پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ نارضایتی انقلابی وقتی بخشی از تودهها را فراگیرد، خود را در شکل اعتراضها، اعتصابات، و درگیریها با شعارهایی در طرد نظام حاکم نشان میدهد. راهبری این مؤلفهها بدون داشتن اندیشه، جهانبینی و ایدئولوژی میسر نیست و نمیتواند از پایایی لازم برخوردار شود. در دوران پهلوی دوم، بهویژه سالهای آخر دهه 1350، نیروهایی در قالب طیفهای اسلامی، مسلحانه، چپ و چریکی هر یک داعیه پیشاهنگی و نمایندگی طیفی از جمعیت فکری را به عهده داشتند که در عین مبارزه با رژیم، با یکدیگر بر سر سلطه قدرت سیاسی در رقابت بودند، اما نتوانستند در برابر نیروی مذهبی انقلاب تاب رقابت را بهدست آورند. هدف پژوهش حاضر، به مسئله نیروهای مذهبی خواهد پرداخت و تلاش دارد به این پرسش پاسخ گوید که چه مؤلفههایی باعث برتری نیروهای مذهبی در برابر سایر طیفهای سیاسی در آستانه انقلاب اسلامی شد؟
رویارویی اصول و ارزشها
هماره هدف انقلابیها بازگشت به اصول و ارزشهای خود و جایگزینی شرایط ایدئال مناسبی است که علاوه بر راهبری نارضایتیها به سمتوسوی یک اتحاد اجتماعی، رفتارهای سیاسی را تنظیم و علائق فرهنگی و اجتماعی خود را که در شعارها، نشریات، سخنرانیها و تجمعها بازتاب مییابد جهت مقبولیت خود و حقانیت، منسجم و برای برپایی یک انقلاب فراگیر، بازسازی کند. این فرایند بدون سه مؤلفه رهبری، ایدئولوژی و سازمان میسر نمیشود. این سه مؤلفه که در یک پیوستار قرار میگیرد، علاوه بر همبستگی مفهومی، از قدرت تبیینی و تحلیلی چگونگی انقلاب برخوردار است. در این مؤلفه، وجود و نقش رهبری از بالاترین درجه اهمیت در تنظیم راهبردها، تاکتیکها و بسیج نیروهای مذهبی، برخوردار است.
الف) وجود و نقش رهبری: معنویتگرایی و اجرای قوانین اسلامی
واقعیت این است که گروههای زیادی تلاش کردند رهبری نهضت را به عهده بگیرند، ولی موفقیتی کسب نکردند و چرایی آن قابل طرح است که چه شد که جامعه، امام خمینی را به رهبری برگزید؟ پاسخ کوتاه این است که ایشان به این علت رهبر بلامعارض انقلاب شد که علاوه بر اینکه دارای شرایط و مزایای یک رهبر مانند صداقت، شجاعت، روشنبینی و قاطعیت بود، در مسیر فکری، روحی و نیازهای مردم ایران قرار داشت. این نیاز مردم ایران به یک «پرسش اساسی دیگر که در فلسفه تاریخ مطرح میشود برمیگردد که آیا تاریخ، شخصی را میسازد و یا شخصیت تاریخ را، آیا نهضت رهبر را میسازد و یا رهبر نهضت را؟».
[1] نظریه صحیح در این مورد این است که یک اثر متقابل میان نهضت و رهبر وجود دارد؛ برای مثال، چپها و گروههای چریکی از تضادهای طبقاتی و مفاهیمی نظیر آزادیخواهی و عدالتخواهی سخن میگفتند که در جامعه ما با اقبال مواجه نشد و بازتابی نیافت، اما همین مفاهیم در قالب معیارهای اسلامی توسط امام عرضه شد و جامعه با حسن تلقی با آن برخورد نمود و حقانیت آن را پذیرفت.
بنابراین، رمز موفقیت رهبر در این بود که مبارزه را در قالب مفاهیم اسلامی پیش برد که بومی جامعه ایران، همراستا با ریشههای عقیدتی، مبانی تفکر سیاسی و مذهبی مردم و مطابق متون و سیرههای اسلامی قرار داشت.
