پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ یکی از کشورهای مهم جهان عرب که نقش مهمی در تحولات منطقه خاورمیانه و شمال افریقا دارد کشور مصر است. مصر، که تا پیش از فروپاشی امپراتوری عثمانی در چهارچوب مرزهای سرزمینی این امپراتوری اسلامی قرار داشت، با بهدست آوردن استقلال خود مسیر متفاوتی را در پیش گرفت. هرچند در ادامه راه نیز کشور مصر به واسطه اهمیتش از رقابت قدرتهای استعمارگر در امان نبود، اما مسیر دستیابی این کشور به استقلال و چگونگی روند تحولات تاریخی در این کشور در دوران رقابتهای استعماری جالب توجه است. این توجه به خصوص از آن رو اهمیت دارد که گذشته چراغ راه آینده است و برای فهم جهان امروز و بهویژه امور مربوط به کشور مصر باید درک درستی از این روند داشت. به همین دلیل در ادامه تلاش خواهد شد مصر دوران رقابت و نزاع استعمارگران بررسی شود.
اولین نبرد انگلستان و فرانسه بر سر مصر
مصر یکی از کشورهای خاورمیانه بهشمار میآید که تاریخ و گذشته آن هویتی ویژه به آن بخشیده است؛ کشوری پهناور و پرجمعیت که مرکز سیاسی و فرهنگی جهان عرب قلمداد میشود و به تعبیری قلب جهان عرب بهشمار میآید. شاید بتوان گفت مصر اولین منطقه از امپراتوری عثمانی است که استقلال خود را البته نه به صورت رسمی در قرن نوزدهم بهدست آورد. اولین رویارویی دولتهای اروپایی استعمارگر در مصر در سال 1805م اتفاق افتاد. در این سال میان انگلستان و فرانسه جنگ درگرفت. در واقع اروپا، که ترس از قدرت گرفتن ناپلئون را بهشدت احساس میکرد، به رویارویی با او برآمد. در همین حال اروپا شاهد ناآرامیهایی بود و بسیاری از کشورهای منطقه در التهاب انقلاب و آزادی میسوختند. در بالکان این نبردها شدت و حدت بیشتری داشت. دامنه این موج استقلالطلبی امپراتوری عثمانی را نیز گرفته بود و سلطان سلیم در نهایت فرمانروایی محمدعلی پاشا بر مصر و در چهارچوب امپراتوری عثمانی را به رسمیت شناخت.
[1]
محمدعلی پاشا
نکته مهم این بود که نبرد اروپا میان انگلیس و فرانسه در سال 1807م به منطقه خاورمیانه و امپراتوری عثمانی نیز کشیده شد. امپراتوری عثمانی در این نبرد جانب فرانسه را گرفت و با انگلستان درگیر شد. در ژانویه 1807م و هنگامی که نیروهای عثمانی علیه روسها در ناحیه رود دانوب متمرکز شده بودند انگلستان موقعیت را برای تحت فشار قرار دادن امپراتوری مسلماننشین مناسب دید و از دولت عثمانی خواست که تنگه بسفر و داردانل را به لندن تسلیم کند. دولت عثمانی از این خواسته انگلستان سر باز زد و به این ترتیب نیروهای انگلستان وارد آبهای بسفر شدند و استانبول را تهدید کردند. در مقابل محمدعلیپاشا نیز مصریان را علیه انگلستان برانگیخت و توانست در نبردی سرنوشتساز انگلیسیها را شکست دهد و درنتیجه فرمانده نیروهای انگلیسی از محمدعلی تقاضای متارکه جنگ را کرد. در سپتامبر سال 1807م نیروهای انگلیسی خاک مصر را ترک کردند و محمدعلی به عنوان رهبر و قهرمان ملی به مصریان معرفی شد.
