تمام نمایندگان آن دو مجلس توسط دولت زاهدی و شخص شاه برگزیده شده بودند و اکثری از آنان روابط پیدا و پنهان دیرپایی با سیاست دو کشور آمریکا و انگلستان در ایران داشتند.
فواد روحانی که در جمع نمایندگان دولت کودتایی زاهدی با نمایندگان کنسرسیوم مذاکره میکرد، درباره نقش بلااثر نمایندگان ایران در جریان عقد قرارداد کنسرسیوم چنین اظهارنظر کرده است:
علی امینی شخصاً از تورکیلد ریبر نماینده دولت آمریکا که در مذاکرات حضور داشت، در مورد خط مشیای که دولت ایران در قبال مسئله نفت بایستی دنبال کند نظرخواهی نمود. آقای تورکیلد اظهارداشت: دولت شما از سه راه یکی را باید انتخاب کند. یا نفت را به مقدار ناچیزی به شرکتهای مستقل بفروشد، یا وام گرفته و غرامت شرکت نفت انگلیس و ایران را بپردازد و یا بالاخره با شرکتهای بزرگ سازش نماید. آقای امینی گفت: ما از شما که مشاورمان هستید، میخواهیم نظرتان را در این باره به ما بدهید. مراجعه ما به شما همانند مراجعه بیمار به پزشک است. آقای تورکیلد ریبر جواب داد: خوب مثالی آوردید. ما معالج شما هستیم و به علت درد شما پی بردهایم. نسخه مداوای شما قبول شرایط کنسرسیوم است.
قرارداد کنسرسیوم برای ملت ایران مصیبتبار بود. علاوه بر این که دستاورد نهضت ملی شدن نفت ایران، به رغم برخی ظاهرسازیها، یکسره نادیده گرفته شده بود، شرایط تحمیل شده بر ملت ایران به مراتب بدتر از قرارداد گس ـ گلشائیان بود، که در سالهای پایانی دهه 1320با شرکت نفت انگلیس و ایران منعقد شده، ولی مجلس شورای ملی آن را رد کرده بود.
در این میان شرکتهای نفتی آمریکایی (شامل 5 شرکت بزرگ و 9 شرکت علیالظاهر مستقل) در 40 درصد از نفت ایران سهیم شدند؛ شرکت نفت انگلیس (که همان شرکت غاصب نفت انگلیس و ایران سابق بود)، هم به تنهایی سهم 40 درصدی از نفت ایران گرفت؛ برای شرکت هلندی رویال داچ شل سهمی 14 درصدی تعیین شد؛ شرکت نفت فرانسه هم 6 درصد باقی مانده نفت ایران را تصاحب نمود.
مهمترین نمایندگان دولت و شرکتهای نفتی آمریکایی در مذاکرات کنسرسیوم هربرت هوور و هوارد پیج بودند. این دو در پایمال ساختن بدون محابای حقوق و منافع ملت ایران و عقد قرارد تحمیلی کنسرسیوم نقش برجستهای ایفا کردند. جیمز بیل مورخ آمریکایی در باره جایگاه این دو در میان شرکتهای نفتی و نقش آنان در عقد قرارداد کنسرسیوم چنین نوشته است:
دو نفری که از سوی آمریکا در گفتگو شرکت کردند هربرت هوور (پسر(Herbert Hoover) و هوارد پیج (Howard Page) بودند. هوور نظارت بر گفتگوها و مسئولیت هماهنگی نمایندگان امریکایی را برعهده داشت. و پیج که مردی زیرک و با تجربه بود، و در گفتگو برای معامله در سطح جهانی متخصص بود. از طرف شرکت نفت استاندارد نیوجرسی مأمور مذاکره و پرداختن به ریزهکاریها و نکتهیابیهای قرارداد گردید، پیج در شرکت استاندارد جانشین اورویل هاردن ــ نخستین رئیس نمایندگی کنسرسیوم ــ شده بود. پیج با نگاهی دقیق به وضع آن روز ایرانیان و توجه به موقعیت به دست آمده، زمان چانه زدن و قرار مدار گذاشتن را تشخیص داد و به خوبی نتیجه گرفت که اینک موقع به کار بردن مهره برنده برای گرفتن امتیاز و بستن پیمان است. دنیس رایت کاردار انگلیس در ایران نیز که دیپلماتی با تجربه و هوشمند بود، با تایید خود، موقعیت پیج