پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ یکی از راههای حل مسائل عمده بینالمللی برگزاری کنفرانسها میان بازیگرانی است که نقش اصلی و عمده در موضوعات جهانی و منطقهای دارند. در واقع کنفرانس سازوکاری است که کشورهای مختلف را دور هم جمع میکند تا از طریق آن بتوان بر مسائل فائق آمد و راهکارهایی برای حل آن ارائه کرد. این امر به خصوص در نقاط عطف تاریخی اهمیت شایانی پیدا میکند؛ زیرا تصمیمات این کنفرانسها به صورت مستقیم بر تحولات داخلی و بینالمللی در ابعاد مختلف تأثیر میگذارد. یکی از این کنفرانسها که در میانه انقلاب ایران برگزار شد کنفرانس گوادلوپ بود که طی آن سران قدرتهای جهانی دور هم جمع شدند تا درباره موضوعات مختلف رایزنی و مشورت کنند. بر این اساس، تلاش خواهد شد در سطور زیر مسائل مطرحشده در این کنفرانس، نقش و اهمیت ایران برای قدرتهای بزرگ و در نهایت رویکرد آمریکا به عنوان مهمترین متحد شاه در این کنفرانس بررسی شود.
کنفرانس گوادلوپ
سران کشورهای غربی، که قصد بررسی مسائل جهانی را در سر داشتند، روز پنجشنبه 14 دیماه 1357ش در کنفرانسی در گوادلوپ، که جزیره کوچکی متعلق به فرانسه در غرب اقیانوس اطلس و شرق دریای کارائیب بود، شرکت کردند. این کنفرانس در حالی برگزار میشد که در ایران
شاپور بختیار به تازگی برای نخستوزیری برگزیده شده بود. در این کنفرانس ژیسکاردیستن، رئیسجمهور فرانسه، جیمز کالاهان، نخستوزیر بریتانیا، هلموت اشمیت، صدراعظم آلمان،
کارتر، رئیسجمهور آمریکا، و
برژینسکی، مشاور امنیت ملی وی، حضور داشتند. این رهبران پس از رفع خستگی حاصل از سفر، عازم ساحل دریای کارائیب شدند تا موضوعات متنوع و گوناگون جهانی را در دستور کار خود قرار دهند. مهمترین موضوعات مطرح در این کنفرانس عبارت بودند از: نفوذ روزافزون شوروی در منطقه خلیج فارس، جنگ کامبوج و خشونتهای آفریقای جنوبی، کودتای افغانستان و در نهایت تحولات انقلابی در ایران.1
از راست: جمیز کالاهان، نخستوزیر انگلیس، ژیسکار دستن،
رئیسجمهور فرانسه، جیمی کارتر، رئیسجمهور آمریکا، هلموت اشمیت، نخستوزیر آلمان
موضوعات مهمتر از مسائل ایران
موضوعاتی که در بالا یاد شد در دستور کار این کنفرانس قرار گرفته بود. برخی معتقدند موضوع ایران و آینده این کشور در صدر فهرست نگرانیهای کشورهای غربی قرار داشت و ازهمینرو این موضوع از مهمترین مباحث مطرح در کنفرانس گوادلوپ بود، اما بررسی این کنفرانس، خلاف این انگاره را نشان میدهد.
