سرآغاز بحث: انهدام خانواده، رمز سقوط جامعه
نخستین نکته را از اهمیت نهاد خانواده آغاز میکنیم و به این سؤال جدی میپردازیم که به راستی صلاح و فساد و یا گرمی و سردی خانواده، چه تأثیری بر استحکام و فروپاشی بنیان اجتماع دارد؟
میدانیم که «اجتماع بزرگ بشری»، از «جوامع انسانی کوچکتر» و جوامع کوچکتر نیز از ارتباط و اتصال و همکاری و هماهنگی واحدهای مختلف «خانواده» تشکیل میشود. چنانچه اجتماع را به یک ساختمان و بنای مهمّ و مُعظَم تشبیه کنیم، خانواده حکمِ پی و اساسِ آن بنا را دارد و به دیگر تعبیر، به منزله آجرها و سنگهای بهکاررفته در بنای یادشده است که استحکام یا سستی آنها، نقش مستقیم و تعیینکننده در قِوام و دَوام یا تزلزل و فروپاشی آن بنا دارد.
اسلام، برای آنکه جامعهای سالم، بهنجار، مستحکم و سعادتمند داشته باشد، روی مسئله خانواده و سلامت و امنیت و صفا و معنویت آن، تکیه و تأکید بسیار دارد و برای صحّت و صلابتِ مبانی و استحکامِ پیوندِ اجزای آن ــ خصوصا پیوند زن و مرد که اعضای رئیسه این نهاد مقدس بهشمار میروند ــ سرمایهگذاری و برنامهریزی فراوان میکند. متقابلا (و معالأسف) استعمار نیز به منظور مِهار و شکارِ جوامع انسانی (شرقی) و تضعیف و انهدامِ پایگاههای طبیعی مقاومتِ آنها، تلاش بسیار دارد که با برنامهریزیهای دقیق و شیطانی خویش، بنیان خانواده ــ این سنگِ زیرینِ بنای جامعه ــ را متلاشی و واژگون سازد.
خانواده و نقش نظام اسلامی
بنابراین، نظام حکومتیای همچون نظام جمهوری اسلامی ایران که اولا: به دنبال ارائه الگویی از جامعه مطلوب دینی و اسلامی به جهان است و ثانیا: از همه سو در معرض هجوم توطئهها و ترفندهای ظریف استعمار قرار دارد، باید نسبت به سلامت نهاد خانواده و استحکام مبانی آن حساسیت بسیار داشته باشد و با شناخت دقیق آفات و عوامل تضعیف و فروپاشی این نهاد، به پیشگیری از این آفات و بلیات همّت گمارد و در برنامهریزیها و سیاستگذاریهای خُرد و کلان خویش، حداکثر پختگی و درایت را از خود نشان دهد. بهویژه مواظب باشد که اسیر و مجذوب برخی شعارهای صرفا احساساتی نشود و در دام بعضی مشهورات و مقبولات رایج مربوط به زنان ــ که از غرب آمده و بیشتر مصرف سیاسی و تبلیغاتی دارد ــ درنغلطد. چه، در غیر این صورت، به دست خود تیشه به ریشه موجودیت و صلابت خویش زده و به استقبال دشمن فعال و مترصّد رفته است.
