ایالات متحده آمریکا در جریان انقلاب اسلامی و تا تحکیم قدرت انقلابیون در ایران کنشهای متفاوت و متنوعی از خود بروز داد، اما مهمترین این کنشها، پیگیری «سیاست تعامل» بود
بررسی «سیاست تعامل» آمریکا در قبال انقلابیون؛
فرجام «سیاستِ تعامل» کارتر
12 آبان 1399 ساعت 10:08
مولف : رضا سرحدی
ایالات متحده آمریکا در جریان انقلاب اسلامی و تا تحکیم قدرت انقلابیون در ایران کنشهای متفاوت و متنوعی از خود بروز داد، اما مهمترین این کنشها، پیگیری «سیاست تعامل» بود
ایالات متحده آمریکا در جریان انقلاب اسلامی و تا تحکیم قدرت انقلابیون در ایران کنشهای متفاوت و متنوعی از خود بروز داد. از مهمترین آنها پیگیری «سیاست تعامل» با مخاطب قرار دادنِ نیروهای ملی ـ مذهبی مصلحتاندیش بود. این نوشتار به بررسی همزمانِ چرایی اتخاذ سیاست تعامل از جانب آمریکا و چرایی برگزیدن نیروهای ملی ـ مذهبی مصلحتاندیش برای نیل به این هدف اختصاص یافته است.
تجربه مصالحهاندیشی این نیروها
بخشی از چرایی روی آوردنِ آمریکا به نیروهای ملی ـ مذهبی مصلحتاندیش برای نتیجهگیری از سیاست تعامل به کنشهای آنها در فرایند انقلاب اسلامی بر میگردد. هنگامیکه امام خمینی اعلام کرد دولتی انقلابی را به کار خواهد گمارد و بختیار را خلع خواهد کرد، بازرگان و همکاران وی، یدالله سحابی و عباس امیرانتظام، سخت در پی مصالحهای بودند تا از برخوردها پیشگیری شود. یکی از راهحلهای مصالحهجویانه آنها همهپرسی فوری بود که دولت آن را اجرا میکرد تا به مردم امکان دهد میان سلطنت و جمهوری اسلامی، یا طرق دیگر، میان کنارهگیری بختیار، ولی باقی ماندن وی بهعنوان سرپرست برای نظارت بر اجرای همهپرسی مخالفان تصمیم بگیرند. این در حالی بود که امام خمینی همان روز هر دو نظر را رد کرد. سنجابی هم دست به کار شده بود تا راهحل مبتنی بر خلع بختیار از طریق مجلس را بیابد و برای این کار همکاری رئیس مجلس، جواد سعید، را بهدست آورد. بااینهمه، پس از ناکامی مجلس در خلع بختیار، سرانجام همان شیوه اول امام خمینی اجرا و در یک نشست خبری در 16 بهمن 1357 اعلام شد که دولت بختیار دیگر قانونی نیست.1
علاوه بر این، در همین دوران مهندس بازرگان و دوستانش در رفتن شاه و قبولاندن این مطلب به آمریکاییها و انگلیسیها که دست از حمایت شاه بردارند بر مذاکره با آمریکا تأکید داشتند و معتقد بودند میتوان با تعامل و گفتوگو با این کشور، بهعنوان یکی از مهمترین حامیان رژیم پهلوی، به نتیجه رسید. نیروهای مصلحتاندیش به آمریکاییها تأکید میکردند که نگران امنیت آینده ایران نباشند و اسطوره موهوم ثبات ایران تحت حکومت محمدرضا پهلوی را رها سازند.2
کابینه همگن؛ برگ برنده کارتر
کابینه مهندس بازرگان در دولت موقت جمهوری اسلامی ایران را بیشتر اعضای جبهه ملی و حزب نهضت آزادی تشکیل میدادند. از جمله کریم سنجابی وزیر امور خارجه، احمد صدر حاج سیدجوادی وزیر کشور، داریوش فروهر وزیر کار و امور اجتماعی، عباس امیرانتظام معاون نخستوزیر و سخنگوی دولت، ابوالحسن بنیصدر معاون وزارت اقتصاد و دارایی، صادق قطبزاده رئیس سازمان رادیو تلویزیون (سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران) و ابراهیم یزدی معاون نخستوزیر در امور انقلاب.3 بازرگان و بسیاری از وزرای او در سطح ملی و بینالمللی شناختهشده بودند4 و بر اساس پیشینهای که داشتند، پس از سقوط بختیار، بهترین امید کارتر بودند. کارتر یادآور شد «بهرغم آشوب ایران، میباید بهترین تغییر را در آنجا صورت دهیم». وی با حکومتی به رهبری بازرگان موافق بود. بنابراین نخستوزیر جدید بهترین شانس واشنگتن برای