نظری به کارنامه و عملکرد سیده ملک خاتون دیلمی، تنها بانوی پادشاه دوره اسلامی در ایران؛
از فرماندهی ارتش تا فتح بغداد
با شروع قرن چهارم هجری قمری، خلافت عباسیان به سبب عیاشی و بیکفایتی خلفا از یکسو و ظلم و ستم ایشان بر مردم از سویی دیگر، با شورش طوایف و بزرگان اقوام تحت سلطه، در مناطق مختلف جهان اسلام روبهرو شده بود. مصر و بخشی از شمال آفریقا و سوریه از دست آنها رفته بود، آندلس با نابهسامانیهایی مواجه بود و در قلمرو ایران، شورشهایی علیه حاکمان عباسی برپا شده بود و در واقع میتوان گفت که تنها چند شهر اصلی چون مکه و مدینه برای آنها باقی مانده بود. در چنین شرایطی سه برادر از فرماندهان سپاه مرداویج باوندی (خاندانی که در منطقه طبرستان حکومت میکردند)، قیام علیه عباسیان را آغاز کردند. این سه برادر شیعه، پسران ماهیگیری ساده به نام «بویه» بودند، که در ارتش باوندیان پلههای ترقی را با کفایت و شایستگی خود پشت سر گذاشته بودند. آنها بهویژه بعد از قتل مرداویج به دست غلامش، زمام امور ارتش باوندیان را در دست گرفتند. به این ترتیب حسن مشهور به رکنالدوله، منطقه جبال (طبرستان و کرج و ری) را به تملک خود درآورد. علی مشهور به عمادالدوله، اصفهان و سپس فارس را از آن خود و خاندان دیلمی کرد. سپس احمد مشهور به معزالدوله، کرمان و خوزستان را تسخیر کرد. اما این ابتدای ماجرا بود؛ زیرا چند سال بعد، یعنی در سال 334ق، معزالدوله توانست به عراق حمله و بغداد را تصرف کند.
[1]
کتیبهای کاشیکاری، در محوطه مرقد سیده ملک خاتون در شهر ری
وقتی که برادران دیلمی، شیعه دوازدهامامی شدند
البته باید این نکته را در نظر داشت که برادران دیلمی در ابتدا و تا زمانی که از فرماندهان لشکر مرداویج بودند، جزء شیعیان چهارامامی محسوب میشدند، اما بعد از رسیدن به قدرت و شاید ارتباط با علمای شیعه دوازدهامامی، به سلک شیعیان اثنیعشری درآمدند. آنها در زمان تصرف ولایات مختلف، راه افراط مذهبی در پیش نمیگرفتند، بلکه علمای بزرگ شهرها را ارجمند میشمردند و با احترام با ایشان رفتار میکردند؛ بهطوری که تکریم عبدالله بن خفیف شیخ کبیر، از علمای برجسته اهل سنّت در شیراز، از سوی آنها در تاریخ مورد توجه قرار گرفته است. همچنین ایشان در هیچ مکان و زمانی در دوران حاکمیت بیش از یک قرنی خویش، نه تنها اهل سنّت را از انجام اعمال مذهبی خویش منع نکردند، که حتی در مواردی به مدارس علمیه و مراسم آنها کمک هم میکردند و صدالبته که در کنار محترم شمردن علمای سایر مذاهب اسلامی، به تعظیم شعائر مذهبی تشیع نیز اقدام کردند، مانند برپایی مجالس عزاداری در روزهای تاسوعا و عاشورا و برپایی جشن مفصل عید غدیر؛ جشنی که به فرمان معزالدوله در سال 352ق، از شب 18 ذیالحجه آغاز میشد و تا فردای آن روز ادامه مییافت. این مراسم عزاداری و جشن، تا زمان سقوط آل بویه در تمام مناطق شیعهنشین قلمرو آنها برپا میشد. دیگر اینکه باید این نکته مهم را هم درباره این سه برادر در نظر داشت که برادر کوچکتر نسبت به برادر بزرگتر بسیار فرمانبردار و خاضع بود و این ادب و خضوع موجب میشد که اتحاد میان آنها حفظ شود و بدخواهان نتوانند روابط حسنه آنها را بر هم زنند و آتش حسادت میان آنها را شعلهور کنند.
