پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ مدرنترین قانون اساسی در انقلاب مشروطه نتوانست سد راه تلاشهایِ عریان و خشونتبار حکومت پهلوی اول برای مطیع ساختن جامعه شود. این نوسازی خشونتبار و از بالای رضاشاه و نهادسازیهایِ او بود که پوششی برای توجیه و مشروعسازیِ این اقدامات فراهم کرد. نظام سیاسیِ بستهای که رضاشاه تأسیس کرد، پیش از امنیتسازی، ابتدا به امنیتزدایی شهروندان میپرداخت؛ بهعبارتدیگر، نظام سیاسی پهلوی نه در عرصه امنیت داخلی و نه در عرصه امنیت خارجی، نتوانست آنچنانکه باید امنیت را در ایران فراهم سازد. در این نوشتار کوتاه استدلال میشود که امنیت در دوره رضاشاه توجیهکننده اصلی برای گریز از آزادی بود و بیشتر وجه سلبی داشت تا وجه ایجابی، یعنی امنیت بهمثابه رضایت.
انتشار سازوکارهایِ قدرت انضباطی در راستایِ امنیتسازی
سازوکارهای حکومت پهلوی اول برای به انقیاد کشاندن شهروندان در راستایِ امنیتسازی از یک الگو تبعیت نمیکرد و گاه برای این امر از اجبار استفاده میشد و گاه نیز با بهرهگیری از ایجاد تغییر در نظام ایدئولوژیکی و تغییر در محتوای آموزش. دولت پهلوی اول در این دوره با برقراری سیستمهایِ چندساحتی کنترل و تدوین مجموعهای از قوانین، استفاده از استراتژیهایِ انضباطی و امنیتی و کنترل ایدئولوژیکی، به مجموعه اقدامات وسیعی دست میزد. دولت با وضع قوانین برای نظارت بر افراد و بازتعریف آن بر مبنای قدرت انضباطی مخیّر به این میشود به عرصههایی ورود کند که پیش از آن حوزه نفوذ دولت محسوب نمیشد.
جمعی از نیروهای شهربانی با لباس سوئدی
شماره آرشیو: 369-4ع
عریانترین شکل مداخله در زندگی روزمره بهمنظور کنترل اغتشاشات و ناآرامیها و جلوگیری از هرگونه اقدام مشابه، در 5 اسفندماه 1299 رخ میدهد؛ معروفترین اعلامیه رضاخان، منتشر و طبق دستور وی، به درودیوارهای پایتخت الصاق شد. بر اساس این اعلامیه تمامی ادارات دولتی و روزنامهها تعطیل شدند. دولت با بهرهگیری از حکومتنظامی برای پیشگیری از انتقاد، بیشتر روزنامهها را توقیف کرد. در تهران، تنها روزنامه «ایران» و یکی دو روزنامه دیگر منتشر میشد که در ضمن اجازه هیچ انتقادی از دولت را نداشتند؛1 بنابراین توأم با تلاش بیوقفه رضاخان برای تکوین شالودههایِ جامه کژمدرن شاهد این تلاش نیز هستیم که موضوعاتی که پیش از آن در ساحتی غیر از ساحت سیاست ساختهوپرداخته میشد به موضوعات و مسائل اصلی ساحت سیاسی بدل میشوند و حکومت با وضع قوانین، استراتژیهای انضباطی و کنترل ایدئولوژیکی درصدد تغییر و هدایت رفتار افراد بشری و تحمیل شیوههای یکسان زیست اجتماعی به بهانه امنیت است. رضاشاه برای جاری و ساری کردن امنیت مورد نظر خود در جامعه، به حذف قدرت موازی و دست یازیدن به قدرت فیزیکی روی آورد. ایجاد دولت متمرکز برای به سیطره آوردن تمام نواحی و یکپارچه کردن کشور با انقیاد مردم انجام شد و تغییری بنیادی در ماهیت قدرت سیاسی رخ داد.2 قدرت انضباطی در این دوره، بازی بیوقفه نگاههایِ حسابشده را جایگزین درخشش نمایشهایِ آیینی کرد.
