پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ یکی از موضوعات مهم سیاست بینالملل موضوع روانشناسی سیاسی است. در همین زمینه روابط افراد و تأثیری که ممکن است یک سیاستمدار بر سیاستمداری دیگر گذارد قابل تحلیل است. این مسئله بهویژه در کشورهای در حال توسعه و اقتدارگرا اهمیتی دو چندان پیدا میکند؛ ازآنرو که رهبران قدرت خود را مدیون مردم و رأی آنها نمیدانند و سازوکارهای سیاسی به نحوی است که فرد نمیتواند نظاممند به قدرت برسد و سپس از قدرت کنار رود.
این مشکل بغرنج در مورد تاریخ معاصر ایران نیز قابلیت کاربست دارد؛ بهویژه در دوره پهلوی اول و دوم که به واسطه تکیه ایران به قدرتهای خارجی، نقش رهبران خارجی در سپهر سیاسی ایران بیبدیل است. در واقع هم رضاشاه، که سلطنت خود را مدیون انگلیسیها بود، و هم محمدرضا پهلوی، که بقای خود را مدیون کودتایی ایرانی ـ آمریکایی میدانست، بهشدت تحت تأثیر رهبران سیاسی خارجی بودند. این امر در مورد چند سیاستمدار به صورت خاص اهمیتی دو چندان پیدا میکند. یکی از آنها استراتژیست معروف آمریکایی هنری کیسینجر است؛ شخصیتی که چه در قامت مشاور امنیت ملی آمریکا و چه در قامت وزیر امور خارجه، نقش مهمی در طراحی استراتژیهای کلان آمریکا در مقاطعی داشت که شاه ایران سالهای آخر سلطنت خود را پشت سر میگذاشت. بر این اساس، تلاش خواهد شد در سطور زیر ابعاد و زوایای رابطه بین این دو نفر و چگونگی تأثیرگذاری کیسینجر بر شاه بررسی شود.
رابطه شاه و کیسینجر پیش از انقلاب
شاید اگر بتوان سرآغازی برای مداخله گسترده آمریکا در ایران عنوان کرد کودتای 28 مرداد 1332ش بهترین مقطع بهشمار آید. بااینحال آنچه این مداخله را تثبیت و تحکیم کرد بیشک روی کار آمدن ریچارد نیکسون و وزیر امور خارجهاش هنری کیسینجر در آمریکا بود.
جیمز بیل دراینباره گفته است: روابط میان محمدرضا پهلوی و هنری کیسینجر از زمانی شروع شد که کیسینجر کارمند راکفلرها، خانواده ثروتمند آمریکایی، بود. این خانواده، که روابط ویژهای با شاه داشتند و مناسباتشان از روابط رسمی فراتر میرفت، سهم بسزایی در نزدیکی شاه و کیسینجر داشتند؛ بهخصوص از هنگامی که موقعیت کیسینجر در صحنه سیاسی آمریکا ارتقا یافت و وی به عنوان وزیر امور خارجه در دولت نیکسون و بعد از او جرالد فورد، نقش بسزایی در سیاست خارجی آمریکا ایفا کرد. بیل بر این باور است که روابط بسیار حسنه شاه و روابط بیسابقه سیاسی و اقتصادی بین ایران و آمریکا در اواخر سالهای 1340ش و اوایل 1350ش حاصل تأثیرگذاری کیسینجر به عنوان پرنفوذترین فرد در روند سیاستگذاری خارجی ایالات متحده آمریکاست.1
اردشیر زاهدی و هنری کیسینجر، وزیر امور خارجه وقت آمریکا (دهه 1340)
به عبارت دقیقتر شاه که ابزار بسیار مناسبی برای عملیاتی کردن استراتژی منطقهای کیسینجر بهشمار میآمد، همواره از حمایت کیسینجر بهرهمند بود؛ بهگونهای که برخی منابع بر این باورند که شاه ایران تنها کسی بود که کیسینجر بیش از نیکسون درباره او تملق و چاپلوسی میکرد. کیسینجر هنگامی که میخواست شاه را ملاقات کند تمام تلاش خود را میکرد که به گونهای رفتار کند که به شاه آنچه دوست دارد القا شود. او قصد داشت این حس را به شاه القا کند که او شاه شاهان است. او برای اینکه با شاه چگونه روبهرو شود جلسات توجیهی داشت و در این جلسات به او گفته میشد که چگونه رفتار کند تا این برداشت در محمدرضا پهلوی تقویت شود که ارزش وی برای واشنگتن بیبدیل است.2