بهبود رابطه با ایران بود. به گفته سایروس ونس در برابر کمیته روابط خارجی ایالات متحده، «نخستوزیر مرد فوقالعاده قابلی است. همه ما برای پیشبرد کارهایش آرزوی بهروزی میکنیم». ایالات متحده همانطور که روی محمدرضا پهلوی و بختیار که فاقد پشتیبانی مردمی بودند، قمار کرد، اقدام مشابهی را روی بازرگان و نیروهای مصلحتاندیش انجام داد. در حقیقت واشنگتن چارهای نداشت جز آنکه با گزینهای چون حکومت بازرگان طرف حساب شود و نمیتوانست به امام خمینی که منبع احساسات ضد غربی بود نزدیک شود. از طرفی چالز ناس به ابراهیم یزدی، وزیر خارجه، اطمینان داد که واشنگتن قصد ندارد باعث «رنجش» دولت موقت از طریق «تحتفشار قرار دادن آن برای سازش» شود. واقعیت آن بود که کارتر میخواست تا هر چه زودتر روابط عادی دیپلماتیک خود با ایران را از سر گیرد.5
دو روز قبل از ورود محمدرضا پهلوی به ایالات متحده هنری پرشت به ایران اعزام شد تا انقلابیون مصلحتاندیش را مطمئن سازد که آمریکا از ادامه بهبود رابطه با ایران منصرف نشده است، بلکه به دلیل ضرورت انساندوستی اجازه ورود به شاه میدهد
کارتر، سایروس ونس و سایر اعضا شورای امنیت ملی فکر میکردند که دولت مصلحتاندیش بازرگان قادر خواهد بود بر طوفان فائق آید. این تصور از آنجا ناشی شده بود که بازرگان شخصا قول داده بود که سفارتخانه در برابر تظاهرات حفظ خواهد شد. دو روز قبل از ورود محمدرضا پهلوی به ایالات متحده هنری پرشت به ایران اعزام شد تا انقلابیون مصلحتاندیش را مطمئن سازد که آمریکا از ادامه بهبود رابطه با ایران منصرف نشده است، بلکه به دلیل ضرورت انساندوستی اجازه ورود به شاه میدهد در حالی که بازرگان و وزیر خارجه او، ابراهیم یزدی، این تضمینها را پذیرفتند، انقلابیون، بهخصوص پس از گفتوگوی بازرگان با برژینسکی در الجزیره، از پذیرفتن آن امتناع ورزیدند. درست دو هفته پس از ورود شاه به ایالات متحده بار دیگر سفارت اشغال شد.6
محاسبات اشتباه
روشن است که انقلاب ایران، پیامدهای بسیار ناگواری برای امنیت ملی آمریکا داشت که لازم بود تا این کشور محاسبات خود برای چگونگی مواجهه با نیروهای پساانقلابی را به انجام رساند. مهمترین پیامد آنی انقلاب، از میان رفتنِ یکی از برترین متحدان آمریکا بود که حائلی میان اتحاد شوروی و خلیج فارس به شمار آمده، و از سوی آمریکا در خاورمیانه و جاهای دیگر، دست به اقدام میزد، و پایگاههای مهم و حساسی را برای کارِ ایستگاههای استراق سمع الکترونیک که بر اتحاد شوروی نشانهگیری شده بودند، در اختیار آمریکا میگذاشت.7
بدین علت آمریکا هنگامیکه محمدرضا پهلوی را ازدسترفته میدید نمیتوانست منفعل بماند و باید در خصوص چگونگی مواجهشدن با نیروهای پساانقلابی تصمیمگیری کند. دولت کارتر در ابتدا تلاش کرده بود خود را از شاه منزجر ایران دور نگه دارد و از صدور اجازه اقامت برای وی در خاک ایالات متحده خودداری کند. آنها امیدوار بودند تا نوعی رابطه را با جمهوری اسلامی در میان خرابههای دوستی درازمدت آمریکا با شاه که هر رئیسجمهوری پس از فرانکلین روزولت بر آن مُهر تأیید نهاده بود برقرار کنند.8
برژینسکی که توانایی امام خمینی در تأکید بر حرکت تمام نهادها در مسیر انقلاب را نادیده میانگاشت، با بیانی کنایهآمیز به کارتر گفت: «نهادهای مذهبی در کشورهای مسلمان بهندرت در تسلط بر نظامهای سیاسی موفق بودهاند». سیا در ژانویه 1979 گزارش داد که گویا پرداختن به استراتژی سیاسی برای امام خمینی «ملالتبار» است؛ و ازاینرو «کار در حوزه جزئیات مسائل سیاست خارجی را به دستیارانش سپرده است». بدین ترتیب تصور میشد که امام خمینی نظم را بر میگرداند و سپس اداره کشور را به سیاستمداران غیر روحانی میسپرد. در ابتدا، ترک سریع تهران از سوی امام خمینی و سکونت در قم این فرضیات را تأیید کرد. اگرچه سیر حوادث در ایران پس از انقلاب بر خواستههای سیاسی وی تأثیر گذاشت، دولتِ کارتر همچنان معتقد بود که حکومت روحانیون ناپایدار است و آنها دیر یا زود مجبورند زمام دولت را به تکنوکراتهای سکولار بسپارند.9
