هویتزدایی از زنان ایرانی برای سیطره استعمار
یکی از مسائلی که در تاریخ معاصر ما نیاز به بررسی دارد، چرایی اسلامزدایی از جامعه است. این سؤال همواره مطرح است که چرا در دوران پهلوی اول و دوم، برای زدون دین و نمادهای اسلامی از جامعه، تا این حد تلاش شده است؟ آیا عوامل خارجی، در مقابله رژیم پهلوی با اسلام دست داشتهاند؟ کشف حجاب در کشور ما، یک حرکت استبدادی و قلدرمآبانه علیه فرهنگ و ارزشهای اسلامی و دینی بود. استعمار به خوبی میدانست که زن در جوامع، رکن و نقش اصلی را دارد و مسلما با تزلزل و خلل در جایگاه زن، تزلزل در دیگر ارکان جامعه امکانپذیر است. رژیم پهلوی با کشف حجاب به عنوان یکی از مؤلفههای مدرنیزم، به اولین سنگر مقاومت، یعنی زنان، آسیبهای فراوانی وارد آورد. در پیآمد این اشارت، به چند و چون نقشآفرینی کشور استعمارگر انگلیس، برای کشف حجاب در ایران میپردازیم.
«حجابزدایی» برنامه مشترک استعمارگران
از مهمترین اهداف کشورهای سلطهگر برای استعمار کشورهای اسلامی، این است که هویت دینی را از مسلمانان بگیرند. یکی از ارکان هویتزدایی دینی در میان مسلمانان، از بین بردن عفاف و حجاب بانوان و ترویج بیبند و باری در میان آنان است. از نگاه آنان، حجاب در کشورهای اسلامی نماد تقید دینی و مبارزه با سلطه بیگانه است، که باید برداشته میشد و همچنان باید بشود. این همان نکتهای است که فرانتس فانون در خصوص حجاب زنان الجزایر مینویسد: «هر چادری که دور انداخته میشود، افق جدیدی به روی استعمارگران میگشاید و پس از دیدن هر چهره بیحجابی، امیدهای حملهور شدن اشغالگران ده برابر میشود...».
[1] عوض شدن مدل زندگی افراد، مصرف کردن کالاهای غربی، تبدیل شدن ایران به بازار بزرگی برای مصرف کالای غربی و سرازیر شدن سود سرشار به سوی کمپانیهای غربی، از جمله اهداف استعمارگران است. استعمار علاوه بر تغییر در پوشش افراد، فرهنگ را نیز تغییر داد و زمینه وابستگی اقتصادی، فرهنگی و سیاسی به غرب را فراهم کرد. هانری لابوچر، نماینده مجلس انگلیس، به این حقیقت اعتراف کرده و میگوید: «ما بدون استثنا بزرگترین راهزنان و غارتگرانی هستیم که تا به حال کره زمین به خود دیده است. ما از این جهت بدتر از سایر جهانیان هستیم؛ زیرا علاوه بر آن صفات، موذی و منافق نیز میباشیم. ما به چپاول میبریم و همیشه آن غارت را به خیر و صلاح جهانیان وانمود مینماییم...».
[2]
هم از این روی و به طور همزمان، در کشورهای اسلامی حرکتهای وسیعی علیه حجاب و بالاخص چادر شروع شد. در سال 1249ش در مصر، نهضت آزادی زنان توسط اسماعیلپاشا به رسمیت شناخته شد و عدهای از روشنفکران غربی مانند: تیمور عایشه، شاهزاده نازلی و قاسمبیک امین، قلم بهدست گرفتند و در ترویج آن نهایت تلاش و جدیت را کردند؛ چنانکه قاسم امین، شرط هر تحولی را رفع حجاب میداند!
[3] در الجزایر، نیروهای استعمارگر فرانسه، مبارزه گستردهای را در فاصله سالهای 1309 تا 1314ش آغاز کردند. در ترکیه مصطفی کمالپاشا (آتاتورک)، پس از به قدرت رسیدن، شروع به اسلامزدایی کرد و دستور داد زنها کشف حجاب کنند. پس از مدتی اماناللهخان، پادشاه افغانستان، نیز به تقلید از کمالپاشا، دست به تجدد اروپایی زد.
