پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ جنگ سرد میان آمریکا و شوروی تنها جنگ دو قدرت نبود، بلکه این جنگ پیامدهای سنگینی برای روابط بسیاری از کشورهای جهان از جمله کشورهای خاورمیانه نیز داشت. نمونهای از این موضوع را میتوان در تیره شدن روابط ایران با مصر و عراق در دهههای 1950 و 1960 مشاهده کرد. ایران آن زمان به بلوک غرب تعلق داشت و جمال عبدالناصر، رهبر عدهای از جوانان چپگرا بود. تقابل شاه با جمال عبدالناصر و عبدالکریم قاسم، موضوعی است که در این نوشته بررسی شده است.
کودتاهایی که چهره سیاسی عراق را دگرگون کرد
روابط ایران و عراق تا پیش از سال 1337، روابطی کاملا دوستانه و حسنه بود؛ تا جایی که دو کشور به
پیمان بغداد پیوستند تا به رهبری غرب، خود را از هرگونه تجاوز در برابر کمونیسم شرق محافظت کنند، اما این رابطه در سال 1337 و به دلیل برخی از تحولات سیاسی در عراق، تیره و تار شد. در این سال، رژیم سلطنتی عراق به دنبال کودتای عبدالکریم قاسم منقرض و رژیم جمهوری اعلام شد. البته بعد از قاسم نیز حکومتی مخالف با سیاستهای محمدرضا پهلوی روی کار آمد؛ چنانکه در سال 1342 یکی از یاران قاسم به نام سرهنگ عبدالسلام عارف کودتا کرد، قاسم را کشت و حکومت را به کمک حزب بعث در دست گرفت، اما وی پس از مدتی با این حزب به مخالفت پرداخت.
[1]
عبدالکریم قاسم و عبدالسلام عارف
کودتای عبدالکریم باعث برچیده شدن نظام سلطنتی شد. عبدالکریم قاسم، ژنرال کمونیست عراق، برای مدتی طولانی توانسته بود عقاید افراطی و چپگرایانه خود را در فاصله دو دهه پرحادثه در این کشور از دید رژیم غربگرا و انگلیسی نوری سعید مخفی نگاه دارد و با همین احساسات، حساسترین منصب نظامی کشور، یعنی ریاست ستاد ارتش عراق، را به مدت چند سال بر عهده داشته باشد. وی پس از این کودتا با سیاستی کاملا عکس سیاست رژیم پادشاهی آن کشور، قدرت را در دست گرفت.
[2]
عبدالکریم قاسم، رئیسجمهور عراق، به اتفاق عدهای از مقامات ایرانی
شماره آرشیو: 5952-۱۱ع
در مصر چه گذشت؟
کشور مصر نیز در دهه 1950 تحولات مشابهی را از نظر سیاسی پشت سر گذاشت. در این کشور نیز در سال ۱۹۵۲م گروهی از افسران ارتش مصر حکومت فاسد ملک فاروق، پادشاه مورد پشتیبانی بریتانیا را سرنگون کردند. چهار سال بعد، جمال عبدالناصر، رئیسجمهور جدید، کنترل کانال سوئز را به دست گرفت. او اعلام کرد که این کانال به مصر تعلق دارد، نه به بریتانیاییها و فرانسویهایی که مدتها بود اداره آن را در دست داشتند.
[3]
تکاپوهای جمال عبدالناصر برای ملی کردن کانال سوئز، واکنش شدید و منفی آمریکا را به دنبال داشت؛ چنانکه آمریکا ناصر را «آشوبگر بزرگ» نامید و به او بدگمان شد و هنگامی که ناصر برای ساختن سد «اسوان» بر رود «نیل» از آمریکا کمک مالی خواست، آمریکا درخواست او را رد کرد. غرور ناصر از این «نه» آمریکا بهشدت آسیب دید و در ماه ژوئیه ۱۹۵۶ کانال «سوئز» را ملی کرد تا درآمدی که از بهرهبرداری از کانال عاید میشد به خزانه مصر ریخته شود.