کارتر و آمریکاییها دقت نکرده بودند که امام خمینی بهعنوان رهبر انقلاب اسلامی با تکیه بر احساسات مذهبی مردم به ایدئولوژی ضد غربی رسیده بود که کاهش انتظارات مادی جامعه و قطع وابستگی کشور به آمریکا را به همراه داشت. در جریان تمامی تحریمهای آمریکا نیز برخلاف مصلحاندیشهایی مانند بنیصدر معتقد بود که این تحریمها زیانی را متوجه جامعه ایران نمیسازد و «در زمان رسولالله مردم تنها روزی یک خرما میخوردند».10
فشرده سخن
هدف اصلی و تعیینکننده سیاست خارجی آمریکا در روزهای به ثمر نشستنِ انقلاب اسلامی از دست ندادن ایرانی بود که منافعی گسترده برای این کشور داشت. از نظر واشنگتن، مجاورت ایران با شوروی آن را در معرض خطر غلتیدن در مدار شوروی قرار میداد. خوشبینی هم وجود داشت که با محوریت قرار دادن نیروهای ملی ـ مذهبی مصلحتاندیش بتوان با ایرانِ انقلابی رابطهای از جنس روابط استراتژیک دوران پیش از انقلاب برقرار کرد و منافع اصلی آمریکا همچنان حفظ شود. با اینکه تماس با این نیروها پایههای فکری و میان فردی سیاست تعامل آمریکا را بنا نهاد، اما در تحقق همدلی واقعبینانه چندان موفق نبود؛ چرا که محاسبات اشتباه این کشور مبنی بر دلبستگی به کنشهای آنها در پیش از انقلاب، بهدست گرفتنِ کامل قدرت توسط تکنوکراتهای مصلحتاندیش و غفلت از فضای کاملا انقلابی و ضد غربی حاکم بر ایران به آنان نشان داد که سیاست تعامل موردنظر در تنگنا قرار گرفته و نتیجهای به بار نخواهد آورد.
مهدی بازرگان در کنار برخی همکاران خود در دولت موقت انقلاب
پی نوشت:
1. داریوش بایندر، شاه، انقلاب اسلامی و ایالات متحده، ترجمه محمد آقاجری، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، 1399، صص 452-453.
2. ابراهیم یزدی، آخرین تلاشها در آخرین روزها، تهران، انتشارات قلم، چ سوم، 1389، ص 507.
3. همان، صص 339-340.
4. محسن میلانی، شکلگیری انقلاب اسلامی ایران از سلطنت پهلوی تا جمهوری اسلامی، ترجمه مجتبی عطار زاده، تهران، انتشارات گام نو، 1381، ص 263.
5. خاویر گرِرو، دولت کارتر و فروپاشی دودمان پهلوی، ترجمه غلامرضا علی بابایی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، چ دوم، 1397، صص 311-312.
6. جان. دی. استمپل، درون انقلاب ایران، ترجمه منوچهر شجاعی، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1377، ص 417.
7. مارک گازیوروسکی، سیاست خارجی آمریکا و شاه: بنای دولتی دستنشانده در ایران، ترجمه فریدون فاطمی، تهران، نشر مرکز، 1371، ص 441.
8. رهام الوندی، نیکسون، کیسینجر و شاه؛ روابط ایالات متحده و ایران در جنگ سرد، ترجمه غلامرضا علی بابایی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، چ سوم، 1396، ص 10.
9. کریستین امری، سیاست خارجی آمریکا و انقلاب ایران: تعامل و تقابل استراتژیک در دوره پهلوی و پس از انقلاب اسلامی، ترجمه محمد شمسالدین عبداللهینژاد، تهران، انتشارات ققنوس، 1397، ص 146.
10. جان فوران، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی ایران، ترجمه احمد تدین، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، چ پانزدهم، 1394، ص 589.
کد مطلب: 17280