بعد از استعفای مستوفیالممالک نزدیک به شش سال و نیم نخستوزیر دولت پهلوی اول بود. او در حالی صاحبمنصب شد که ۶۳ بهار و خزان را پشت سر گذاشته بود. آیتالله مدرس از ابتدا، مخالف نخستوزیری او و برنامههای دولتش بود...
نخستوزیری مخبرالسلطنه هدایت؛
ریلگذار استبداد رضاشاهی
29 آذر 1399 ساعت 16:23
مولف : زهره صالحی سیاوشانی
بعد از استعفای مستوفیالممالک نزدیک به شش سال و نیم نخستوزیر دولت پهلوی اول بود. او در حالی صاحبمنصب شد که ۶۳ بهار و خزان را پشت سر گذاشته بود. آیتالله مدرس از ابتدا، مخالف نخستوزیری او و برنامههای دولتش بود...
مهدیقلی هدایت معروف به مخبرالسلطنه، بعد از استعفای مستوفیالممالک نزدیک به شش سال و نیم (۱۶ خرداد ۱۳۰۶ ـ ۲۲ شهریور ۱۳۱۲) نخستوزیر دولت پهلوی اول بود. او در حالی صاحبمنصب شد که ۶۳ بهار و خزان را پشت سر گذاشته بود و پیرغلامی بود که تسلیم بالادست خود بود. مهدیقلی هدایت پایدارترین کابینه را به خود اختصاص داد و با کرنش پایههای دیکتاتوری رضاشاه را محکم کرد.
نخستوزیری
مخبرالسلطنه شخصیتی است که در بطن بسیاری از حوادث تاریخ معاصر بوده است. مناصب مهم دولتی در دوره چهار پادشاه قاجار داشت و شاهد حوادث بسیار بود؛ از جمله: انقلاب مشروطیت، استبداد صغیر، جنگ جهانی و... . گویی! از کوچههای پرپیچ و خم تاریخ عبور کرده است. اما نقشآفرینی اصلی او در سالهای حساس دوره رضاشاه است.
بعد از سرکوب قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز، در کودتای ۱۲۹۹ش برخلاف افرادی چون قوامالسلطنه و مصدق، جانب سیدضیاء را گرفت و در مقام اعتراض برنیامد و حتی بخشی از حقوق ماهیانه خود را به دولت وی داد. در این زمان، با رضاخان سردار سپه از نزدیک آشنا شد و از یاران صمیمی وی گردید. مهدیقلی در کابینه مستوفیالممالک (خرداد ۱۳۰۵ ـ خرداد ۱۳۰۶) وزیر فواید عامه و تجارت شد؛ بعد با رتبه یازده قضایی به ریاست دیوان عالی کشور منصوب گردید.
مخبرالسلطنه با آغاز سلطنت رضاشاه و طرفداری از ایده جمهوریخواهی وی، نزد او از جایگاه ویژهای برخوردار شد. وی بعد از استعفای حسن مستوفی به نخستوزیری رسید و طولانیترین و کمخطرترین دوره نخستوزیری را در آن دوره به خود اختصاص داد. این ارتقای مقام با ویژگیهای اخلاقی و فکری او ارتباط مستقیم داشت. انگار تردست خصوصیات مختلف اخلاقی بود و در فعالیتهای سیاسی سیاست نعل و میخ را بازی میکرد که توانست تا رئیسالوزرایی جلو آید.
در انتخاب ریاست دولت رأی و اراده تیمورتاش (وزیر دربار) نیز مؤثر بود؛ چون شاه حق انتخاب نخستوزیر را به جز خودش به او نیز داده بود. عبدالحسین تیمورتاش، فرد شماره دو قدرت ایران، دنبال فردی بود که عنوان نخستوزیری ایران را یدک بکشد، اما اختیارات واقعی در اختیار خود او باشد. مخبرالسلطنه به دلایلی بهترین گزینه بود؛ به لحاظ تصدی مناصب دولتی سابقه طولانی داشت. به لحاظ رفتار اجتماعی تسلیم مافوق بود و از همه حرفشنوی و با همه سازگاری داشت و رضاشاه را ظلالله میخواند.۱
بنابراین در این شرایط که حکومت نوبنیاد پهلوی هنوز از داشتن نام یک شخص از رجال قدیمی به عنوان نخستوزیر بینیاز نبود، پیشنهاد تیمورتاش مبنی بر رئیسالوزرایی مخبرالسلطنه مورد موافقت قرار گرفت.