[4]
یکی از زنان عشایر، پس از رویداد کشف حجاب
شماره آرشیو: 123930-۲۷۵م
اعتراض انگلیسیها به حجاب زنان ایرانی!
زنان در دوره قاجار، برای اعتقادات و ارزشهای اسلامی و ملی، احترام خاصی داشتند. توصیفی که در کتابهای تاریخی از زنان و حجاب آنان در زمان قاجاریه آمده، صحت این مسئله را میرساند: «زنان تهرانی در خانه هم روسری به سر داشتند، بیرون از خانه چاقچور و نقاب میپوشیدند...».
[5] «لباس زنان در بیرون از خانه، شامل چادری بود به رنگ بنفش یا سیاه و صورت را با روبنده می پوشاندند.»
[6] این نوع پوشش و حجاب گرفتن زنان، برای جهانگردان و کسانی که از کشورهای دیگر به ایران میآمدند، بسیار عجیب و غیر قابل قبول بود. توصیف و نحوه دید استعماری جهانگردان و تاریخنویسان و مستشاران اروپایی از زن و حجاب عهد قاجار، جالب و خواندنی است. چارلز ویلس نارضایتی خود از این امر را به ترتیب پیآمده در سفرنامهاش بیان میکند: «زنهای ایرانزمین، همیشه در چادرهای سیاه مستور پیچیدهاند و شخص خارجی را ممکن نمیشود که صورت آنها را ببیند... لهذا انسان را ممکن نمیشود که در چنین مملکتی اظهار عشق نماید».
[7] اروپاییها که به ایران سفر میکردند، عموما لباس زنان ایرانی را نمیپسندیدند! شاید یکی از دلایل آن نوع خاص پوشش بیرونی زنان بوده، که نمیتوانستند لباسهای وارداتی و آماده خارجی را استفاده کنند و چادر و لباسهای سنتی زنان، مانع و سدی بر سر راه کارخانجات تولید لباس و پارچه بود. مقایسه نحوه زندگی و معاشرت بیحد و مرز زنان در جامعه غربی با زنان ایرانی، نیز یکی از دلایل تنفر و انزجار اروپاییان از نحوه حجاب زنان بود. پولاک در سفرنامه خود چنین آورده است: «زن فقط حق داشت در برابر شوهر و چند تن از نزدیکترین خویشاوندان که به او محرم بودند، بدون حجاب ظاهر شود».
[8] حرکت استعماری برای بیهویت کردن و تهی نمودن جامعه اسلامی ایران در عصر قاجار، به صورت پنهان و حسابشده سرعت بیشتری به خود گرفته بود. کلودانه در سفرنامهاش، در مورد خشم مردان اروپایی از مقید بودن زنان ایرانی به حجاب در دوره مظفرالدینشاه مینویسد: «به نظر من زنان ایرانی بیش از تمام کشورهای مشرقزمین، مقید به حجاباند و با دقت و وسواس بیشتر، قسمت بالا و چهره خود را میپوشانند».
[9]
بررسی تاریخی نشان میدهد که مقدمات هجوم همهجانبهای که در دوران سلطه قاجاریه بهخصوص از زمان
ناصرالدینشاه به بعد فراهم شده بود، بیشتر حول محورهای ذیل بوده است: حضور مأموران قدرتهای استکباری در کسوت بازرگانان، کارشناسان و جهانگردان و سفیران دعوت و تشویق شاهان و درباریان برای سفر به کشورهای غربی و اروپایی مانند انگلیس، بازگشت عناصر فرنگرفته با کولهباری از فرهنگ مبتذل غربی و آداب و رسوم آن ایجاد جریانات روشنفکری و تجددگرایانه، فراهم آوردن زمینه ظهور فرق ضاله، تأسیس مدارس جدید به سبک غربی و انتشار نشریات وابسته، بهدست گرفتن امتیازات صدور کالاهای مصرفی و تجملی متعدد توسط مستشاران خارجی. همفری، یکی از نمایندگان سیاسی انگلیس در ایران، به ارزیابی حجاب زنان ایرانی پرداخته و نوشته است: «در مسئله بیحجابی زنان، باید کوشش فوقالعادهای به عمل آوریم تا زنان مسلمان به بیحجابی و رها کردن چادر مشتاق شوند».