[2] به همین دلیل است که لحظات عطف تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، غالبا در ایام مذهبی نظیر تاسوعا و عاشورا یا اعیاد مذهبی اتفاق میافتد که تبلور وحدت عقیدتی ـ مذهبی مردم و رهبر، معنویتگرایی، اسلامخواهی،
[3] و نیاز به اجرای قوانین اسلامی را میرساند.
ب) ایدئولوژی؛ اسلامخواهی مردم و پیوند دین و سیاست
نیروهای مذهبی علاوه بر دارا بودن کاریزمای رهبری امام، از ایدئولوژی و جهانبینی اسلام استفاده کرد و آن را به عنوان تنها عامل فرهنگی که تمام قشرهای جامعه، اعم از فقیر و غنی، باسواد و کمسواد، آن را درک میکردند و برخلاف سایر ایدئولوژیهای رقیب، که محدود به جهانبینی مارکسیسم و جامعه طبقه کارگر، یا ایدئولوژی لیبرالیسم و جامعه هدف طبقه متوسط و رو به بالا و ملیگرایان با ایدئولوژی احیای ایران باستان بود، دین و سیاست را به یکدیگر پیوند میزد، محور ارزشها قرار دادند و با نفی نظام و ارزشهای موجود، از آینده مطلوبی سخن گفتند که اسلام بهعنوان یک مذهب و مکتب الهی، که در وجوه حقوقی، قانونی، عرف و سنت تاریخی نیز حضور پررنگ و قوی داشت، آن را ترسیم کرده بود.
نمایی از تجمع استادان، دانشجویان و مردم، در دانشگاه تهران (دی 1357)
عملیاتی شدن این ایدئولوژی و حضور همزمان سه رکن اصلی و مهم انقلاب یعنی مردم، رهبری و ایدئولوژی را برخلاف سایر طیفهای درگیر در متن انقلاب، در بازنمایی شعارهای واحد در همه نقاط کشور، که تبلور آن در وحدت برخاسته از ایدئولوژی اسلام و مطالبه اسلامخواهی است، مشاهده میکنیم. این تبلور، نشاندهنده گرایش اجتماعی و مذهبی اکثر مردم به دین و نفوذ مذهب و روحانیت در میان آنهاست.
[4] امام خمینی(ره) فراتر از سایر طیفها و گروههای سیاسی که بعضی از آنها مانند
حزب توده دارای تشکیلات، سازماندهی و ایدئولوژی جهانگستری بودند، قرار داشت و با قدرت انگیزش ایدئولوژی انقلابی خود که برگرفته از اسلام و اعتقاد مردم بود، تودههای عظیم را به تصمیم و عمل فراخواند و زمینه مساعدی برای بسیج انقلابی فراهم کرد.
از طرف دیگر، ماهیت ایدئولوژی که به بایدونباید و برنامههای آینده یک مجموعه سیاسی گرهخورده است، مفاهیم اخلاقی، فرهنگی، اقتصادی و بهطورکلی جهانبینی فکر سیاسی یک جامعه را هدف قرار میدهد. جهانبینی امام با نیازهای مردم همخوانی داشت، اما ایدئولوژی گروههای چپ که ندای لغو مالکیت و برپایی سکولاریسم را سر میدادند، نهتنها بومی جامعه نبود، بلکه ضد اصول و مبانی قوانین اسلام و حتی عرف جامعه قرار داشت. به همین دلیل بهدرستی استاد
شهید مطهری در کتاب «پیرامون انقلاب اسلامی» دراینباره میگوید: «اسلام طرفدار این است که زندگیها برادروار باشند، نه اینکه بهزور قانون بگوییم تو حق نداری، و یا اینکه بگوییم همه باید از دولت جیره بخورند؛ یعنی نظیر وضعی که در کشورهای کمونیستی برقرار است که همه حقوقبگیر و مزدور دولت هستند».
[5] بنابراین، ماهیت دولت اسلامی از اساس با دیگر ایدئولوژیها متفاوت بود.
