پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ شاید به جرئت بتوان گفت مهمترین نقاط عطف در یکی، دو قرن اخیر در روابط بینالملل جنگهای جهانی بوده است؛ حوادثی که زندگی بیشتر مردم جهان را متأثر ساخت و تا مدتی مدید بر زندگی بشر و تحولات آن سایه افکند. این امر بهویژه درباره جنگ جهانی اول، که به فروپاشی امپراتوریهای متعدد منجر شد، صدق میکند؛ رویدادی که تا به امروز سیاست بینالملل و مسائل مربوط به جنگ و صلح از آن تأثیر پذیرفته است و بدون درک ریشه و مبانی تاریخی آن، تحلیل این مسائل ناممکن است.
در این میان یکی از وقایع این مقطع زمانی که تا به امروز منطقه خاورمیانه و بهویژه حوزه شامات را درگیر خود کرده فروپاشی امپراتوری عثمانی است؛ قدرتی جهانی که برای سدهها در عرصه بینالمللی، رهبر جهان اسلام معرفی میشد و دامنه فتوحات آن تا قلب اروپای امروزی نیز پیش رفت. در حقیقت فروپاشی امپراتوری عثمانی و کشورها و مناطق زاییده از آن تا به امروز محل بحث و منازعه میان سیاستمداران و تحلیلگران بوده است و همچنان به عنوان بخشی از مهمترین چالشهای بینالمللی از آن یاد میشود، اما با قاطعیت تمام میتوان گفت که مهمترین چالش بینالمللی برآمده از این بحران مسئله فلسطین و سرزمینهای اشغالی است؛ مناطقی که به لحاظ تاریخی متعلق به مسلمانان و یهودیان محلی این مناطق است، اما با فروپاشی امپراتوری عثمانی محل درگیری و اشغال شد.
این اشغال، که زمینه و بستر آن از سالها قبل فراهم شده بود، با اعلامیه بالفور وزیر امور خارجه انگلستان رنگ واقعیت به خود گرفت. شاید کمتر کسی گمان میکرد که هنگام صدور این اعلامیه بذر اشغال، ظلم، تعدی، آوارگی و جنایتی برپا خواهد شد که بشر کمتر نمونهای از آن به خود دیده است. بر این اساس تلاش خواهد شد در سطور زیر این اعلامیه و منافعی که انگلستان را بر آن داشت تا در این مسیر قدم بردارد بررسی شود.
چیستی اعلامیه بالفور
اندیشه شکلگیری کشوری که یهودیان را در خود جای دهد به رهبری تئودور هرتزل و تشکیل اولین کنفرانس جهانی صهیونیسم در شهر بال سوئیس در سال 1987م نشاندهنده تلاش صهیونیستها برای بهدست آوردن تعهد یکی از ابرقدرتها در جهت برپایی وطن ملی یهود بود. در همین ارتباط تلاشهایی برای گرفتن تعهد از عثمانی و آلمان انجام شد که به نتیجه نرسید. در نتیجه صهیونیستها ناچار شدند منتظر حوادث بینالمللی بمانند تا شرایط برای اجرای نقشه فراهم شود. جنگ جهانی اول بهترین فرصت را برای آنها فراهم کرد تا به این هدف خود جامه عمل بپوشانند.
[1]
اما کشوری که به این هدف صهیونیستها پاسخ مثبت داد انگلستان و وزیر امور خارجه آن، یعنی لرد بالفور، بود. منافع لندن که در آن مقطع با ایجاد یک میهن ملی برای یهودیان هماهنگ بود رهبران این کشور را بر آن داشت تا با صدور یک اعلامیه، بنیان سیاسی رژیم صهیونیستی را بنا نهند. این بیانیه که در سال 1917م و در اواخر جنگ جهانی اول صادر شد با آرمانهای یهودیان برای ایجاد یک میهن ملی در فلسطین اعلام همبستگی کرد. اعلامیه در قالب نامه توسط لرد بالفور به لرد ادموند دو روچیلد، یکی از رهبران آن زمان جنبش صهیونیسم، فرستاده شد. جالب اینجاست که صدور اعلامیه توجه چندانی را به خود جلب نکرد و بسیاری گمان کردند که پس از مدتی به دست فراموشی سپرده خواهد شد، اما تاریخ چیز دیگری را نشان داد و این سند به یکی از مهمترین اسناد بینالمللی جنگ جهانی اول بدل شد.