[10] او بر این عقیده بود که «باید زنان مسلمان را فریب داده و از زیر چادر و عبا بیرون کشید، با این بنیان که حجاب یک عادت است از خلفای بنیعباس و یک برنامه اسلامی نیست و لذا مردم، زنان پیامبر را میدیدند و زنان صدر اسلام در هر کاری با مردان شرکت میکردند...خواه ناخواه وقتی زنان از حجاب خارج شوند، مردها و جوانان فریفته میشوند و در نتیجه فساد در کانون خانوادهها رخنه میکند».
[11]
قدغن کردن حجاب در دوره رضاخانی
پس از به سلطنت رسیدن رضاخان، دوره اجرای سیاستهای نوین استعمار انگلیس در ایران فرا رسید و سیاست مذهبزدایی، در سرلوحه کارهای وی قرار گرفت.
[12] در این زمان، جریان تجددطلبی که قبل از مشروطیت و پس از آن شروع شده بود، قدرت بیشتری یافت. رضاشاه در اولین قدم برای انجام سیاستهای تجددطلبانه، در سال 1307ش لباس مردان را تغییر داد. وی در همین سال پس از مسافرت همسر و دخترانش به شهر مذهبی قم، به ضرب و شتم روحانی آمر به معروف، مرحوم
آیتالله شیخ محمدتقی بافقی، پرداخت و نشان داد که قصد رویارویی با علما را دارد. یک سال بعد با مسافرت اماناللهخان و همسرش به ایران، سیاست فرهنگی جدید علنیتر گردید.
[13] روی کار آمدن دولت محمدعلی فروغی در شهریور 1312، سیاستهای تجدد گرایانه را سهولت بیشتری بخشید. محمدعلی فروغی، که مدتی سفیر ایران در ترکیه بود و رابطه حسنهای با کمال آتاتورک، رئیسجمهور، و عصمت اینونو، نخستوزیر، داشت، موجبات این سفر را فراهم کرد. غرض و نیّت فروغی از این سفر، آشنا کردن شاه با مظاهر تمدن اروپا و بسترسازی برای کشف حجاب بود.
[14] پس از این سفر بود که در برنامههای کشف حجاب زنان تسریع به عمل آمد، به گونهای که
مخبرالسلطنه هدایت رفع حجاب زنان را سوغات سفر ترکیه میداند
[15] و عیسی صدیق نیز سفر ترکیه را علّت مصمّم شدن رضاشاه در اقدام برای کشف حجاب ذکر میکند.
[16]
در این زمان بود که رضاشاه طرحی را که
علیاصغر حکمت، وزیر معارف، تهیه کرده بود، به مرحله اجرا درآورد. در این طرح از آغاز سال تحصیلی 1313ش، پوشیدن چادر برای دانشآموزان دختر ممنوع و مقرر گردید تا همه روپوش برتن کنند. همزمان با اجرای برنامههای طراحیشده، تبلیغات در مطبوعات علیه حجاب به اوج خود رسید. در خرداد 1314ش، رضاشاه در جلسه هیئت دولت صریحا گفت: «ما باید صورتا و سنتا غربی شویم». سرانجام در 17 دی 1314، داشتن حجاب برای بانوان ایرانی غیر قانونی اعلام گردید و برای انجام این اقدام ضد اسلامی، تمام ادارات دولتی، وزارتخانهها و وزرای آن و نیروهای انتظامی مثل شهربانی و امنیه، اکثر وقت و تلاش خود را مصروف آن کردند.
[17]
اسناد سخن میگوید
در میان اسنادی که عیانکننده نقش انگلیس در حیا و عفافزدایی از جامعه ایرانی است، اسنادی از گزارشهای والی استانهای مختلف در دست است که تا حدودی روشن میکند که انگلیس فرمانده اصلی اجرای قانون منع حجاب در دوره رضاخانی است.
