پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ افراد و شخصیتهای سیاسی همواره نقشی تعیینکننده در روندهای سیاسی و امنیتی ایفا میکنند. در واقع تصمیمات و عملکرد آنهاست که به تحولات و نقاط عطف سیاسی منتهی میشود. این مسئله به خصوص در مورد حوادث مهم تاریخ اهمیت دو چندانی پیدا میکند. یکی از این حوادث مهم در تاریخ معاصر ایران که محل بحث بسیاری دارد حوادث مربوط به انقلاب اسلامی است. اشخاص بسیاری در این تحول عظیم نقشآفرینی کردند از رهبران انقلابی تا حامیان رژیم سلطنت و تصمیمات هر کدام به این صحفه شطرنج شکل خاصی بخشیده است.
در این میان، نقش رهبران و تصمیمگیران آمریکایی اهمیت خاصی دارد؛ ازآنرو که شاه اتکای خاصی به شرکای خود در واشنگتن داشت و تصمیمهای خود را تحت تأثیر نظرات آنها میگرفت. بین تصمیمگیران در کاخ سفید مشاور امنیت ملی از جایگاه خاصی برخوردار است. در واقع مشاور امنیت ملی به واسطه تأثیری که بر تصمیمات رئیسجمهور آمریکا میگذارد، نقشی تعیینکننده در جهتگیری سیاست خارجی ایالات متحده دارد.
در بحبوحه انقلاب ایران این سمت را یک چهره سیاسی معروف، یعنی
زبیگنیو برژینسکی، نمایندگی میکرد. برژینسکی خود چهره و استراتژیست شناختهشدهای در حزب دموکرات بود و برخی حتی او را با هنری کیسینجر، نظریهپرداز معروف حزب جمهوریخواه، مقایسه میکنند. او که مشاور امنیت ملی دولت دموکرات
کارتر بود، در مقطع بسیار مهمی از انقلاب ایران عهدهدار این مسئولیت شده بود و نقش بسزایی در رویکرد دولت آمریکا در قبال تحولات انقلابی ایران داشت. بر این اساس، تلاش خواهیم کرد در سطور زیر به مواضع و رویکرد این چهره سیاسی مهم آمریکا در مقطع منتهی به انقلاب ایران نگاهی هرچند کوتاه بیندازیم.
مواضع رهبران سیاسی در واشنگتن
در روزهای منتهی به انقلاب ایران محمدرضا پهلوی، که نمیدانست باید با این بحران چگونه مقابله کند، از دوست و متحد استراتژیک خود ایالات متحده دو پیام متضاد دریافت میکرد. یک صدا در واشنگتن بر این باور بود که به جای حمایت بیشائبه از شاه باید وی را متقاعد کرد تا با دادن برخی امتیازها و ایجاد یک فضای باز نسبتا سیاسی از موج روزافزون انقلاب بکاهد. این دیدگاه که بیشتر در وزارت امور خارجه از آن حمایت میشد بر این امر تأکید داشت که باید در عین حمایت از شاه، او را به اجرای برخی اصلاحات سیاسی تشویق و ترغیب کرد. درواقع دیپلماتهای وزارت امور خارجه که مشی و رویکرد نرمتری داشتند، از طریق سولیوان شاه را به مسامحه با انقلابیون دعوت میکردند. صدای دیگر این باور را پژواک میکرد که باید با مشت آهنین برخورد کرد و با کشتن هر تعداد از انقلابیون که لازم است انقلاب مردم ایران را سرکوب و از سرنگونی رژیم سلطنت جلوگیری کرد. برژینسکی از جمله شخصیتهایی بود که از این رویکرد حمایت میکرد. نتیجه کار این شد که رهبران کاخ سفید دو مسیر را در پیش گرفتند. اما همین نگاه دوگانه شاه را بر سر دو راهی قرار داده بود و در واقع حاصل این توصیههای متناقض گیج شدن محمدرضا پهلوی بود که از برژینسکی یک خط میگرفت و از سولیوان خط دیگری.1
برژینسکی و انقلاب ایران
همانگونه که پیشتر مطرح شد، برژینسکی که از در دولت کارتر، مشاور امنیت ملی آمریکا بود، از رویکرد دوم حمایت به عمل آورد و تأکید داشت که با مقابله خشونتآمیز با انقلابیون باید جلوی امواج انقلاب را گرفت. بر همین اساس، برژینسکی با
اردشیر زاهدی تماس گرفت و برنامه خود را از طریق او به محمدرضا پهلوی داد. این مشاور امنیت ملی آمریکا بر این باور بود که برای حفظ شاه بر اریکه قدرت و نیز تقویت روحیه او در چنین شرایط بغرنجی، باید تمامقد از وی حمایت کرد و در صورت نیاز حتی گزینه کودتای نظامی را روی میز قرار داد.