را استوارتر ساخت. هربرت هوور (پسر) در ایران ناشناخته نبود، او در نیمه دهه 1940 به عنوان مشاور دولت به ایران آمده بود. وی هم از لحاظ حرفهای و هم از لحاظ شخصی، در صنعت نفت اصالت داشت. پدرش نه تنها رئیس جمهور امریکا بود، بلکه در سمت وزارت بازرگانی، در شریک کردن آمریکا در نفت عراق دارای نقش اساسی بود. هوور مدیرعامل شرکت نفتی یونیون کالیفرنیا و رئیس هیات مدیره شرکت اتحادیه ژئوفیزیک و مشاور امور نفتی وزیر خارجه (دالس) بود. از آنجا که هوور مهندسی محافظهکار بود، عقیده داشت که میتواند قراردادی تنظیم کند که در آن منافع دولت آمریکا و شرکتهای نفتی آمریکایی، به خوبی در نظر گرفته شود. وی از همان آغاز کار نشان داد که نخواهد گذاشت کوششهایش با سرسختی انگلیسیها، و احساساتی بودن ایرانیان به هدر برود. گرچه گروهی از پژوهندگان، ایده و ایجاد یک کنسرسیوم را به هوور نسبت دادهاند، ولی این نظریه، مورد بحث و گفتگوی سایر کارشناسان نفتی آمریکا، نظیر والتر لوی که با اورل هریمن در 1951 (1330) به ایران و انگلیس رفت، قرار گرفته بود. هوارد پیج، کار را جمعبندی و تمام کرد. سناتور فرانک چرچ در مورد پیج این طور اظهارنظر کرده است: «او کسینجر صنعت نفت است.» پیج، مهندس شیمی اهل کالیفرنیا بود، که در سال 1929 (1308) به استخدام شرکت استاندارد اویل نیوجرسی در آمد. به عنوان نماینده این شرکت در لندن، در 1949، (1328) مدیرعامل شرکت نفت عراق شد و در مذاکرات دشواری که برای نفت عراق در 51-1950 (31-1329) روی داد، نقش مهمی داشت. پیج مرد نفت بود، و به شرکت خود و صنعت نفت وفادار ماند. درگیری و سرسپردگی او در صنعت نفت آنقدر شدید بود که بر تحریم نفت ایران از جانب انگلیسیها علناً مهر تایید گذاشت. در نظر او این نفت اموال دزدیده شده شرکت نفت بود، نه متعلق به دولت ایران. وقتی از او پرسیده بودند که چطور میتوان کسانی را که نفت ایران را خریداری میکنند، مورد تعقیب قانونی قرار داد؟ پاسخ داده بود: چون این نفت متعلق به انگلیس بوده، و از آنها دزدیده شده است، و در این که آنها حق عمل دارند، جای حرف نیست. ما مال دزدی را نمیخریم، کسانی که چنین کاری می کنند، گاه تحت تعقیب قانونی قرار میگیرند. چهره مشهور ولی جسور و گستاخ پیج که در بازرسی مجلس سنای آمریکا که توسط سناتور چرچ انجام گرفت، با رفتاری خشن و کوبنده و اهانتآمیز به پرسش کننده خود حمله میکرد، همچنین نمایشی که او در آن جلسات به اجرا در آورد از سوی یکی از نویسندگان چنین توصیف شده است: «در مجموع نمایش چشمگیری از خویشتنداری، کاربرد شگرد، و سرپوش نهادن بر ریاکاریها بود.» علیرغم نبوغ و شناخت عمیق پیج در مورد سیاست نفتی دنیا، درک وی از سیاست و اجتماع ایران بسیار ناچیز بود. اما، رهبران شرکت نفت ایران و انگلیس، نظر بسیار مساعدی نسبت به او داشتند، چون او توانست شرکتهای بزرگ نفتی را برای بستن قرارداد با ایران، با هم متحد سازد.
فتحالله نفیسی از مشاوران علی امینی وزیر دارایی وقت، که به نمایندگی از طرف حکومت کودتا با هوارد پیج (به نمایندگی از شرکتهای نفتی) قرارداد کنسرسیوم را امضا کرد، درباره این قرارداد چنین اظهارنظر کرد: «ایران میان افعی و مار غاشیه مانده بود. آنچه روی داد آن بود که ایران تسلیم خفتبار را پذیرا شد».