در واشنگتن این باور وجود داشت که اگر آمریکا میخواهد ایران امنیت خلیج فارس و جریان آزاد انرژی را به بهترین شکل تأمین کند، باید حمایت تام و تمامی از شاه به عمل آورد و هر آنچه شاه میخواهد در اختیار او قرار دهد. هرچند در پنتاگون و وزارت امور خارجه آمریکا با این رویکرد مخالفتهایی شد، اما کیسینجر بود که مخالفتها را بینتیجه گذاشت و هر آنچه را میخواست در اختیار شاه قرار داد. کیسینجر خود بهصراحت گفته است: «شاه بهخوبی میتوانست خلأ حاصله از خروج نیروهای انگلستان را از منطقه خلیج فارس پر کند و در برابر تحریکات عناصر افراطی و رادیکال و عوامل شوروی در منطقه بایستد و این کاملا در راستای استراتژی منطقهای و منافع ملی ایالات متحده آمریکا بود».3
در سال 1976م یعنی آخرین سالی که کیسینجر وزیر امور خارجه بود، تهران به بزرگترین خریدار اسلحه از آمریکا تبدیل شده بود و بیشترین تعداد مستشاران نظامی در جهان در ایران اقامت گزیده بودند. عبدالرضا هوشنگ مهدوی میگوید در سال 1977م، شاه بزرگترین نیروی دریایی خلیج فارس و بزرگترین نیروی هوایی غرب آسیا را دارا بود و پنجمین قدرت نظامی جهان بهشمار میآمد و این وضعیت تا حدود بسیاری مرهون نقش کیسینجر در وزارت خارجه آمریکا بود.4
از یکسو محمدرضا پهلوی بر گنجینه عظیمی از منابع نفت تکیه کرده بود که موتور محرک صنایع آمریکا بهشمار میآمد و سیاست خارجیاش در راستای منافع و راهبرد آمریکا در منطقه بود که قصد داشت هزینه تأمین امنیت منطقه خلیج فارس را به دوش ایران و متحدان منطقهای خود گذارد؛ از طرف دیگر شاه میخواست از طرف واشنگتن جدی گرفته شود و رهبران آمریکا همان اهمیتی را برای وی قائل باشند که برای دیگر متحدان خود همچون بریتانیا و آلمان غربی در دوران جنگ سرد قائل بودند. در چنین بستری بود که روابط عمیقی میان شاه و کیسینجر بهوجود آمد.
مصاحبه محمدرضا پهلوی و هنری کسینجر با خبرنگاران
شماره آرشیو: 82-11ع
انقلاب ایران و دگرگون شدن روابط ایران و آمریکا
با پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1979م، مناسباتی که از طریق کیسینجر و شاه ایجاد شده بود از میان رفت؛ بهویژه بعد از حمله به سفارت آمریکا و تسخیر آن توسط دانشجویان پیرو خط امام این مناسبات به کلی دگرگون شد. حتی بسیاری از کارشناسان بهوجود آمدن چنین شرایطی در روابط ایران و آمریکا را معلول حمایت بیقید و شرط کیسینجر از شاه میدانند و او را مقصر اصلی این فاجعه قلمداد میکنند. برخی حتی از او میخواهند که بابت عملکردش در قبال ایران عذرخواهی کند.5
در سال 2007م در یک سخنرانی در دانشگاه آناپولیس یک دانشجوی دانشکده افسری از کیسینجر پرسید: چرا به شاه ایران تسلیحات میفروخت درحالیکه به طبیعت رژیم پهلوی آگاه بود. کیسینجر پاسخ داد: همه دولتهای آمریکا از سال 1950م تا پیروزی انقلاب اسلامی با ایران همکاری میکردند. وی سپس در ادامه میگوید که ایران یک کشور راهبردی و مهم است و این واقعیت که امروز در دستان حریف قرار دارد به ما نشان میدهد که چرا ما با شاه ایران همکاری میکردیم و برای چه به او سلاح میفروختیم. شاه میخواست از خود دفاع کند و این با منافع ما هماهنگ بود. من نمیدانم چرا باید برای دفاع از منافع ملی آمریکا عذرخواهی کنم.6
روابط شاه و کیسینجر پس از پیروزی انقلاب اسلامی
