پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ در جریان انقلاب اسلامی سال 1357ش با وجود مدعیان رهبری از صاحبان افکار مارکسیستی، ملیگرایان لیبرال، روشنفکران دینی و نیز صاحبان اندیشههای التقاطی، بارِ اصلی کادرسازی، هدایت و رهبری انقلاب بر دوش روحانیان مبارز سنگینی میکرد. از میان روحانیان فعال و مبارز علیه حکومت پهلوی در این وهله تاریخی،
آیتالله محمدرضا مهدوی کنی از جمله چهرههای شاخصی است که گامهای ارزندهای در مسیر نهضت انقلابی برداشته است. این نوشتار کوتاه درصددِ واکاوی این مسئله است که آیتالله مهدوی کنی در جریان مبارزه برای انقلاب اسلامی ایران چه نقشی داشتهاند.
«مجمع سیاسی طلاب» و اولین گامها در فضای سیاسی
محمدرضا حاج باقری مشهور به «مهدوی کنی» از جمله روحانیونی است که سطوح عالی دروس دینی را نزد استادانی مانند آیتالله برهان و علامه طباطبائی فرا گرفت و پس از آشنایی با امام خمینی(ره) مراحل تکوین شخصیت سیاسی و اخلاقی خود را پشت سر گذاشت. ایشان با ورود به حوزه علمیه و آشنایی با دیدگاههای امام خمینی، روش سیاسی امام را به عنوان شیوهای که توانایی احیای تشیع را دارد، برگزید. آیتالله مهدوی کنی هنگام تحصیل در حوزه علمیه قم با اعضای فدائیان اسلام آشنا شد و در کنار تحصیل به مسائل سیاسی روی آورد و به فعالیتهای تبلیغی پرداخت.
[1]
در اثنایِ همین فعالیتها و در یک سفر تبلیغی به کاشان در سال 1328ش همراه طلاب دیگر، اولین رویارویی او با مأموران رژیم پهلوی اتفاق افتاد و به توقف یکروزه و ضرب و شتم او و طلاب همراهش منجر شد که واکنش شدید
آیتالله بروجردی را در مقابل دولت در پی داشت.
[2] علاوه بر آن، آیتالله مهدوی کنی به اتفاق چند تن از طلاب دیگر به تشکیل «مجمع سیاسی طلاب» در قم اقدام کردند که زیربنای فعالیتهای سیاسی ایشان شد. هدف مجمع سیاسی طلاب، علاوه بر ایجاد تحول در آموزش علوم دینی در حوزههای علمیه و تجدید نظر در محتوای دروس، مبارزه با تفکرات کمونیستی و ماتریالیستی تعریف شده بود.
[3]
از دیگر برنامههای ایشان، فعالیت در جلسات علمی و سیاسی با حضور برخی علمای بنام مانند
آیتالله مطهری،
آیتالله بهشتی، آیتالله موسوی اردبیلی و... بوده است. در این جلسات، مباحثی مانند حکومت اسلامی و اقتصاد اسلامی مطرح و بررسی میشد. این جلسات، که در نهایت به تأسیس هستههایی مانند جامعه روحانیت مبارز تهران و تهیه اساسنامه مبارزاتی و دینی برای آن منجر شد، تا تأسیس این تشکیلات به صورت غیرعلنی در دهه 1340ش و علنی در سال 1356ش، ادامه یافت.
[4] در عرصه مبارزات میدانی نیز، آیتالله مهدوی کنی با همراهی طلاب حوزه علمیه، نقش مؤثری در نهضت ملی شدن صنعت نفت به رهبری
آیتالله کاشانی داشتند و اما عمده فعالیتهای سیاسی ایشان از اوایل دهه 1340ش و در مسجد جلیلی تهران شکل گرفت.
امام جماعت اولین مسجد سیاسیِ ایران
آیتالله مهدوی کنی در سال ۱۳۴۰ش پس از اتمام تحصیلات و اخذ درجه اجتهاد، به تهران عزیمت کرد و امامت جماعت مسجد «جلیلی تهران» را عهدهدار شد. ورود آیتالله به مسجد جلیلی، پایگاه خوبی را برای فعالیتهای اجتماعی و سیاسی ایشان فراهم کرد، اما در دهه 1340ش شرایط به گونهای بود که رژیم پهلوی بهشدت فعالیتهای ائمه جماعات را از طریق نیروهای ساواک کنترل و همواره برای آنها محدودیتهایی ایجاد میکرد تا ائمه جماعات نتوانند فعالیت سیاسی و فرهنگی خود را انجام دهند.