اما آمریکاییان درباره این قرارداد نظر دیگری داشتند، همچنان که اسناد و منابع موجود نشان می دهد:
دولت آمریکا از دستاورد مذاکرات کنسرسیوم بینهایت خرسند بود. وزارت خارجه که عمیقاً در مذاکرات درگیر شده بود، با اشتیاق در جستجوی نوعی توافق بود که به وسیله آن بتواند از فعالیت پنج شرکت نفتی بین المللی، در برابر وزارت دادگستری که در صدد بود آنها را به استناد قانون تشکیل کارتل تحت محاکمه قرار دهد، پشتیبانی کند. مهمترین تصمیمگیری در داخل کشور که دولت آمریکا با آن روبرو شد، این بود که به کدام یک از شرکتهای آمریکایی فرصت مشارکت در تنظیم قرارداد کنسرسیوم را در ایران بدهد. شرکتهای مستقل نفتی بسیار مایل بودند که سهم و مقامی در کنسرسیوم بهدست آوردند، آنها در اصل تقاضای 36 درصد از سهام را داشتند، و به دست آوردن این سهام را به خاطر آن که در تحریم علیه مصدق شرکت داشتند، حق خود میدانستند، چون آنها همزمان با دیگر کمپانیهای بزرگ به پشتیبانی از دولتهای انگلیس و آمریکا چنان تحریمی به کار بستند که در اثر آن اقتصاد ایران فلج شد. از سوی دیگر، کمپانیهای بزرگ نفتی آمریکایی نیز تمایل به معامله با ایران را نفی کرده به مازاد بر مصرف بودن نفت در بازارها اشاره نمودند. به قول هوارد پیج: «معامله سرراست، کار آدمهای ابله است.» ولی در واقع پیج و همکارانش بیاندازه مایل بودند که از بازار پرسود ایران، برای تهیه یک تشک پرقو، استفاده کنند. در نوامبر 1953 (آبان 1332) وزرات امور خارجه آمریکا مقرر نمود: به خاطر دلایل سیاسی، مایل است با ایران قراردادی منعقد کند. شرکتهای نفتی مایلند به ذخایر نفتی ایران دسترسی یابند. بیشتر آنها کوشش میکردند که از بازار ایران هر آنچه میسر شود به دست آورند. در نتیجه شرکتهای مستقل نفتی، در گروهی به نام ایریکون Iricon متشکل شدند و پنج درصد سهام کنسرسیوم را به دست آوردند. دلایلی وجود دارد که حتی این مقدار سهم نیز مورد اعتراض و خشم شرکتهای بزرگ قرار گرفت، مثلاً هوارد پیج در شهادت خود در مجلس سنای آمریکا، اظهارکرده بود: «علت این که کمپانیهای کنسرسیوم لقمه بزرگ را بردهاند، آن است که تنها آنها بازار فروش برای نفت ایران را دارند، شرکتهای مستقل سزاوار سهیم شدن در آن نیستند. اما وقتی که مثل ایریکون بدون پشتیبانی کردن و زحمت کشیدن به یک درآمد سرشار 5 درصد برسید، از آن حداکثر استفاده را خواهید کرد.» همانطور که ورود شرکتهای بزرگ نفتی آمریکا به کنسرسیوم نفوذ شرکت نفتی انگلیس را کاهش داد، به شرکتهای مستقل نیز راه داده شد تا از نفوذ شرکتهای بزرگ کاسته شود. خط مشی قرارداد اصلی کنسرسیوم چنین بوده است: نفت بریتانیا چهل درصد، رویال داچ ـ شل چهارده درصد، شرکت نفت فرانسه شش درصد و 5 شرکت نفتی به نامهای استاندارد نیوجرسی (که بعدها اکسون نام گرفت)، موبیل، تگزاکو، گالف و استاندارد کالفیرنیا هرکدام هشت درصد. شرکتهای نفتی مستقل که کاملاً از قرارداد برکنار ولی برخوردار از سهام بودند، به فوریت دست به مبارزه و زد و بند با وزرات امور خارجه زدند. رهبر این مبارزان رالف دیویس (Ralph Davies) رئیس شرکت مستقل نفت امین اویل (Aminoil) بود، که از 9 شرکت مستقل تشکیل میشد و نامهایی نظیر فیلیپس، پترولیوم، سیگنال، و اشلند نیز در میان آنها بودند. در نامهای که دیویس در 15 اکتبر 1954 (23 مهر 1333) به جان فاستر دالس وزیر امور خارجه و هربرت براون (پسر) وزیر دادگستری نوشت، به دولت یادآورشد که قبول پیشنهاد وزات خارجه در مورد تحریم معامله با ایران دوران مصدق، طبق