[کارتر] شروع به صحبت درباره ایران و تحولات انقلابی آن کرد. او درباره محمدرضا پهلوی گفت که شاه دیگر نمیتواند در ایران حکومت کند و کار او تمام است. در واقع مردم ایران دیگر وی را نمیخواهند و بر سر کار ماندن وی دیگر تقریبا ناممکن شده است. اوضاع ایران به کلی تغییر کرده و باید با شرایط به نوعی کنار آمد. بااینحال جای نگرانی نیست
در وهله اول مسئله نفوذ شوروی در خلیج فارس و خاورمیانه بود که در صدر مسائل کنفرانس قرار داشت. در واقع روسها در دهههای 1960 و 1970م بهتدریج نفوذ خود را در کشورهای منطقه افزایش دادند و بسط نفوذشان به حدی بود که کشورهایی همچون مصر و لیبی به جمع متحدان این کشور در فضای دو قطبی پیوستند. بیشک رقابت شوروی و غرب که در رأس آن آمریکا قرار داشت اولویت اول مذاکره میان طرفین بود. به تعبیری در نظام بینالملل دو قطبی بیش از هر چیزی و مهمتر از هر مسئلهای رقابت دو ابرقدرت است که در اولویت اول مذاکره و رایزنی قرار میگیرد. در واقع از این مقطع به بعد دوران تنشزدایی دو ابرقدرت به پایان رسیده بود و در سال 1979م بود که جنگ سرد جدید میان آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی آغاز شد. سرآغاز جنگ سرد جدید با حمله اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان کلید خورد. در واقع کنفرانس گوادلوپ در حالی برگزار میشد که تنها چند روز از آغاز حمله مسکو به افغانستان میگذشت و این امر بهشدت بر نگرانی واشنگتن افزوده بود. مضاف بر این، مسابقه تسلیحاتی میان دو قطب وارد فاز جدیدی شده بود و این موضوع بر شدت رقابت طرفین دامن میزد.2
مواضع طرفین در قبال ایران
بااینحال در این کنفرانس درباره مسئله ایران نیز بحث شد. درواقع هرچند اولویت اول و دغدغه اصلی طرفین تحولات انقلابی در ایران نبود، اما نگرانی از آینده شاه و نظام سیاسی حاکم بر ایران نیز یکی از محورهای گفتوگوی طرفین بود. در همین ارتباط ژیسکاردیستن، رئیسجمهور فرانسه، از جیمز کالاهان، نخستوزیر بریتانیا، خواست که اطلاعات و نظرات خود درباره ایران را با جمع در میان گذارد. کالاهان نیز، که اطلاعات خود را از سفیر انگلستان در ایران دریافت میکرد، درباره اوضاع آشفته و نابسامان ایران به جمع حاضر در کنفرانس گفت: «شاه ایران از دست رفته است و دیگر قادر به کنترل اوضاع کشور نیست. راه حل واقعی برای جانشینی او هم وجود ندارد. مردان سیاسی که در سپهر سیاسی ایران حضور دارند قابلیت محدودی برای عرض اندام دارند. به علاوه بیشتر آنها با رژیم پهلوی در ارتباط بوده و آلوده به مسائل و مشکلات رژیم پهلوی هستند. آیا ارتش میتواند در این میان یک نقش انتقالی ایفا کند؟ نه! ارتش فاقد تجربه سیاسی است و فرماندهان آن هم به شاه وفادارند».3
هلموت اشمیت، صدراعظم آلمان، با دقت به سخنان نخستوزیر انگلستان گوش داد؛ بااینحال سخنی بر زبان نیاورد، اما ژیسکاردستن، که خود نماینده ویژه در امور ایران داشت و اطلاعات خود را در مورد ایران از طریق وی دریافت میکرد، بر این امر تأکید کرد که باید در این اوضاع بحرانی و آشفته از محمدرضا پهلوی حمایت کرد و وی را تنها نگذاشت. نکته جالب اینجا بود که حتی در مورد تحولات انقلابی ایران نیز نگرانی اصلی طرفین غربی از دست رفتن ایران به عنوان یک متحد جهان غرب و نگرانی از مداخله مسکو بود که باعث شد رهبران غربی درباره ایران بحث و تبادل نظر کنند. ژیسکاردستن گفت: با توجه به فضای بینالمللی موجود دوباره تأکید میکنم که باید به نوعی از شاه و خاندان وی حمایت کرد؛ زیرا وی تنها کسی است که میتواند منافع غرب را در ایران تأمین کند.4
اما بعد از وی کارتر، رئیسجمهور آمریکا، بود که سررشته امور را در دست گرفت و شروع به صحبت درباره ایران و تحولات انقلابی آن کرد. او درباره محمدرضا پهلوی گفت که شاه دیگر نمیتواند در ایران حکومت کند و کار او تمام است. در واقع مردم ایران دیگر وی را نمیخواهند و بر سر کار ماندن وی دیگر تقریبا ناممکن شده است. اوضاع ایران به کلی تغییر کرده و باید با شرایط به نوعی کنار آمد. بااینحال جای نگرانی نیست و میتوان شرایط را به شکلی مدیریت کرد. نظامیها در ایران هستند و میتوان از طریق آنها شرایط را در ایران کنترل کرد. بیشتر فرماندهان و ژنرالهای ارتش ایران در آمریکا تحصیل کردهاند و ما را بهخوبی میشناسند و آنها حتی ما را به اسم کوچک صدا میزنند.5
