پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
آتش زدن ماشین و موتور حزب اللهیها و خلع سلاح پاسداران، اولویت ماست!
به شهادت تاریخ دست زدن به خشونت، جزئی از هویت سازمان موسوم به مجاهدین خلق به شمار میرود. این طیف در دوره تغییر ایدئولوژی، به تمامی آن را نمایان ساخت. ایضا در آغاز و پایان دهه 1360، که تصور بُرد فرصتی برای تقابل با نظام یافته است. عملیات مهندسی اما در موسم اعلام جنگ مسلحانه با نظام اسلامی، اهمیتی دوچندان یافت، چه اینکه پای مرگ و زندگی در میان بود؛ به عنوان مثال قاسم باقرزاده در خردادماه 1360، برای هواداران نهادهای محلات و دانشآموزی سازمان، ضرورت خشونتورزی را چنین تبیین کرد:
«با حذف بنیصدر از فرماندهی کل قوا، سیستم قصد حذف وی را از ریاستجمهوری دارد و این امر حتما به وقوع خواهد پیوست. ما نباید این اجازه را تا آنجا که در توانمان هست به سیستم بدهیم، بهخصوص که بنیصدر بین مردم پایگاه دارد و نیروهای بسیاری پشت سر او هستند، که از او حمایت خواهند کرد. الان سیستم پنجهزار نفر از فالانژها را بسیج کرده و حتی تعدادی از آنها را از شهرستانها به تهران آورده، تا جو رعب و وحشت ایجاد کنند. ما اگر برخورد حسابشده بکنیم، میتوانیم این جو رعب و وحشت را شکسته و همه آنها را جارو کنیم. برخورد ما برخوردی کاملا تهاجمی و از موضع بالا خواهد بود. چاقو زدن، آتشزدن موتور و ماشین حزباللهیها و حتی اگر شد، خلع سلاح پاسداران را هم میتوان انجام دهیم. باید مردم را به دنبال خود به صحنه بکشانیم و کاری کنیم که وقتی ما چاقو بهدست گرفتیم، مردم سنگ بگیرند و وقتی ما دست به اسلحه بردیم، مردم دست به چاقو ببرند. ما در این مقطع تظاهرات مقطعی را در گوشه کنار شهر برپا میکنیم، شعارهای سازمان را مطرح نمیکنیم، بلکه تظاهرات ما در پوشش حمایت از بنیصدر انجام میگیرد، چراکه الان بهترین شکل حرکت این است که حول مسئلهای کار کنیم که مسئله کل جامعه است و فردی را در این میانه مطرح سازیم که الان سخن از عزل اوست. این امر برای مردم ملموس است و قدرت بسیج ما را بالا میبرد. شعار ما در این مرحله: تحرک، تحرک ـ تعرض، تعرض ـ تهاجم، است. ما باید با حداکثر تحرک در تظاهرات شرکت کنیم، از موضع کاملا تعرضی با فالانژها و حملهکنندگان به تظاهرات برخورد کنیم و به هیچ وجه حالت تدافعی به خود نگرفته و از موضع بسیار تهاجمی برخورد کنیم. حتی تا مرز پرتاب کوکتلمولوتف آزادی، عمل داریم. هرکاری به غیر از این کنیم، در تاکتیکمان شکست خوردهایم. ما وارد فاز نوینی از مبارزه شدهایم و شیوههایمان تهاجمیتر شده. بههیچوجه نباید به فالانژها فرصت عمل بدهیم و حتما هر طور که شده، باید ابتکار و قدرت عمل را از آنها بگیریم. ما با این تظاهرات زمینه انجام عمل بزرگتری را فراهم میکنیم، تا مانع از بستهشدن فضای مبارزاتی جامعه شویم. باید کاری کنیم که فضا را باز نگه داریم. این کار توسط حرکت مردمی امکانپذیر خواهد بود...».
نمایی از یکی از ترورهای خیابانی منافقین در تهران (سال 1360)
اگر هر هفته هفت نفر را بزنیم، رژیم سقوط میکند!