یک توافق دو جانبه بوده است. دیویس که از کارمندان عالیرتبه شرکت نفت استاندارد کالیفرنیا و در طی دوران جنگ عهدهدار اداره امور نفتی بود، شخصیتی پرنفوذ داشت و مقامش فراتر از صاحب صنعتی خصوصی، و یا یک متصدی در دولت بود. بنابراین به عنوان نماینده (9 شرکت) وجودی موثر بود. هریک از پنج شرکت بزرگ از یک سهم خود صرفنظر کردند، در نتیجه گروه ایریکون صاحب 5 درصد سهام گردید. دو شریک مهم در میان شرکت ایریکون، ریچفیلد (Richfield) و امین اویل بودند. بقیه شرکتها عبارت بودند: سرهیو، گتی، تایدواتر، کانتیننتال، سیگنال، هنکوک، سن جاسینتو که از تغییرات و مستهلک شدن این شرکتها در سالهای بعدی، گروه ایریکون به اتلانتیک، ریچفیلد، رینالد، چارتر، گتی، کانتیننتال و سوهیو تبدل شد. زمانی که تمام بندوبستها و چانهزدنها و سیاستبازیها به آخر رسید با قرارداد نفت 1954 (1333)، پنج شرکت مهم نفتی مستقیماً به صحنه نفت ایران راه یافتند. شرکتهای مستقل آمریکایی تنها به خاطر کوششهای پیگیر خود بود که توانستند از این معامله و کار پرسود، سهم کوچکی به دست آورند. در ضمن بریتانیا نیز موفق شد هم نفت را ملی کند و هم در قرارداد نوبنیاد، چهل درصد از سهام را به دست آورد، گذشته از آن، شرکت نفت سابق که بهشدت مورد نفرت ایرانیان بود، حال دیگر می توانست نفوذ خود را زیر پوشش شرکتهای غربی که با آنها همبستگی پیچیده و بغرنجی برقرار ساخته بود به کارگیرد.
بدین ترتیب و درحالی که حکومت کودتا بیهوده تلاش میکرد چنان وانمود سازد، که اصل ملی شدن نفت ایران در جریان قرارداد کنسرسیوم لحاظ شده است، هوارد پیج که به نمایندگی از شرکتهای نفتی و نیز دولتهای آمریکا و انگلستان قرارداد کنسرسیوم را با حکومت کودتا امضا کرده بود، در مفهوم و معنای واقعی پذیرفته شدن ملی بودن نفت ایران این تعبیر را به کار برد: «مثل این است که شما اتومبیلی داشته باشد که مالکیت قانونی آن متعلق به شما باشد ولی حق استفاده از آن را برای همیشه به دیگری واگذار کنید».
ضمن این که بر اساس این قرارداد، دولت ایران ناگزیر شد صدها میلیون دلار غرامت به عناوین
دیگر به شرکت نفت سابق نفت انگلیس و ایران بپردازد. به عبارت بهتر: «دولت ایران متعهد شد مبلغ 25 میلیون لیره بابت غرامت و مبلغی در حدود 21 میلیون لیره بابت هزینه استهلاک تاسیسات نفت جنوب به اقساط ده ساله به شرکت نفت بریتانیا بپردازد. ضمناً قرار شد ایران مبلغ ششصد میلیون دلار به اقساط سالانه به عنوان پذیره یا سرقفلی (و در حقیقت عدم النفع) تا سال 1970م به شرکت نفت بریتانیا بپردازد».
به دنبال امضای قرارداد کنسرسیوم جان فاستر دالس وزیر خارجه آمریکا سرمست از این پیروزی بزرگ پیام تبریکی برای سپهبد زاهدی نخستوزیر دولت کودتا و آنتونی ایدن همتای انگلیسی خود فرستاد. آیزنهاور هم پیام مشابهی برای شخص شاه فرستاد. در این میان:
وقتی که قرارداد کنسرسیوم برای تصویب به مجلس شورای ملی تسلیم شد شاه از قوه مقننه خواست که بدون اتلاف یک دقیقه وقت آن را تصویب کند و آن را قراردادی شرافتمندانه و منصفانه دانست. ایدن در خاطراتش نوشت: «شاه در جلوگیری از تاخیر مجلس در تصویب قرارداد و فشار به مجلس نقش قاطعی ایفا کرد. برغم آنکه بسیاری از نمایندگان مجلس دوره هجدهم از متن قرارداد که پیش نویس آن در لندن تهیه شده و از زبان انگلیسی ترجمه شده بود سر در نمی آوردند با این حال با 113 رای موافق و 5 مخالف و یک ممتنع آن را تصویب کردند. مجلس سنا هم با 41 رای موافق و 4 مخالف و 4 ممتنع آن را تایید کرد.