[4]
روابط ایران، مصر و عراق در دهه 1950
تحولات سیاسی مصر و عراق باعث شد این دو کشور از لحاظ سیاسی با ایران اختلافات جدی پیدا کنند. اولین اختلاف ایران با ناصر بعد از شرکت ایران در کنفرانس انگلیس بروز کرد. بعد از ملی شدن کانال سوئز، انگلستان با تشکیل کنفرانسی درصدد بررسی موضوع ملی شدن کانال سوئز برآمد. در این کنفرانس دالس، ضمن مخالفت با ملی کردن کانال طرحی ارائه داد که هدف آن تضمین دائمی اداره کانال از طریق یک سیستم بینالمللی بود. به عبارت دیگر اداره کانال را یک سازمان غیرسیاسی بینالمللی به عهده میگرفت که از کنترل دولت مصر خارج بود.
[5]
در این کنفرانس کشورهای زیادی که به بلوک غرب وابسته بودند، حضور داشتند. ایران نیز از جمله کشورهای شرکتکننده در کنفرانس بود. بعد از کنفرانس، ناصر به دکتر علیقلی اردلان، وزیر امور خارجه ایران، گفت: «شما دیگر چرا عضویت این هیئت را پذیرفتهاید که مخالفان ملی شدن کانال برای انصراف من اعزام داشتهاند؟ مگر من عملی غیر از آنچه ایران در پنج سال پیش در مورد ملی کردن نفت خود کرد انجام دادهام؟ کشور شما که در ملی کردن نفت خود پیشکسوت همه کشورهای جهان سوم بوده است!».
[6]
دکتر علیقلی اردلان، وزیر امور خارجه، و علی سهیلی، سفیر ایران در انگلستان، در حال ورود به محل برگزاری کنفرانس کانال سوئز در لندن (29 مرداد 1335)
شماره آرشیو: ۱-4288-۴ع
واقعیت آن است که سیاست خارجی محمدرضا پهلوی، وابستگی به بلوک غرب بود و بهرغم آنکه ناصر انتظار داشت ایران به عنوان کشور پیشگام در مبارزه با استعمار و ملی کردن صنعت نفت، از اقدام او حمایت کند، این اتفاق بههیچوجه رخ نداد. جمال عبدالناصر، که همواره ستایشگر دکتر
مصدق بود، تصور میکرد ایران اولین حامی سیاستهای ملیگرایانه مصر خواهد بود، اما برعکس این تصور، محمدرضا پهلوی کاملا در برابر سیاستهای ملیگرایانه ناصر ایستاد. سیاست ایران درواقع به دلیل سیاستهای جدید آمریکا در خاورمیانه بود.
بر این اساس «آمریکا سیاست جدیدی در خاورمیانه برگزید و آن اینکه از رخنهگری ملیگرایی عربی و از رویش و گسترش احزاب سیاسی طرفدار ناصر و دشمن غرب ــ که روسیه شوروی از هر دو پشتیبانی میکرد ــ جلوگیری کند. دولت آمریکا برنامهریزی کرد که از یکسو اگر روسیه به هریک از کشورهای خاورمیانه لشکرکشی کند، آمریکا وارد جنگ شود و از سوی دیگر به هریک از این کشورها که دوست آمریکا باشد، کمک مالی رساند».
[7]
تأثیر تحولات مصر بر روابط ایران و مصر
سیاستهای ایران باعث شد شکاف و اختلاف جدی میان ایران و مصر بهوجود آید. بعد از این اتفاق، به فاصله تقریبا چهار سال بعد، کودتای عراق اتفاق افتاد. کودتای عراق نیز باعث تشدید جبههبندیهای سیاسی ابرقدرتها در خاورمیانه و کشورهای آن منطقه شد. بر این اساس «رویدادهای عراق موجب خوشوقتی مسکو و قاهره و ناراحتی واشنگتن و لندن و ترس شدید رژیم ایران را به دنبال داشت؛ بهطوری که شاه چندین روز در استانبول ماند تا مطمئن شود حوادث عراق واکنشی در ایران ایجاد نکرده است و آنگاه به کاخش در تهران که با تانک محافظت میشد مراجعت کرد».