ملاقات محمدرضا پهلوی با جیمی کارتر و برژینسکی (سال ۱۹۷۷م)
در واقع برژینسکی از جمله کسانی بود که مخالف هر گونه تضعیف شاه در برابر مخالفان بود و باور داشت که وادار کردن شاه به عقبنشینی در برابر انقلابیون و دادن امتیازات سیاسی پی در پی به آنها اساس و بنیان سلطنت پهلوی را متزلزل خواهد کرد. به تعبیری، برژینسکی بر این باور بود که تداوم این روند، حکومتی را که پایههایش بر کمک و حمایت خارجی استوار است سست خواهد داد که این در تضاد اساسی با سیاست و منافع ملی آمریکاست. وی بهاشتباه نسبت به موقعیت محمدرضا پهلوی و وضعیتی که او در برابر مخالفان داشت خوشبین بود و گمان میکرد موقعیت شاه نسبتا مستحکم است و او هر وقت که اراده کند خواهد توانست مخالفان خود را از میان بردارد.2
برژینسکی خود میگوید برخی مخالفان من گمان میکردند که راهحل وضعیت ایران شروع هر چه سریعتر اصلاحات سیاسی در جهت ایجاد یک سلطنت مشروطه است؛ نظامی که در آن شاه سلطنت کند و نه حکومت. مخالفان مشاور امنیت ملی آمریکا حتی در پی تشکیل یک گروه ائتلافی با مشارکت نیروهای ملایمتر مخالف سیاسی بودند. برژینسکی میگوید بر اساس همین نقطه نظر و دیدگاه بود که وزارت امور خارجه و شخص سفیر، یعنی آقای سولیوان با واگذاری تجهیزات، تسلیحات و ادوات ضد شورش به رژیم سلطنت مخالف بودند. آنها بر این باور بودند که رساندن این وسایل به دست حکومت شاه شانس و فرصت رسیدن به توافق و آشتی میان دو طرفه منازعه را بهشدت کاهش میدهد.3 اگرچه واقعیت این است که در نهایت رژیم پهلوی همه تسلیحات لازم برای سرکوب مخالفان را از آمریکا دریافت کرد. این امر نشان میداد که در رویکرد آمریکا نسبت به ایران، تنها بقای یک مستبد اهمیت دارد؛ چرا که مبنا منافع ملی آمریکا با حضور این مستبد در هم تنیده است.
اما از نظر برژینسکی سیاست مصالحه رژیم با مخالفان و شرکت دادن آنها در حکومت در شرایطی درست بود که سالها پیش از این و قبل از اینکه بحران مشروعیت حکومت محمدرضا پهلوی به این مرحله برسد در پیش گرفته میشد، اما حالا که این بحران به مرحله رویارویی و اراده قدرت رسیده است نشان دادن نرمش و سازش در برابر مخالفتها نتیجهای جز تشدید بحران و به پیروزی رسیدن انقلاب در بر نخواهد داشت.4 از همین روست که بعدها با روی کار آمدن
ازهاری به عنوان نخستوزیر در ایران، آمریکا نشان داد که جدا از تجهیزات حتی خشونتگرایی را هم به راحتی میتواند در دستور کار سیاست خارجی خود قرار دهد.