نویسنده کتاب «از سید ضیاء تا بختیار» به نقش شاه در تصویب قرارداد کنسرسیوم در مجلس دوره هجدهم چنین اشاره کرده است:
«شاه در طول رسیدگی به لایحه با دل نگرانی جلسات مجلس را دنبال میکرد. تکتک نمایندگان را به دفترش میخواند و با استدلال این که: "اگر یک واو قرارداد عوض شود آمریکایی ها از قبول آن خودداری می کنند"، از آنها میخواست که پیشنهادات خود را پس بگیرند».
از آنجایی که برغم تمام سرکوبگریهای حکومت، دامنه مخالفتهای عمومی با قرارداد استعماری و تحقیرآمیز کنسرسیوم گسترده بود:
ایران و آمریکا توافق کردند که از انتشار قسمتهایی از جزئیات توافق بین کمپانیهای نفتی خودداری کنند و آلن دالس وزیر خارجه آمریکا گفت: این خطر وجود دارد که انتشار مدارک مزبور وسیله به دست عوامل بیمسئولیت بدهد که آنها را علیه ایالات متحده آمریکا و متحدانش به کار برند. و افزود: دولت ایران هم موافقت کامل خود را به علنی نساختن بعضی مدارک مربوط به حل مسئله نفت اعلام داشته است . از جمله توافقهای محرمانه یکی این بود که میزان تولید نفت را کنسرسیوم تعیین نماید. دیگر آن که کلیه پرداختها از دلار به لیره استرلینگ تبدیل و آنگاه به دولت ایران پرداخت شود تا از آن رهگذر نیز سودی عاید خزانه انگلستان گردد.
فواد روحانی که خود از نزدیک در جریان مذاکرات کنسرسیوم قرار داشت بعدها در باره صدها میلیون دلاری که از قبل این قرارداد به ملت ایران تحمیل گردید، چنین نوشته است:
نتیجهای که بالاخره از مذاکرات آمد مبتنی بر نکات زیر بود: پس از به حساب آوردن دعاوی و مطالبات طرفین مبلغ 25 میلیون لیره به عنوان تفاوت خالص دین ایران تعیین گردید و دولت ایران تعهد نمود که آن را در ده قسط سالانه بپردازد. اما اگر به اقلام دیگری که در متن قرارداد به طور ضمنی به آن اشاره شده دقیقاً توجه شود معلوم میگردد که آنچه به عنوان پرداخت غرامت واقعاً از کسیه ایران خارج شد، به مراتب بیش از این مبلغ بود. با این وصف که اولاً علاوه بر مبلغ مزبور، شرکتهای عامل طی مدت ده سال استهلاک تاسیسات موجود از زمان شرکت سابق مبلغ 67 میلیون لیره برداشت نمودند که 21 میلیون لیره آن در حقیقت حکم پرداخت از طرف دولت ایران داشت. ثانیاً یک قسمت مهم از غرامتی که ایران واقعاً پرداخت نمود با توسل به حساب پایاپای در حقیقت از نظر مستور ماند؛ به این معنی که دولت از یک رقم از مطالبات تصویب شده خود یعنی 51 میلیون لیره که ضمن مذکرات قرارداد الحاقی گس ـ گلشائیان حق مسلم ایران شناخته شده بود صرفنظر نمود و همچنین خسارتی که به علت جلوگیری شرکت نفت انگلیس از فروش نفت (ملی شده) ایران مطالبه میکرد و هیات نمایندگی انگلیس آن را "از نظر ارفاق و بدون تصدیق تعهد" به میزان 75 میلیون لیره برآورد کرده بود و مسلماً لااقل به میزان 50 میلیون لیره قابل اثبات بود، ضمن ترتیبات تهاتر منتفی گردید. ثالثاً شرکت نفت انگلیس بین تاریخ عقد قرارداد و سال 1970 مبلغ 600 میلیون دلار از سایر شرکتهای عضو کنسرسیوم به عنوان پذیره یا سرقفلی دریافت نمود که در حقیقت همان عدمالنفعی بود که اظهار میکرد از آن صرفنظر کرده است. پرداخت کننده حقیقی این مبلغ هم ایران بود، زیرا هفت شرکتی که همراه با شرکت نفت انگلیس وارد صحنه عملیات در ایران شدند، بدون تردید و قاعدتاً میبایست پذیرنده ورود یا سرقفلی به دولت ایران بپردازند و حال آن که آن را به شرکت سابق پرداختند و ایران بدون دریافت هیچ عوضی آنها را در عملیات صنعت نفت خود دخیل نمود. حال چنانچه این نکات در نظر گرفته شود، مجموع غرامتی که ایران به شرکت نفت انگلیس پرداخته است، حداقل بالغ بر 147 میلیون لیره (25+21+51+50 میلیون لیره) خواهد بود، به علاوه 600میلیون دلاری که شرکت مزبور از اعضای کنسرسیوم دریافت کرد.
