پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ عربستان با حاکمیت خاندان آل سعود، کشوری است که بعد از جنگ جهانی اول به استقلال رسید. خاندان آل سعود، یکی از خاندانهای منفور میان اعراب و مسلمانان است که با فرقه وهابیت پیوند نزدیکی دارد. این خاندان قدیمی عربستان تلاشهای خود برای کسب قدرت سیاسی را از قرن هفدهم میلادی آغاز کرد و در نهایت توانست به هدف خود برسد. بااینحال اگر بخواهیم به قدرت رسیدن آل سعود را تنها مرهون تلاش این خاندان و عوامل داخلی بدانیم، قطعا دچار انحراف تاریخی شدهایم. واقعیت آن است که به قدرت رسیدن آل سعود پیش از آنکه نتیجه عوامل داخلی باشد، کاملا متأثر از نقش انگلیس و منافع این کشور در به قدرت رساندن آل سعود بود؛ موضوعی که در ادامه بیشتر به آن پرداخته شده است.
عربستان چگونه عربستان شد؟
در تبیین فرآیند شکلگیری و استقلال عربستان، توجه به چند عامل ضروری است. این عوامل عبارتاند از: نقش آل سعود، اقدامات بریتانیا و شکلگیری ناسیونالیسم عرب. ازآنجاکه نقش و تأثیر این عوامل در هر دوره متفاوت است، به این عوامل در خلال تبیین قدرتیابی آل سعود در سه دوره اشاره میشود.
خاندان آل سعود، اندیشهها و ریشهها
دوره اول: تلاش آل سعود برای قدرتیابی و شکست از مصر
آل سعود در تحقق اهداف سیاسی خود، سه دوره را پشت سر گذاشت. دوره اول مقارن با تلاشهای سعود بن محمد بن مقرن جهت سیطره بر حجاز است. خاندان آل سعود همزمان با گسترش در بخشهای مختلف عربستان، اقداماتی به منظور ترویج افکار و عقاید دینی خود نیز انجام داد. یکی از این اقدامات، حذف آثار دینی و معنوی مسلمانان بود. آل سعود دشمنی خاصی با مسلمانان بهویژه شیعیان داشت و هر چه بیشتر قدرت مییافت، این دشمنی را بیشتر میکرد؛ چنانکه در همین دوره، بسیاری از بقعهها و بارگاههای شخصیتهای مسلمان توسط آل سعود تخریب شد. آغاز این تخریبها به تأسیس دولت آل سعود در درِعیه بازمیگردد؛ شهری که در العارض نجد، پایتخت اولیه آل سعود و پایگاه تبلیغاتی وهابیون بود.
[1]
در کنار این اقدامات، آل سعود در این دوره با اتفاقات زیادی نیز مواجه شد. از جمله این اتفاقات میتوان به تسلط این خاندان بر حجاز، نفوذ تدریجی وهابیت و حمله مصر به حجاز و شکست آل سعود اشاره کرد. تسلط آل سعود بر حجاز در زمانی انجام شد که این منطقه بخشی از مصر بهشمار میآمد و حاکمان جده را نیز مصر تعیین میکرد. طبیعی است تسلط آل سعود بر حجاز واکنش شدید مصر را به دنبال داشته باشد.
علاوه بر این، با شروع حکومت و سلطنت ملک عبدالعزیز و استقرار آن در حجاز، فعالیتهای مذهبی فرقه نوظهور «وهابیت» نیز در این کشور پا گرفت. از این دوران بود که وهابیت در حجاز ریشه دواند. فعالیتهای مذهبی تا پیش از این دوران نیز در این کشور وجود داشت، اما درگیریهای منطقهای مجال بروز مذاهب مختلف را نمیداد. با آرام شدن اوضاع، وهابیت شروع به فعالیت کرد و در همه عربستان منتشر شد. اینان، تنها مانع بر سر راه خود را مذهب شیعه و بهویژه شیعیان «مدینه» و منطقه «الشرقیه» میدانستند.
[2] بااینحال تلاش آل سعود در این دوره جهت قدرتیابی با واکنش شدید مصر مواجه شد. مصر با حمله محمدعلیپاشا، موفق به پس گرفتن حجاز، تخریب درعیه و کشتار تعداد وسیعی از وهابیون شد.
