کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

شهید آیت‌الله سیداسدالله مدنی، نمادی از مهرورزی و مردم‌داری

اعتماد به بانوان در نوسازی فرهنگی و اجتماعی

21 شهريور 1401 ساعت 14:35

مولف : انوشه میرمرعشی

بیستم شهریورماه، سالروز شهادت دومین شهید محراب آیت‌الله سیداسدالله مدنی، به دست منافقین است؛ عالم مجاهدی که عمری را در مبارزه و خدمت به اسلام و مردم گذراند. در این میان اما، زندگی و سیره ایشان نشان می‌دهد که شهید مدنی همواره، احترامی ویژه برای بانوان قائل بود و با محبتی پدرانه و کریمانه، با آنها رفتار می‌کرد. مقال پی‌آمده، در این موضوع به نگارش درآمده است


مردم‌داریِ جاری، در ادوار گوناگون حیات اجتماعی
شهید آیت‌الله سیداسدالله مدنی در سال 1292ش، در روستای دهخوارقان آذرشهر آذربایجان‌شرقی دیده به دنیا گشود. پدرش «آقا میرعلی بزاز» بود. او در چهارسالگی مادر و در شانزده‌سالگی پدر را از دست داد و از همان دوران، تحصیل علوم دینی را آغاز کرد. ابتدا در حوزه علمیه تبریز، مدتی در حوزه علمیه قم و دیری در نجف به تحصیل علوم دینی پرداخت.   
 
با شروع نهضت اسلامی مردم ایران به رهبری امام خمینی(ره)، این عالم بااخلاص که از شاگردان آیت‌الله حائری یزدی و آیت‌الله بروجردی بود، به صف مبارزان پیوست؛ مبارزه‌ای که باعث شد بارها به شهرهای گوناگون تبعید شود. البته این محرومیت‌ها، نه تنها مانعی برای ادامه مبارزات ایشان نبود، بلکه برکات معنوی و مادی فراوانی نیز، برای مردمان آن مناطق به همراه داشت؛ مثلا در دوره‌ای که ایشان به آذرشهر تبعید شده بود، با فرقه ضاله بهائیت به مبارزه برخاست و مردم را به برچیدن کارخانه مشروب‌سازی این شهر دعوت کرد؛ کاری که محدود شدن فعالیت بهائیان و منحرفان در این را در پی داشت یا در دوره‌ای که او به همدان تبعید شده بود، حرکت تبلیغی خود را از روستای «دره مرادبیک» آغاز کرد. به این شکل و پس از مدتی، مردم معتقد روستای دره مرادبیک، اجازه ورود زن بدون حجاب اسلامی به روستا را نمی‌دادند؛ همچنین شهید مدنی فروختن و خوردن مشروبات را در آن ده ممنوع کرد و به این شکل روستا در مدت کوتاهی، به یک ده نمونه تبدیل شد. 
 
شهید مدنی در سال‌های اقامتش در دره مرادبیک و شهر همدان، اقدامات فرهنگی و عام‌المنفعه بسیاری انجام داد، که تأسیس دارالایتام در همدان، تأسیس مدرسه، کتابخانه و تشکیل صندوق قرض‌الحسنه در روستای دره مرادبیک، از جمله آنهاست. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و شهادت اولین شهید محراب آیت‌الله سیدمحمدعلی قاضی طباطبائی، شهید مدنی با فرمان امام به عنوان نماینده ایشان و امام جمعه در تبریز منصوب شد. ازآنجاکه سیره ایشان در تمام عمر، خدمت به مردم و برطرف کردن مشکلاتشان بود، به‌سرعت دفتر ایشان در تبریز، به محل مراجعه ایشان مبدل شد. جالب است که آیت‌الله برای خدمت به مردم، نه تنها از جوانان انقلابی شهر، که از بانوان انقلابی نیز کمک می‌گرفت، آن هم با متشکل کردن ایشان و به‌کارگیری آنان در بخش‌های گوناگون.
 