[2]
چرا اعلامیه بالفور توسط دولت انگلستان صادر شد؟
در مورد چرایی این راهبرد انگلستان پرسشهای بسیاری مطرح شده است. چرا بریتانیا باید این اعلامیه را صادر کند؟ لندن چه نفعی در تشکیل کشور اشغالگر اسرائیل دارد؟ آیا بریتانیا از سر دلسوزی این بیانیه را صادر کرد؟ آیا انگلستان تحت فشار صهیونیستها به صدور این اعلامیه تن داد؟ منافع انگلستان به عنوان یک ابرقدرت جهانی در کجای این معادلات قرار دارد؟
1. سیاست انگلستان از سر دلسوزی؟!
در پاسخ به این پرسشها چندین فرضیه مطرح است که بررسی هر کدام به روشنتر شدن بحث کمک میکند. برخی بر این باورند که بالفور در صدور این اعلامیه احساس دلسوزی عمیقی را در مقابل رنجها و ستمهایی که یهودیان متحمل شدهاند احساس میکند و نشان داده که وقت آن رسیده که جهان مسیحیت برای یهودیان باید کاری بکند.
بالفور خود نیز بر این امر اذعان میکند که تأسیس یک کشور صهیونیستی یکی از کارهایی است که باید برای جبران تاریخی سرنوشت قوم یهود انجام شود. اما عمل او چیز دیگری را نشان میدهد. در وهله اول باید گفت که بالفور یک یهودستیز بود. وی وقتی در فاصله سالهای 1903 تا 1905م نخستوزیر انگلستان بود از یهودیان انگلستان، که از جذب شدن در جامعه انگلستان سرباز میزدند، بهشدت انتقاد کرد و از بیم مشکلات احتمالی که متوجه کشورش بود قوانین محدودکنندهای در مورد مهاجرت یهودیان وضع کرد. مضاف بر این، یهودیستیزی نه تنها در مورد بالفور، بلکه در مورد لوید جرج و چمبرلن، دیگر نخستوزیران انگلستان، نیز صادق بود و آنها نیز که نقش مهمی در تشکیل رژیم صهیونیستی داشتند چندان دل خوشی از یهودیان نداشتند.
[3]
2. اعلامیه بالفور بابت قدردانی از وایزمن
اما فرضیه دیگری که در ارتباط با چرایی صدور اعلامیه بالفور مطرح میشود به خدمات وایزمن به دولت انگلستان ارتباط پیدا میکند. برخی بر این باورند که برای قدردانی و تشکر از حییم وایزمن، شیمیدان یهودی و رئیس سازمان جهانی صهیونیسم که استون را کشف کرد، اعلامیه بالفور صادر شد. در واقع به واسطه اینکه ماده استون نقش چشمگیری در صنعت اسلحهسازی انگلستان ایفا کرد برخی بر این باورند لوید جرج این قرارداد را به عنوان پاداشی از طرف بالفور به وایزمن به خاطر همکاری علمیاش در صنعت اسلحهسازی طی جنگ تأیید کرد. این تحلیل نیز نمیتواند چندان پاسخگوی حقیقت ماجرا باشد. به نظر میرسد که خود وایزمن نیز تا مدتی این تحلیل را نیز پذیرفته بود. از این جهت هنگامی که روابط انگلستان و مهاجران صهیونیست برای مدتی در دهه 1940م تیره و تار شد وایزمن توانایی عملی خود را در اختیار امپراتوری بریتانیا گذاشت تا شاید مشکل را بتواند حل کند؛ چون گمان میکرد این کار او میتواند گره از مشکلات بگشاید، اما این رویکرد او نیز چندان مؤثر نیفتاد و عملکرد او در نهایت بینتیجه بود.
[4]
3. صدور اعلامیه تحت فشار صهیونیسم جهانی
فرضیه دیگری که در این ارتباط مطرح میشود قدرت صهیونیسم جهانی بهویژه ثروتمندان آن و فشار این گروه برای تشکیل دولت اسرائیل را به عنوان دلیل صدور اعلامیه بالفور ذکر میکند. به تعبیری برخی بر این باورند که سرمایهداری جهانی که پیوندی ناگسستنی با ثروتمندان یهودی دارد، باعث شد دولت انگلستان، که در آن مقطع مظهر سرمایهداری جهانی بود، به صدور اعلامیه بالفور تن دهد.
