پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ شهریور 1320 پایان سلطنت رضاشاه بود؛ رضاشاهی که از درجات پایین نظامی برآمده و طی سالهای حکومتش چنان ثروتی اندوخته و ملکی تصاحب کرده بود که به ثروتمندترین فرد ایران بدل شده بود؛ چندانکه میزان ثروت او را هنگام مرگ سهمیلیون پوند و حدود یکونیم میلیون هکتار زمین برآورد کردند. هرچند بیشتر این زمینها در منطقه اجدادیاش مازندران قرار داشت، اما او صاحب مزارع گندم در همدان، گرگان و ورامین هم بود.1 این زمینها هر کدام به شیوه خاص تصاحب شد، ولی مهم غصب این زمینها بود. رضاشاه دراینباره چنان زیادهروی میکرد که نقل میکنند یک روزنامه فرانسوی به او جانور زمینخوار لقب داده بود. پس از پایان سلطنت او و فروریختن هیمنهاش واکنشهای صریحی به این کار او صورت گرفت که بررسی آن، موضوع این نوشتار است.
روایت زمینخواری یک شاه
طبقه زمیندار ایران در دوره پهلوی از نظر ترکیب قدرت در برابر دولت دستخوش تغییراتی شد. برخی خاندانهای زمیندار املاکشان را از دست دادند و درعوض بازرگانان، مقاطعهکارها، امیران ارتشی، ردههای بالای دستگاههای دولتی و شخصی رضاشاه زمینهای زیادی را مالک شدند. هرچند این تغییر مالکیت زمین در ایران امر تازهای نبود و با هر تغییر دودمان سلطنت، چنین وضعی پیش میآمد، آنچه تازگی داشت کاهش نسبی قدرت سیاسی زمینداران بهطورکلی بود؛ چنانکه زمینداری در منطقه مراغه اینطور ناله میکرد: «تا پیش از رضاشاه هرکس خودش یک شاه بود بعد از آنکه رضاشاه به قدرت رسید همه ما را زیر کنترل گرفت».2 به نظر میرسد رضاشاه برای آنکه بتواند قدرت فائقه باشد کوشید با تصاحب ملک در مقابل اشراف زمیندار خودی نشان بدهد. برای همین او حتی عناوین اشرافی را لغو کرد و از نظر اقتدار سیاسی، نخبگان زمیندار را در مرتبهای پایینتر از خود قرار داد.3
اسناد تصاحب زمینهای مردم توسط رضاشاه
طمع رضاشاه برای تملک زمینها چندان بود که سفیر انگلیس از «حرص غریب» او «نسبت به زمین» میگوید: حرصی که «مالکان را روانه زندان میکند مگر اینکه با فروش املاکشان به وی موافقت کنند و اشتهای سیریناپذیر وی بهاندازهای است که عجیب نخواهد بود اگر چند صباح دیگر کسی بپرسد چرا اعلیحضرت بیدرنگ همه ایران را به نام خود به ثبت نمیرسانند...».4
وی بخشی از این املاک را با مصادره مستقیم، بخشی را از طریق نقلوانتقال مشکوک اموال دولتی و بخش دیگر را از طریق آبیاری زمینهای بایر و سرانجام بخشی را نیز با مجبور کردن زمینداران بزرگ و کوچک برای فروش زمینهایشان بهدست آورده بود.5
البته رضاشاه از صورت قانونی دادن به اقدامات خود غافل نبود؛ چنانکه
صدرالاشراف در خاطراتش دراینباره نوشته است: «غرور رضاشاه کمتر از هیتلر نبود و بازهم درصدد تحصیل قوانین مناسب مطامع خود بود از قبیل قانون اجازه فروش املاک موقوفهای که نفرت زیاد در مردم ایجاد کرد یا استثنا در قوانین مانند قانون مالیات بر ارث و صلح بلاعوض که خاندان سلطنت از پرداخت مالیات مستثنا بودند».6
کسی هم یارای مخالفت با اقدامات او را نداشت؛ زیرا در مدتزمانی کوتاه شاه و دولت به چنان قدرتی دست یافته بودند که هیچکس نمیتوانست در برابر تصرفات خصوصی و عمومی آنها در داراییهای خصوصی مردم بهخصوص در روستاها ایستادگی کند7 تا اینکه پایان سلطنتش رقم خورد و رضاشاه از ایران رفت.