رؤسای چهار کشور در گوادلوپ
نتایج کنفرانس گوادلوپ
هرچند درباره نتایج کنفرانس و تصمیماتی که طرفین اتخاذ کردند به دلیل محرمانه بودن محتوای آن نمیتوان بهصراحت سخن گفت، اما آنچه از مواضع رهبران غربی و بهویژه کارتر برمیآید میتوان نتیجه گرفت که همه رهبران غربی به این نتیجه رسیده بودند که شاه دیگر جایی در ایران ندارد. کارتر خود میگوید: در کنفرانس گوادلوپ هیچ یک از رهبرانی که با من مذاکره کردند اشتیاق زیادی به حمایت شاه نداشتند و کار آن را تمامشده میدانستند. وی میگوید: رهبران غربی بر این باور بودند که شاه باید کشور را ترک کند و جای خود را به یک حکومت غیر نظامی انتقالی دهد. بااینحال آنها با من در مورد این مسئله که ارتش باید متحد و قوی باقی بماند همعقیده بودند. آنها به روی کار آمدن رجال انقلابی در ایران هیچ گونه تمایلی نداشتند و همه متفقالقول بر روی کار آمدن یک حکومت غیر مذهبی تأکید میکردند.6
البته اتخاذ این مواضع از سوی کارتر و رهبران سایر کشورهای غربی به معنای کنار گذاشتن رژیم پهلوی نبود. در واقع آنها به نوعی به دنبال استمرار رژیم پهلوی از طریق کنار گذاشتن محمدرضاشاه و روی کار آوردن دولتی انتقالی بودند تا در موقع مقتضی فرد مناسب برای جانشینی وی را که احتمالا از خانواده محمدرضا پهلوی بود، انتخاب کنند. اقدامات بعدی آنها نیز بهخوبی گواهی بر این مدعاست. درواقع هنگامی که کارتر و رهبران کاخ سفید به این نتیجه رسیدند که دیگر تاریخ مصرف شاه گذشته است تلاش کردند با روی کار آوردن دولتی انتقالی، سد محکمی در برابر انقلاب مردم ایران ایجاد کنند. آنها برای اجرای این برنامه، ژنرال هایزر را روانه ایران کردند تا تلاش کند پس از خروج شاه از کشور، انسجام ارتش از میان نرود و این نهاد مهم، که در مقطع حساسی همچون انقلاب نقشی تاریخساز داشت، از هم فرو نپاشد. کارتر و تیم همراهش میخواستند از طریق ارتش هر موقع که لازم بود کودتا کنند و انقلاب اسلامی را که خواسته اکثریت قاطع مردم ایران بود، به نحوی سرکوب کنند؛ سیاستی که در نهایت شکست خورد و نتوانست کاری از پیش برد.7
در مجموع باید گفت که آنچه از کنفرانس گوادلوپ میتوان نتیجه گرفت در دو محور اصلی خلاصه میشود: اولین نتیجه این است که با توجه به ساختار دو قطبی نظام بینالمللی و رقابت دو ابر قدرت شرق و غرب که وارد مرحله جدید از دوران جنگ سرد شده بود، آنچه در اولویت رهبران غربی قرار داشت نحوه رویارویی با اتحاد جماهیر شوروی بود که تنها چند روز پیشتر از زمان کنفرانس، با نیروهای نظامی خود، به کشور افغانستان حمله کرده بود. دومین محوری که میتوان بر آن تأکید کرد این است که سران کشورهای غربی و بهویژه آمریکا، که متحد اصلی محمدرضا پهلوی بهشمار میآمدند، هرچند امید چندانی به بقای شاه در قدرت نداشتند، تمام توان خود را بهکار بستند تا در صورت خروج وی از کشور، از فروپاشی رژیم پهلوی جلوگیری و در صورت امکان نظام سلطنت را در ایران حفظ کنند؛ سیاستی که در نهایت با حضور انقلابی و در صحنه مردم به شکست کشیده شد.
پی نوشت:
1. یوسف بیدخوری، در گوادلوپ چه گذشت؟، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ص 2.
2. احمد نقیبزاده، تاریخ دیپلماسی و روابط بینالملل، تهران، نشر قومس، 1388، ص 259.
3. والری ژیسکاردستن، قدرت و زندگی: کنفرانس گوادلوپ، ترجمه محمود طلوعی، پیک نشر و ترجمه، 1368، ص 101.
4. همان، ص 102.
5. ژبیگنیو برژینسکی، اسرار سقوط شاه، ترجمه حمید احمدی، تهران، جامی، 1362، ص 82.
6. ویلیام سولیوان و آنتونی پارسونز، خاطرات دو سفیر، ترجمه محمود طلوعی، تهران، علم، 1357، ص 457.
7. ژبیگنیو برژینسکی، همان، ص 82.