پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ بررسی مبارزه روحانیت با حکومت پهلوی اول باید مورد توجه پژوهشهای بسیاری قرار گیرد؛ بهخصوص آنکه روحانیت در معنای سازمانی خود از افراد زیادی تشکیل میشد که پرداختن به مبارزات آنان ضروری است. در ادامه مبارزات روحانیت و تنگناهای ایجادشده برای آنها در حکومت پهلوی اول به شکل موردی بررسی شده است. این بررسی میتواند به شناخت دقیقتری از مواضع روحانیت در معنای سازمانی نسبت به حکومت رضاشاه و همچنین نگاه رضاشاه به این سازمان باشد.
حاجآقا نورالله اصفهانی
حاجآقا نورالله اصفهانی در زمان سردار سپه با او مخالف بود. وی جزء آن دسته از علمایی بود که در جریانات سیاسی کشور و امورات جامعه اعلام نظر میکرد و هیچگاه از جریانات سیاسی خود را دور نکرد. حتی قبل از قدرتیابی رضاخان و بهویژه در جریان مشروطیت حضور فعال داشت. حاج نورالله اصفهانی بعد از به سلطنت رسیدنِ رضاشاه همانند قبل، نظرش نسبت به وی چندان تغییری نیافت؛ چنانکه گفته میشود در یک جلسه عمومی او را «کافر» خطاب نمود.1
آیتالله شیخ محمدتقی نجفی و آیتالله شیخ نورالله نجفی
شماره آرشیو: ۹۱۲-۴ع
در سال 1306 و هنگامی که مشارالدوله حکمت استاندار اصفهان بود، اعتراضی علیه حکومت پهلوی شکل گرفت که حاجآقا نورالله اصفهانی در آن دخیل بود. اداره نظام اجباری در اصفهان تأسیس شد و مشمولان به خدمت اجباری فراخوانده شدند. انتشار این آگهی اصفهان را متشنج کرد و تعطیلی عمومی شروع شد. این روند باعث تظاهرات بر ضد قانون نظام اجباری گردید و توده مردم برای چارهجویی به خانه شیخ نورالله روی آوردند.2 شیخ نورالله با قرار گرفتن در کنار مردم، برای رسیدن به مقصود و هدف خویش تصمیم گرفت به قم مهاجرت کند. در جلسهای که برای تصمیمگیری درباره این موضوع منعقد شده بود، گفت: «میدانم که در این راه بالاخره کشته خواهم شد، ولی وظیفه شرعی من است که باید در برابر اینها قیام کنم».3 وقتی دولت علت مهاجرت را جویا شد حاجآقا نورالله اصفهانی طی تلگرافی هدف را اینگونه بیان کرد: «با وجود داوطلب زائد بر کفایت از دولت، چرا باید قائدین ملت به یک قانون قلوب تمام افراد ملت را از دولت منزجر نمایند... تعلیم اجباری مناسب است نه نظام اجباری. اجمالا از شدت شیون و ناله، حرکت و در قم متوقفیم و تقاضای امهال داریم تا تجدید نظر بفرمایند».4
در ابتدای امر چنین مینمود که هدف از این مهاجرت تنها به مخالفت و تقاضای اصلاح نظاموظیفه محدود میشود، اما از تلگراف و نامههای ارسالی بین معترضان و دولتیان معلوم میشود که علاوه بر آن، درخواستهای دیگری فراتر از تعدیل و اصلاح نظاموظیفه مطرح بود؛ برای مثال اعزام پنج نفر از علما مطابق اصل دوم قانون اساسی به مجلس و جلوگیری از منهیات و شرعیه و ابقای تثبیت محاضر شرع برخی از این خواستهها بود.5 در حقیقت حاجآقا نورالله اصفهانی از اعتراض به نظاموظیفه برای شکایت از سیاستهای حاکمیت پهلوی اول بهره برد؛ چون او رضاشاه را لایق سلطنت نمیدانست. گفته میشود ایشان در همان سالهای مهاجرت توسط افراد رضاشاه به قتل رسید.6
آیتالله محمدتقی بافقی یزدی
آیتالله محمدتقی بافقی یزدی از علمای شجاع و مبارز دوره رضاشاه بود. او در سال 1296 پس از تکمیل معلومات از نجف اشرف به قم آمد و پس از ورود
آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری به قم و تأسیس حوزه علمیه، از همکاران نزدیکان ایشان شد.7 آیتالله بافقی به سیاستهای ضد مذهبی رضاشاه انتقاد جدی داشت و در پی ادامه یافتن اقدامات ضد دینی رضاشاه، تقابل میان آنها جدیتر شد. هنگامی که در سال ۱۳۰۶ طی اعلامیههای پخششده از سوی دولت موقت (
مخبرالسلطنه) امر به معروف و نهی از منکر قدغن شد، علما و مردم نسبت به این اعلامیه عکسالعمل شدید نشان دادند. شیخ بافقی هم جزء معترضان بود. او معتقد بود که امر به معروف و نهی از منکر بر هر فردی بهویژه علما و طلاب واجب است و هیچکس حق ندارد از اجرای آن جلوگیری کند؛ همچنین وی دولت وقت را دولتی جابر و ظالم و جاهل خواند و حکومت رضاشاه را هم «حکومت فراعنه» نامید.8
آیتالله محمدتقی بافقی
ورود خانواده بدحجاب شاه به حرم حضرت معصومه باعث اعتراض دوباره آیتالله محمدتقی بافقی یزدی در نوروز سال 1307 نسبت به سیاستهای رضاشاه شد. آیتالله بافقی پیامی با این مضمون به زنان دربار فرستاد: «اگر مسلمان هستید چرا با این وضع به اینجا آمدید، و اگر مسلمان نیستید، اصلا چرا به اینجا آمدهاید؟» متعاقبا رضاشاه در رأس ستونی خود را به قم رساند و از کتک زدن و فحش در حق حاج شیخ محمدتقی بافقی یزدی دریغ نکرد و در نهایت وی را با خشونت مدتی به تهران و مدتی به شهر ری تبعید کرد.9
شیخ محمدتقی معروف به بهلول
شیخ محمدتقی معروف به بهلول، روحانی مبارز و شجاع دوره رضاشاه است که با اوج گرفتن سیاستهای ضد دینی توسط رضاشاه، مخالفت وی نیز اوج گرفت. زمانی که نشانههای سیاستهای ضد دینی رضاشاه در قالب
کشف حجاب، رواج منکرات و جلوگیری از برگزاری مراسم مذهبی کم کم خود را نشان داد، بهلول از جمله روحانیانی بود که کمر همّت را برای مخالفت و ضدیت با رضاشاه و سیاستها و اقدامات وی بست. وی درباره آغاز مخالفتهای خود گفته است که از سیاستهای رضاشاه غمگین و دشمن دولت بوده است و زمانی که مسئله سینماهای غیرمشروع، تبدیل اسمهای عربی به فارسی و اقداماتی از این قبیل پیش میآید نیز تصمیم به مخالفت جدی با دولت پهلوی میگیرد.10
شیخ محمدتقی بهلول گنابادی در حال سخنرانی در یکی از مساجد نجف
شیخ محمدتقی رضاشاه را به واسطه اقدامات ضد دینیاش «بدترین کافر» میدانست. او معتقد بود کارهایی که رضاشاه در ایران اجرا کرده است و میکند نه در مذهب شیعه جایز است و نه در مذهب سنی «بلکه یهود و نصاری هم به این بیبندوباری، فحشا و زناکاری راضی نیستند».11 وی در هر مکان و در هر منبر سخن و نطقی را به انتقاد و مخالفت با رضاشاه و اقدامات وی اختصاص میداد. در قضیه مسجد گوهرشاد، که در سال ۱۳۱۴ در پی اعتراض به کشف حجاب رخ داد، نقش فعالی داشت و نطق و بیانش در آن جمع، شور و هیجان زیادی در بین مردم ایجاد کرد. پرواضح است که رضاشاه چنین شرایطی را تحمل نمیکرد و با توجه به سخنرانیها و مخالفتهای شیخ محمدتقی، زمینه تبعید او به افغانستان فراهم شد. بیتردید اگر در ایران میماند و به افغانستان تبعید نمیشد، چه بسا سرنوشتی چون شهید آیتالله سیدحسن مدرس در انتظارش میبود. البته رضاشاه گمان میکرد که شیخ محمدتقی از افغانستان زنده برنخواهد گشت.12
آیتالله سیدابوالحسن انگجی
در سال 1307 جنبشی به رهبری علما در اعتراض به خدمت اجباری نظام در تبریز پا گرفت. هنگامی که هیئت سربازگیری از تهران وارد شد، تجارِ بازار دکانهای خود را بستند و فقط هنگامی دکانها را باز کردند که سه مسلسل تازهواردشده در آستانه بازار نصب شد.