[2]
فخرالدوله و صاحب بن عباد
بعد از گذشت دوران پادشاهی سه برادر و فوت آنها، ابتدا پسر احمد، یعنی بختیار، مشهور به عزالدوله، پادشاهی کرد؛ سپس سه پسر رکنالدوله حسن به ترتیب دوران سلطنت خود را آغاز کردند. به این شکل که ابتدا عضدالدوله، سپس مؤیدالدوله و سپس فخرالدوله حاکم شدند، اما ازآنجاکه عمر عضدالدوله و مؤیدالدوله کوتاه بود، هر دو دوران پادشاهی بسیار کوتاهی را تجربه کردند. البته همان دوران کوتاه پادشاهی دو پسر رکنالدوله، همراه با علم و عالمپروری بود، بهویژه اینکه مؤیدالدوله وزیری شیعه و بسیار کاردان و عالم به نام صاحب بن عباد داشت. فخرالدوله وی را به عنوان مشاور و وزیر خویش انتخاب کرد؛ انتخابی که موجب شد قدرتش تثبت شود و حتی از جانب خلیفه عباسی مورد تأیید قرار گیرد و لقب «فلکالامه» را هم از وی دریافت کند؛ لقبی که در پی آن، رقبای اهل سنّت وی در دنیای سیاست دستبسته شدند.
[3]
در این دوره آل بویه به جهت فرهنگی، اقدامات بسیار مهمی انجام داد و همین اقدامات فرهنگی نیز، موجب بلندآوازه شدن نام این خاندان در تاریخ ایران شد. قطعا از عوامل مؤثرِ رشد شیعه در دوران آل بویه، وجود همین وزیر دانشمند مؤیدالدوله و فخرالدوله، یعنی صاحب بن عباد بود. وی به خاطر تسلط کامل بر علوم و فنون مختلف، در حدود بیست سال وزرات در دوران حکومت آل بویه، نقشی اساسی و ماندگار از خود به یادگار گذاشت. صاحب بن عباد در شهر ری، به عنوان وزیر مؤیدالدوله و فخرالدوله خدمت کرد و در دوران صدارت خود، علاوه بر رسیدگی به وضع زندگی علما و فقهای ساکن ری، هرسال پنجهزار دینار برای علمای بغداد میفرستاد، تا در امور مربوط به حوزههای علمیه صرف کنند. این عالم بزرگ همچنین در ری، کتابخانه عظیمی با 206 هزار کتاب تأسیس کرد، که به عنوان یک منبع مورد وثوق فقهای شیعه و از جمله شیخ صدوق، مورد بهرهبرداری قرار میگرفت. شیخ صدوق به عنوان تقدیر از صاحب بن عباد، کتاب «عیون اخبار رضا-علیهالسلام» را تألیف و به خزانه کتابخانه او اهدا کرد.
[4]
فخرالدوله و ازدواج با ملکزاده شیرین
فخرالدوله در سالهای ابتدایی بر تخت نشستن، با شورش و نافرمانی برخی برادرزادهها و سران طوایف مواجه شد. اما با کمک گرفتن از صاحب بن عباد، توانست بر مشکلات فراوانی که بر سر راه حکومتش ایجاد شده بود، فائق بیاید. او بعد پشت سرگذاشتن چندین شکست و ایام تبعید در خراسان، دوباره قدرت را در دست گرفت و توانست زمام امور را در دست بگیرد و دقیقا در همین سال، یعنی 373ق، با دختر رستم بن شروین از سپهبدان باوندی ازدواج کرد. این دختر، که «شیرین» نام داشت، بسیار مدبّر، کاردان و اهل فرهنگ بود و همین کاردانی وی موجب شد که شوهرش را برای موفقیت در اداره کشور یاری کند؛ بهطوری که با تدبیر وی، فخرالدوله توانست در سال 375ق، شورش محمد بن غانم برزیکانی در قم و در سال 378ق هم شورش نصر بن احمد فیروزان در دامغان را سرکوب کند و دیگر مخالفی در سراسر قلمرو خویش نداشته باشد.
بااینهمه بعد از فوت صاحب بن عباد در سال 385ق، عملا شیرینبانو، که دیگر «سیده ملک خاتون» نامیده میشد، قدرت را در حکومت همسرش، آن هم در شرایطی که فخرالدوله بیمار بود، بهدست گرفت و به تدبیر امور کشور پرداخت. ازآنجاکه بیماری فخرالدوله تشدید شد و اندکی بعد رحلت کرد، سیده ملک خاتون با تدبیر توانست نظر مثبت فرماندهان و بزرگان دیلمی را برای به قدرت رساندن پسر هشتسالهاش، ابوطالب رستم، ملقب به «مجدالوله» جلب کند و این در حالی بود که بزرگان دیلمی، سیده ملک خاتون را به نیابت از سلطنت مجدالدوله پذیرفته و او هم عملا زمام اداره کشور را در دست گرفت. البته این بانو حکومت همدان را به پسر دومش به نام «ابوطالب شاه خسرو» هفتساله ملقب به «شمسالدوله» داد و حکومت اصفهان را هم به پسر چهارسالهاش عینالدوله واگذار کرد. اما وی برای اداره و پیشبرد امور این مناطق، افرادی از اقوام و بستگان خود را که مردانی کاردان، شجاع و مدیر بودند به عنوان جانشینان پسرانش در آن ولایات مستقر میکرد؛ برای مثال پسردایی خود، ابوجعفر محمد بن دشمنزیار، را راهی اصفهان کرد تا آنجا را اداره کند، اما خود بر نحوه مدیریت و حکومتداری این بستگان نظارت میکرد.