دوره دوم: مداخلات گسترده انگلیس و گسترش نفوذ وهابیت
نقطه آغاز دوره دوم را میتوان سالهای ۱۸۱۹–۱۸۲۰ و حاکمیت مشاری بن سعود دانست که پس از تسلط مصر بر درعیه، درصدد قدرتیابی مجدد آل سعود برآمد، اما او نیز خیلی زود با واکنش حاکمان مصر مواجه شد و کمی پس از دستگیری، درگذشت. دوره دوم بیشتر با اختلافات رهبران آل سعود همراه بود و تقریبا تا سالهای 1890 طول کشید. بااینحال در این دوره نیز چند اتفاق مهم افتاد: اولین اتفاق گسترش وهابیت در غفلت حاکمان مصر و عثمانی بود؛ اتفاق بعدی تسلط ابن رشید بر نجد و نقش انگلستان در حمایت از آل سعود و وهابیت است. در این دوره، حاکمان مصر چندین بار در برابر وهابیون و خاندان آل سعود ایستادند و آنها را از پای درآوردند، اما هر بار با حضور و حمایت انگلیس از وهابیون و خاندان آل سعود مواجه شدند.
انگلیس در این دوره به دلیل منافع خود در برابر مصر قرار گرفت و همین موضوع بر گسترش وهابیون و آل سعود تأثیر بسیاری گذاشت. در واقع شکست ابتدایی وهابیان در بخشهای جنوبی و غربی عربستان در برابر مصر، بریتانیا را که خواهان سیادت کامل بر آبهای دریای عربستان و خلیج فارس بود، با دردسر زیادی روبهرو کرد. کمپانی هند شرقی، به این منطقه همچون قلمرو خویش مینگریست. مقر کمپانی، پایگاههای دریایی و ناوگان آن در آنجا بود و ازاینرو نمیتوانست به ورود دولت مقتدر دیگری در منطقه نفوذ خود رضایت دهد. پس امری بدیهی بود که پیشرفت مصر در یمن، اشغال الحسا و نقشههای محمدعلی برای وحدت عربستان در تحت حکومت او با مقاومت شدید بریتانیا روبهرو شود.
[3]
دوره سوم: تسلط آل سعود بر ریاض و تشکیل کشور عربستان
دوره سوم که دوره قدرتیابی آل سعود است، با دخالت آشکار و مستقیم انگلیس در منطقه آغاز شد؛ دخالتی که نتیجه آن گسترش وهابیت و تشکیل عربستان سعودی در ریاض است. در این دوره، انگلیس علاوه بر دنبال کردن سیاستهای خود جهت محقق ساختن اهداف ملی، به اقدام دیگری با عنوان تقویت ناسیونالیسم عرب دست زد. ناسیونالیسم عرب که پیش از آن نیز تحت تأثیر عوامل مختلف شکل گرفته بود، در ابتدا نوعی پاسخ به سلطه نظامی امپریالیسم اروپا بر بخشهای عربنشین عثمانی، سیاستهای غربی تنظیمات و شیوه استبدادی سلطان عبدالحمید بود و سردمداران اصلی آن در وهله نخست مسیحیان عرب بودند که خواستار اصلاح سیستم استبدادی و اعطای آزادی و برابری به اعراب شدند.
[4]
شیخ خزعل به اتفاق امیرعبدالعزیز آل سعود و چند تن از افسران انگلیسی در کویت (سال 1916)
شماره آرشیو: 7074-۱ع
ناسیونالیستهای عرب، بعد از درخواست اصلاح سیستم، یک گام جلوتر رفتند و این بار درخواست حق و حقوق بیشتری کردند. این مرحله که از انقلاب ترکهای جوان در ۱۹۰۸ تا اوایل جنگ جهانی اول به طول انجامید ناسیونالیستهای عرب (مسلمان و مسیحی) خواستار اعطای خودمختاری داخلی به اعراب و ایجاد حکومت غیرمتمرکز بودند، اما هنوز هم بر وحدت عثمانی تأکید میکردند و جدایی کامل از امپراتوری را نمیخواستند.
[5] اما این خواسته بهتدریج تغییر کرد و اعراب و مسیحیان خواستار جدایی از امپراتوری عثمانی و استقلال کامل شدند. ظاهرا دسیسههای انگلیس و تحریک اعراب به جدایی از عثمانی، از عوامل اصلی تغییر ناسیونالیسم عرب به استقلالخواهی بود.
انگلیس با طرح ناسیونالیسم عربی، در پی اهداف خاصی بود؛ اهدافی که با مسائل خاورمیانه گره خورده بود. این کشور در خاورمیانه باید سه عامل را در نظر میگرفت: یکی بالا گرفتن جنبش ملیگرایی در کشورهای عربی؛ دوم خواست یهودیان فلسطین که بنیان نهادن یک دولت یهودی در خاک فلسطین بود؛ سوم هدفهای اقتصادی ــ با رقابت آمریکا ــ در شبهجزیره عربستان که رفته رفته کانون نفتی جهان میشد.