[2]
جنگ داخلی در امپراتوری عثمانی
محمدعلی اصلاحات در مصر را آغاز کرد، اما این اصلاحات، که در بخشهای مختلف اداری و نظامی انجام شد، کافی نبود. محمدعلی که دوست داشت مصر را از زیر سلطه دولت عثمانی به طور کامل خارج سازد و استقلال مصر را اعلام کند فرار برخی از نظامیان را که به بهانه سربازی نرفتن به فلسطین فرار کرده بودند، دستاویز حمله به سوریه و فلسطین قرار داد. سلطان عثمانی محمدعلیپاشا را یاغی اعلام کرد و درنتیجه در سال 1831م، جنگ میان مصر و امپراتوری عثمانی درگرفت. در این نبردها، نیروهای مصری ارتش شصتهزار نفری ترکها را سخت شکست دادند و درنتیجه استانبول در معرض تهدید قرار گرفت. در این نبرد فرانسه از مصر حمایت کرد و روسیه ترکها را. مواضع دولت انگلستان نیز مبهم بود و با اینکه با استقلال مصر سر ناسازگاری داشت، میترسید که درگیری امپراتوری عثمانی با دولت مصر به افزایش حضور و نفوذ روسیه در منطقه بینجامد. درواقع انگلستان بیم آن را داشت که ترکها به واسطه ضعفشان بیش از پیش پای روسیه را به منطقه باز کنند.
[3]
از قضا، همین اتفاق نیز افتاد و نیروهای روسیه در حمایت از دولت عثمانی در سواحل این کشور پیاده شدند. این اقدام نگرانی قدرتهای استعمارگر دیگر، بهویژه فرانسه را نیز در پیداشت. در نتیجه همین نگرانیها فرانسه و انگستان درصدد برآمدند میان مصر و عثمانی آشتی برقرار سازند. نیروهای انگلستان و فرانسه مانور مشترکی در سواحل مصر انجام دادند و طرفین را به متارکه جنگ تشویق کردند. در نتیجه این اقدامات، در ماه می سال 1833م میان مصر و امپراتوری عثمانی صلح برقرار شد. محدوده تحت حاکمیت مصر به مصر، کرت، عربستان سعودى و سودان محدود شد و در مقابل نیروهاى مصر نیز از آناطولى عقبنشینى کردند و محمدعلى ریاست عالیه سلطان عثمانى را به رسمیت شناخت. پس از این حوادث بود که محمدعلیپاشا چندین بار برای استقلال مصر از عثمانی اقدام کرد و هر بار با مخالفت امپراتوری عثمانی و بهویژه بریتانیا روبهرو شد؛ زیرا نفوذ روزافزون محمدعلى در راه تسلط انگلیس بر نواحى شرق مدیترانه و نیز براى موقعیت بریتانیا در خلیج فارس و توسعه بازرگانى آن مانع جدى بهشمار مىآمد.
[4]
اختلاف میان قدرتهای بزرگ سبب تشدید درگیریها شد. در حقیقت مبارزه قدرتهای جهانی براى تسلط بر منطقه خاورمیانه و به صورت ویژه تمایل انگلیس به تضعیف موقعیت فرانسه و روسیه در این منطقه راهبردی جهان، اختلافات را افزایش داد. بریتانیا علیه محمدعلى و فرانسه کوشش مىکرد و درصدد بود با حمایت از سلطان عثمانى، جایگاه و موقعیت سلطان را تحکیم بخشد و موازنه نیروها را به نفع او تغییر دهد، و در عین حال نفوذ روسیه را در ترکیه به حداقل برساند. بر این اساس بود که لندن با شناسایى استقلال مصر مخالفت مىکرد و به بهانه حمایت از تمامیت امپراتورى عثمانى، علیه محمدعلى و در کنار سلطان ترک قرار گرفت. این کشمکش در نهایت به جنگ دیگری میان امپراتوری عثمانی و مصر انجامید که در این نبرد نیز مصریها نیروهای ترک را شکست دادند و توانستند مناطق بسیاری را از جمله عرفه و مرعش به تصرف خود درآورند؛ بااینحال به دلیل هشدارهای دول استعمارگر اروپایی همچون انگلستان از تصرف مناطق بیشتر خودداری کردند.