 شهید آیت‌الله سیداسدالله مدنی در حاشیه حضور در محل اقامه نماز جمعه تبریز (سال 1359)
شهید آیت‌الله سیداسدالله مدنی در حاشیه حضور در محل اقامه نماز جمعه تبریز (سال 1359)

شناسایی خانواده‌های محروم و رسیدگی به وضعیت آنان
رسیدگی به محرومان و خانواده‌های نیازمند، چه قبل و چه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، از رویکردهای مداوم شهید مدنی بود. ایشان پس از استقرار در تبریز، برای انجام این برنامه، از دختران دبیرستانی و دانشجوی انقلابی شهر تبریز کمک می‌گرفت؛ به این شکل که گروهی از دختران انقلابی، مسئول شناسایی و گروهی هم مسئول رساندن کمک‌های مردمی به نیازمندان شده بودند. خانم کبری مرتضوی ــ که با دفتر شهید مدنی در همین زمینه همکاری داشته است ــ دراین‌باره گفته است: «خواهرم که عضو انجمن اسلامی مدرسه‌شان بود، چند بار به دیدار آیت‌الله مدنی رفته و ایشان از ایشان و چند تن از دوستانش از جمله رقیه خانم کشکولی خواسته بودند که برای پاسخگویی به مشکلات مردم، با دفتر امام جمعه همکاری کنند؛ مثلا یکی از کارهایی که انجام می‌دادند این بود که خواروبار و مواد غذایی را از طرف دفتر امام جمعه به مناطق محروم می‌بردند و به دست خانواده‌های نیازمند می‌رساندند. من هم چند بار توفیق پیدا کردم که با خواهرم برای رساندن آذوقه به نیازمندان، همراه شوم. حاج آقا خیلی دغدغه محرومین را داشتند...».
 
البته رسیدگی به وضعیت بیماران بی‌بضاعت نیز، از دیگر کارهایی بود که شهید مدنی مسئولیت انجام آن را به بانوان انقلابی وا می‌نهد؛ چنان‌که خانم فاطمه رحیم‌پور، چنین روایت کرده است: «جنگ تحمیلی که شروع شد، با چند تا از دوستانم رفتیم و دوره امدادگری گذراندیم و شدیم امدادگر سپاه. با اینکه هنوز محصل بودیم، اما در ساعات بعد از مدرسه به بیمارستان می‌رفتیم و به پرستارها در رسیدگی به مجروحین کمک می‌کردیم. مدتی که از فعالیتمان در بیمارستان گذشت، متوجه شدیم که بیمارانی در بیمارستان وجود دارند که به‌شدت بی‌بضاعت هستند و توانایی خرید داروهایشان را ندارند! خودمان که پولی برای خرید داروهایشان نداشتیم و دیدن وضعیت آنها، ما را رنج می‌داد. برای همین با دوستان تصمیم گرفتیم که خدمت آیت‌الله مدنی برویم و از ایشان کمک بگیریم. وقتی خدمتشان رسیدیم و مشکل بیماران بی‌بضاعت بیمارستان را مطرح کردیم، خیلی استقبال کردند و گفتند: شما بروید داروهایشان را تهیه کنیم و بعد فاکتور داروها را بیاورید و پولش را از دفتر تحویل بگیرید. من گفتم: حاج آقا! ما محصل هستیم و پولی برای خرید داروها نداریم. ایشان لبخندی زدند و گفتند: مشکلی نیست و یک پولی به شکل علی‌الحساب به ما دادند، تا برویم و داروهای آن بیماران بی‌بضاعت را تهیه کنیم. به این شکل هر ماه، فاکتور پول داروهای افراد بی‌بضاعت را می‌بردیم به دفترشان و پول جدید می‌گرفتیم...».
 