مخبرالسلطنه هدایت در یادداشتهای خود نوشته است: «سعی تیمورتاش در تغییر تصمیم مستوفی مفید نیفتاد. ۱۵ خرداد دیرگاه به منزل من آمد که مستوفی در استعفا مجد است؛ شاه نظرش به تو است. آن شب را مهلت خواستم، صبح دیگر به سعدآباد رفتم خدمت مستوفی رسیدم و تفصیل را گفتم. فرمودند محال است قبول کنم، از من گذشته است، تو باشی بهتر است. در پشت و روی کار غور کردم و با بعض دوستان شور. غالب را عقیده به مضمون این شعر بود: خلاف رأی سلطان رأی جستن».۲
عبدالحسین تیمورتاش فرد شماره دو قدرت ایران، دنبال فردی بود که عنوان نخستوزیری ایران را یدک بکشد اما اختیارات واقعی در اختیار خود او باشد. مخبرالسلطنه به دلایلی بهترین گزینه بود
اخلاق سیاسی
مادام که تیمورتاش حیات داشت حل و فصل امور با او بود و تا حدی هم علیاکبر داور (وزیر عدلیه) و سردار اسعد بختیاری (وزیر جنگ) و نصرتالدوله فیروز (وزیر مالیه) در کارها مداخله داشتند. پس از زندانی کردن نصرتالدوله و تیمورتاش و سلب مصونیت از عده زیادی از وکیلهای مجلس مخبرالسلطنه غلام حلقه به گوش دولت شد که دستورات شاه را بدون حرف و انتقاد اجرا میکرد و نقش بسیار فعالی در اجرای مقاصدش داشت.
درکل، بسیاری از کارها طبق روال قانون اساسی جریان نداشت و در هیئت مشترک دولت مطرح نمیشد؛ زیرا هر یک از وزرا امور مربوط به وزارتخانه خود را مستقیم با شاه در میان میگذاشتند و دستور میگرفتند. در هیئت دولت هم وقتی وزیری میگفت به عرض رساندهام دیگر کسی حق ایراد و اشکال و اعتراض نداشت و میبایست همه آن طرح را تصویب و امضا میکردند.
این وضعیت برای مخبرالسلنه عافیتطلب مطلوب و مناسب بود. وی به عنوان نخستوزیر از وظایفی که قانون به او محول کرده بود، با انتخاب روش اطاعت بیچون و چرا، شانه خالی میکرد. بعید بود شاه میتوانست رئیسالوزرایی پیدا کند که بهتر از او باشد؛ چون احدی پیدا نمیشد که کمتر از او کار کند۳ و در پیافکنی، دیکتاتوری و تملقگویی رضاشاه، شاید سهم او از همه بیشتر باشد. هدایت در خاطراتش نوشته است: «رأی، رأی پهلوی است و وزرا واسطه بین وزارتخانه و شاه، نفیر و قطمیر باید به عرض برسد و آنچه امر شد اطاعت شود».۴ همین بود که شهید مدرس ضعف اصلی او را عدم ایستادگی در مقابل اوامر شاه میدانست. شاید به جای او فردی جسور و بندباز بود، تاریخ به شکل دیگر رقم میخورد.
مدرس از ابتدا، مخالف نخستوزیری مخبرالسلطنه و برنامههای دولت او بود. به این دلیل، در مخالفت با این کابینه چنین گفته بود: «باید کابینهای تشکیل بشود که بتواند مقاومت با هرگونه پیشآمد کند. سیاست ما ایرانیها باید سیاست بز کوهی باشد. سیاست بز کوهی آن است که همیشه بینالطلوعین چرا میکند که به قدری روشن باشد که علف را ببیند، اما به قدری روشن نباشد که صیاد او را صید کند».۵
ازاینرو بعضی معتقدند وی در دوره نخستوزیری خود ضعف بسیار نشان داد؛ تا جایی که آزادی انتخابات و مطبوعات به دست سازمانهای دولتی سخت محدود شد. در جنجالهای سیاسی ریاکار و در دستجات مختلف چنان میزیست که همه او را از خود میدانستند. چون صاحب نطق و بیان بود و صورت حق به جانب را حفظ میکرد.۶ شاید بتوان گفت در زمان رئیسالوزرایی او، مسئولیت وزرا از بین رفت. رویه این مرد سرمشق و نمونهای برای نمایندگان مجلس و سایر طبقات مملکت شد. دربار مرکز دولت و مجلس شد.۷
البته این به معنای این نیست که وی از سیاست شناخت نداشت. هدایت در حد خود سیاستمدار بود و به قانون اساسی مشروطه واقف بود. او موقعیت را طوری سنجیده بود که در سالهای پرتب و تاب حکومت رضاشاه با اطاعت محض بتواند بر موج قدرت بنشیند. دور از ذهن است دولتمرد کهنهکاری که سیزده بار وزیر، چهار بار والی و شش سال نخستوزیر بوده، او را با رمز و راز سیاست بیگانه بدانیم.