آیتالله سید ابوالحسن انگجی هم از مخالفان بود. وی همراه آقا میرزا صادق جنبش را علیه دستگاه پهلوی هماهنگ کرد.13 آیتالله انگجی در اظهار نظری هم که نشانه انزجار و مخالفتش نسبت به رضاشاه بود، گفته است: «نمیتوانم ببینم... یک حاکم حافظ ناموس و حیثیت عمومی هستند، شرابخواری کنند و شیشههای خالی شراب را در استخر بیندازند و برای تفریح هدف گلوله قرار دهند. من حاضرم که خانه بر سرم فرود آید و آنجا بمیرم به شرطی که پای رضاشاه از ایران کنده شود».14 این مخالفت و ضدیت با رضاشاه سبب تبعید هر دوی آنها میشود. این دو مبارز نخست به کردستان و سپس به قم تبعید شدند.15
عالم مجاهد آیتالله سیدابوالحسن انگجی تبریزی در کنار چند تن از دوستان و اطرافیان
فشرده سخن
بررسی موردی مبارزه روحانیت با حکومت پهلوی اول و مقابله رضاشاه با آنان حقایقی را آشکار میکند: نخست آنکه سنّت و مذهب در جامعه ایران چنان ریشههای عمیقی داشت که مبارزه حکومت با آنها برای جامعه ایران قابل تحمل نبود؛ دوم، مبارزه روحانیت با حکومت پهلوی را نمیتوان به چند مخالف تقلیل داد، بلکه سازمانِ روحانیت بود که به مخالفت و مبارزه دامنهدار با سیاستهای رضاشاه برخاسته بود؛ سوم، رضاشاه واکنشی جز تبعید و در نهایت قتلهای مشکوک نمیتوانست از خود نشان دهد؛ چرا که نه با چند روحانی بلکه با خیل عظیمی از آنها روبهرو بود و حکومت توان مقابله با همه آنها را نداشت.
پی نوشت:
1. موسی نجفی، اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت بیدارگرانه حاجآقا نورالله اصفهانی، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چ سوم، 1385، صص 231-299.
2. حسین مکی، تاریخ بیستساله ایران، ج 4، تهران، ناشر، 1362، صص 396- 400.
3. موسی نجفی، همان، صص 231-237.
4. منصوره تدینپور، اسناد روحانیت و مجلس، ج 4، تهران، کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، 1374، ص 296.
5. موسی نجفی، همان، ص 25.
6. همان، صص 302-303.
7. علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، ج 2، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ دوم، 1377، ص 406.
8. علی ربانی خلخالی، شهدای روحانیت شیعه یکصد سال اخیر، ج 1، تهران، جمهوری اسلامی، ص 156.
9. سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، ترجمه عباس مخبر، تهران، طرح نو، 1371، صص 284-285.
10. محمدتقی بهلول، خاطرات سیاسی بهلول ـ یا فاجعه مسجد گوهرشاد، تهران، مؤسسه امام صادق، 1369، صص 20-46.
11. همان، ص 114.
12. همان، صص 3-70.
13. سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، همان، ص 284.
14. غلامحسین زرگرینژاد، خاطرات نخستین سپهبد ایران: احمد امیر احمدی، تهران، مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی، 1373، ص 267.
15. سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، همان، ص 284.