مسعود خدابنده از عناصر قدیمی سازمان منافقین و محافظ مسعود رجوی بوده است. او چنین باور دارد که سرکرده منافقین، هیچگاه در دست زدن به خشونت و کشتار، استقلال نداشته و بهدست آوردن رضایت اربابان را مهم میشمرده است:
«زدن سرانگشتان رژیم، از طرحهای مسعود رجوی بود. بعد از 7 تیر و 8 شهریور، ازآنجاکه دستگاه ترور سازمان از بین رفته بود، ازاینرو رجوی به دنبال تهییج میلیشا رفت و این بحث را پیش کشید که باید هر کسی را که لباس پاسداری یا ریش دارد و در کمیته هست، هدف قرار داد. میگفت اگر هر هفته، هفت نفر را بزنیم، عملا اوضاع به حدی شلوغ میشود که رژیم سقوط میکند! الان که به عقب برمیگردم و نگاه میکنم، متوجه میشوم که هدف رجوی سرنگونی حکومت با کشتن چند سرباز و پاسدار و مغازهدار نبود، هدفش این بود که دستش پیش ولینعمتانش پر باشد. رجوی در جلسات، این دیدگاهش را بارها به صورتهای مختلف مطرح کرده بود. او همواره این جمله معروف هیتلر را تکرار میکرد که کسی از فاتح سؤال نخواهد کرد. میخواهم بگویم که اساسا تحلیل، استراتژی و تاکتیک رجوی، هیچ وقت "مستقل" نبود و تمام این مدت پارامتر اولیه آن، نمایش برای آمرین بود...».
کشتن مردم به دلیل ظاهر آنان!
در آغاز عملیات مهندسی، سازمان از سر محاسبات غلط یا غرور، با یک ملت طرف شده بود. هم از این روی که برای آنان شناخت فرد فردِ مردم میسور نبود، آنان قضاوت از روی ظاهر را ملاک قرار داده و به خیال خویش، به کشتار عناصر وابسته به ارتجاع در هر محل میپرداختند! زهره سادات لاجوردی، فرزند
شهید سیداسدالله لاجوردی، این فرآیند را به شرح ذیل به تاریخ سپرده است:
«من خاطرم هست در همان محله خودمان (نارمک)، پیرمردی در یک مغازهای مشغول فعالیت بود. این پیرمرد به دور از مسائل سیاسی بود و فقط در داخل مغازهاش، یک عکس امام خمینی نصب کرده بود. منافقین به دلیل اینکه ظاهر این پیرمرد حزباللهی بود و محاسن داشت و عکس امام را هم داخل مغازهاش نصب کرده بود، او را ترور کردند. امثال ایشان خیلی زیاد بودند. حتی یکمرتبه اتوبوسی را که پر از زن و بچه مردم بود، در شیراز منفجر کردند. تا جایی که توان داشتند مسئولین را ترور میکردند و اگر نمیتوانستند مسئولی را ترور کنند، سعی میکردند با ترور مردم عادی و انفجار اماکن عمومی، در جامعه ایجاد رعب و وحشت نمایند. بسیاری از این افراد، فریبخوردههایی بودند که وقتی جذب گروهک منافقین میشدند، بنا به دستورالعمل سازمانی، باید ارتباطشان را با همه جا قطع میکردند. این افراد فریبخورده به همین خاطر، نه دیگر با خانوادههایشان ارتباط داشتند و نه از اخبار صداوسیما و سایر رسانهها باخبر بودند. تنها راه دریافت اطلاعات برای این افراد، همان چیزی بود که سران منافقین به آنها میگفتند؛ لذا ذهن این افراد، کاملا در اختیار منافقین بود. سران منافقین هم اطلاعاتی را در اختیار افرادشان قرار میدادند که به نفع خودشان بود. افراد تازهوارد به جمع منافقین، کاملا منقطع از جامعه میشدند. به همین دلیل هر آنچه را که سران منافقین به آنها دستور میدادند، انجام میدادند؛ لذا شما میبینید که در دهه 1360، تعداد زیادی از افراد رده پایین منافقین و هوادارها، از خانوادههای مذهبی بودند. اینها به صورت چشم و گوش بسته جذب این گروهک شده بودند و هر چه را که دستور میگرفتند، انجام میدادند. بعضی از این افراد، مرتکب چندین ترور شده بودند...».