خطر موجهای فریبنده درباره زنان
آنچه امروزه در برخی از مطبوعات و رسانههای جمعی دیده میشود و به صورت موجی، بر دستگاههای قانونگذاری و اجرایی و قضایی نیز کمابیش تأثیر گذارده است، نوعی گرایش به موج رایج آزادی بانوان و تساوی حقوق زن و مرد (به شکل غربی) و تأثیرپذیری فزاینده از آن است. بدین گونه که اولا با دیدگاهها و نظریات مقابل و مغایر با این موجِ وارداتی غربی (دیدگاههای بهاصطلاح سنّتی)، شدیدا برخورد شعاری و احساساتی میشود و بیآنکه در مبادی و غایات آن نظریات، عالمانه و منصفانه بررسی و تحقیق گردد، از آنها به عنوان ارزشهای فرسوده و یادگار دوران اسارت زن و... یاد میگردد! و متقابلا دیدگاهها و نظریات غربی، به عنوان ارزشهای مطلق و غیر قابل نقد، مورد تبلیغ و پروپاگاند قرار میگیرد؛ ثانیا زمینهها و عوامل تاریخی و نیز مبانی نظری و تئوریک جریان نهضت آزادی و تساوی بانوان در غرب، مورد بررسی و تحقیق علمی قرار نگرفته و پیرامون دستاوردها و پیامدهای فرهنگی و اجتماعی این جریان در برخاستگاهِ اصلی آن (مغربزمین)، آسیبشناسی صورت نمیگیرد؛ ثالثا میزان انطباقِ این مبانی با اصول و موازین شرعی و اسلامی، حتی درجه سازگاری و تناسب آنها با طبیعتِ شرقی ـ ایرانی ـ اسلامی ـ شیعی مردم ما، مورد توجه و بررسی کارشناسانه قرار نمیگیرد و بالأخره، نقش حسابشده و مرموز و خطرناکی که استعمار، به شیوهها و اشکال گوناگون، در این عرصه بازی میکند، مورد غفلت واقع میشود و ترفندهای رنگارنگ جهانخواران مستکبر، عالمانه و محققانه رصد نمیشود. این در حالی است که برخورد مدبّرانه با مسائل اجتماعی، آن هم موضوعات مهم و اساسیای چون کیان خانواده و مناسبات زن و مرد و ...، در گروِ پرهیزِ هوشمندانه و شجاعانه از برخوردها و ژستهای احساسی، و دقت و تأمل کافی در مبادی و مبانی نظری و عملی این مسائل است.
نمونههایی شگفت!
برای نمونه، سالها پیش، در ایام ولادت حضرت صدیقه طاهره(ع) در ماه جمادیالثانیه 1371ش ــ که روز زن نامگذاری شده است ــ در صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران و نیز برخی از جراید کشور، بعضا شاهدِ برخی گزارشها، تحلیلها، مصاحبهها و... بودیم که برای انسانهای هوشمند و دلسوز و متوجه به مسائل و مصالح، جای تأسف بسیار داشت و باید بگویم زنگ خطر را به صدا درآورد! گویی برخی با استفاده از فضای آزاد جامعه اسلامی ما ــ که از ویژگیهای مبارک جمهوری اسلامی است ــ میخواستند یکشبه عقبماندگی صدساله تشبّه به غرب را در کشورمان جبران کنند! همچنین در یکی از برنامههای سیما، خانمی به عنوان گزارشگر، میکروفونی را در دست گرفته و در کوچه و بازار ــ جلوی مردان مختلف را میگرفت و به گونهای که گویی همگی برادر و مَحرَمِ اویند، آنها را با ضمیر مخاطب مفرد (تو) خطاب قرار میداد و سؤالات عجیب و غریب (و کاملا تحریککننده)ای میپرسید! اولین سؤال یا سؤال کلیدیاش از مردها این بود: «تو چقدر به زنت ماهانه حقوق میدهی؟» و آنها درمیماندند به این سؤال (که اساسا با فرهنگ رایج در کشور ما بین زن و شوهر، تناسبی نداشت) چه پاسخی بگویند؟! بعضی از مخاطبین پاسخ میدادند: بین من و همسرم اصلا این حرفها وجود ندارد، من بدون منّت و صرفا از سر احساس