در زمان اجرای قانون منع حجاب در ایران، یکی از جاسوسان انگلیس در رشت به نام سیدمحمدجعفر سیفالسادات ــ که دارای گذرنامه از قونسولگری انگلیس در کرمانشاهان بود ــ طی مکاتباتی با سفارت انگلیس در مورد برداشتن حجاب همسر خود، کسب تکلیف میکند. طبق گزارش اداره کل شهربانی، سفارت انگلیس در تهران در 21 فروردین، پاسخ آن را از سوی سفیر این کشور اینگونه بیان میکند: «جوابا خاطر شما را مستحضر میسازم که هرگاه زنهای شما مایلاند مورد توجه و ملاحظه مأمورین محلی واقع نشوند، به عقیده آقای شارژدافر بایستی مبلس [ملبس] به لباس هندی شوند و به هیچ وجه لباسی که شبیه به چادر باشد نپوشند».
[18] چنانکه در سند دیگری سفارت انگلیس از اداره کل شهربانی خواسته است با بانوانی که با پوشش هندی در انظار عمومی وارد میشوند، برخورد نشود: «راجع به خانم سراجالنساء بیگم، تبعه انگلیس، و سایر زنهای مسلمه اتباع انگلیس و افغان اشعار میشود استعمال چادر ایرانی قطعا ممنوع است. از اتباع مسلمان خارجی اگر بخواهند با حجاب بیرون بیایند، باید لباس محلی خود را استعمال نمایند. چنانچه سراجالنساء بیگم از خانمهای محترمه است، به توسط وزارت امور خارجه به مشارالیها اطلاع داده شود یا لباس ملی خود را بپوشند یا به لباس عمومی ملبس شوند».
[19]
بهائیان ستون پنجم استعمار در ایران
از دوران قاجار حضور زنان غربی در غالب همسران سفرا و میسیونرهای تبشیری در کشورمان، از جمله تدابیر کشورهای استعمارگر بالاخص انگلستان، برای ترویج تجددخواهی و سبک زندگی غربی بود، اما به دلیل ارتباط این زنان با طبقه اجتماعی خاص، تأثیر بسزایی در جامعه باقی نگذاشتند. ازاینرو عدهای از مبلغان بهائی که اغلب آمریکایی بودند، به ایران آمدند و در پوشش فعالیتهای آموزشی به ترویج بیحجابی در جامعه پرداختند. موژان مؤمن (نویسنده بهائی)، درباره انگیزه حضور این دست از زنان غربی در ایران مینویسد: «هر چند از حضور زنان غربی در ایران مدتی میگذشت (برای مثال همسران دیپلماتها و میسیونرها و بریتانیاییها)، ولی آنها در حلقههای اجتماعی مخصوص خود باقی مانده بودند و با عامه مردم ایران اختلاط نمیکردند. برعکس، این زنان آمریکایی با اعضای جامعه بهائی و حلقه گستردهتری معاشرت میکردند. جدا از اهمیت فعالیتهای آموزشی، آنها برای دیگران بهویژه برای شاگردان مدارس دخترانه بهائی، الگو بهشمار میرفتند».
[20] علیاصغر حکمت در یادداشتهای روزانهاش در 25 رمضان 1333، در گفتوگو با یکی از دوستان بهائیاش، به نقش مدارس بهائیت در ترویج بیحجابی در جامعه اشاره میکند: «چندی است به موجب امری که از طرف مقامات فوق به بهائیها رسیده است، بهائیهای تهران گفتوگو میکنند که این پرده را بردارند ولیکن جمعی از ایشان هنوز صلاح نمیدانند و وقت را مناسب نمیشمارند. عاقبت قرار بر این دادهاند که دخترهای کوچک خود را که به مدرسه تربیت البنات میفرستند، از کوچکی به بیحجابی عادت دهند».