شکنجه یک مرد کفاش، به نام مأموران کمیته!
انتقامجویی از بدنه اجتماعی توسط منافقین، در ادامه خویش به اتخاذ شیوههای جالبی رسید. آنان به نام مأموران کمیته انقلاب اسلامی، به منزل انقلابیون وارد میشدند و آنان را مورد شکنجه قرار میدادند! یکی از این موارد شکنجه مردی کفاش با نام «عفت پیشه» بود، که ظاهری مذهبی داشت. در «عملیات مهندسی» از انتشارات مرکز اسناد اسلامی، ماجرا اینگونه آمده است:
اصدقی، که خود از شکنجهگران عفت پیشه بود، در این خصوص میگوید: «با ورود به خانه، کفاش را به داخل حمام بردیم و از موضع اینکه کمیتهای هستیم، شروع به شکنجه او کردیم، که مردی لاغراندام و ضعیف بود، که در مقابل کابل زدن ما ناله میکرد و میگفت: هرچه بخواهید میگویم! ما ابتدا در مورد خانوادهاش و وضعیتش سؤال کردیم و سپس در مورد شغلش، که گفت در شرکتی ــ فکر کنم پالایشگاه نفت گفت ــ کار میکند و شبها برای نگهبانی آنجا میرود و روزها نیز در مغازه کار میکند. ما بعد از این سؤالات از او خواستیم، که کلیه فعالیتهای ضدانقلابی خود را بنویسد و رابطهاش با گروهکها را بنویسد. مسعود قربانی گفت: به علت اینکه فکر میکند ما کمیتهای هستیم، این طوری ممکن است بگوید من را اشتباه گرفتهاید و من خودم در لو دادن خانههای تیمی شرکت داشتهام، ولی فرد کفاش جواب داد من هیچ فعالیت ضدانقلابی نداشتهام و از منافقین از خدا بیخبر بیزارم. سؤالی که مسعود قربانی از او کرد، این طور بود که میخواست به حساب خودش کفاش را گول بزند، به همین خاطر گفت: به ما اطلاع دادهاند تو با منافقین رابطه داری. کفاش قسم میخورد که من رابطهای نداشتهام و حزباللهی هستم. میتوانید بروید از کارخانه تحقیق کنید. من خیلی با انجمن اسلامی همکاری داشتهام و حتی در اخراج یکی دو نفر از کارکنان کارخانه شرکت کردهام و گزارش دادهام. بالاخره نتیجهای نیز گرفته نشد...».
«واحدهای موتوری»، موظف به زدن و گریختن
تشکیل «واحدهای موتوری» از طریق سرقت موتورهای مردم، کشتن کسانی که از پیش نشان شدهاند و فرار از معرکه، از دیگر توصیههای «عملیات مهندسی» بهشمار میرود. نشریه موسوم به «مجاهد» و ایضا جزوهای که از سوی واحد آموزش سازمان نشر یافت، مستندات این مدعایند. تارنمای مرکز اسناد انقلاب اسلامی، در مقالی پیرامون این نوع از عملیات مینویسد:
«در 23 دیماه 1361، نشریه مجاهد ــ ارگان رسمی سازمان مجاهدین خلق ــ در صفحات 6 تا 9 از شماره 135 خود، درباره شیوه ترور مردم عادی توسط واحدهای موتوری سخن گفت و آموزشهایی را در این باره ارائه داد. از نحوه نشستن بر روی موتور تا چگونگی حمل و استفاده از اسلحه، شیوه حمل مواد آتشزا، نحوه فرار از منطقه عملیات و... در این تئوری سخن رفته است. در این متن نسبتا مفصل، درباره پرتاب نارنجک و بمبهای آتشزا به مراکز دشمن، اعدام