وظیفه، با همه توانم کار میکنم و زحمت میکشم تا خرجی خود و خانوادهام را ــ با این تورّم فزاینده ــ درآورم و نانی به سر سفره آنان بیاورم. همسرم هم، عاشقانه و بدون چشمداشت، در خانه کار میکند تا به سهم خود، نیاز خویش و من و بچهها را برآورد. صحبت حقوق و مزد و این گونه مسائل، در کار نیست. خانم سؤالکننده، با شنیدن این پاسخ متین، باز هم دست برنمیداشت و میگفت: خُب، اگر قرار بود به زنت مزد بدهی، چقدر میدادی؟! خانم دیگری که ظاهرا نماینده مجلس تشریف داشت، میگفت: باید اکثریت نمایندگان مجلس آینده ما از خانمها تعیین شود تا به ستمی که بر بانوان میرود، پایان داده شود. خانم دیگری میرساند که تفاوت زنها در مسائلی که در فقه ما وجود دارد، (نعوذ بالله) غلط است و باید آقایان فقها و مراجع، ترتیب این احکام را هرجور که بلدند بدهند، (یعنی آنها را تغییر دهند)! حتی اولیای وقت شرکت واحد نیز، برای آنکه از قافله عقب نمانند، در یکی از خطوط اتوبوسرانی تهران، به نظم: خط میدان امام حسین(ع) تا میدان خراسان، برای ساعاتی از روز، جهت نقل و انتقال مسافران، از چند راننده زن بهره جستند تا لابد این یک مورد عقبماندگی ما از غربیان نیز بهخوبی و خوشی برداشته و معلوم گردد که ما با آنها در همه امور، برابر و هماهنگ و دوش به دوشیم! کار به آنجا رسید که در یکی از شمارههای مجله «کیان» (بخوانید: اُرگانِ وقتِ روشنفکرهای سکولار وطنی، و قَلَمگاهِ هواداران تزِ قبض و بسط شریعت) کسانی مقاله نوشته و به خیال خود، اثبات کردند که زن، حقّ مرجعیت و قضاوت دارد. حتی از شما چه پنهان، در یکی از همایشهای علمی که در همان سالها، یکی از مؤسسات علمی (وابسته به جناح راست) گذاشته بود، یکی از خانمهای ظاهرا متدینِ خیلی رُک و صریح، در مقام تشویق خانمها به کارکردن در بیرون خانه میگفت: هی برای ما از اهمیت مادری و پرورش کودکان حرف میزنند، بابا این حرفها دیگر امروزه کهنه شده و تأسیس پرورشگاهها و مهد کودکها برای همین است که خانمها برای کار در خارج از خانه آزاد و راحت باشند! از آن سو، اینجا و آنجا نیز این سخن مطرح شد که باید برای خانمها ــ که نصف جامعه ما هستند ــ کار تهیه کنیم و ظاهرا از این معنای واضح غفلت یا تغافل شد که اداره امور خانواده (نظافت خانه، طبخ غذا و مهمتر از همه، پرورش و تربیت فرزندان، که شغل مقدس مادری است) خود کار، آن هم کاری بسیار مهم است و تفوّهِ صریح یا ضمنی به بیکاری خانمها، غفلت از کارهای ضروری و مهم داخل خانه و توهینی آشکار به شأن والای همسری و مادری خانمهاست.
نکات مغفول و فراموششده
پیداست که هیچ کس، منکر شرکت خانمها در امور اجتماعی، بهویژه مشاغل مهم و ضروری که صرفا بایستی توسط خود زنان صورت گیرد (نظیر طبابت و درمان خانمها در امور مامایی و جرّاحی و...) نیست، اما بنیان کار را بر تقسیم کارهای بیرون و درونِ خانه میان مرد و زن نهادن و هر یک از این دو عضوِ رئیسه در نهاد خانواده و اجتماع را در جایگاه طبیعی و اصلی خاصّ خویش قرار دادن و آنگاه حقِّ مواردِ استثنا و ضرورت را با درایت و پختگی ادا کردن کجا، و این گونه دو اسبه و چشمبسته به استقبال نظام مدنی غرب شتافتن کجا؟! به قول شاعر: تیز میروی جانا، ترسمت که درمانی!