واکنشها به زمینخواری رضاشاه
جامعه بسته رضاشاهی با پایان حیات سلطنت پهلوی اول، فروپاشید. در هرج و مرج سال 1320 فضا برای تنفس جریانهای سیاسی، منتقدان و مخالفان باز شد. ماجرای زمینخواری شاه گذشته به متن مطبوعات راه یافت و برای نمونه روزنامه «داد» در گزارشی تفصیلی درباره زمینخوارگی رضاشاه نوشت: «دولت در شهرستان گرگان، ۱۲۵ پارچه قریه و قصبه مهم، که اغلب آن قرای ششدانگی بوده، داشته [است]. وزیر دارایی وقت، مثل اینکه از کیسه فتوت خودش بخشش میکند، تمام این ۱۲۵ پارچه خالصه دولت را فقط و فقط در مقابل 75 هزار تومان به شاه سابق (رضاشاه) انتقال داده که تنها سه دانگ قصبه مهم کردکوی و مزارع تابعه آن، که از جمله ۱۲۵ پارچه مورد انتقال بود، بیش از ۲۲۵ هزار تومان، یعنی سه برابر وجهی که برای ۱۲۵ پارچه داده شده، ارزش داشته است».8
در واقع با خروج شاه اطلاعات و دادههای زیادی از زمینخواری شاه تبعیدی برملا شد. حتی به نوشته بولارد، نماینده انگلیس در مذاکرات با شاه، این زمینها به موضوع مذاکرات متفقین با شاه نیز راه یافت و یکی از شروط متفقین برای شاه جوان، بازگرداندن املاک و داراییهای ملی بود که بهصورت غیرقانونی به دست پدرش تصاحب شده بود.9 محمدرضا پهلوی نیز پذیرفت و املاک پدرش را در اختیار دولت قرار داد تا به مالکان اصلی آن بازگردانده شود. هرچند در نهایت بر سر این املاک مشاجرههای بیپایانی درگرفت که میتوان آن را در متن مذاکرات سیزدهمین دوره مجلس شورای ملی از 10 آذر 1320 تا 27 خرداد 1321 دید؛ مشاجراتی که میتواند مهمترین واکنش جامعه ایرانی نسبت به زمینخواری رضاشاه باشد؛ چرا که نهاد قانونگذاری را وادار به تصویب قانون برای حل این مسئله کرد و نمایندگان مجلس به عنوان وکلای مردم هر کدام بهصراحت از زمینخواری رضاشاه شکایت میکردند؛ برای نمونه مویداحمدی در مجلس شورای ملی دراینباره گفته است:
«شاه سابق را میدانم هفده سال در این مملکت سلطنت کرد و این را تقسیم به روز که بکنیم تقریبا ششهزار میشود و ایشان 44هزار سند مالکیت صادر کردهاند. تقسیم که بکنیم روزی هفت سند ایشان گرفتهاند»؛ سخنی که با تمسخر نماینده دیگر با عنوان آقا سیدیعقوب و خنده دیگر نمایندگان مواجه شد که «خدا هم همچو کاری نمیتوانست بکند...».10
نمایندگان مجلس سیزدهم درباره غصب املاک مردم و بازگردان آنها با زبانی تند بحث میکردند و شاه سابق را میکوبیدند. مباحثات آنها نشاندهنده گستره زمینهای غصبشده توسط رضاشاه است. البته آنها به غیر از رضاشاه از عده دیگری هم نام بردند که با حاشیه امنی که برای خود ایجاد کردند زمینهای مردم را صاحب شدند. برخی از آنها همچون هاشمی تأکید کردند که تمام مردم ایران حتى اهالى خاشِ بلوچستان از ادنى نقاط فارس تا اقصى نقاط آذربایجان و خراسان و کرمان همه اینها در املاک تصاحبشده سهیم هستند که «چهار ایالت بزرگ ایران، خراسان، فارس، آذربایجان و کرمان همه از بین رفته تا یک مازندرانى آباد شده»؛11 نظری که با مخالفت نمایندگان دیگر مواجه شد.