[5]
آیتالله محمدرضا مهدوی کنی در مسجد جلیلی تهران
در چنین شرایطی است که ایشان از مسجد جلیلی بهعنوان یک پایگاه مبارزاتی بهره جست. فعالیتهای آیتالله مهدوی کنی در مسجد جلیلی به اقامه نماز و منبر رفتن محدود نمیشد، بلکه ایشان مباحث سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را نیز در میان نمازگزاران دنبال میکرد. نقشآفرینی انتقادی و انقلابی این مسجد در تحولات سیاسی و اجتماعی مهمی همچون «مخالفت با تصویب
لایحه انجمن ایالتی و ولایتی، اصلاحات ارضی و انقلاب سفید توسط رژیم، تصویب قانون کاپیتولاسیون در مجلس سنا، واکنش به دستگیری و تبعید امام خمینی(ره)،
جشنهای 2500ساله و واکنش به خبر شهادت آیتالله مصطفی خمینی» بسیار شاخص و اثرگذار است.
[6]
در پی قیام ۱۵ خرداد سال1342ش و تبعید امام خمینی، مسجد جلیلی به کانونی برای فعالیتهای سیاسی مبدل شد. در این دوره آیتالله مهدوی ضمن بیان مسائل مذهبی، به معرفی شخصیت امام خمینی به عنوان مرجع تقلید پرداخت. بیان فتوا و نظرات امام توسط وی در این مسجد، سبب برانگیخته شدن خشم مأموران رژیم پهلوی و احضار پیدرپی او به کلانتری و تحت کنترل قرار گرفتن وی شد. به دلیل فعالیتهای مذکور در سال 1348ش آیتالله مهدوی نیز از جمله افراد ممنوعالمنبر اعلام شد.
بااینحال، به دلیل ادامه فعالیتهای سیاسی و سخنرانیهای افشاگرانه آیتالله مهدوی کنی در مسجد جلیلی و موضعگیریهای ایشان علیه رژیم پهلوی، وی بارها به ساواک احضار و بازجویی شد، اما ایشان هر بار نهتنها از مواضع خود کوتاه نمیآمد، بلکه با عزم و اراده بیشتری به مبارزه ادامه میداد. این مسئله باعث شد ساواک در سال 1354ش تصمیم بگیرد او را دستگیر و تبعید کند. در اسناد ساواک در اینباره چنین گزارش شده است:
«به موجب سوابقى که از نامبرده بالا در دست است، مشارالیه یکى از روحانیون ناراحت و افراطى است که از هر فرصتى که بهدست مىآورد براى تحریک مردم به اخلال در نظم عمومى و انجام اقدامات علیه مصالح مملکت استفاده مىکند. یادشده بالا مسجد جلیلى تهران را به صورت پایگاه فعالیت عناصر اخلالگر درآورده و براى پیشبرد مقاصد خود در جلسات مذهبى مسجد مذکور، به انحای مختلف کوشش مىکند مستمعین را تحت تأثیر قرار داده و آنها را براى فعالیتهاى اخلالگرانه آماده سازد...».
[7]
به این ترتیب، آیتالله مهدوی کنی به اتهام «اخلال در نظم و امنیت به مدت سه سال اقامت اجباری در منطقه بوکان از توابع مهاباد» محکوم شد. بر اساس اسناد ساواک آیتالله مهدوی کنی در آخرین روزهای امامت جماعت در مسجد جلیلی تا قبل از تبعید همچنان به فعالیت خود ادامه داد و همین امر باعث خشم مأموران امنیتی رژیم شد:
«... به استحضار مىرساند برابر رأى کمیسیون حفظ امنیت اجتماعى، نامبرده بالا از تاریخ 6/ 6/ 54 براى مدت سه سال به بوکان تبعید گردیده است، ولى گزارشات واصله از منابع و همکاران حاکى است که یادشده کماکان در مسجد جلیلى به برگزارى نماز جماعت و وعظ و خطابه مشغول مىباشد... چون این بىاعتنایى به قانون ممکن است از طرف مشارالیه به دیگران تزریق گردد ... اقدام هر چه زودتر براى طرد وى ضرورى به نظر مىرسد».