بهراستی، اسلام، زن را از چه منظری میبیند و این کسان ــ که متأسفانه در جامعه ما کم هم نیستند ــ از چه منظری؟ (جهادُ المرأه حسنُ التبعّل/ الجنّه تحت أقدام الامّهات...) آیا اسلام، اساس را بر شناخت دقیق تفاوتها و تقسیم ظریف مسئولیتهای زن و مرد میگذارد یا همچون غرب، با مشتی شعارهای فریبنده که درستی و کارآیی آنها باید عالمانه و مویشکافانه، به محک عقل و علم و تجربه و حس سنجیده شود، تفاوتها را نادیده گرفته و مرزها را در هم میریزد؟
همچنین کسی منکر بعضی خبطها و خطاها در رفتار مردها نسبت به همسران خویش نیست و باید برای حلّ این مشکل اجتماعی، عالمانه و عاقلانه، فکری جدّی و اساسی شود، اما اصلاح این امر نیز اولا: (پس از بررسی و شناخت عمیق و همهجانبه این مشکل)، تنها از طریق اجرای دقیق و کامل دستورات اسلام درباره خانواده برمیآید و بس، نه تقلید کلیشهای از غرب؛ ثانیا نباید از تفریط موجود، به دنده افراط افتاد و در نتیجه (ناخواسته و نادانسته) به جای اصلاح ابرو، چشم را کور کرد! در اینجا باید به دو نکته دقیقا توجه شود: نکته نخست، توجه عالمانه به ریشه و روند تاریخی پیدایش و گسترشِ موج «آزادی زن» و «تساوی بانوان با مردان» در غرب و تأمل در مبانی نظری و ایدئولوژیک این جریان است. در این باب، استاد
شهید مطهری در کتاب «نظام حقوق زن در اسلام»، اشارات جالب و روشنگری دارند که خواندنی است و البته تبیین کامل موضوع، به بررسی و تحقیق بیشتری نیاز داشته و از گنجایش نوشتار حاضر بیرون است، اما دومین نکته از اهمیت فراوانی برخوردار است.
استعمار و فروپاشی نظام زن و خانواده
نکته دیگر، بررسی نقشه و برنامه استعمار درباره جوامع شرقی و سنگ زیرین آن: «خانواده» است. استعمار ــ چنانکه گفتیم ــ در پی مهار و شکار جوامع شرقی است و برای این کار، از خانواده شروع میکند. خانواده نیز مجموعهای است که به نوبه خود، از سه عنصر: 1. مرد؛ 2. زن؛ و 3. فرزند، تشکیل میشود. استعمار برای یکایک این اعضا و فساد و انحراف آنها، نقشه و برنامه داشته و از تلاش برای استثمار هیچ یک از این سه عنصر غافل نیست، اما برای اینکه به درون این نهاد بنیادین نفوذ و افسار شیطانیاش را به گردن اعضای آن افکند، با تحلیل حسابشده و دقیق خویش، نخست به سراغ زن (بخوانید: مادر و همسر) میرود. چرا؟ زیرا در بین عناصر تشکیلدهنده خانواده، خاصّه در محیطهای سنّتی شرقی، هرچند این مرد است که قدرت و نفوذ رسمی را در اختیار داشته و حاکم و فرمانروای جمع محسوب میشود، اما به هر روی ازآنجاکه ضامن و متعهد تأمین مخارج خانواده است، عقلِ حسابگرش قَوی عمل میکند و محاسبه دائمِ دخل و خرج و سود و زیان اقتصادی، او را از اسارت در چنگِ امیال و تمنیاتِ نفسانی و تبعیت از مُدهای وارداتی نو به نو و بیپایانِ روز، برحذر میدارد. فرزندان نیز، هرچند به دلیل خامی و ناپختگی خویش، تأثیرپذیرتر از دیگر عناصر خانواده (حتی زن) میباشند، اما پیداست آن اختیار و قدرت لازم را که امیال و تمنیاتشان را بر محیط خانه و بر پدر و مادر تحمیل کنند، ندارند. فرزندان، بیشتر میتوانند روی خواستههای خود، اصرار ورزیده و سماجت کنند، ولی چنانکه میدانیم، اگر خواستههای آنان زمینه اجرا و تحقق نداشته باشد، با مقاومت پدر و مادر روبهرو شده و نهایتا با تشر پدر یا مادر، موضوع منتفی میشود!