در نهایت همین مباحث که عایدی ایالات دیگر در شمال کشور خرج شده است و رضاشاه فقط به آبادی مازندران فکر میکرد آخوند گرگانی، نماینده مردم دشت گرگان و یموت، را واداشت تا دراینباره به اعتراض زبان بگشاید: «... این خیالات اشتباه است... عایدات شمال کشور در جاهاى دیگر خرج شده است. آقایان خیال میکنند (املاک مازندران) آباد شده، نخیر خرابتر شده است... آباد کردن ملک، دلسوز و صاحب میخواهد. این املاک اعلیحضرت سابق به دست چند نفر اشخاص بودهاند... آنها کارشان چه بوده؟ فقط ظاهرسازی و شلاق زدن رعیّت و از طرف دیگر پر کردن جیب خودشان بوده است. آنها فکر آباد کردن این ملک... نبوده سال به سال ... این ملک خرابتر شده...».12
اعتراضات صریح نمایندگان
همانطور که در اظهارات آخوند گرگانی نیز مشهود است، نمایندگان مجلس پس از شهریور 1320 زبان صریحی در گفتن مگوها پیدا کردند؛ چنانکه بهصراحت از زمینخواری رضاشاه به عنوان یکی از تابوهای دوره پهلوی سخن میگفتند؛ برای نمونه مویداحمدى با اعتراض به نحوه بیان ماده اول لایحه بازگرداندن زمینهای رضاشاه به صاحبانش دراینباره گفته است: «... باید صریحا گفت املاک مردم را غصب کردهاند تصرف کرده و بردهاند... از چه میترسید امروز دیگر؟... املاک مردم را بردند و غصب کردند و باید مسترد شود به صاحبانش...».13
او در ادامه پیشنهاد داد که ماده اول این قانون این گونه نوشته شود: «نظر به اینکه شاه سابق املاکى را از مردم قهرا غصب کرده بود و الزاما سند مالکیتهایى صادر کرده بود... این اسناد بلا اثر و ملغا و از درجه اعتبار ساقط است، اما براى احقاق ذوىالحقوق مطابق مواد زیر رفتار میشود».14
انوار، نماینده دیگر، نیز رو به وزیر دادگستری گفت: آقاى وزیر دادگسترى توجه کنند این قضیه صورت دیگری هم دارد. در دوره شاه سابق، معتمدین شاه و متنفذینی هم بودند که زمین مردم را غصب کردند و کسی جرئت نمیکرد از دست آنها شکایت کند. حالا بهترین زمان برای کمک به تظلمخواهی این افراد است و باید در این قانونی عنوانی برای شکایت این افراد از معتمدین و متنفذین شاه سابق وجود داشته باشد.15
رضاشاه نسبت به ثروت حریص و طمعکار است و از دیدگاه او هر وسیلهای برای کسب پول و زمین مطلوب است
شماره آرشیو: 130398-275م
حتی برخی نمایندگان نسبت به عواید ازدسترفته زمینهای مردم نیز گلهمند بودند و خواهان اعاده حقوق ازدسترفته موکلان خود بودند: «انصاف بدهید آن کسى که دههزار تومان در ده سال از ملکش استفاده بردهاند حالا میخواهند ملکش را پس بدهند از آن دههزار تومان صرف نظر کند؟ چه جور صرف نظر کند؟» همچنین: «املاک دو قسمت است: یک قسمت هست با فرض اینکه آن ملک مىارزیده است پنجهزار تومان سههزار تومان به او داده شده است، ولى یک قسمت املاکى است که گرفته شده است بدون اینکه در مقابلش بهایى داده شود حالا پس از چندین سال اگر بنا باشد این املاک را خواستند پس بدهند این انصاف است که بگویند از منافعش صرف نظر کنید؟».16
در نهایت نیز این مباحثات به تصویب ماده واحدهای برای شکایت صاحبان زمین غصبشده منجر شد تا اعتراضهای بهحق صاحبان واقعی زمینها از زمینخواری رضاشاه به تقویم قانونگذاری کشور راه پیدا کند و صورتی قانونی پیدا کند.
فرجام بحث
رضاشاه در دوره حکومتش توانست به شیوههای گوناگون مالاندوزی کند و بر فهرست اموال و زمینهایش بیفزاید و با اختناق و استبداد صدای مخالفان را خفه کند، اما به محض سقوطش صدای اعتراضها برخاست و دادههای جدید زمینخواریاش برملا شد و دهان به دهان گشت. اعتراضها به زمینخواری رضاشاه دولت را واداشت به فکر لایحهای برای چگونگی بازپس دادن زمینها بیفتد؛ شرطی که شاه جوان نیز بر آن صحه گذارده بود و برای مشروع کردن حکومت نوپایش نیازمند آن بود. همین شرایط کافی بود تا در فضای هرج و مرج گونه و بیثبات ابتدای حکومت محمدرضا پهلوی، نمایندگان مجلس زبان ناطق مردم شوند و مهمترین اعتراضها به این زمینخواریها در مجلس عیان شود. در نهایت نیز پس از مباحثات بسیار راه حلی قانونی برای آن تعریف شد.
پی نوشت:
1. یرواند آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ترجمه محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، 1391، ص 139.
2. جان فورن، مقاومت شکننده تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی، ترجمه احمد تدین، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1377، ص 345.
3. همانجا.
4. یرواند آبراهامیان، همان، صص 139-140.
5. همانجا.
6. محسن صدر، خاطرات صدرالاشراف، تهران، وحید، 1364، ص 170.
7. محمدعلی همایون کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسلهی پهلوی، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران، نشر مرکز، ص 154.
8. به نقل از روزنامه خراسان، روایت آماری از بزرگترین زمینخوار ایران، ش 20138، 15 تیر 1398.
9. یرواند آبراهامیان، همان، ص 184.
10. لوح فشرده مشروح مذاکرات مجلس، مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره سیزدهم، جلسه 19، ص 19.
11. همانجا.
12. همان، جلسه 25، ص 25.
13. همان، جلسه 19، ص 19.
14. همانجا.
15. همان، جلسه 22، ص 22.
16. همانجا.