برغم این همه تبعات اسارتبار قرارداد کنسرسیوم، محمدرضاشاه، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در کتابش «پاسخ به تاریخ» از آن قرارداد تحمیلی و تحقیرآمیز دفاع کرد و تصریح نمود: «سرانجام پس از مذاکرات طولانی توانستیم با کنسرسیومی مرکب از هفت کمپانی نفت که بزرگترین شرکتهای جهان بودند، به توافق برسیم. در آن موقع پرزیدنت آیزنهاور طی نامهای از کوششهای من در حل مسئلهای که دولت مصدق ایجاد کرده بود قدردانی کرد».
آیزنهاور و چرچیل نخستوزیر انگلستان پس از تصویب این قرارداد در مجلسین شورا و سنای ایران (که نمایندگانش منتخبین حکومت بودند)، از شخص شاه قدردانی کرده بودند. چرچیل خطاب به شاه نوشته بود: «پشتیبانی اعلیحضرت در حل مسئله نفت اهمیت شگرف داشته است».
شاه هم پاسخ مسرتآمیز متقابلی به آنان ارسال کرده بود. ازجمله خطاب به آیزنهاور رئیس جمهور سلطه جوی آمریکا یادآور شده بود: «از وصف این نکته به حد کفاف برنمیآید که مساعدت آمریکا نسبت به ما به موقع و مفید بوده است. آن حضرت اطمینان داشته باشید که کمکهای ذیقیمتی که حضرت رئیسجمهور شخصاً و دولت آمریکا و سفیر شایسته آن حضرت لوی هندرسون به این منظور کردهاند، موجب کمال سپاسگزاری است».
زاهدی نخستوزیر کودتا هم در آستانه تصویب قرارداد کنسرسیوم در مجلسین سنا وشورای ملی، گستاخانه و یا احتمالاً از سر بلاهت، در این باره چنین گفته بود: «با عقد این قرارداد در واقع کلاه سر انگلیسیها و آمریکاییها رفته، برای این که تا هفت هشت سال دیگر نیروی اتم جای سوخت نفت را در دنیا میگیرد و ذخایر نفت ایران بیمصرف میماند، در این صورت پس از ده سال هرچه از کنسرسیوم بگیریم وجهی است بازیافتنی».
بر خلاف نقطهنظرات سخیف و تاسفبار حکومتگران کودتا، ملت ایران و نیز کارشناسان مستقل و دیگر آگاهان به امور در عرصه داخلی و خارجی قضاوت دیگری در باره قرارداد کنسرسیوم داشتند. از جمله روزنامه آقشام چاپ ترکیه در همان زمان نوشت: «قرارداد کنسرسیوم این حقیقت را در ذهن ما زنده میکند که ایران در جنگ نفت شکست خورده و سیاست ضد انگلیسی مصدق از این کشور رخت بربسته است».
آنتونی سمپسون از مورخان تاریخ نفت نوشت: «تشکیل کنسرسیوم اوج نفوذ هفت خواهران نفتی هم در دولتهای خاورمیانه و هم در دولتهای متبوع خودشان بود».
دیوید پینتر از کارشناسان نفتی هم تصریح نمود: «تشکیل کنسرسیوم به کمپانیهای عمده نفتی جهان کمک کرد تسلط خویش را بر اقتصاد نفت جهان اعمال کنند».