[5]
اما این فرضیه نیز قابلیت اثبات چندانی ندارد. در وهله اول باید گفت که یهودیان یک جبهه عظیم انسانی را تشکیل نمیدادند که بتوانند بر دولت نگلستان فشار وارد کرده و آن را به تشکیل یک کشور مستقل ترغیب و تشویق کنند. مضاف بر این، آنها یک پیکره واحد را نیز بهوجود نیاورده بودند که بتوانند این سیاست را به سرانجام رسانند. در واقع بسیاری از ثروتمندان یهود خود مخالف جنبش صهیونیسم بودند و همین امر اثبات این فرضیه را با چالش جدی روبهرو میسازد. مضاف بر همه اینها، آنها اگر میتوانستند کاری بکنند در مورد آلمان این کار را انجام میدادند؛ چون نقش بسیار پررنگتری در جامعه آلمان آن روزگار داشتند. در واقع یهودیان آلمان وزنه سنگینی در اقتصاد، فرهنگ و سیاست این کشور بودند و مهمترین بانکهای آلمان در دست یهودیان بود، اما تعداد یهودیان انگلستان اندک بود و تا آنها حدودی ضد اندیشه صهیونیسم هم بودند.
[6]
4. علت اصلی صدور اعلامیه بالفور توسط انگلستان
شاید بتوان گفت مهمترین دلیل صدور اعلامیه بالفور توسط انگلستان منافع بریتانیا در تشکیل یک دولت یهودی در قلب خاورمیانه بود. به زبان ساده میتوان گفت منافع بریتانیا و به طور کلی دنیای غرب در منطقه خاورمیانه در این بود که دولتی ملی برای یهودیان تشکیل شود و این دولت نقش متحد استراتژیک را برای آنان ایفا کند. در واقع لندن با صدور این اعلامیه در سال 1917م بنیان دولتی را بنا نهاد که پس از آن باید منافع انگلستان و در نهایت دنیای غرب را دنبال میکرد.
نامه آرتور جیمز بالفور به بارون والتر روتشیلد که بعدها به «بیانیه بالفور» مشهور شد
این امر به لحاظ ژئوپلیتیک نیز اهمیت دو چندانی داشت؛ زیرا تشکیل دولتی در این منطقه از جهان باعث میشد بریتانیا بتواند از منافع استعماری خود خصوصا در کانال سوئز و نیز راه دریایی منتهی به هند حمایت و پشتیبانی کند؛ بهویژه که کشور مصر نیز در این منطقه واقع شده بود و منافع استعماری دولت انگلستان ایجاب میکرد که یکی از پایگاههای اصلی خود در منطقه خاورمیانه را حفظ کند. هربرت ساموئل نیز در همین باره گفته است که پس از استقلال یهودیان در یک کشور و با یک دولت مخصوص خود، این دولت بخشی از تمدن غرب خواهد بود و از منافع آن دفاع خواهد کرد.
[7]
در مجموع باید به این نکته مهم اشاره کرد که آنچه سبب شکلگیری رژیم صهیونیستی در سرزمینهای فلسطینی شد علاقه شخصی وزیر امور خارجه انگلستان یا قدردانی از دانشمند خاصی نبود، بلکه این منافع راهبردی انگلستان و دنیای غرب در منطقه خاورمیانه بود که زمینهساز صدور اعلامیه بالفور و این واقعه تاریخی شد.
پینوشتها
---------------------------------------------------
[1]. سیدابوالفضل ساقی،
اعلامیه بالفور: تاریخچه، اهداف و زمینههای صدور، تهران، پژوهشهای حقوق و ادیان، 1398، ص 2.
3. James Renton, the Zionist Masquerade: The Birth of the Anglo-Zionist Alliance, 1914-1918, Palgrave Macmillan, New York, 2007, p 64.
[4] . سیدابوالفضل ساقی، همان، ص 5.
[5]. Michael J.Cohen, the Origins and Evolution of the Arab-Zionist Conflict, California, University of California Press, 1989, p. 29
[7] . سیدابوالفضل ساقی، همان، صص 10-11.