باید از عراق بروید!
بعد از انعقاد قرارداد الجزایر بین ایران و عراق در 15 اسفند 1353، طرفین پذیرفتند که کلیه عوامل منفی را در روابط خود از بین ببرند. براساس این قرارداد، حکومت پهلوی میبایست در قبال مسئله کردها، سیاست حمایتآمیز خود را کنار میگذاشت و در عوض از دولت عراق میخواست که فعالیتهای مخالفان شاه، از جمله امام خمینی را محدود و از آن جلوگیری کند. از این زمان حزب بعث، عرصه را بر امام و یارانش تنگ و تنگتر کرد، تا جاییکه پس از محاصره منزل ایشان توسط مأموران استخبارات عراق، ارتباط ایشان با یارانش بسیار محدود شد و سرانجام تصمیم به خروج از عراق گرفت. امام خمینی درباره علت این تصمیم، در پیامی در 15 مهر 1357 متذکر شد: «مقامات عراق به من هشدار دادند که به دلیل روابطی که با رژیم ایران دارند، نمیتوانند فعالیتهای من را تحمل کنند. من به آنها پاسخ دادم که اگر شما مسئولیتهایی نسبت به حکومت ایران داشته باشید، من هم در برابر اسلام و ملت ایران مسئولم و باید به وظیفه الهی و معنوی خود عمل کنم...». ایشان در بخش دیگری از اعلامیه، در تأکید بر مطلب پیشین آوردهاند: «اگر میماندم، خود را در برابر ملت ایران گنهکار احساس میکردم، اما من نمیتوانم بیتفاوت بمانم...».
[1]
امام خمینی در دوره اقامت در دهکده نوفل لوشاتو، در حومه پاریس (آذر 1357)
ممانعت از ورود امام خمینی به کویت
امام خمینی بعد از خروج از عراق، مقصد خود را کشور کویت انتخاب کرد و به همراه فرزندش مرحوم حاج سیداحمد خمینی و چند تن از یارانش، به وسیله اتومبیل به سمت مرز کویت رفتند. دولت کویت، مانع از ورود رهبر نهضت اسلامی به خاک آن کشور شد. بلافاصله سفیر شاه در کویت از قول یک مقام کویتی اطلاع داد: «آیتالله خمینی ساعت 15 به وقت ایران، به مرز کویت وارد شده، ولی مقامات کویتی از ورود وی جلوگیری به عمل آوردهاند...». به اذعان ارتشبد
قرهباغی، وزیر کشور وقت، اصلیترین عاملی که مانع از ورود امام به کویت شد، فشار دولت انگلیس بود. آنتونی پارسونز، سفیر وقت انگلیس در ایران، در ملاقاتی به قرهباغی گفته بود: «به طوری که ملاحظه کردید، وقتی [امام] خمینی خواست از عراق به کشور کویت برود، چون کشور کویت از کشورهای دوست نزدیک انگلستان است، برای اینکه [امام] خمینی در همسایگی ایران نتواند علیه دولت ایران تحرکات بکند، از دولت دوستمان کویت خواستیم که اجازه ورود به [امام] خمینی را ندهد...».
[2]
ابراهیم یزدی، که از همراهان امام در آن سفر بود، نکات جالب توجهی را از شرایط آن مقطع و وضعیت رهبر نهضت اسلامی مردم، در خاطراتش آورده است: «سپس مردی را دیدم که با جثهای نحیف، اینجا روی نیمکت دراز کشیده است، از دنیا هیچ ندارد، جز یک قلم که با آن پیام خود را مینویسد و برای مردمش میفرستد. در آن طرف مرز، در ایران، مردی بر تخت سلطنت تکیه زده است که یکی از بزرگترین قدرتها در منطقه است. رژیم شاه یکی از مقتدرترین حکومتهای خاورمیانه است. شاه به برکت درآمد نفت و اجرای سیاست موازنه مثبت، توانسته است همه دولتها و ابرقدرتها را از خود راضی و حمایت آنها را جلب کند. شاه بزرگترین ارتش منطقه را دارد...».
[3]
وقتی مقصد پاریس شد
علت انتخاب کشور فرانسه، از جمله مباحث مهم در انقلاب اسلامی است، که نقل قولهای متفاوتی درباره آن وجود دارد. ابراهیم یزدی در کتاب خود، پیشنهاد اصلی برای هجرت امام به پاریس را به خویشتن نسبت میدهد و علت این پیشنهاد را به دلیل سالها حضور وی در کشورهای غربی و آشنایی با شرایط آن کشورها و داشتن اطلاعات وسیع، عنوان میکند. بااینحال مرحوم حجتالاسلام سیداحمد خمینی، فرزند امام خمینی، در رد این ادعاها میگوید: «من صریحا بیان میکنم که امام خود تصمیم به هجرت گرفتند و هیچ کس در رفتن امام خمینی به پاریس دخالتی نداشت. فقط من پاریس را در آن شب عنوان نمودم، که ایشان پذیرفتند... اگر کسی مدعی است که آقای خمینی را به پاریس آورده یا برده است... دروغ محض است... هیچ کس از هجرت ایشان به جز من و چند نفر از دوستان معمم نجف، خبری نداشت».