[6] طبیعی است جنبش ملیگرایی و ارتباط دادن آن با استقلالخواهی و تشکیل کشور عربستان میتوانست به تحقق اهداف اقتصادی نیز منجرشود. به عبارتی با تشکیل کشور مستقل عربستان، انگلیس میتوانست سلطه و سیادت خود را به طور کامل بر این کشور تحقق بخشد و از منافع نفتی این کشور استفاده کامل را ببرد.
انگلستان که در عین حمایت از دولت وهابی ابن سعود با یکپارچگی شبهجزیره عربستان مخالف بود، طبق سیاست همیشگی خود، هم دولت ابن سعود را تحت حمایت داشت و مانع سقوط آن میشد و هم با قیامهای داخلی قبایل و امیرزادگان دیگر در عربستان داخلی در ارتباط بود و جاسوسانی در میان آنها داشت. کاپیتان لیچمن یکی از جاسوسان انگلیسی بود که با ابن سعود رابطه داشت و از او حمایت میکرد. به این ترتیب ابن مسعود تا مدتی پس از جنگ جهانی اول (۱۹۲۱م) نتوانست بر امیرنشین شمار چیره شود، ولی با توافق بریتانیا به کمک حکومت انگلیسی هند، توانست به قلمروهای خود در شرق، واقع در سواحل خلیج فارس و نیز الحسا (۱۹۱۳م) دست یابد.
[7]
انگلیس در گام بعدی و نهایی خود، تشکیل کشور عربستان را ترتیب داد. این اتفاق با جنگ میان عبدالعزیز بن سعود برای قدرتیابی و حسین بن علی شریف مکه اتفاق افتاد که با پیروزی عبدالعزیز بن سعود همراه بود. عبدالعزیز بن سعود بعد از پیروزی حاکمیت آل سعود را در عربستان ایجاد کرد و در 23 سپتامبر 1923 خود را پادشاه عربستان نامید. بعد از این اعلامیه، 23 سپتامبر در تقویم عربستان به عنوان روز استقلال عربستان تعیین و وهابیت دین رسمی این کشور اعلام شد.
سخن نهایی
گرچه تشکیل عربستان سعودی و استقلال کشورهای عربی بعد از جنگ جهانی اول و دوم مرهون عوامل متعدد داخلی و خارجی بود، بیشک در صورت عدم حمایت کشورهای استعمارگر، این فرایند بهآسانی محقق نمیشد. البته درباره مسائل تاریخی هیچگاه نمیتوان با قاطعیت به پیشبینی پرداخت و این موضوع را مطرح کرد که اگر انگلیس در این موضوع دخالت نمیکرد، روند استقلال عربستان چگونه پیش میرفت، اما در رابطه با دخالت انگلیس و تأثیر آن میتوان این موضوع را با قاطعیت گفت که استعمارگر انگلیس با این اقدام، تا مدتها منافع اقتصادی و سیاسی خود را تأمین کرد. انگلیس بعد از تشکیل شرکت آرامکو عربستان، به یکی از بزرگترین سهامداران این شرکت تبدیل شد و نیازهای صنعتی کشور خود به انرژی را از نفت عربستان تأمین کرد. این کشور با تقویت جریان وهابیت نیز بذر نفاق و چنددستگی را میان مسلمانان و کشورهای عربی منطقه کاشت تا علاوه بر دستیابی به منافع سیاسی خود، یک متحد قوی برای اسرائیل نیز دست و پا کند.
پینوشتها
--------------------------------------------------------------
[1] . محمد نوری،
دانشنامه بقیع شریف، قم، صحیفه خرد، ۱۳۹۴، ص 126.
[2] . علی انصاری بویراحمدی،
شیعیان عربستان، قم، آشیانه مهر، مجمع جهانی شیعهشناسی، 1391، ص 48.
[3] . احمد موثقی،
جنبشهای اسلامی معاصر، تهران، سمت، 1384، ص 150.
[4]. حمید احمدی،
ریشههای بحران در خاورمیانه، تهران، انتشارات کیهان، چ دوم، 1377، ص 119.
[6] . مهران توکلی،
استعمار، استعمارگری، استعمارزدایی، جهان سوم، تهران، نشر نی، 1385، ص 53.
[7] . احمد موثقی، همان، ص 153.