[5]
جنگ و صلح پسران با مادر
سیده ملک خاتون با تدبیری درخور قلمرو آل بویه را اداره کرد، تا اینکه سلطان محمود غزنوی، که بر منطقه شرق کشور و بهویژه خراسان بزرگ حکومت میکرد، قصد ری و مناطق تحت حاکمیت آل بویه را نمود. وی ابتدا نامهای به سیده ملک خاتون نوشت و او را به تسلیم دعوت کرد. اما سیده ملک خاتون در جواب نامه سلطان محمود نوشت: «اگر بر ری پیروز شوی، همه خواهند گفت پادشاه غزنویان زنی را شکست داده است و اگر در این جنگ شکست بخوری، در تاریخ ثبت میشود که تو از یک زن شکست خوردهای...». این نامه باعث هوشیاری سلطان محمود شد و او را از حمله به ری بازداشت و تا خاتون زنده بود، ری از حمله غزنویان در امان ماند.
بههرحال شیرین بانو بر قلمرو آل بویه حکومت میکرد، تا مجدالدوله به هجدهسالگی رسید. در این مقطع الخطیر ابوعلی بن علی قاسم وزیر مجدالدوله، شروع به بدگویی از سیده ملک خاتون در نزد مجدالدوله کرد و در این راه امرای دولت را هم با خودش همراه ساخت. به این شکل مجدالدوله به مادرش بدگمان شد و قصد زندانی کردن وی را کرد! اما سیده ملک خاتون که از ماجرا باخبر شده بود، به نزد یکی از بستگانش به نام بَدْر بن حَسَنویه رفت. اندکی بعد پسر دیگرش شمسالدوله با لشکر همدان به او پیوست و همه به ری تاختند و آن دیار را تصرف کردند. مجدالدوله اسیر شد و به فرمان مادرش به زندان رفت و قلمرو او به شمسالدوله منتقل شد. یک سال بعد که میان سیده خاتون و شمسالدوله اختلاف افتاد، مجدالدوله را از زندان بیرون آورد و باز بر تخت نشاند. به همین سبب، شمسالدوله چند سال بعد به ری تاخت. مجدالدوله و مادرش به دماوند گریختند و شمسالدوله در سال 405ق بر آن دیار چیره شد. بااینهمه، به علت شورش سپاه، به همدان بازگشت و به این ترتیب مجدالدوله و سیده خاتون، توانستند به قدرت بازگردند. در همین سال ابوعلی حسین بن عبدالله سینا، دانشمند و فیلسوف شهیر، از گرگان وارد ری شد و مجدالدوله را که بیمار شده بود، معالجه کرد و کتاب «ا
لمعاد» را همانجا نوشت. قبل از ورود ابن سینا به قلمرو آل بویه، وی نزد سامانیان به امر مطالعه و تحقیق مشغول بود، اما با قدرت یافتن محمود غزنوی و مخالفت او با شیعیان، مجبور شد از خراسان خارج شود و خود را به قلمرو آل بویه و دربار سیده ملک خاتون برساند. پس از آن ابوعلی مورد لطف و محبت سیده ملک خاتون و پسرانش قرار گرفت و ایشان چون حالات نفسانی او را شنیده بودند، در تعظیم او کوشیدند. کتابخانه مجدالدوله چنان غنی بود که ابن سینا، مدتها در دربار او اقامت کرد و از کتابهای آن، که بیشتر در علم نجوم و حکمت بود، استفاده کرد. البته این تنها ابوعلی سینا نبود که مورد مرحمت و حمایت سلاطین آل بویه قرار گرفت؛ زیرا قبل از او شیخ مفید به عنوان عالمی شیعی ــ که مورد توجه خاص حضرت ولیعصر(عج) بود ــ نزد حاکمان آل بویه حضوری همراه با عظمت و کرامت داشت و عضدالدوله، بارها به زیارت وی رفت. شیخ صدوق نیز، با دعوت رکنالدوله به ری آمد. سید رضی ــ یکی از بزرگترین دانشمندان شیعی آن زمان ــ به فرمان بهاءالدوله دیلمی، به عنوان نقیب علویان عراق و قاضیالقضاه حکومت آل بویه منصوب شد؛ همچنین میتوان از علمای برجستهای چون سید مرتضی، شیخ طوسی و ابن جنید اسکافی نام برد، که با دولت آل بویه همکاری داشتند. البته به جز علمای علوم دینی، میتوان به اصطخری جغرافیدان، ابوالوفای بوزجانی ریاضیدان، النسوی ــ که اعداد هندی را رایج کرد ــ و بالاخره پزشکان بنامی چون المجوسی اشاره کرد، که مورد حمایت آل بویه بودند. به علاوه اینکه تعدادی از کتابهای شیعی که در آن دوران نوشته شده، مانند کتاب «من لایحضره الفقیه» تألیف ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه معروف به شیخ صدوق و «الاستبصار» و «تهذیب الأحکام»، تألیف ابوجعفر محمد بن حسن معروف به شیخ طوسی، که هر سه از کتب اصیل و اصول چهارگانه شیعه بهشمار میآیند، با حمایت فرهنگی آل بویه نوشته شده است؛ همچنین میتوان به کتابهای الشفاء، القانون و الاشارات شیخالرئیس ابوعلی سینا هم، اشاره کرد. عصر آل بویه از نظر کتاب و کتابخانه هم، نسبت به عصرهای دیگر امتیاز داشت، در آن زمان در هر رشته از علم و ادب، بهترین و نفیسترین کتابها نوشته شد و باشکوهترین و مهمترین کتابخانهها بهوجود آمد. در ایران، عراق، مصر، کتابخانههایی بودند که در هیچ زمانی نظیر نداشتند.