نخستین اقدام مهم رضاشاه بعد از به قدرت رسیدن و پس از آن، تشکیل و ایجاد ارتشی دائمی و قدرتمند و نوین بود. نظام خدمت اجباری، تأسیس دانشکده افسری، خرید سلاحهای جدید و آموزش ارتش، جذب امکانات مالی از طرق فروش نفت و عایدات مالیاتی، ارتشی نیرومند ساخت که رضاشاه، قدرتش را بر پایه آن قرار داد.3 دومین پایه حکومت رضاشاه تشکیل دیوانسالاری گسترده در ایران با استفاده از الگوی فرانسه و تقسیم کشور به استان، شهرستان و بخشهای متعدد بود. درآمدهای جدید و فراوان نفتی، دولت را از جامعه طبقاتی، که بر پایه دریافتهای اقتصادی از آنها روزگار میگذراند، بینیاز کرد.4 سومین پایه قدرت رضاشاه کابینه و مجلسی مملو از نخبگان و روشنفکران غربگرایی بود که بهواسطه سرخوردگی از انقلاب مشروطه، حکومت قانون و آزادی، به سمت تجددگرایی آمرانه چرخش کرده بود. رژیم رضاشاه اصولا کارکرد ضد امنیتی داشت و در حقیقت تمام ابزار نظامی و ارتش مدرنی که وظیفه برقراری امنیت داخلی را بر عهده داشت، در خدمت قدرت فردی وی قرار گرفته بود و با امنیت کشور تا حدود زیادی فاصله داشت. رضاخان از این سازوکار برای کسب کنترل همهجانبه بر حوزههای گسترده زندگی مدنی استفاده کرد و بهصورت منفی، در پوشش حکومتنظامی به اقدامات سرکوبگرانه دست زد.5
امنیتزدایی و تبدیلشدن میدان دید به قلمرو قدرت
حوزه سیاست و قدرت در دوره پهلوی اول بر اساس سرکوب، ظلم، کشتار، بیرحمی، حذف و نابودی کامل رقیب شکل گرفته بود. حکومت کردن تنها از راه سرکوب و ایجاد وحشت و قتل عام و غارت حاصل میشد. از دوره رضاشاه، همه زوایای زندگی ایرانیها از چشم سیاسی دیده شده و به آن وابسته بوده است. چنین نقش عظیمی برای دولت، عملا عرصه حیطه قدرت رسمی را بسیار ضعیف و جامعه را در نوعی اغمایِ اجتماعی فرو میبرد. سلطنت رضاشاه نیز از آغاز با مشکل مشروعیت روبهرو بود. وی در دوره حاکمیت خود، اصول مشروطیت را زیر پا نهاد، حقوق مردم را نادیده گرفت و حکومت ترس و وحشت را بر کشور حاکم کرد و مردم ایران را از تمرین دموکراسی، که با انقلاب مشروطه آغاز کرده بودند، باز داشت. تنها تکیهگاه حکومت زور و ترس بود، که اگر هر آینه کاستی مییافت، شیرازه امور حکومت بهآسانی از هم میگسست.6 به بهانه حفظ امنیت عمومی و تکوین بستر مناسب برای زندگی، افراد و گروههای آزادیخواه را سرکوب میشدند و منش تحقیرآمیز و سوءظن7 نسبت به گرایشهای سیاسی و شهروندان در پیش گرفته شده بود. شخصی شدن عرصه قدرت در دوره رضاشاه، عرصه را بر سیاستهای غیررسمی دولت تنگ کرد و نهادهای مدنی را بهمثابه دشمن، خائن، رقیب و مانع توسعه ایران معرفی نمود و ازهمینرو با سیاستزدایی از شهروندان، ترس و ناامنی رواج یافت.8
باری، از طریق سازوکار وارسی است که افراد در میدان دید قرار میگیرند و تابع سازوکار ابژهسازی، و سپس آماج اعمال قدرت قرار میگیرند. دولت پهلوی اول باعث تغییرات در عرصههای گوناگون حیات اجتماعی ایران شد؛ از جمله این تغییرات، دگرگونیهایی بود که در عرصه ایجاد امنیت اجتماعی و متعاقب آن ناامنی اجتماعی رخ داد. در دوره سلطنت شانزدهساله رضاشاه پلیس و سازمانهای اطلاعاتی امنیتی مخوف او در نقض صریح حقوق فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی اقشار و گروههای مختلف مردم کشور گامهای استواری برداشتند و موجبات دستگیری، بازداشت، شکنجه و قتل دهها تن از ایرانیها را فراهم کردند. از همان آغاز، کلِ ترکیب و بافت ارتش جدید حولِ محور وجود شخص رضاخان متمرکز شده بود.9 نظام اطلاعاتیِ امنیتی که پیش از آن بخش کماهمیتتری از تشکیلات نظمیه و شهربانی بود، در دوره رضاخان گسترش بیشتری یافت و گستره عملیاتی آن فعالیت شهربانی را بهشدت تحتالشعاع قرار داد و آن را قسمتی از سیاستهایِ کلی عملیاتی و اجراییِ خود ساخت.10 این اقدامات، که بهمنظور ایجاد انضباط و مدیریت حکومتی ایجاد شده بود، موجب شد مداخله دولت در زندگی روزمره تا مدیریت بر فضاهای کسبوکار و تدوین دستورالعملهای متعدد برای ایجاد همگونی و نظم نیز پیشروی کند. درواقع، رضاشاه خواستار حاکمیت بر روح و روان جامعه برای بازنمایی سیاستهای امنیتیِ خود بود؛ طُرفه آنکه حکومتی که امنیت و بقای آن با امنیت مردم در تضاد باشد نمیتواند کارکرد امنیتی خویش را به نحو مطلوب انجام دهد.