انقلابی مزدوران دشمن در مراکز حفاظتنشده جاسوسی و کسب اطلاعات و اعدام انقلابی مزدوران منفرد دشمن در مسیر تردد، آموزش داده شده است. در بخشی از این مطلب چنین آمده است: یکی از طرحهایی که واحد موتوری بعد از فراگیری و کسب آموزشهای نظامی مکفی میتواند انجام دهد، به هلاکت رساندن تک مزدور دشمن در کوچه و خیابان است... کاملا مشخص است که مقصود از مزدور تک و منفرد آن هم در کوچه و خیابان، کسی نیست جز مردم عادی یا اعضای عادی سپاه، کمیته، بسیج و... . در قسمت دیگری از همین مطلب، بهصراحت سخن از حمله به مراکز کسب و کار مردم به میان آمده است: برای اعدام مزدوران خودفروختهای که تحت پوششهای مختلف شغلی، در مناطق مختلف خود را با محیط همرنگ ساخته و مراکز جاسوسی و کسب اطلاعات دایر کردهاند، واحد موتوری بر اساس یک طرح مناسب عملیاتی میتواند اقدام کند... در این مطلب تصریح شده که: واحد موتوری یکی از ترکیبهای عملیاتی است، که رزمندگان مجاهد طی هجده ماه نبرد مسلحانه برای تهاجم و ضربه زدن به دشمن و نابود کردن سرپنجههای اختناق، بهکرات از آن استفاده نمودهاند... همانطور که میدانیم، منظور از سرپنجههای دشمن یا سرانگشتان رژیم در تعابیر سازمان، اعضای عادی بسیج، سپاه، کمیته و در یک کلام، هواخواهان نظام جمهوری اسلامی بود؛ ازاینرو مهمترین اهدافی که سازمان در عملیات واحدهای موتوری آن را نشانه گرفته بود، نه مسئولین عالیرتبه نظام که مردم معمولی بودند، که گاهی به جرم ریش داشتن، چهره حزباللهی داشتن و... به سوژه ترور تبدیل میشدند. واحد موتوری متشکل از دو سرنشین بود، که به سلاحهای سبک از قبیل اسلحه کمری، نارنجک و مواد آتشزا مسلح بودند. این عملیات دو نفره، توسط فرمانده عملیات و معاون او انجام میشد، که غالبا فرمانده در عقب نشسته و مسئولیت آتش را به عهده دارد و معاون وی رانندگی موتور را انجام میدهد. در ادامه همین مطلب، به چند نمونه از عملیات تروریستی واحدهای موتوری سازمان، که در شهرهای مختلف ایران ازجمله همدان، گرگان، تهران و... صورت گرفته، اشاره شده است. جالب اینکه یکی از این عملیات، مربوط به سرقت بانک است که با تعبیر مصادره انقلابی از آن یاد میشود. در جزوه آموزشی سازمان، این مطلب آمده بود: اگر صاحب موتور یا وسیله نقلیه کوچکترین حرفی خواست بزند، باید با کلت بزنی و ساکتش کنی و اگر از دادن موتور امتناع کرد، بایستی قاطعانه بزنی؛ چون به تجربه ثابت شده کسانی که مقاومت کردند، از عوامل رژیم هستند. مواظب باشید صاحب موتور، سوئیچ موتور را برندارد و فرار کند که در این صورت، با تیراندازی هوایی و سپس با تیراندازی به طرف صاحب آن، وی را متوقف و سوئیچ را از وی بگیرید...».
نمایی از یکی از
خانههای تیمی منافقین در تهران (سال 1360)
تا سه میشمارم، اگر موتورت را ندهی، شلیک میکنم!