[6]
مرگ سیده ملک خاتون و عاقبت آل بویه
سیده ملک خاتون نزدیک به هفتاد سال عمر کرد و در سال ۴۱۹ق درگذشت. این در حالی بود که هشت سال قبل از آن، پسر دومش شمسالدوله را به خاطر بیماری از دست داده بود. بههرحال پس از مرگ وی، پسرش مجدالدوله از دفع توطئه امرا و رقیبان دیلمی عاجز شد و برای غلبه بر دشمنان داخلی حکومتش، از سلطان محمود غزنوی یاری خواست. محمود هم البته به بهانه یاری وی، سپاه بزرگ خود را در سال 420ق به ری آورد و اینچنین مجدالدوله به دستور سلطان محمود دستگیر و به هندوستان تبعید شد و به این ترتیب، حکومت آل بویه در قلمرو وسیعی از ایران خاتمه پیدا کرد. اما شاید بتوان گفت که اقدام ضدفرهنگی محمود غزنوی در ری آن بود که کتابخانه معروف دربار دیلمیان را به آتش کشید و تعدادی از اندیشمندان و متفکران آنجا را به جرم زندیق و ملحد بودن به دار آویخت!
نمایی از ضریح مرقد سیده ملک خاتون در شهر ری
و کلام آخر
گفتنی است سیده ملک خاتون در قبرستانی در حوالی ری دفن شد و مزار او برای اهالی ری، قابل احترام و محل زیارت بود. برخی وی را از نسل سادات و از نسل امام موسی بن جعفر(ع) دانسته و برخی بهجدّ در امامزاده و از نسل سادات بودن وی تشکیک کردهاند. اما بههرروی مزار وی محل احترام و تعظیم بود تا اینکه در زمان فتحعلیشاه قاجار بقعهای آجری و زیبا بر مزار وی ساخته شد. طبق کتیبه سنگ مرمری که از آن دوره باقی است، معلوم میشود که مزار وی توسط نواب علیه سلطنت خانم ملقب به «محترمالسلطنه» فرزند میرزای عمادالدوله، در سال ۱۳۰۹ق تعمیر شده است. همچنین در سال 1381ش ضریح چوبی و فرسوده مزار این بانو، با ضریحی طلایی تعویض شد. در ضمن در قسمت جنوبی مزار این بانو، دو تن از شهدای قیام 15 خرداد 1342ش و در بخش غربی مزار این بانو، پنج شهید گمنام مدفون شدهاند.
پینوشتها:
[1]. مفیز[مفیض]الله کبیر (مورخ هندی)،
آل بویه در بغداد؛ خلافت در سرپنجه قدرت ایرانیان، ترجمه مهدی افشار، انتشارات حیدری، 1381ش، صص 17 تا 19 و 24 و 25.
[2]. داوود الهامی، «آل بویه نخستین سلسله قدرتمند شیعه»، ماهنامه
مکتب اسلام، ش 4 (آبان 1379ش).
[3]. کبیر، همان، صص 269 و 270.
[4]. مجید معارف،
صدوق؛ محدث صادق، تهران، همشهری، 1389ش، ص 65.
[5]. محمدحسن رجبی،
مشاهیر زنان ایرانی و پارسیگوی (از آغاز تا مشروطه)، تهران، سروش، 1374ش، صص 127 و 128.
[6]. علیاصغر فقیهی،
تاریخ آل بویه، نشر سازمان سمت، 1378ش، صص 50-53؛ حسین حسینیان مقدم و دیگران، تاریخ تشیع، ج 2، تهران، سمت، چ نهم، 1393ش، صص 71-74.