[21]
یکی از مسائلی که بهائیان در جریان کشف حجاب، آن را از افتخارات خود بهشمار میآورند، پیشرو بودن زنان بهائی در زمان اعلام قانون منع حجاب است. جلیل اقبال، از بهائیانی که در دوران کودکی این برهه از زمان را درک کرده است، در خاطراتش مینویسد: «به یاد دارم که در همان موقع، عدهای از نسوان بهائی در کوی گازرگاه در یزد، با کلاه بدون چادر و غیره پیاده به طرف مرکز شهر و خیابان پهلوی حرکت کرده، مجددا به همان ترتیب به محل اولیه مراجعت نمودند. این عمل شجاعانه و بینظیر بانوان بهائی باعث شد که خانمهای مسلمان بهتدریج جرئت یافته و تأسی به همنوعان بهاصطلاح کافر خود نمایند و حجاب را به کنار گذارند».
[22]
یکی از اجتماعات زنان، پس از رویداد کشف حجاب
کلام آخر
اسناد نشان میدهد که عوامل خارجی، با جدیت پیگیر مسائل مربوط به کشف حجاب در ایران بودهاند؛ برای نمونه در گزارش والی گیلان به رئیسالوزرا در 21 دی 1314، در مورد اجرای قانون منع حجاب در این خطه آمده است: «لازم میدانم اجمالا راپورت وضعیات نهضت اخیر را به طور خلاصه معروض دارم: تقریبا یک ماه است دستور اجرای تقویت در تربیت و تجدد نسوان به بنده رسیده و شروع به عمل گردیده؛ چون مخصوصا اطلاع داشتم که خارجیها با جدیت نگران و مراقب وضعیات هستند، که به چه نحو اجرا و از طرف مردم چگونه تلقی میشود».
[23]
پینوشتها:
[1] . فرانتس فانون،
انقلاب الجزایر، ترجمه نورعلی تابنده، ص 44.
[2] . محمد کتیرایی،
فراماسونری در ایران، ص 150.
[3] .
تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378، ص 79.
[4] . تورج اتابکی،
تجدد آمرانه: جامعه و دولت در عصر رضاشاه، ترجمه مهدی حقیقتخواه، تهران، ققنوس، 1385، صص 183-187.
[5] . سهیلا شهشهانی،
تاریخچه پوشش سر در ایران، ص 153.
[6] . حسامالدین شریعتپناهی،
اروپاییها و لباس ایرانیان، ص 98.
[7] . مرادعلی توانا،
زن در تاریخ معاصر ایران، صص 85-86.
[8] . حسامالدین شریعتپناهی، همان، ص 140.
[9] . مرادعلی توانا، همان، ص 33.
[10]. حسامالدین شریعتپناهی، همان، ص 275.
[11] . مرکز بررسی تاریخی وزارت اطلاعات، همان، ص 76.
[12] . داوود امینی،
چالشهای روحانیت با رضاشاه، تهران، نشر سپاس، 1382، ص 119.
[13] . حمید بصیرتمنش،
علما و رژیم شاه، ج 2، تهران، مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1378، صص 82-83.
[14] .
حکایت کشف حجاب، تهران، مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، 1380.
[15] . مهدیقلیخان هدایت،
خاطرات و خطرات، ج 6، تهران، زوار، 1385، ص 406.
[16] . عیسی صدیق،
یادگار عمر، ج 2، ص 301.
[17] .
تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، همان، ص 82.
[18] .
خشونت و فرهنگ، تهران، سازمان اسناد ملی، 1371، ص 17.
[20] . فریدون وهمن،
بهاییان ایران، سوئد، باران، 1390، ص 179.
[21] . علیاصغر حکمت شیرازی،
رهآموز حکمت (یادداشتهای روزانه سفر طهران علیاصغر حکمت شیرازی)، بخش نخست، قزوین، 1382، ص 192.
[22] . جلیل اقبال
، فراز و نشیب خاطرات حیات نظری به موقعیت بهاییان ایران قبل و بعد از انقلاب، سوئد، باران، 2015م، ص 233.
[23] .
خشونت و فرهنگ، همان، ص 280.