در پایان توجه به این نکته حائز اهمیت فراوان است که پروژه مسلط امنیتسازی، در دوره موردنظر، همواره با هماوردهای جدیای روبهرو بوده است و تا پایان این دوره، نیز نتوانست بر آن غلبه تام و تمامی بیابد. در چنین شرایطی است که مردم قربانی وضعیت ناهنجار سیاسی در جامعه و ناکارآمدی دولت در انجام وظایف خود میشوند و کشمکشهای خشونتآمیز و سازمانیافته، امنیت افراد را به خطر میاندازد.11
عدهای از زندانیان و زندانبانهای یکی از زندانهای شهربانی در اوایل سلطنت رضاشاه
شماره آرشیو: 1-85-124ط
فرجامِ سخن
رضاشاه که خود را بهعنوان یک دیکتاتور مصلح برای ایجاد امنیت در جامعه تلقی میکرد، آنچنان بر تمرکز منابع قدرت پای فشرد که عملا جامعه را به یک توده شکننده و ضعیف بدل کرد که دیگر نمیتوانست نقش و سهمی در سیاست داشته باشد. حذف سروران اجتماعی با استفاده از ابزارهای خشونتآمیز از یکسو و پای فشردن بر ایدئولوژیهای ساختگی از سوی دیگر، جامعه را در کامِ دولتِ قدرقدرت رضاشاه فرو برد؛ زیرا عملکرد ارتش رضاشاه، خود یکی از عوامل اساسی ناامنی در جامعه بود و بسیاری از سرکوبهای سیاسی رضاشاه از طریق همین قدرت نظامی ارتش جدید اعمال میشد. سیاستهایِ او از نظر شاخصهای امنیتساز، هراس عمومی و تمرکز قدرت را در ایران ایجاد کرد؛ هراسی که بهوسیله ظلم شهربانیها و تعدیات دربار به جان و مال افراد دوچندان شده بود.
پی نوشت:
1. ا.س. ملیکف، استقرار دیکتاتوری رضاخان در ایران، ترجمه سیروس ایزدی، تهران، نشر جیبی، 1358، ص 37.
2. استفانی کرونین، رضاشاه و شکلگیری ایران نوین، ترجمه مرتضی ثابتفر، تهران، جامی، 1383، ص 371.
3. ژانپیر دیگارد و همکاران، ایران در قرن بیستم: بررسی اوضاع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، ج 2، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، شرکت نشر البرز، 1378، ص 101.
4. مسعود کارشناس، نفت، دولت و صنعتی شدن در ایران، ترجمه یوسف حاجی عبدالوهاب، علیاصغر سعیدی، تهران، گام نو، 1382، ص 108.
5. تورج اتابکی، تجدد آمرانه: جامعه و دولت در عصر رضاشاه، ترجمه مهدی حقیقتخواه، تهران، ققنوس، 1385، ص 143.
6. اسناد و مکاتبات تیمورتاش، تهران، مرکز اسناد ریاستجمهوری، 1383، ص 198.
7. فخرالدین عظیمی، بحران دموکراسی در ایران (1320-1332)، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی و نوذری، تهران، نشر البرز، 1374، ص 13.
8. reza Behnam, culturnl funditions of Iranian politics, V.S.A university, utab press, Cambridge university press, 1991, pp.29-30.
9. استفانی کرونین، همان، ص 83.
10. وحید سینایی، دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، 1396، صص 282-283.
11.Paul Collier and at al, Breaking the Conflict Trap, World Bank Policy Research Report, Washington: Oxford University Press, 2003, P. 73.