[4]
همچنین امام خمینی در وصیتنامه خود تأکید میکنند که انتخاب پاریس به توصیه هیچ فردی نبوده و صرفا ایشان پس از مشورت با فرزندشان حاج سیداحمد خمینی، این تصمیم را گرفتند: «از قرار مذکور بعضیها ادعا کردهاند که رفتن من به پاریس به وسیله آنان بوده. این دروغ است. من پس از برگرداندنم از کویت، با مشورت احمد پاریس را انتخاب نمودم؛ زیرا در کشورهای اسلامی احتمال راه ندادن بود؛ چرا که آنان تحت نفوذ شاه بودند، ولی پاریس این احتمال نبود...».
[5]
پاسخ امام به هشدار کاخ الیزه
هجرت امام خمینی و همراهانش به فرانسه، بدون اطلاع دولت این کشور و به صورت غیر منتظره صورت گرفت. در زمان ورود به این کشور، ژیسکاردستن (رئیسجمهور فرانسه) در برزیل بهسر میبرد. از همان شب اول ورود امام به پاریس، نمایندگانی از کاخ الیزه به دیدار ایشان رفتند و گفتند: «حق ندارید کوچکترین کاری انجام دهید...». امام به آنها چنین پاسخ داد: «ما فکر میکردیم اینجا مثل عراق نیست، من هر کجا بروم حرفم را میزنم، من از فرودگاهی به فرودگاه دیگر و از شهری به شهر دیگر سفر میکنم، تا به دنیا اعلام کنم که تمام ظالمان دنیا دستشان را در دست یکدیگر گذاشتهاند، تا مردم جهان صدای ما مظلومان را نشنوند، ولی من صدای مردم دلیر را به دنیا خواهم رساند، من به دنیا خواهم گفت که در ایران چه میگذرد...».
[6]
گرچه دولت فرانسه تمایلی به حضور امام در این کشور نداشت، اما به گفته
سولیوان، سفیر وقت آمریکا در ایران،
جعفر شریفامامی، نخستوزیر ایران، معتقد بود: «[امام] خمینی به محض ورود به پاریس، از خاطرهها محو و فراموش خواهد شد...». پیر سالینجر، روزنامهنگار و سیاستمدار آمریکایی، که در آن روزها حوادث ایران را دنبال میکرد، در مورد علت عدم اخراج امام از پاریس نوشته است: «ورود آیتالله خمینی به پاریس، هم فرانسویها و هم آمریکاییها را بهتزده کرد! به مجرد آنکه ژیسکاردستن به فرانسه بازگشت، دستور اخراج آیتالله را صادر کرد، ولی شب پیش از شبی که بنا بود امام کشور را ترک کند، از کاخ شاه، تلفنی به کاخ الیزه شد و سخنگویی با لحنی عصبانی از طرف شاه، درخواست نمود که آیتالله را تبعید نکنید؛ ما در تهران با شورش مردم روبهرو خواهیم شد...».
[7]
با وجود آنکه دولت فرانسه متقاعد شد که حضور امام خمینی در فرانسه مورد تأیید دولت ایران است، شرایطی را ایجاد کرد که امام در فرانسه هم، از آزادی کامل برخوردار نباشند و شدیدا ایشان را تحت کنترل قرار داد. مرحوم سیدحاج احمد خمینی در نامهای که در 23 مهر 1357 برای همسرش ارسال کرد، به این مسئله اشاره کرده و نوشته است: «دیروز قریب دوهزار پسر و دختر، در سالنی جمع شده بودند از سراسر اروپا، تا به سخنرانی امامشان گوش دهند، که ناگهان نماینده ژیسکاردستن با دستی لرزان که فکر میکرد وارد درباری میشود و از سادگی اوضاع تعجب کرده بود، از رفتن ایشان با کمال احترام جلوگیری کردند...».
[8] با همه سختگیریها، امام خمینی در فرانسه، شبانهروز کار میکرد. به گفته حاج سیداحمد خمینی: «روزی نبود مگر اینکه سخنرانیای داشتند و یا مصاحبه و اعلامیهای...».
[9]
امام سخنگو ندارد!
پس از ورود امام خمینی به فرانسه، به نقل از مرحوم حجتالاسلام اسماعیل فردوسیپور ــ از یاران امام در پاریس ــ عدهای از همراهان ایشان تصمیم گرفتند کمیتهای به نام «کمیته تصمیمگیری» تشکیل دهند و در مورد محل اقامت، ترجمه اعلامیهها، پیامها، سخنرانیها، مصاحبهها، ارتباطات تلفنی و... تقسیم کار شود. وی در ادامه خاطره خود، نکته مهمی را بیان میکند که نشاندهنده درایت امام است: «قرار شد درباره کیفیت سفر امام، اطلاعیهای داده شود. پس از تهیه اطلاعیه در مورد امضای آن، اختلاف نظر شد که به چه عنوانی باشد؛ رئیس دفتر مخصوص یا رئیس کمیته برنامهریزی و...؟ موضوع با امام در میان گذاشته شد. ایشان فرمودند: نه رئیس دفتر به دنبال من ببندید، نه این انجمنهای دیگر؛ من یک آخوندم. یک طلبه هم پای تلفن باشد، کافی است؛ هیچ یک از این چیزها لازم نیست... اعلامیه مذکور نیز به عنوان اطرافیان امام امضا و منتشر شد».