عوامل سازمان منافقین پس از دستگیری، ماجراهای جالبی از اجرای عملیات توسط «واحدهای موتوری»، به تاریخ سپردند. دو مورد ذیل آمده، شمهای از این روایتهاست:
«در منطقه پامنار، جلوی فردی در حدود ۲۳ تا ۲۵ ساله را در کوچه آهنگران گرفتیم و از او خواستیم بدون مقاومت پیاده شود. گفت موتور مال من نیست، ولی به هر کجا که خواسته باشید، شما را میبرم. ما قبول نکردیم. مسئول من [منظور فرمانده واحد ترور است] اسلحه را روی سرش گذاشت و گفت که تا سه میشمارم و اگر ندهی، شلیک میکنم. او نپذیرفت و مسئول من به طرفش تیراندازی کرد و موتور را برداشتیم و متواری شدیم... در مورد دیگر، از موتورسواری که ریش داشت و احتمال قوی کارگر بود، خواستیم که از موتور پیاده شود، که صاحب موتور در مقابل این جمله ما که گفتیم بدون مقاومت از موتور پیاده شو و به کنار دیوار برو، گفت: من کارگرم و این موتور هم سرمایه من است، ولم کنید! ولی از آنجایی که موتورش را برای ترور لازم داشتیم، گوشمان به حرفهایش بدهکار نبود. از او خواستیم که پیاده شود، صاحب موتور پیاده شد، ولی در مقابل دستوری که دادیم که به کنار دیوار برود، مقاومت کرد. به طرفش تیراندازی کردیم و موتورش را برداشتیم و از محل متواری شدیم...».
تلاش برای «احیای عملیات مهندسی» در سال 1388
سازمان منافقین در هر فرصت که ایران را ملتهب ببیند، سعی میکند که از شرایط پیشآمده بهرهگیری کند. این تلاش در فتنه سال 88 نیز انجام شد، اما بیثمر ماند. روایت مریم سنجابی، از اعضای جداشده این گروه، راهگشا مینماید:
«در سال 1388، شخص رجوی تلاش بسیار زیادی برای به آشوب کشیدن ایران و به هم زدن انتخابات ریاستجمهوری کرد، که به نمونههایی از کارهایی که انجام شد و در جریان بودم، اشاره میکنم. در بخشهای اطلاعاتی سازمان، به مدت دو ماه بسیج شبانهروزی اعلام شد و هر روز، جلسه پیشرفت کار برگزار میشد. نفرات زیادی به کار گرفته شده بودند، که از صبح تا شب ایمیل و پیام به تمام آدرسهای عمومی و مراکز عمومی و دولتی بفرستند و جو را متشنج کنند. تعداد فراوانی سایت و وبلاگ تهیه شده بود و عکسهای تجمعات انتخاباتی را همراه با متون اعتراضی منتشر میکردند. من در آن زمان، در یکی از بخشهای جمعآوری خبر و اطلاعات کار میکردم. وظیفه ما این بود که از صبح تا شب، هرگونه خبرهای اعتراضی و تجمعات را جمع کرده و در وبلاگها و سایتهای ایجادشده بگذاریم و فضا را متشنج کنیم. تیمهای دیگری بودند، که به اسم گروههای حقوق بشری و گروه وکلا و دانشجویان ایرانی مدافعین حقوق بشر مثلا مستقر در خارج از کشور، با افراد مختلف در ایران تماس میگرفتند و ضمن گرفتن خبر و اطلاعات، آنها را تشویق به شرکت در تظاهرات و اعتراض میکردند و در این میان به برخی از نفرات هم وعده پول و پاسپورت میدادند، که بهعنوان خبرنگار برای آنها کار کنند و عکس و فیلم از اعتراضات و تجمعات تهیه کنند. البته در این میان، تیمی با حدود دویست نفر عضو، بهصورت فعالتری عمل میکرد و بهعنوان مثال عکس و مطالبی از رجوی را به داخل ایران فکس کرده و از نفرات میخواستند از تجمعات سوءاستفاده کرده و مطالب و عکسها را پخش کنند و تجمعات را به خشونت بکشانند. در یک سری اقدامات مضحکتر، چند کلیپ اعتراضی با شعارهای تند و محتوای براندازی در داخل کمپ اشرف تهیه شده بود، که مثلا به بیننده میخواستند القا کنند که این فیلمها در داخل ایران تهیه شده است...».