[8]
آیتالله محمدرضا مهدوی کنی پس از دستگیری،
در کمیته مشترک ضدخرابکاری ساواک (سال 1354)
تبعید به بوکان و تداوم فعالیتهای مبارزاتی
علنی شدن فعالیتهای سیاسی آیتالله مهدوی کنی از یکسو و اصرار او بر طرح دیدگاههای امام خمینی به عنوان رهبر مخالفان نظام سلطنتی پهلوی از سوی دیگر زمینههای دستگیری، بازداشت و سرانجام تبعید وی را فراهم کرد. ایشان در رمضان سال ۱۳۵۳ش بازداشت و به شهرستان بوکان و سپس مهاباد ــ از توابع آذربایجان غربی ــ تبعید شدند.
[9]
آیتالله مهدوی کنی در روزگار تبعید در بوکان ضمن ادامه مبارزه سیاسی، در مساجد و حسینیههای شهر، که به آذربایجانیها و شیعیان آنجا تعلق داشت، نماز جماعت برگزار و بحثهای مذهبی عنوان میکردند و در میان مردم محبوبیت کسب کرده بودند؛ بنابراین حربه تبعید نیز کارساز نیفتاد و آیتالله بهواسطه شخصیت اسلامی و انقلابی که داشت با پذیرش و استقبال مردم بوکان، اعم از سنیمذهبها و شیعیان مهاجر، مواجه شد.
[10]
آیتالله محمدرضا مهدوی کنی در بوکان
در همان ایام تبعید، بعد از حدود دو ماه و نیم اقامت آیتالله در بوکان، بهناگاه ایشان را به مهاباد منتقل کردند. این انتقال ناگهانی سبب شده بود خانواده ایشان بهمدت حدود شش ماه از وی خبری نداشته باشند. آیتالله مهدوی در مهاباد متوجه شد که این انتقال ناگهانی از تبعید به این بازداشتگاه، بهدلیل پرونده جدیدی است که برای ایشان تشکیل شده است؛ پرونده مشترکی با آقایان
هاشمی رفسنجانی،
طالقانی و لاهوتی به اتهام کمک به گروهکهای مسلح (مسئلهای که آیتالله مهدوی عنوان میکند که حداقل نسبت به ایشان اتهام است؛ چراکه مشی ایشان مبارزه مسلحانه نبوده و با آن مخالف بوده است).
بااینحال، آیتالله مهدوی از سوی کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک مورد بازجویی و شکنجههای جسمی و روحی قرار میگیرد. ایشان بار دیگر در سال 1354ش به اتهام اقدام علیه امنیت کشور به چهار سال زندان محکوم و سپس ممنوعالخروج شد.
[11] البته آیتالله مهدوی کنی پس از دو سال تحمل زندان همراه با برخی دیگر از زندانیان سیاسی در آبان سال 1356ش آزاد شد و مبارزات سیاسی خود را تا پیروزی انقلاب اسلامی 1357ش زیر نظر امام خمینی(ره) ادامه داد.
فرجام سخن
آیتالله مهدوی کنی از جمله روحانیون مبارزی است که از همان اوان جوانی به فعالیتهای سیاسی ـ مبارزاتی علیه رژیم پهلوی برخاست، اما فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی ایشان با ورود وی به تهران و به طور خاص در مسجد جلیلی از اوایل دهه1340ش به اوج خود رسید و تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت و همین فعالیتها بود که با مدیریت و تلاشهای آیتالله سبب جذب گروههای اجتماعی مختلف و جوانان به فعالیتهای انقلابی و تداوم نهضت امام خمینی در ایام تبعید ایشان گردید.
پینوشتها
--------------------------------------------------------
[1] . غلامرضا خواجهسروی،
خاطرات آیتالله محمدرضا مهدویکنی، تهران، مرکز بررسی اسناد انقلاب اسلامی، 1387، ص 94.
[3] . پروین قدسیزاده،
تاریخ شفاهی مسجد جلیلی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۳، صص ۱۱۹-۱۲۰.
[4] . غلامرضا خواجهسروی، همان، ص 88.
[5] . روحالله حسینیان،
چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383، ص 100.
[6] . جلالالدین مدنی،
مسجد بازار تهران در نهضت امام خمینی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1369، صص 225-230.
[7] .
یاران امام به روایت اسناد ساواک:
آیتالله محمدرضا مهدوی کنی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1385، ص 12.
[9] . غلامرضا خواجهسروی،
همان، ص 149.
[11] .
یاران امام: قامت استوار فضلالله مهدیزاده، ج ۲۷، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۸۱، ص 527.