اقدامات دوره رئیسالوزرایی
بسیاری از اقدامات خطیر رضاشاه در دوره نخستوزیری مخبرالسلطنه رخ داد؛ مانند: کشف حجاب، مرگ مشکوک حاجآقا نورالله اصفهانی، حذفآیتالله سیدحسن مدرس، سانسور مطبوعات و... . از سویی، وی راه را برای انجام بسیاری از اصلاحات نیز هموار کرد. بسیاری از اقدامات و دگرگونیهای بنیادین در ساختارهای اداری، سیاسی، اقتصادی و صنعتی در دوره رئیسالوزرایی او اتفاق افتاد. اولین کلنگ راهآهن سراسری ایران نیز در ۲۳ مهر ۱۳۰۶ در آغاز نخستوزیری او، به زمین زده شد. هدایت با پشتیبانی از اقدامات شاه وسایل پیشرفت این کار مهم را فراهم آورد. گرچه زمانی که وزیر فواید عامه و تجارت بود، در اوایل سال ۱۳۰۵ پیشنهاد احداث راهآهن را به مجلس برده بود. حضور متخصصین آلمانی در صنایع و ادارات ایران را نیز میتوان دستاورد سیاست خارجی او دانست.
شاید درست است گفته شود مخبرالسلطنه هدایت با سیاست خدمتگزاری بهموقع، حکومت پهلوی اول را تثبیت کرد؛ برای مثال، این تز در قانون نظام وظیفه عینیت پیدا میکند. میان علما و حکومت در مورد این قانون بحثهایی پیش آمده بود. در آن بحبوبه، هدایت با کرنش سنجیده به رضاشاه گفته بود: خدمت نظام وظیفه، وظیفه هر جوانی است و مصلحت مملکت است و من مسئول آن و تغییری در آن نیز داده نمیشود؛ مگر اینکه مسئولیت از من سلب شود.۸
استعفا
سرانجام دوره او نیز سپری شد و از کار برکنار گردید. البته به استعفای اجباری مجبور شد. علت اصلی تغییر کابینه به نوشته خود مخبرالسلطنه، عدم رضایت رضاشاه از سیدحسن تقیزاده (وزیر مالیه) بود و چون نمیخواست مستقیما به او تکلیف استعفا کند، نخستوزیر را وادار به استعفا و تغییر کابینه نمود.۹
در ادامه مخبرالسلطنه هدایت درباره برکناری خود مینویسد: «نزدیک غروب شاه مرا خواست. از دور فرمودند خبر خوشی برایت ندارم. خبری که از طرف اعلیحضرت باشد خوش است. اظهار نارضامندی از دو نفر از وزرا کردند و فرمودند همه استعفا بدهید. اجازه میفرمایید صبح استعفا عرض میکنم. فرمودند: همین حالا تو هم هر کاری بخواهی میدهم داخله یا خارجه. هیچ کاری نمیخواهم، استدعایی ندارم مگر اجازه گاهی شرفیابی. در ضمن فرمودند متأسفانهای هم گفته بودی؟ هیچ به خاطرم نیامد به کجا برمیخورد اما به موقع بود که گفتم ممکن است در خدمات قصوری شده باشد اما در صمیمیت قصور نکردهام».۱۰
بعد از استعفا، دیگر کار مهمی به او داده نشد و بعد از سالها، قدم زدن در کوچه و پسکوچههای پادشاهان تاریخ معاصر با رتبه یازده قضایی پرونده سیاسی ـ اداری او بسته شد تا در ۹۱ سالگی بدرود حیات گفت.
رضاشاه همراه مهدیقلی هدایت (مخبرالسلطنه) و عدهای از مقامات درباری و دولتی در یک بازدید
شماره آرشیو: 1071-۱۷۲ع
پی نوشت:
۱. باقر عاقلی، نخستوزیران ایران، تهران، نشر جاویدان، ۱۳۷۰، ص ۴۰۷.
۲. مهدیقلی هدایت، خاطرات و خطرات، تهران، نشر زوار، ۱۳۷۵، ص ۳۷۳.
۳. سفرنامه بلوشر، ترجمه کیکاوس جهانداری، تهران، نشر خوارزمی، ۱۳۶۹، ص ۱۷۸.
۴. مهدیقلی هدایت، همان، ص ۴۷۱.
۵. حسین مکی، تاریخ بیستساله ایران، ج ۴، تهران، نشر علمی، ۱۳۸۰، صص ۲۹۴ ـ ۲۹۵.
۶. باقر عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی، ج ۳، تهران، نشر گفتار و علم، ۱۳۸۰، ص ۱۷۴۲.
۷. عباس اسکندری، آرزو، تهران، نشر غزل، ۱۳۶۱، صص ۱۴ و ۱۵.
۸. مهدیقلی هدایت، همان، صص ۳۷۷ ـ ۳۷۸ .
۹. همان، صص ۴۰۲.
۱۰. همان، ص ۴۰۱.
کد مطلب: 18428