روابط شاه و کیسینجر پس از پیروزی انقلاب ایران نیز ادامه داشت؛ بهگونهای که کیسینجر تمام تلاش خود را کرد که تقاضای شاه برای ورود به آمریکا با پاسخ مثبت
کارتر روبهرو شود. در واقع کیسینجر هماهنگکننده کوششهایی بود که برای ورود شاه به خاک آمریکا انجام میشد. هرچند تلاش کیسینجر برای ورود محمدرضا پهلوی به خاک آمریکا از بهمن 1357ش آغاز شده بود، اما این تلاشها در فاصله اردیبهشت تا تیر 1358ش به بیشترین حد خود رسید تا دولت کارتر روادید ورود شاه به خاک آمریکا را صادر کند. در همین ارتباط جیمز بیل گفته است: دادن اجازه به شاه برای ورود به خاک آمریکا مطلبی عالی برای پژوهش و بررسی قدرت بازیگران غیر رسمی در روند سیاستپردازی خارجی آمریکا بهشمار میآید؛ ضمن آنکه بیانگر روابط ایران و آمریکا در پیش و پس از انقلاب کوبنده 1357ش است.7
بیل در کتاب خود به نظرات بسیاری از مشاوران و کارشناسان وزارت امور خارجه اشاره کرده است که همگی متفقالقول بر این باور بودند که ورود شخص محمدرضا پهلوی به خاک آمریکا به ضرر منافع ملی آمریکاست و این تصمیم دولت آمریکا میتواند عواقب جدی برای منافع این کشور به همراه داشته باشد. برخی از این کارشناسان حتی پیشبینی کرده بود که با ورود محمدرضا پهلوی به خاک ایران امکان گروگانگیری نیروهای سفارت آمریکا در ایران نیز وجود دارد. ویلیام سولیوان، آخرین سفیر آمریکا در ایران، نیز با این نظر همراه بود و توصیه کرد که اجازه ورود شاه به خاک آمریکا داده نشود.8
اما کیسینجر، که حامی اصلی ورود محمدرضا پهلوی به آمریکا بود، به واسطه ارتباطات گستردهای که در داخل و خارج از آمریکا داشت در نهایت توانست خواست خود را به کرسی نشاند و اجازه ورود شاه به خاک آمریکا و اقامت وی در این کشور برای معالجه را دریافت کند. این تصمیم برای واشنگتن بسیار گران و در نهایت به قیمت تسخیر سفارت این کشور تمام شد؛ امری که در نهایت به قطع روابط ایران و آمریکا به دستور کارتر منتهی شد و آغازگر یک دوره طولانی از تنش و تخاصم در روابط تهران ـ واشنگتن بود.
در مجموع بر اساس آنچه در بالا مطرح شد باید گفت که دوستی کیسینجر با شاه بیش از آنکه بر اساس روابط حسنه دو طرف باشد، از منافع آمریکا در منطقه در سالهای پایانی سلطنت محمدرضا پهلوی ناشی میشد؛ سالهایی که رهبران کاخ سفید به دلیل پیامدهای ناشی از درگیر شدن در جنگ ویتنام به این نتیجه رسیده بودند که باید مسئولیت تأمین امنیت در منطقه خلیج فارس را به متحدانی همچون شاه واگذار کنند. بدینترتیب بستر برای افزایش روابط شخصی شاه، که خود به جای تکیه بر مردم به دنبال متحدانی در خارج میگشت، فراهم شد؛ روابطی که حتی با پیروزی انقلاب اسلامی تداوم یافت و در نهایت با تسخیر سفارت آمریکا شکست سیاست این کشور را در پی داشت.
پی نوشت:
1. جیمز بیل، شیر و عقاب، ترجمه دکتر فروزنده برلیان، تهران، نشر فاخته، 1371، ص 428.
2. گرگ گرندین، «کیسینجر بنیانگذار بحرانهای امروز خاورمیانه»، ترجمه شیدا قماشچی
http://tarikhirani.ir/fa/news/5201
3. جمیله کدیور، رویارویی انقلاب اسلامی ایران و آمریکا، تهران، انتشارات اطلاعات، 1372، ص 165.
4. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی (1320-1357)، تهران، نشر پیکان، ص 400.
5. گرگ گرندین، همان.
6- Roham Alvandi, "Nixon, Kisinger and the Shah, The Origins of the Iran Primary in the Persian Gulf", Diplomatic History, 36 (2), 2012, p 347.
7. جیمز بیل، همان، ص 425.
8. همان، صص 432-438.