مبارزه فکری و فرهنگی با ضدانقلابیون
در سال‌های ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی، گروهک‌ها به‌ویژه منافقین، در مدارس و دانشگاه‌های کشور و از جمله شهر تبریز، فعالیت زیادی داشتند. شبهه‌افکنی، رویارویی با انقلاب، نظام و انقلابیون مسلمان، از جمله اقدامات این گروهک‌ها بود. به همین علت مقابله فکری و فرهنگی با آنها، بسیار مهم بود. شهید مدنی درباره این مسئله، دغدغه زیادی داشتند و با حمایت از دختران دانش‌آموز و انقلابی، به مقابله فکری و فرهنگی با این گروهک‌ها کمک می‌کردند. خانم حمیده فقیه، درباره دغدغه‌های شهید در این فقره اظهار کرده است: «من از اعضای اتحادیه انجمن اسلامی دانش‌آموزی، در مدرسه امیرنظام بودم. با خانم اورنگ، فعالیت‌های زیادی برای تغییر جوّ مدرسه داشتیم. در یکی از این فعالیت‌ها، تصمیم گرفتیم که یک کتابخانه در مدرسه تأسیس کنیم. پیش مدیر مدرسه رفتیم، که بنده خدا گفت مدرسه بودجه‌ای برای این کار ندارد! بعد با خانم اورنگ رفتیم پیش مدیرکل آموزش و پرورش تبریز و مسئله را مطرح کردیم و از او کمک خواستیم، اما مدیرکل نیز همکاری نکرد. بعد از آن به تنها جایی که می‌دانستیم به مشکلمان رسیدگی می‌شود رفتیم؛ یعنی دفتر آیت‌الله مدنی. خدمت شهید مدنی که رسیدیم، مسئله نبود کتابخانه را در مدرسه مطرح کردیم و از ایشان کمک خواستیم. ایشان سریعا یک نامه به مدیرکل آموزش و پرورش نوشتند و در نامه از او خواستند که برای تأسیس کتابخانه، با ما همکاری کند. ما با نامه رفتیم پیش مدیرکل و وقتی او نامه را خواند، با اخم و غُرغُر بابت اینکه چرا رفته‌ایم و شکایت او را به آیت‌الله مدنی کرده‌ایم، دستور پیگیری داد. البته بماند که در نهایت هم، بچه‌های انجمن اسلامی با کمک مستخدم مدرسه، قفسه‌های کتاب را تهیه و آماده کردند و کتاب‌های کتابخانه را هم، سپاه تأمین کرد، اما نامه شهید مدنی باعث شد مدیرکل و مدیر مدرسه، همکاری لازم را برای تعیین مکان کتابخانه در مدرسه بکنند و بقیه جاها هم با توصیه ایشان، سریع کار ما را راه انداختند و در نتیجه مدرسه امیرنظام (زینبیه فعلی)، دارای یک کتابخانه عالی برای روشنگری و مقابله فکری با افکار گروهکی‌ها شد...».
 
همچنین خانم رعنا رسالی درباره این موضوع روایت کرده‌اند: «دبیرستان ما [الزهرا(س)] قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، خوابگاه سپاه دانش بود و بعد از آن، به دبیرستان دخترانه تبدیلش کرده بودند. آن وقت مدرسه پر از طرفداران گروهک‌های ضدانقلاب بود و ما که عضو انجمن اسلامی دانش‌آموزی بودیم، خیلی از دستشان آزار می‌دیدیم. مدیرمان هم یک فرد انقلابی نبود و تفکرات طاغوتی داشت. برای همین رسما مدرسه شده بود خانه احزاب! از همان زمانِ ورود آیت‌الله مدنی، با بچه‌های انجمن به دیدار ایشان می‌رفتیم و از توصیه‌هایشان بهره می‌بردیم، اما یادم هست اولین رویارویی ما با گروهکی‌ها، بر سر اولین انتخابات ریاست‌جمهوری اتفاق افتاد. گروهکی‌ها، شدیدا بنی‌صدر را تبلیغ می‌کردند و ما شناختی از او نداشتیم. یادم هست که در همان زمان، یکبار شهید مدنی در یکی از صحبت‌هایشان، بدون اینکه نامی از بنی‌صدر ببرند، اعلام کردند: من یک رأی دارم و آن را به حسن حبیبی [کاندیدای مورد حمایت حزب جمهوری اسلامی بعد از انصراف جلال‌الدین فارسی] می‌دهم. ما از همان صحبت متوجه شدیم که بنی‌صدر در خط انقلاب و امام نیست. بعد از آن شروع کردیم در مدرسه برای مرحوم حبیبی تبلیغ کردن، که اینکار ما موجب عصبانیت طرفداران چپ‌ها و منافقین [سازمان مجاهدین خلق] شد... اما بعد از آن هر دفعه که به دفتر امام جمعه می‌رفتیم و برای آگاه کردن بقیه دانش‌آموزان از آیت‌الله مدنی کمک می‌خواستیم، ایشان خیلی روی روشنگری تأکید می‌کردند؛ مثلا یادم هست که به ما می‌گفتند: سعی کنید وحدت را حفظ کنید و فقط با کار ارشادی، بقیه را به سمت انقلاب و نظام جذب کنید. ایشان توصیه می‌کردند که کتاب فروغ ابدیت آیت‌الله جعفر سبحانی را بخوانیم و روی تاریخ اسلام کار کنیم. دلایل قیام 15 خرداد 1342ش را برای دانش‌آموزان شرح بدهیم و درباره جایگاه ولی فقیه در اسلام، برای دوستان هم‌مدرسه‌ای مطلب تهیه کنیم؛ همچنین به‌شدت از اینکه با طرفداران گروهک‌ها درگیر بشویم، ما را نهی می‌کردند و می‌فرمودند: کاری نکنید اینها به شما بگویند: فالانژ [خشونت‌طلب]. ما این توصیه‌های آقا را به گوش جان می‌خریدیم...».
 