[5]
محمدعلی پاشا در پی استقلال مصر برآمد و بار دیگر خواسته خود را تکرار کرد که این امر با مخالفت انگلستان و حتی فرانسه، که دوست و متحد محمدعلی بود، روبهرو شد. در نهایت کشورهای انگلستان، پروس، روسیه و اتریش پیمانی را امضا کردند که سرنوشت محمدعلیشاه و قلمروهای او را مشخص میکرد؛ پیمانی که برای بریتانیا یک پیروزی بزرگ بود؛ چون تنها اداره امور فلسطین را به مصر واگذار میکرد و اداره دیگر مناطق برعهده دربار عثمانی بود، اما محمدعلی پاشا اعلام کرد چیزی را که در میدان نبرد بهدست آورده است تنها با زور شمشیر پس خواهد داد. جنگ میان مصر از یک طرف و عثمانی و انگلستان از طرف دیگر در پایان در حوالی بیروت با شکست سنگین محمدعلیشاه به پایان رسید و وی مجبور شد خواستههای بریتانیا را بپذیرد. این نبرد یک اثر بلندمدت داشت و آن وامداری و وابستگی بیش از پیش مصر به قدرتهای خارجی همچون فرانسه و بهویژه انگلستان بود.
[6]
درواقع نبردی که برای رهایی و استقلال سیاسی و اقتصادی مصر انجام شد به وابستگی هر چه بیشتر آن انجامید. بدینترتیب مصر پس از شکست محمدعلى تحت قیمومیت مشترک انگلیس و فرانسه قرار گرفته بود و تنها رقابت میان دو قدرت بزرگ اروپایى به این کشور امکان مىداد تا حدودى استقلال خود را حفظ کند. این روند در نهایت در سال 1848م به کنارهگیری محمدعلی از قدرت انجامید. پس از او نیز چند نفر در مصر به قدرت رسیدند که هیچ کدام از آنها نیز نتوانستند دستاورد چندانی برای مصر بهدست آورند. آنها یا طرفدار انگلستان بودند و یا مورد حمایت دولت فرانسه و هیچ کدام نیز نتوانستند استقلال مصر را از امپراتوری تضعیفشده عثمانی، که حال دیگر مرد بیمار اروپا لقب گرفته بود، تضمین کنند.
[7]
واقعه فاشودا و معاهده اتانت
دو واقعه مهم پس از آن نشان داد که نقش قدرتهای استعمارگر تا چه اندازه مخرب است. نخستین واقعه حادثه فاشودا بود. این حادثه نزاعی میان انگلستان و فرانسه بر سر مصر بود که گمان میرفت به بیرون رفتن اشغالگران بینجامد، اما نه تنها چنین نشد، بلکه پایههای استعمار در این دو کشور را مستحکمتر گرداند. در نتیجه این درگیری، طرفین در سال 1899م توافق کردند سودان را زیر سیطره مصر درآورند. این حادثه بهشدت بر اعتماد مردم مصر نسبت به فرانسه، که خود را تا حدودی حامی استقلال مصر نشان داده بود تأثیر گذاشت. حادثه دیگر معاهده اتانت بود که در سال 1904م بین انگلستان و فرانسه بسته شد و در قبال آن انگلستان از فرانسه تعهد گرفت که در قبال باز گذاشتن دست فرانسه در مراکش، در امور مربوط به مصر دخالت نکند. وقوع این حوادث امید ملیگراهای مصر در یاری گرفتن از فرانسه برای رسیدن به استقلال را نقش بر آب کرد و به نوعی نشان داد اروپا هرگز کاری برای استقلال مصر انجام نخواهد داد. این روند تداوم یافت تا در نهایت با پایان یافتن جنگ جهانی اول مصر به استقلال رسید.
[8]
پینوشتها
---------------------------------------------------
[1] . مجید بزرگمهری،
تاریخ روابط بینالملل، تهران، انتشارات سمت، 1394، ص 156.
[2] . محمدحسین برجیان، «بررسی عوامل سقوط کشور اسلامی مصر در قرن 19»، ماهنامه
معرفت، ش 55 (1381).
[4] . علی بیگدلی،
تاریخ اروپا در قرون جدید، تهران، انتشارات دانشگاه پیام نور، 1398، ص 123.
[5] . محمدحسین برجیان، همان.
[6] . یوسف بیگ باباپور و مسعود غلامیه،
وقایع مملکت مصر، انجمن تاریخپژوهان مراغه، 1393، صص 100-110.
[7] . حمید احمدی و یاسمن یاری، «نقش سعد زلول در نهضت ناسیونالیسم مصر»،
مطالعات تاریخ اسلام، سال ششم، ش 21 (1393)، ص 11.