پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ نظامهای استبدادی ریشه در حکومتهای بیقانون، اختناق، کنترل بیحدوحصر اوضاع و نفی هرگونه سازشی دارند و کوچکترین انتقادی را برنمیتابند، حتی اگر این نقد از جانب حلقه دوستان و همراهان قدیمی ایشان باشد. این جستار بر آن است منطق حاصل از حذف سیاسیون، چه موافق و چه مخالف دولت را بررسی کند و به این پرسش پاسخ دهد که چه زمینه یا مؤلفههایی باعث میشود فرد یا افرادی به مسلخ مرگ سپرده شوند و این افراد چه کسانی بودند.
اختناق سیاسی
قدرت بدون اقتدار، تیغی است دو لبه که سایه آن هم موافقان را دربرمیگیرد و هم از جهت ماهوی، مخالفان را به دم تیغ میبرد. علت حذفگرایی افراد نزد رضاشاه به عوامل گوناگونی چون مسائل سیاسی، لوایح شبهمدرنیستی، ترس از قدرت «دیگری» و... محدود میشود که وجه اشتراک همگی آنها در این است که در یک نظام استبدادی، قدرت غایی نه قسمتکردنی است و نه تابع قرارداد و قانون، بلکه جایگاه افراد در هرم قدرت نسبی است و دوری و نزدیکی آن به موافقت و مخالفت او بستگی دارد و این خوشایندی و ناخوشایندی ممکن است فراتر از زندان و تبعید، حتی به قتل بینجامد. بنابراین، برای بررسی چرایی اینگونه قتلها لازم است آن را از جهت شخصیت درونی بررسی کرد.
الف) روانشناسی رضاخان
«روانتاریخی» سیر تحولات سیاسی ایران را میتوان هم از بعد زیستی و هم از بعد ویژگیهای شکلگیری زیرساخت شخصیت افراد، که مؤلفههایی چون علل ترس، پرخاشگری، کسب قدرت و سوءظن و بدگمانی را دربرمیگیرد، تحلیل و بررسی کرد. با نگاه به سیر تحول زیستی رضاخان، این مهم از لحاظ روانشناسی و توجه به رابطه شدت پرخاشگری و شدت ناامنی بهطوریکه هرچه ناامنی و ترس بیشتر باشد، پرخاشگری و عصبانیت و تندخویی شدیدتر خواهد بود، وضعیتی است که همبستگی خلقوخوی فرد و پیامدهای سیاسی برآمده از آن در وجوه حذف مخالفان سیاسی، نمود بیشتری خواهد یافت.1
دادههای تاریخی نشان میدهد که این خلقوخوی، از کیفیت متضاد شخصیت رضاشاه ریشه گرفته است، بهگونهای که از یکسو شامل تندخویی، بینزاکتی و حتی دریدگی است، و از سوی دیگر، قدرت پنهان کردن نظرها، نقشهها و حتی کینههای شخصی با آمیزهای از اهداف پراگماتیک که برای تحقق اهداف شخصی از هیچ وسیلهای برکنار نمیماند، او را به شخصی بیرحم با ذهنیتی بیمارگونه نسبت به هرگونه مخالفت و سوءظن نسبت به روابط دیپلماتیک دولتمردان با کشورهای خارجی مخصوصا انگلستان و شوروی تبدیل کرد.2 این سوءظن، دامنه وسیعی از تنبیه از جمله غضب، خانهنشینی، زندان و قتل را شامل میشد و حلقه دوستان، یاران، مخالفان روحانی، کمونیستها و هر فردی را که ساز مخالف میزد دربرمیگرفت.