البته شهید مدنی همین رویکرد را نسبت به فضای دانشگاه تبریز هم داشت؛ برای مثال خانم م. امینی، که در همان دوران و همراه یکی از دوستانش، در یکی از دوره‌های آموزشی سازمان مجاهدین والعصر در دانشگاه تبریز شرکت کرده بودند، متوجه انحراف عقیدتی مربیان دوره می‌شوند و برای چاره‌جویی، خدمت آیت‌الله مدنی می‌رسند. ایشان درباره نحوه مواجهه شهید مدنی با این مسئله، می‌گوید: «با خانم صفیاری به دفتر آقا رفتیم. دفترشان یک خانه قدیمی بود و ما بعد از چند دقیقه انتظار دیدیم که ایشان برای بدرقه میهمانشان حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی به حیاط آمدند. بعد از رفتن آقای هاشمی، ما را به دفتر کارشان دعوت کردند. اتاقی بسیار ساده اما پر از معنویت بود. رفتار ایشان، فوق‌العاده مهربانانه و پدرانه بود و روحیه معنوی آن بزرگوار، شدیدا انسان را تحت تأثیر قرار می‌داد. ما جریان کلاس‌های عقیدتی را برای ایشان تعریف کردیم. ایشان ابتدا خوب به حرف‌های ما گوش کردند، بعد چند سؤال از ما پرسیدند، که پاسخ دادیم. ایشان پس از آن، اول از دغدغه و حساسیت ما نسبت به تفکرات انحرافی تشکر کردند، بعد هم خواستند که چند جلسه دیگر در کلاس‌ها شرکت کنیم و گزارش مسائل مطرح‌شده در آن کلاس‌ها را به ایشان انتقال دهیم و قول دادند که پیگیر ماجرا می‌شوند. ما هم تشکر و خداحافظی کردیم و ایشان ما را تا دم در بدرقه کردند. بعد از آن، چند جلسه دیگر در کلاس‌ها شرکت کردیم و علاوه بر درک بیشتر انحرافات عقیدتی برخی از مربیان کلاس‌ها، متوجه شدیم که مسئول برگزاری کلاس قرآن ــ که فردی انقلابی و طلبه بود ــ هم گزارش مطالب مطرح‌شده در کلاس‌های سیاسی را به عرض آقا می‌رسانند. به‌هرحال با پیگیری ایشان، کلاس‌ها و فعالیت‌های آن سازمان به دلیل انحراف از اهداف اولیه خود، منحل شد...».
 
شهید آیت‌الله سیداسدالله مدنی در حال اقامه نماز جمعه تبریز (سال 1359)
شهید آیت‌الله سیداسدالله مدنی در حال اقامه نماز جمعه تبریز (سال 1359)

کلام آخر
معنویت بالا و مهربانی پدرانه، توجه به محرومان، رسیدگی به مشکلات مردم، در کنار روحیه انقلابی و احترام ویژه‌ای که شهید مدنی برای بانوان قائل بود، موجب شده است که بعد از گذشت 41 سال از شهادت ایشان، هنوز محبتشان در قلوب مردان و زنانی باشد که یا از نزدیک او را دیده بودند یا خاطره‌ای از عملکرد و رفتارش شنیده‌اند.
 
 
منابع
-------------------------------------------

1. مهدی قیصری، شقایق در محراب؛ حیات و سیره دومین شهید محراب آیت‌الله سیداسدالله مدنی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385.
2. مؤسسه فرهنگی هنری سپیده ماندگار ایرانیان، شمیم یار؛ تک‌نگاری خاطرات بانوان از شهید محراب آیت‌الله مدنی، مؤسسه شهید محراب آیت‌الله مدنی، 1400.
 


کد مطلب: 24131

آدرس مطلب :
https://www.iichs.ir/fa/article/24131/اعتماد-بانوان-نوسازی-فرهنگی-اجتماعی

تاریخ معاصر
  https://www.iichs.ir