پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ هنگام وقوع جنگ جهانی دوم، سیاستگذاری رضاخان و نخستوزیرش، علی منصور، چیزی جز ضعف در تشخیص اوضاع ژئواستراتژیک جهانی و فقدان درک از وضعیت ژئوپلیتیک منطقهای ایران و انفعال و درماندگی نبود.
جنگ جهانی دوم در 3 سپتامبر 1939م آغاز شد و یک روز بعد نخستوزیر ایران، محمود جم، اعلامیهای به این محتوا از طرف دولت ایران منتشر کرد: در این موقع که متأسفانه دایره جنگ در اروپا مشتعل گردیده است، دولت شاهنشاهی ایران به موجب این بیانیه تصمیم خود را به اطلاع عموم میرساند که در این کارزار بیطرف مانده و بیطرفی خود را محفوظ خواهد داشت.1
هرچند ایران با اروپا، که کانون اصلی جنگ بود، فاصله داشت و از دولتهای حیطه محور دور بود، روسیه، یک پای میدان مخاصمه، در خط شمالی مرز ایران قرار داشت و انگلیسیها در جنوب ایران و خلیج فارس و بحرین پایگاه نظامی داشتند و قرار داشتن کشور در محاصر متفقین، دور ماندن از صحنه جنگ را برای ایران امری ناممکن ساخته بود.2
منعقد شدن پیمان عدم تعرض میان شوروی و آلمان در ماه اوت سال 1939م نگرانی ایران را برانگیخت. ایرانیها نگران بودند که توافق هیتلر و استالین بر سر تقسیم اراضی لهستان و کشورهای بالتیک به توافق دو کشور بر سر ایران نیز برسد. در واقع این ترس وجود داشت که اتحاد جماهیر شوروی طی توافقنامه محرمانهای با آلمان، موقعیت خود بر مناطق شمالی کشور را اعمال کند.3
بااینحال آنچه جنگ را وارد مرحله جدیدی کرد حمله آلمان به شوروی بود که بیشک باعث امنیت خاطر ایران از تکرار ماجرای توافق ناپلئون با الکساندر، امپراتور روسیه، شد. در آن ماجرا، ناپلئون به اتحاد با ایران خیانت کرد و دست روس را برای تصرف قفقاز باز گذاشت، اما با حمله آلمان به شوروی، دیگر این اطمینان خاطر وجود داشت که هیتلر نمیتواند ایران را به شوروی بفروشد. البته از سوی دیگر، این حمله باعث میشد اهمیت ایران برای انگلستان و بهویژه اتحاد جماهیر شوروی دو چندان شود. استالین از حمله هیتلر بهشدت غافلگیر شد. او میدانست که ارتش آلمان بر قوای روس برتری کامل دارد و در صورت سقوط لنینگراد، مسکو بهسرعت به تصرف نازیها درخواهد آمد؛ پس به اتحاد با چرچیل و رقیب همیشگی روسیه، یعنی انگلیس، تمایل یافت. این گونه بود که دو کشور سیاست استراتژیک خود را در همه امور ناظر به جنگ با آلمان همسانسازی کردند. براساس این سیاست، کمکهای تسلیحاتی و آذوقه میبایست به روسیه انتقال داده میشد تا روسها بتوانند در برابر امواج حملات بنیانکن آلمانها دوام آورند و در اینجا از بخت بد ایرانیها، حمله غیرمنتظره آلمان به شوروی، ایران را در میان متحدین و متفقین حائز اهمیت ساخت. با وجود آنکه از طرف افغانستان و عراق امکان نیرورسانی به شوروی وجود داشت، انگلیسیها روسها را به استفاده از ایران تشویق کردند؛ زیرا راه آهن سراسری از جنوب به شمال، انتقال امکانات به شوروی را برای انگلیس تسریع و تسهیل میکرد و این یکی از اولین و مهمترین دلایل اشغال ایران بهشمار میآمد.4
از سوی دیگر، نزدیکی رضاشاه به آلمان و همحسی شاه با هیتلر، که ارتباط تلگرامی گرم و صمیمانهای با یکدیگر داشتند، متفقان را بیشتر خشمگین کرده بود. آنها با توجه به همین ارتباطات، ابتدا شاه را وادار به اخراج آلمانها از ایران کردند و بعد هم که به استفاده از راههای ایران برای پشتیبانی از شوروی روی آوردند.5
ملاقات حسن اسفندیاری با آدولف هیتلر صدراعظم آلمان
شماره آرشیو: 3106-1ع
با وجود چنین شرایطی، رضاشاه که تقریبا از حتمی بودن پیروزی هیتلر مطمئن بود، به سیاست وقتکشی و حفظ وضع موجود روی آورد و در انجام خواستههای متفقین تعلل میورزید تا اینکه آنها پیشدستی کردند و با استفاده از اصل غافلگیری، در 3 شهریور سال 1320 به ایران یورش آوردند. نیروهای انگلیس از جنوب و نیروهای شوروی از شمال وارد ایران شدند و ارتش بهزودی در تمام جبههها شکست خورد و در مقابل پیشروی بیگانگان عقبنشینی کرد تا آنکه روس و انگلیس به تهران رسیدند.6
روسها که بعد از کودتای انگلیسی 1299 پایشان از ایران بریده شده بود، اکنون میخواستند مانند انگلستان از منابع نفتی ایران برخوردار شوند؛ همان منابعی که سهم مهمی در راهاندازی توان جنگی و نظامی نیروهای متفق برای مقابله با آلمانها داشت. اینکه آنها به غلات و خواروبار ایران برای تأمین آذوقه خود در هنگام جنگ محتاج بودند و اینکه پس از پایان جنگ نیز حاضر به تخلیه ایران نشدند از نگاه عمیق آنها به اشغال ایران در راستای گشایش عقده تاریخیشان در نرسیدن به آبهای گرم خلیج فارس حکایت میکرد؛ پس در براندازی رضاخان شوق آنها بیش از انگلیس بود.7