[10]
پس از آنکه امام خمینی در نوفل لوشاتو مستقر شد، خبرنگاران بسیاری از کشورهای اروپایی و آمریکا، برای مصاحبه به دیدار ایشان میرفتند. ازآنجاکه احتمال داشت خبرگزاریها برخی تحلیلهای اطرافیان امام را به عنوان مواضع امام تلقی کنند، در نوفل لوشاتو پلاکاردی مبنی بر اینکه امام هیچ سخنگویی ندارد، نصب شده بود. با این درایت امام، جلوی هر گونه شبههافکنی و سوءاستفاده احتمالی دشمنان گرفته شد.
[11]
امام خمینی در دوره اقامت در دهکده نوفل لوشاتو
کلام آخر
میتوان گفت که هجرت امام خمینی به فرانسه، برای رژیم پهلوی فاجعهبار بود. سفیر وقت آمریکا اذعان دارد که به محض ورود رهبر انقلاب اسلامی به پاریس: «آیتالله در مرکز توجه مطبوعات و محافل سیاسی جهان و در دسترس تلویزیونهای دنیا قرار گرفت. چهره عجیب و استثنایی این مرد روحانی که در زیر درختی در حومه پاریس نشسته و از هزاران کیلومتر دورتر با سخنان آتشین خود بر ضد شاه انقلابی را رهبری میکرد، توجه همه جهانیان را به خود جلب کرده بود...».
[12]
امام خمینی در مدت حضور در نوفل لوشاتو با بیانات خود، همچون گذشته به افشاگری درباره جنایات رژیم پهلوی و دسیسههای استعمارگران پرداخت؛ چنانکه در یکی از این بیانات، آمریکا، شوروی و غرب را عامل مؤثر در تشکیل احزاب و جبهههای متعدد و رودرویی ترک، فارس، کرد، بلوچ و... از دوره مشروطیت به بعد در ایران میداند و میفرمایند: «باید بیدار بشود، نسل جوان توجه پیدا کند، نسل جوان به این نقشههای شیطانی دقت کند... این خیانت به یک ملت است، که به واسطه اختلافات ما خنثی بشود. این حرکتی که در ایران پیدا شده... همه با هم همصدا باشیم... همه بگویند نه، نه محمدرضاشاه و نه سلسله پهلوی و نه لندن و نه آمریکا و نه شوروی، خودمان، اسلام، مسلمین... اگر این اتحاد را حفظ کردید و پیشرفت کردید، نجات پیدا کردهاید...».
[13]
حضور امام خمینی در نوفل لوشاتو، محافل جهانی را متوجه امام کرد و متعاقب آن، حرکت مردم ایران در کانون توجه قرار گرفت. از این تاریخ به بعد، رژیم 2500ساله شاهنشاهی تنها چهار ماه دوام آورد و بعد از آن، بساط حکومت پهلوی در هم پیچیده شد.
پینوشت
-------------------------------------------------------------
[1] . بیانیه 15 مهر 1357.
[2] .
اعترافات ژنرال (خاطرات ارتشبد عباس قرهباغی)، تهران، نشر نی، ص 32.
[3] . ابراهیم یزدی،
شصت سال صبوری و شکوری، ج 3، تهران، کویر، 1398، ص 53.
[4] .
دلیل آفتاب؛ خاطرات مرحوم حجتالاسلام سیداحمد خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ص 79.
[5] . ابراهیم یزدی،
آخرین تلاشها در آخرین روزها (مطالبی ناگفته پیرامون انقلاب اسلامی ایران)، ص 437.
[6] . «از تاریخ: از غربت غرب تا رحمت انقلاب اسلامی: یادی از یادگار امام»، نشریه
پانزده خرداد، ش 2 (زمستان 1383ش)، صص 312 و 313.
[7] . پیر سالینجر،
آمریکا در بند، تهران، کتابسرا، 1362، ص 105.
[8] . «از تاریخ: از غربت غرب تا رحمت انقلاب اسلامی: یادی از یادگار امام»، همان، ص 305.
[9] .
دلیل آفتاب؛ خاطرات مرحوم حجتالاسلام سیداحمد خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، همان، ص 78.
[10] . اسماعیل فردوسیپور،
همگام با خورشید، ص 422.
[11] . حمید بصیرتمنش،
امام خمینی از هجرت به پاریس تا بازگشت به تهران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387ش، ص 120.
[12] .
مأموریت در ایران (خاطرات سولیوان، آخرین سفیر آمریکا در ایران)، ص 215.
[13] .
صحیفه امام خمینی، ج 4، صص 237-238.