به رغم سرکوبهای شدید حکومت کودتا، اقشار مختلف ملت ایران، انتقادات و حملات شدیدی را متوجه قرارداد اسارتبار کنسرسیوم کردند. از جمله نهضت مقاومت ملی، که به دنبال کودتای 28 مرداد در کشور شکل گرفته بود، در این باره چنین اظهارنظر کرد:
از ملاحظه اسامی تبریک گویندگان و تبریک گیرندگان (با اشاره به پیامهای تبریک چرچیل و آیزنهاور به محمدرضا شاه) معلوم میشود چه مقاماتی و مللی در این معامله پیروز شدهاند. اگر دولت مزدور کودتاچی مدعی است که واقعاً ملت ایران از سرسختیها و سیاستهای پیشین خود به تنگ آمده و حل مشکل نفت را با آغوش باز استقبال میکند، پس چرا واهمه دارند از این که افراد مملکت آزادانه اظهارنظر نمایند؟ این اختناق شدید مطبوعات و این مخالفت وحشیانه از تظاهرات و عدم اجازه اجتماعات برای چیست؟ شاه و دولت کودتاچی بیمدعی به قاضی رفته و بر سر ملت منت میگذارند که بالاخره مسئله نفت را حل کردیم! ملت ایران این قرارداد ننگین را که به دنبال یک سلسله حیل و مظالم به وسیله دستگاه حاکمه غیر قانونی تحمیل شده است، در اولین فرصت پاره خواهد کرد و مسببین آن را به سزای اعمالشان خواهد رسانید.
آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی که در روند شکلگیری و پیروزی نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران نقش بدون بدیلی ایفا کرده بود، به دنبال عقد قرارداد کنسرسیوم، حملات شدیدی را متوجه آمریکا، انگلستان و عوامل داخلی آنان کرده و به شرح زیر، قرارداد مذکور را مورد انتقاد قرار داد:
هنگامی که دولت آمریکا خود را پیشاهنگ اصول دموکراسی و پشتیبان سازمان ملل متحد میداند، در این معامله بیشرمانه و انتقامجویی وقیحانه با انگلستان مکار و حیلهگر همکاری مینماید و ساعی است به خاطر چند صد میلیون دلاری که از نفت ایران نصیب سرمایهداران استعمارچی آمریکا میگردد، ملت مظلومی از آزادی و آزادیخواهی ناامید و نسبت به تمام ادعاهای دنیای غرب بدگمان گردد. ملت ایران حق دارد تصور کند چند میلیون دلاری که به عنوان کمک از طرف آمریکا به ایران میرسد و قسمت اعظم آن برای تامین مطامع عده معدودی خرج می شود، فقط برای این بوده که بعد چند صد برابر آن را از حلقوم ملت رنجدیده این سرزمین بیرون آورند. در این جا لازم است آقای زاهدی را مخاطب ساخته، حقایقی را گوشزد نمایم. برخلاف آنچه تصور مینمایید عمر دولت شما ابد مدت نیست، ولی ملت ایران همیشه زنده و تاریخ نشاندهنده اعمال شما است، وای به حال شما، اگر غیر از آنچه به صلاح ملک و ملت است عمل نمایید، این طریق حل مساله نفت با سوگندی که به شرافت سربازی خویش یاد کردهاید مغایرت دارد. اگر نمیخواهید نام شما در ردیف خائنترین افراد ثبت شود، اگر مایل نیستید عاقد ننگینترین و بیشرمانهترین قراردادها باشید و لعن و نفرین ابدی ملت پشت سرتان باشد، از این طریق ناصواب خصمانه برگردید و برق سرنیزه خفقان را از سر ملت بردارید...و نیز آقای امینی! باید بدانید راهی که میپیمایید خطرناک است؛ امروز منفور خدا و ملت و فردا مجبور به اعتذار آلت فعل بودن هستید و کسی نخواهد پذیرفت... و انگلستان اگر تصور میکند با تخم نفاقی که در صف مبارزین ما افشانده و فترتی که در ادامه راه مبارزه حقطلبانه و ضداستعماری ما ایجاد نموده، عرصه را جهت ترکتازی خود آماده ساخته، سخت در اشتباه است، تا خون در شرائین ملت ما جاری است، دیگر اجنبی نمیتواند بساط یغماگری و چپاول را درسرزمین ایران بگستراند و عوامل استعمار با تبلیغات سوئی که علیه من، برای نیل به هدفها و مقاصد پلید خویش در ایران و دنیا مینمایند، نخواهند توانست مرا از ادامه مبارزه سرسختانه خویش علیه بیدادگریهایشان منصرف سازند. زیرا جان ناقابل من همیشه برای عظمت و استقلال ملتم، کف دست بوده و تا واپسین لحظات زندگی نیز خواهد بود... از تمام هموطنان عزیز، خاصه کسانی که در راه نهضت ملی از بذل مجاهدات و کوشش خودداری نکردهاند و از همه آزادمردانی که در این راه قربانی دادهاند، تقاضا مینمایم در این لحظات بحرانی، سرگرم اختلافات داخلی که به تحریک و نفع اجانب است نشوند و با همان اتحاد و اتفاقی که در بدو نهضنت به منصه ظهور رسانیدند، کاملاً مراقب اوضاع باشند. یاس و بدبینی را کنار بگذارند تا به عونالله (کمک خدای متعال) و به همت مردان آزاده و حقبین از شرافت و حاکمیت ملی دفاع کنیم.