رمز تمرکز استعمار بر جامعه بانوان!
در این میان، اما، زن حسابی دیگر دارد. او از یکسو نسبت به مرد، ذاتا عاطفیتر و احساساتیتر است و بدین جهت و نیز بدین علت که ثقلِ بارِ تأمین هزینه خانواده را بر دوش ندارد، لذا زودتر از مرد، تحت تأثیر تبلیغات فریبنده صاحبان کالا قرار میگیرد و از دیگر سو نسبت به فرزندان، از قدرت و اختیار بسیار بیشتری در خانه برخوردار است و خاصّه با نفوذ و فشار مرئی و نامرئی میتواند بسیاری از حرفها یا خواستههای خود را ــ احیانا با غَنج و دَلال، یا اَخم و تَخم ــ در محیط خانه بر کرسی بنشاند. ازاینروی، استعمار برای مهار و استثمار واحد خانواده ــ در عین حال که از برنامهریزی جامع و همزمان برای شکارِ تمامی اعضای خانواده به هیچ وجه غافل نیست ــ بیش و پیش از هرکس به سراغ زنِ خانه میرود و این درس را هم از ابلیس آموخته است، که میدانیم، در داستان هبوط حضرت آدم ابوالبشر(ع) از بهشت، برای آنکه آدم را مجبور به سرپیچی از فرمان الهی کند، زمانی که از اغفال وی طرفی نبست، تیرهای زهرآگین وسوسهاش را متوجه حوّا کرد و اتفاقا کامیاب هم شد.
طبعا وقتی که افسونِ القائات و تبلیغات رنگارنگ و فریبنده استکبار، روی خانمها کارگر شد و شیطان استعمار توانست آنان را در مسیر اهداف خود به خدمت گیرد، آنگاه این عنصر مؤثر، روزنهای جهت نفوذ شیاطین اِنسی به بهشت خانواده میشود و دیگر اعضای این نهاد را به دنبال خود به سوی دامی که استعمار پهن کرده میکشد. این چنین است که آمارِ ــ مثلا ــ لوازم و اسباب آرایش در کشورمان، در یک فاصله کوتاه، دهها بلکه صدها برابر میشود و انواع و اقسام مُدها و کالاهای وارداتی از غرب، بازار کشورهای شرقی و اسلامی را تسخیر کرده و نقشآفرینِ زندگی بسیاری از زنان مسلمان شرقی و مسلمان میگردد.
وظیفه نظام اسلامی درباره حجاب و عفاف
اصولا هر نظامی خاصه حاکمیّت جمهوری اسلامی ایران، بایستی نسبت به هجمه فکری و فرهنگی بیگانگانْ، حساس و هوشیار باشد و با تمام توان، در حفظ شئون دینی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی خویش بکوشد و طُرُقِ نفوذ و رخنه دشمن در این شئون را مسدود سازد. طبق آنچه گفتیم، وقتی راه نفوذ را دریافتیم، راه علاج درد نیز مشخص میگردد، اما متأسفانه ما با مسائل و مقولات مهمّ فرهنگی و اجتماعی خود، همچون مسئله زن و حجاب و خانواده یا مفاسد اخلاقی موجود، در بسیاری اوقات، برخورد سطحی و احساساتی (و نه واقعبینانه و علمی) داریم و «شرم و حیای معمولِ شرقی» را ــ که سرمایه ادب و فرهنگ ماست ــ در غیر جای خود بهکار میبریم.