ب) موافقان پیشین، تیمورتاش و نصرتالدوله فیروز
نصرتالدوله فیروز، ازجمله افرادی است که سرنوشت سیاسی او ریشه در کشاکش بین رضاشاه بر سر مسئله کودتا و تلاش برای کسب قدرت دارد که همین امر سببساز مرگ وی بر اثر خفگی توسط عوامل شهربانی رضاخان3 در 20 دیماه 1316ش شد و این گونه به زندگی «دست راست رضاشاه»4 پایان داده شد. ریشه فرازوفرود رابطه نصرتالدوله و رضاشاه به اعلامیه «بیان حقیقت»، اولین اعلامیه زندانیان کودتا علیه کودتاگران، که بهصورت کنایهآمیز اقدامات سیدضیاء و همدستان او را محکوم میکرد، برمیگردد.5 او که تبار قجری داشت، به دلیل نفوذ کلام در مجلس شورای ملی، دوستی با
شهید آیتالله مدرس و همکاری با
تیمورتاش، رضاخان را نسبت به خود دچار سوءظن میکرد.
این سوءظن چنان در رفتار رضاخان ریشه دوانیده بود که هیچوقت قبول نمیکرد که نصرتالدوله به او سرسپردگی داشته باشد و همیشه نگرانیهای از اقدامات تخریبی وی در درون او وجود داشت؛ به همین دلیل در خرداد 1308ش/ محرم 1348ق بود که «رضاشاه در تکیه دولت به
مخبرالسلطنه گفت: دیگر نصرتالدوله مورد اعتماد ما نیست و بعد به رئیس نظمیه فرمان داد که او را ببریدش».6 او به اتهام اخذ رشوه به مبلغ شانزدههزار تومان محکوم و ابتدا به زندان نظمیه و سپس حبس خانگی منتقل شد، اما بار دیگر در سال 1315 او را دستگیر و در زندان سمنان توسط عوامل شهربانی ابتدا با سم و سپس با دست خفه کردند.
تیمورتاش نیز که مرد شماره دوی سیاست در ایران بهشمار میآمد، به دلیل همین سوءظنها در سال 1312 در زندان قصر کشته شد. کارهای او از جمله کثرت مداخله در امور سایر وزارتخانهها و تظاهر به اداره کردن امور کشور بهگونهای که خود شاه هیچکاره است، رابطهاش با شوروی و مسئله انتقال قدرت به ولیعهد، فرجامی جز مرگ برای او در پی نداشت. تیمورتاش نیز ابتدا به اتهام ارتشا محاکمه شد، اما اتهام ارتباط با سرویس اطلاعاتی شوروی، گ.پ.ا.7 سببساز مرگ مردی شد که پیشازاین رضاشاه روزی در هیئت دولت درباره او گفته بود: «قول تیمور، قول من است».8
عبدالحسین تیمورتاش
شماره آرشیو: 2094-1ع
قلعوقمع یاران پیشین که روزی در تحکیم قدرت سلطنت رضاشاه به او کمک کردند به این افراد محدود نشد و وزرای دیگری چون
جعفرقلیخان بختیاری معروف به سردار بهادر، وزیر جنگ، به اتهام توطئه علیه شاه دستگیر و تحتالحفظ به زندان قصر برده شدند. مخبرالسلطنه هدایت در کتاب «خاطرات و خطرات» خود نوشته است: بعدها از ملاقات از شاه شنیدم که میخواستند محمدحسنمیرزا را بیاورند.9 این قتلها علاوه بر حلقه درونی، به مخالفان بیرونی نیز گسترش یافت.
ج) مخالفان مذهبی و غیرمذهبی
شهید مدرس و
تقی ارانی ازجمله مخالفان نظام رضاخانی با اندیشههای متفاوت بودند که هر دو به ترتیب در 10 آذرماه 1316ش و 14 بهمنماه 1318ش به قتل رسیدند. آغاز رویارویی مدرس با رضاخان طی نشستهای مجلس چهارم شورای ملی بهتدریج آشکار شد؛ آنگاه که او در تدارک قبضه کردن قدرت تلاش میکرد. «مدرس و یارانش بهحق بیش از هر چیز دیگر از بازگشت استبداد میهراسیدند و برای آنها دفاع از دستاوردهای سختیاب مشروطه در مقابل ناسیونالیسم افراطی و احیای گذشته پرشکوه ایران، مهمتر بود.»10 شهید مدرس به هر اقدام ممکنی دست زد تا جلوی رضاخان را در قبضه کردن کامل قدرت بگیرد. اوج این ماجرا در دو داستان جمهوریخواهی رضاخان و مادهواحده تغییر سلطنت در مجلس پنجم است که در برابر این مادهواحده با صدای رسا گفت: «اگر صد هزار رأی هم بدهید، خلاف قانون است».11 وقتی استیضاح رضاخان را نیز به آن اضافه کنیم، علت کینه او و حذف آن را بهتر میتوان درک کرد.