ج) سازمان و سازماندهنده: تعامل ذهنی و عینی مردم و رهبر
همه گروههای معترض به حکومت وقت کموبیش، اما نه به یکمیزان، از بخشی از قدرت برای تشدید اعتراض و مقاومت منفی برخوردار بودند، اما اینکه این قدرت چگونه و در چه زمانی بهکار گرفته شود، با «سازمان» و «سازماندهی» منظم، قوی و مردمی مرتبط است. امام تنها رهبری بود که این مهم را با شبکه وسیعی از شاگردان انقلابی و مذهبی خود در نهادهای مردمی چون مسجد، بازار و مدارس دینی و حتی فرا دینی غیر سنتی، سازماندهی کرد که نتیجه آن ایجاد یک «وحدت کلمه» ذهنی و عینی در اندیشه مردم و مبارزان انقلابی شد که خواستار عدل اسلامی بودند. سازمانی که امام طرحریزی کرد برخلاف سایر گروههای سیاسی که سازمانشان از یک ساختار سلسلهمراتبی و از بالا به پایین رهبری میشد، از ساختار افقی برخوردار بود و هر یک با دریافت راهبرد اصلی از امام، بنا بر وضعیت و بهصورت خودسامان، روند سیاست را پیش میبردند.
به سخن دیگر، تعامل قلبی ایجادشده بین رهبر و توده مردم، یک تعامل همهگستر، و محدودنشده به قشری خاص از جامعه بود. زبانِ امام، زبان مستضعفین بود، نه زبان طبقه روشنفکر و بورژوا. عمل او، در چهارچوب اسلامی و الهی بود، نه مادهگرایانه و غیر خدا. این ایدئولوژی در راستای بسیج منافع یک گروه خاص یا جناح خاصی نبود، بلکه میزان سازمانیافتگی و برتری ایدئولوژی اسلامی و پیروزی «سازمان» و «بسیج» مردم برای تحقق خواستها و منافعی فراجناحی و نزدیک شدن به انسان برگزیده الهی و قیام برای خدا بود. امام بارها در سخنرانیهای خود اشاره کرده است که «کوشش کنید که قیام شما، این نهضتی که دارید الهی باشد، وجه ما یکچیز باشد: الله. قیام اگر قیام الله شد همهچیز متمرکز میشود، اما اگر دیدید قیامی دستهدسته و حزب چه و حزبحزب و جبههجبهه شد بدانید که خدا تو کار نیست».
[6]
اما سایر گروههای سیاسی، تلاش خود را متوجه طبقه ویژهای کردند که محدود به اعضای بسته و مخفی و غالبا در شهرهای بزرگ بود، اما سازمان انقلابی و خودجوش امام، سازمانی فراگیر، باز، قلبی، الهی، گسترده، که شامل پیر و جوان، زن و مرد و اکثریت جامعه ایران میشد، بهشمار میآمد.
نتیجهگیری
رهبری امام در عین قاطعیت، صداقت، مهربانی و فراجناحی، از ایدئولوژی و جهانبینی الهی، برای الله و برپایی حکومت عدل اسلامیِ برخاسته از یک نیاز ذهنی و عینی بومی جامعه ایران که بهصورت خودجوش، قلبی، افقی تشکیل یافته بود، بهره میگرفت و همین امر آن را در برابر گروههایی با سلسلهمراتب عمودی و بسته نظیر گروههای چپ مارکسیستی، استالینیستی، التقاطی و سکولار، که نه از رهبریت فراگیر برخوردار بودند و نه ایدئولوژی آنها بومی بود، قرار داد. غایت گروههای غیرمذهبی، برخلاف گروههای مذهبی، کسب «قدرت» به ماهو قدرت بود و صرفا مردم را ابزار رسیدن به هدف خود در نظر میگرفتند که سرانجام همین مؤلفه، باعث فرودستی آنها در برابر نیروهای مذهبی شد.
پی نوشت
------------------------------------------------------
[1]. مرتضی مطهری،
پیرامون انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات صدرا، چ یازدهم، 1374، ص 50.
[2]. عباسعلی عمید زنجانی،
انقلاب اسلامی و ریشههای آن، تهران، نشر کتاب سیاسی، 1371، صص 65-69.
[3]. میشل فوکو،
ایرانیها چه رویایی در سر دارند؟ (تهران: 1357)، ترجمه حسین معصومی همدانی، تهران، هرمس، 1377، ص34.
[4]. جان. دی. استمپل،
درون انقلاب ایران، ترجمه منوچهر شجاعی، تهران، موسسه خدماتی فرهنگی رسا، 1377، صص 28-31.
[5]. مرتضی مطهری، همان، ص 152.
[6]. امام خمینی،
صحیفه امام، مجموعه آثار امام خمینی(س)، ج 5، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر امام، چ پنجم، 1389، صص 510-511.