بیایید حقیقت را نیک دریابیم: در عصر ما که کفر به شبیخونى عظیم و بیامان دست زده و چه بسا از طریق فیلم و تئاتر و رمان و ماهواره و...، مغز و دل میلیونها پیر و جوان را در چهار گوشه جهان ــ خاصّه شرق اسلامى و ایران شیعى ــ هدف گرفته است و از منجنیقِ استعمار ــ دمادم ــ سنگ فتنه میبارد، چارهاى نیست جز آنکه، آنچه را که نشانى از دوست و پیامى از فرهنگ و سنن الهى گذشتهمان با خود دارد، سخت و استوار، از دستبرد دشمن پاس داریم، بلکه از آن نور و گرما گیریم و تنور جنگ با آفات زمانه را ــ که همچون سُموم سرد خزان به باغ معنویت شرق زده است ــ هرچه بیشتر، داغ و روشن نگه داریم، که در تیربارانِ خصم، سپر از کف نهادن و تیغ از دست دادن را جز ننگِ شکست، فرجامى در پى نیست. بیایید با همه توان از عفاف و حجاب نوامیسمان دفاع کنیم، آری، به هوش باشیم که دشمن، ما را [با تعابیر مزوّرانهای نظیر حجابِ اجباری و همجنسبازیِ اختیاری] ــ به دست خودمان ــ خلع سلاح نکند.
اما رمز مخالفت با حجاب و سنّتهای دینی را نیز، بایستى در پیوند استوار و ربط وثیقى جست که میان شعائر دینى و جوهر دین وجود دارد؛ چنانکه گفتیم، تعظیم شعائر، میوهاى است که از ریشه نهال دین ــ یعنى تقواى دل ــ سر میزند: «وَ مَنْ یعَظِّمْ شَعائِرَ اللّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوب» و همان گونه که شعائر، جداى از روح و ریشه دین، کالبدى بیروح است، باطن دین نیز بدون برگ و بارِ ظاهرى و وِجهه عملىِ آن ــ یعنى بدون شرایع و شعائر ــ حقیقتى دستنایافتنى است. ظاهر و باطن، با هم داد و ستد متقابل دارند، و اصولا راه دستیابى به باطن دین و عامل حفظ آن، همین ظواهر و شعائر است. بیجهت نیست که دشمنان اسلام، خاصّه استعمارگران، به انگیزه محو اساس دین، و قطع ریشه آن، همواره از مبارزه با وجهه ظاهرى و عملىِ دین ــ یعنى از مبارزه با شعائر ــ آغاز میکنند، براى آنکه روح تقوا و عفاف را نابود سازند، چادر و روسرى را ــ به جبر و عُنف (همچون زمان رضاخان) یا به غَنج و دَلال (همچون عصر محمدرضا) ــ از سر زنان و دختران مسلمان میربایند. واقعش این است در میان شعائر مذهبى، آن دسته که چشمگیرتر یا شورانگیرتر از دیگر شعائرند، همواره سپرِ بلاىِ شعائر دیگرند و دشمن، براى نابودى کلّ شعائر، نخست از مبارزه با این گونه شعائر آغاز میکند؛ مثلا در امر پوشش بانوان، «چادر» (به عنوان «حجاب برتر»)، حصن و حفاظِ «روسرى» و «مانتو» است و یا در امر عزادارى سالار شهیدان(ع)، مسائلى نظیر«سینهزنى» و «زنجیرزنى»، حافظ و پاسدار «روضهخوانى» و «اشک و گریه» در سوگ شهیدان کربلا هستند؛ یعنى، همانطور که در جبهه نظامى، خاکریزهاى گوناگونى وجود دارد که برخى درست در خط مقدّم و در تیررس مستقیم دشمن قرار دارند و برخى آن سوتر و در پشت خطّ مقدّم؛ شعائر دینى نیز این چنیناند و بعضى از آنها حکمِ خاکریزِ نخستین را دارند که فتح و تسخیر آنها، موجودیتِ باقىِ شعائر را مورد مخاطره شدید قرار میدهد؛ چرا که نیک میدانند شعائر، در حکم تنه و شاخه و برگ و بار درخت دین است و با قطع اینها، حقیقت دین ــ که «روح نباتىِ» این شجره طیبه است ــ دیگر بسترى براى بروز و جریان نخواهد داشت و از آن پس، دین را باید در بیغولهها، بل، در افسانهها سراغ گرفت! به هوش باشیم که دشمن ما را به دست خودمان، خلع سلاح نکند.