شهید آیتالله سیدحسن مدرس در بیمارستان و در پی ترور نافرجام از سوی عمال رضاخان
تقی ارانی نیز، بهعنوان یک نظریهپرداز مارکسیست، شخصیت اصلی گروه «پنجاهوسه نفر» و یکی از روشنفکران جوانی بود که رضاشاه را «آلت دست امپریالیسم انگلیس» و دادگاههای او را بهمثابه «دادگاههای پوشالی نازیها» توصیف میکرد.12 رضاشاه در 1310ش، قانونی را به تصویب رساند که براساس آن، اعضای هر سازمانی که پادشاهی مشروطه را به خطر میانداخت یا «مرام اشتراکی» را تبلیغ میکرد، به ده سال زندان محکوم میشدند. در اردیبهشت 1316، 53 نفر به اتهام تشکیل سازمان مخفی اشتراکی و ترجمه کتابهای الحادی دستگیر و محاکمه شدند. ارانی تلاش کرد مارکسیسم و نظریه مبارزه طبقاتی را به جامعه و مباحث روشنفکری را در دانشگاهها ترویج کند، اما او نیز همانند سایرین در زندان، بهنوعی به قتل رسید.
نتیجهگیری
اختناق سیاسی بهوجودآمده در نظام استبدادی رضاشاه زمینهای را فراهم کرد که به قتلهای سیاسی سیاسیون ایران منجر شد؛ چه آنها که پیش از این او را در تأسیس دولت پهلوی کمک کردند و یار و هماندیش او بودند و چه مخالفانی که تکلیف آنها از همان ابتدا در برابر او روشن بود. اما علت این قتلها را میتوان به دو دسته شخصیت درونی رضاشاه، که تاب و تحمل هیچ قدرتی را نمیپذیرفت و عوامل بیرونی، که مکانیسمی کنترلشونده مستقلی وجود نداشت تا او را به پرسش بگیرد و اقدامات او را مورد پیگیری قرار دهد، محدود کرد. به لحاظ روانشناسی، ترس از قدرت «دیگری»، سوءظن، بدگمانی، کینههای شخصی و روحیه استبدادی سبب شد دوست و دشمن خود را به چنگال مرگ بسپارد.
پی نوشت:
1. مرتضی صادقکار، روانشناسی رضاشاه، تهران، ناوک، 1376، ص 96.
2. محمدعلی همایون کاتوزیان، دولت و جامعه در ایران، انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ترجمه حسن افشار، تهران، نشر مرکز، 1379، صص 357-362.
3. علی بیگدلی، ترورهای سیاسی در تاریخ معاصر ایران، ج 2، تهران، سروش، 1377، ص 703.
4. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، درآمدی بر جامعهشناسی سیاسی ایران معاصر، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، 1377، ص 187.
5. باقر عاقلی، نصرتالدوله فیروز، تهران، نشر نامک، 1373، ص 133.
6. سلیمان بهبودی، رضاشاه، خاطرات سلیمان بهبودی، شمس پهلوی، علی ایزدی، به کوشش غلامحسین میرزا صالح، تهران، طرح نو، 1372، صص 334-335.
7. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، ج 2، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چ دوم، 1370، ص 27.
8. علی بیگدلی، همان، ص 282.
9. حاج مهدیقلی هدایت (مخبرالسلطنه)، خاطرات و خطرات، توشهای از تاریخ شش پادشاه و گوشهای از دوره زندگی من، تهران، چاپخانه نگین، 1329، ص 514.
10. محمدعلی همایون کارتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران، از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز حسینی، تهران، نشر مرکز، چ چهارم، 1373، ص 131.
11. همان، ص 134.
12. یرواند آبراهامیان، همان، صص 192-198.