بدینترتیب سیاست اشغال ایران توسط نیروهای متفقین در اولویت سیاستهای اتحاد جماهیر شوروی و نیروهای متفق قرار گرفت. درواقع بهزعم روسها، ایران پل پیروزی بود و از طریق ایران بود که متفقین میبایست کمکهای خود را به اتحاد جماهیر شوروی ارسال میکردند. 8
دولت بریتانیا، که خود را تاجبخش رضاخان میدانست، اقدام اخیر او در اعلام بیطرفی را که بهنوعی خدمت به آلمان نازی بود، اقدامی قدرناشناسانه دانست و همین امر سبب شد بریتانیا در موقع مناسب زمینه برکناری رضاشاه و خلع وی از قدرت را فراهم کند.9
البته چرچیل، نخستوزیر وقت انگلستان، گفته است نقشه برکناری رضاشاه مدتی پیش از اخطار انگلستان و شوروی به دولت ایران درباره فعالیت آلمانها در این کشور گرفته شده بود.10 انگلیسیها برخلاف روسها از اوضاع اجتماعی ایران و نفرت عمومی نسبت به رضاخان اطلاع داشتند؛ چنانکه وابسته مطبوعاتی انگلستان در ایران گزارش داده بود: «اکثریت قاطعی از مردم از شاه نفرت دارند و به هر تغییری گردن مینهند. در نظر این مردم، حتی گسترش جنگ به ایران بهتر از ادامه حکومت رضاشاه است. نظر کلی این است که صرف نظر از ضعف ظاهری ایران برای مقابله با آلمانها یا روسها، مردم دیگر دلیلی برای جنگیدن ندارند. آنها از شاه متنفرند و بنابراین میپرسند: چرا باید برای ابقای این حکومت بجنگند».11
بنابراین هر دو دولت وارد مرحله بهانهگیری شدند و بعد از اعتراض در 28 تیرماه سال 1320ش، اولینبار اخراج آلمانیها از ایران را خواستار شدند، اما این درخواست در ایران سردوانده شد. یک ماه بعد و در روز 25 مرداد، اسمیرنف، سفیر روسیه در ایران، و همتای انگلیسی او، بولارد، درخواست خود را تکرار کردند و از دولت ایران خواستند که اتباع آلمان را از ایران اخراج کند. این امر بهویژه زمانی اهمیت پیدا میکند که دریابیم در آن زمان آلمانها در قفقاز به سمت شوروی در حال پیشروی بودند و ادامه این روند میتوانست به سقوط مسکو و پیروزی نهایی هیتلر منتهی شود. در این هنگام بود که رضاشاه سیاست حفظ وضع موجود و اتلاف وقت را در پیش گرفته بود تا به نوعی پیروز جنگ مشخص شود و بر اساس آن بتواند تصمیم نهایی را اتخاذ کند؛ رویکردی که دیگر برای روسها و نیروهای همپیمان این کشور در جنگ تحملپذیر نبود و شرایط ایجاب میکرد که وارد عمل شوند و عملیات حمله را آغاز کنند.12
دولت ایران که هنوز نفهمیده بود که روس و انگلیس حتی طرح نحوه حمله به کشور را با در نظر گرفتن دقیق امکانات نظامی ایران تهیه کرده بودند، از پذیرش در خواست آنان طفره میرفت و در همین مقطع به دولتین پاسخ داد که حضور کارشناسان آلمانی برای کار در صنایع ایران ضروری است و در زمان کوتاه نمیتواند برای آنها جانشینی پیدا کند. انگلیسیها با این وضع، مشوّق استفاده از ایران بودند، اما حضور نظامی روسها در ایران را برای منافع بلندمدت خود خطرناک میدانستند؛ بنابراین سعی کردند رضاشاه را به واقعیتهای جنگ واقف سازند. در همین زمینه آنتونی آیدن، وزیر مختار بریتانیا، به صورت سربسته به مقامات ایران هشدار داد که اگر مسئله واگذاری راه جهت عبور اسلحه و مهمات انگلیس به شوروی به نحوی حل شود، از اقدامی که ممکن است عواقب وخیمی برای ایران داشته باشد جلوگیری به عمل خواهد آمد. اما رضاخان که اعتقاد به پیروزی هیتلر داشت اکنون قصد داشت تا آنجا که میتواند به زیان متفقین عمل کند.13
آنتونی ایدن
رضاخان از جانب دیگر به علت اینکه اجازه دادن به متفقین باعث خروج از اصل بیطرفی میشد و در صورت ورود قوای خارجی معلوم نبود که در داخل خاک کشور چگونه عمل خواهند کرد، از دادن اجازه عبور خودداری کرد با این امید که آلمان بهزودی در جنگ پیروز خواهد شد و طبیعتا در آن زمان هیچ امیدی به کمک کشورهای شکستخورده در جنگ نمیرفت.14
با این شرایط، دولت نهایت ملاحظات را در جلوگیری از ایجاد سوءظن متفقین به بیطرفی لحاظ کرده بود؛ حتی به بیگانگانی که در ایران حضور داشتند اعلام کرد که از هر گونه عملی که منافی بیطرفی ایران باشد باید پرهیز کنند؛ چرا که ایران مصمم به حفظ بیطرفی خود به هر شکل ممکن است.