شدت گرفتن بحران
اما این پایان ماجرا نبود و با تعمیق بحران و شدت گرفتن حوادث انقلابی در ایران برژینسکی نظر خود را تعدیل کرد و موافق خروج هر چه زودتر شاه از ایران شد. هنگامی که وی از حفظ سلطنت در ایران ناامید شد سناریوی دیگری را مطرح کرد. به معنای دقیق کلمه وی حضور محمدرضا پهلوی در ایران را مانع اجرای کودتا میدید. وی شاه وحشتزده و مستأصل در تصمیمگیری و اقدام را مزاحم کودتا علیه مخالفان میدانست. او بر این باور بود که با خروج شاه از کشور بحران شدت خواهد گرفت و قبل از آنکه ارتش و دستگاه امنیتی کشور روحیه خود را از دست بدهد و از هم فرو بپاشد نیاز به یک اقدام قاطعانه است.5
در همین باره، هنری پرکت، در گفتوگویی با چارلز کندی گفته است: برژینسکی به ویلیام سولیوان، آخرین سفیر آمریکا در ایران، گفت: بهترین وقت برای کودتاست. گروه مشاوران نظامی ما در ایران باید
بختیار را سرنگون کنند و مهار کشور را بهدست گیرند و هر کوششی که لازم است انجام دهند تا ایران رنگ و روی آرامش و ثبات به خود گیرد. پرکت در ادامه بر این نکته تأکید میکند که به دلیل اینکه برژینسکی لهستانی بود و اصلا از اتحاد جماهیر شوروی خوشش نمیآمد اصلا نمیخواست سد نفوذ ایران در قبال مسکو تضعیف شود؛ زیرا بر این باور بود که شاه سدی است که مانع رسیدن اتحاد جماهیر شوروی به آبهای گرم خلیج فارس است.6
جیمی کارتر و برژینسکی
برژینسکی و خروج شاه از کشور
برژینسکی حتی در دورهای که شاه بعد از خروج از کشور سرگردان بود، نیز به کارتر فشار میآورد که شاه را در آمریکا بپذیرد؛ سیاستی که حوادث بعد از آن نشان داد چه تبعاتی ممکن است برای آمریکا به دنبال داشته باشد و در نهایت به تسخیر سفارت آمریکا و قطع روابط تهران ـ واشنگتن انجامید.
در مجموع باید گفت که بهرغم اینکه از برژینسکی به عنوان یک استراتژیست بزرگ یاد میشود، وی نتوانست بهدرستی معادلات قدرت در ایران و مسیر تحولات انقلابی را پیشبینی کند. او درحالیکه تحولات انقلابی شدت گرفته بود، همچنان گمان میکرد که از طریق نیروی نظامی میتوان شاه را در قدرت نگه داشت و جلوی سرنگونی وی را گرفت. برژینسکی حتی هنگامی که کار از کار گذشته بود و دیگر امیدی به ماندن شاه در قدرت نبود، سناریوی کودتای نظامی را در سر میپروراند و نمیخواست با واقعیت کنار بیاید که ارتش ازهمپاشیده ایران، که خیل عظیمی از نیروهای آن به انقلابیون پیوستهاند، نمیتواند کاری برای حمایت از محمدرضا پهلوی از پیش برد. او در حالی این گزینه را در نظر داشت که توده مردم به رهبری امام خمینی در ایران در کف خیابان بودند و قصد داشتند به هر شکلی که شده است شاه را سرنگون کنند و انقلاب را به نتیجه رسانند. به خصوص که در میان نیروهای نظامی نیز شکاف ایجاد شده بود و این در حالی بود که اجرای هر گونه کودتای نظامی انسجام در میان رهبران نظامی را میطلبید.
پی نوشت:
1. محمود مشرقی، توطئه در ایران: دو برداشت از یک متن، تهران، انتشارات هفته، 1362، ص 5 .
2. زبیگنیو برژینسکی، قدرت و اصول: خاطرات برژینسکی مشاور امنیت ملی 1981-1977، ترجمه مرضیه ساقیان، تهران، وزارت امور خارجه، 1380، ص 650.
3. همان، ص 652.
4. زبیگنیو برژینسکی، چگونه ایران را از دست دادیم، ترجمه محمود طلوعی، تهران، انتشارات هفته، 1362، ص 138.
5. همان، ص 140.
6. «هیچ کس بختیار را جدی نمیگرفت»، خاطرات مسئول سابق میز ایران در وزارت امور خارجه آمریکا:
http://tarikhirani.ir/fa/news/7626