بدین ترتیب، کنسرسیوم، که شرکتهای نفتی آمریکایی در هدایت آن نقش تعیینکنندهای داشتند ، تا سال 1352 در کنترل اقتصاد نفتی ایران، در شئون و سطوح مختلف، نقش درجه اول و بدون بدیلی داشت و حکومت پهلوی ناگزیر از پذیرش سیاستهای آن بود. در این میان، بنابر سیاستهای نفتی کارتلهای بزرگ نفتی هر از چندگاه در سهمیه کشورهای مختلف تولیدکننده نفت و از جمله ایران تغییراتی داده شده و یا مبلغی بسیار ناچیز به قیمت افزوده میشد. در چنین مقاطعی، آمریکا که علاقمند بود از غرور کاذب شاه در راستای منافع غرب در منطقه بهرهبرداری کند، پیشاپیش اطلاعات محرمانهای را در باره سیاستهای نفتی پیش روی شرکتهای نفتی در اختیار شاه قرار میداد و به دنبال مذاکرات از پیش طراحی شده شاه با نمایندگان کنسرسیوم چنان وانمود میشد که گویی شخص شاه در تغییر سهمیه نفت صادراتی و یا افزایش قیمت نفت نقش تعیینکنندهای ایفا میکند؛ در حالی که چنین نبود. احمد آرامش در کتاب خود: "پیکار من با اهریمن" ضمن تاکید بر این نکته که محمدرضاشاه مخلوق شرکتهای نفتی بوده و ناگزیر از پیشبرد مقاصد آنان در ایران است، در باره موضوع مذکور چنین می نویسد:
خلاصه کارتل بینالمللی قدرتی است برتر از قدرت دولت ایالات متحده، چه حکومتهای آمریکا نیز خود تا حد بسیار زیادی مخلوق همین پدیده وحشتناک جهانی بوده و هستند. آریامهر به تمام این حقایق حتی بیش از من (احمد آرامش) واقف است و خوب میداند که سرنوشت خود او و تاج و تختش تا چه حدی بر رضایت یا عدم رضایت این هیولای مهیب وابسته است. معهذا هر سال چون این کارتل بینالمللی بنابر سیاست مالی خود مقتضی میداند که تغییری در سهمیهبندی تولید هر یک از کشورهای نفتخیز خاورمیانه بدهد قبلاً میزانی را که قرار است به سهمیه تولید ایران یا به قیمتها بیافزاید از یکی دو ماه پیش به آریامهر به این مخلوق خود خاطرنشان میسازد. آن وقت این دنکیشوت متقلب و این نارسیس مزور به جراید استیجاری ایران دستور میدهد که در صفحات اول خود با خط درشت بنویسند: شاهنشاه به کنسرسیوم نفت برای ازدیاد سهم ایران یا ترقی قیمت نفت خام اولتیماتوم دادند. یا شاهنشاه فرمودند: ما خودسریهای کنسرسیوم نفت را تحمل نمیکنیم. یا: اگر کنسرسیوم نتواند رضایتخاطر ما را فراهم نماید ما در روابط خود با او تجدیدنظر خواهیم کرد. و پس از مقداری جنگزرگری بالاخره چند جلسه نمایندگان کنسرسیوم که برای دادن تعلیمات به مهندسین و متخصصین خارجی به تهران آمدهاند در دفتر کار مدیرعامل شرکت ملی نفت، که خود از چاکران درگاه آنان است اجتماع میکنند. یکی دو شام و نهار مهمان شرکت ملی نفت میشوند و آنگاه در موقع حرکت و خداحافظی روزنامههای اطلاعات و کیهان باز با خط درشت و قرمز مینویسند: ایران در مذاکرات خود با نمایندگان کنسرسیوم بر اثر تدبیر و پافشاری شاهنشاه پیروز گردید و همه درخواستهای شرکت ملی نفت به کنسرسیوم تحمیل شد.
بدین ترتیب، هرچند، علیالظاهر، قرارداد کنسرسیوم در سال 1352 انقضاء یافت، اما تا پایان دوره سلطنت پهلوی اصول ملی شدن صنعت نفت در ایران مجرا نگردید و کماکان شرکتهای نفتی کنسرسیوم نقش تعیینکنندهای در روند استخراج، تولید و صدور نفت ایران برعهده داشتند.