باری متفقین در این زمان تدارکات بسیار وسیعی برای هجوم به ایران آماده کرده بودند؛ ازجمله روسها 120 هزار نفر سرباز (هماندازه کل نفرات ارتش ایران) با پانصد تانک و هشتصد هواپیمای بمبافکن و شماری توپخانه کوهستانی و هزار دستگاه تیربار بزرگ و کوچک در شمال ایران مستقر کرده و نوزدههزار تفنگدار انگلیسی با پنجاه تانک در جنوب آماده ورود از راه خوزستان بودند، اما رضاخان همچنان اوضاع را عادی تصور میکرد و هیچ گونه بسیج نیرو و انتقال قوا به مرز و طرح پدافندی قبلی انجام نداده و درعینحال خود را در مقابل دولتین قوی میدید، ولی با بروز وسعت فزایند حجم هجمه شدید متفقین از جنوب و شمال امکان هرگونه ابتکار عملی را از دست داد و پیش از آنکه بتواند جنگ را در دو جبهه مدیریت کند، نیروهای ایران شکست خوردند و فرماندهان ارتش تنها با هدف حفظ جان خویش، از میداین فرار کردند.15
رضاشاه، پس از اولین شکستهای ارتش ایران فروغی را مأمور مذاکره با سفرای روس و انگلیس کرد، ولی با توجه به پیروزی متفقین در میدان نبرد، زمان برای گفتوگو بسیار دیر شده و مذاکره برای آنها بیمعنا بود.16
پی نوشت:
1. صفاءالدین تبرائیان، ایران در اشغال متفقین، تهران، رسا، 1371، ص 13.
2. علیرضا ملائی توانی، ایران و دولت ملی در جنگ جهانی اول، ج 1، تهران، ۱۳۷۸، صص ۵۸ـ۶۱.
3. علیاصغر زرگر، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضاشاه، ترجمه کاوه بیات، تهران، پروین، 1372، ص 400.
4. محمد ترکمان، اسناد نقض بیطرفی ایران در شهریور 1320، سیاست خارجی در آستانه اشغال، تهران، کویر، 1370، ص 7.
5. علیرضا امینی، تاریخ روابط خارجی ایران از قاجاریه تا سقوط رضاشاه، تهران، خط سوم، 1382، ص 268.
6. محمد ترکمان، همان، ص 24.
7. ریچارد ا. استوارت، آخرین روزهای شاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، کاوه بیات، تهران، معین، 1370، ص 94.
8 . احمد نعمتی، یونس صادقی، «جنگ جهانی دوم و حضور متفقین در ایران»، پژوهشنامه تاریخ، سال هشتم، ش 32، ص 3.
9. دنیس رایت، ایرانیان در میان انگلیسیها، ترجمه کریم امامی فرد، تهران، نشر نو، 1368، ص 396.
10. وینیستون چرچیل، خاطرات جنگ دوم جهانی، ترجمه تورج فرازمند، ج 3، تهران، انتشارات نیل، 1361، ص 339.
11. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه کاظم فیروزمند، حسن شمسآوری، محسن مدیرشانهچی، تهران، نشر مرکز، ص 149.
12. باقر عاقلی، رضاشاه و قشون متحدالشکل، تهران، نامک، 1379، ص 453.
13. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران: از ابتدای صفویه تا پایان جنگ جهانی دوم، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1381، ص 402؛ درباره سوم شهریور و نقش ایران در جنگ جهانی دوم، ج 1، مرکز پژوهش و نشر فرهنگ سیاسی دوران پهلوی، 1355.
14. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی 1357-1300، تهران، البرز، 1375، ص 71.
15. باقر عاقلی، همان، ص 453.
16. کلارمونت اسکراین، ریدرویلیام بولارد، شترها باید بروند، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، نشر البرز، 1369، ص 57.