[8]
تأثیر کودتای عراق بر روابط ایران و عراق
کودتای عراق باعث شد روابط دو کشور ایران و عراق بسیار بدتر و تیرهتر از روابط ایران و مصر شود؛ زیرا ایران و عراق پیش از آن نیز بر سر برخی از مسائل مرزی اختلاف داشتند و تحولات سیاسی جدید بر آن اختلافات دامن زد. البته بخش مهمی از اختلافات دو کشور به دلیل تمایل نداشتن رهبران جدید عراق به مذاکره با ایران بود. حکومت ایران بعد از کودتای عراق، آن را به رسمیت شناخت و تلاش کرد در مورد اختلافات فیمابین مذاکره کند، اما رهبران عراق علاقهای به مذاکره نداشتند.
سیاستهای عراق، واکنش محمدرضا پهلوی را به دنبال داشت؛ تا جایی که او در یک نطق مطبوعاتی اظهار کرد: «ما در سابق راجع به شطالعرب قراردادهایی بسته بودیم که هیچ وقت از طرف عراق رعایت و دنبال نشد. ما بهکرات پیشنهاد کردهایم که دراینباره مذاکره کنیم؛ متأسفانه این پیشنهادات قرن بیستم نمیتواند یکطرفه مورد استفاده و یا منطقه اعمال حق حاکمیت یک طرف قرار گیرد. ما سیاست استعماری دولت عراق را در این مورد بههیچوجه نمیتوانیم بپذیریم، ولی امیدوار هستیم که این دولت دوستی ما را مغتنم شمارد... و نه فقط به اختلافات گذشته خاتمه دهد، بلکه کاری کند که ما بهترین روابط همسایگی را با هم برقرار کنیم».
[9]
اظهارات محمدرضا پهلوی به جنگ تبلیغاتی و در نهایت قطع روابط سیاسی دو کشور منجر شد. اختلافات ایران و عراق نشان داد که سیاست خارجی این دو کشور پیش از آنکه متأثر از منافع ملی آنها باشد به سیاستهای بینالمللی و تعلق آنها به دو بلوک شرق و غرب مربوط است. تیرگی روابط ایران و عراق بعد از برکناری قاسم و روی کار آمدن عارف نیز پابرجا بود. در این دوره نه تنها روابط دو کشور بهبود نیافت، بلکه نسبت به دوره عبدالکریم قاسم نیز بدتر شد. ازآنجاکه اختلاف بین دولت ایران و عراق در واقع جبههگیری دو ابرقدرت آمریکا و شوروی در مقابل هم بود، وابستگی شدید دو کشور به دو جناح با افزایش قیمت نفت و خریدهای عظیم تسلیحاتی دو طرف زیادتر شد.
ایران قرارداد ۱۹۳۷ را لغو کرد و در این کار به آمریکا اتکا داشت.
[10] البته اختلافات ایران با مصر و عراق به معنای روابط حسنه مصر و عراق نیست، بلکه روابط مصر و عراق نیز وضعیت چندانی مناسبی نداشت. بهرغم آنکه کودتای عبدالکریم قاسم در ابتدا با تأیید و حمایت جمال عبدالناصر، رئیسجمهور مصر، همراه بود، ولی عبدالکریم قاسم، که با کمک ناصر به قدرت رسید، خود به رقابت با ناصر در دنیای عرب پرداخت.
[11]
جمال عبدالناصر، رئیسجمهوری مصر، همراه محمد انورالسادات، معاون خود، و حاکم یکی از کشورهای عربی
شماره آرشیو: 5505-۱۱ع
سخن نهایی
بخش مهمی از تحولات سیاسی کشورهای خاورمیانه در دوره جنگ سرد، متأثر از بلوک شرق و غرب بود. این تأثیرپذیری، دورهای از اختلافات سیاسی را به همراه داشت؛ اختلافاتی که میتوانست به شکل بهتری حل و فصل شود و بر وضعیت سیاسی و حتی اقتصادی آنها تأثیر مثبت داشته باشد، اما عملا این اتفاق نیفتاد و بسیاری از کشورها، فصلی از روابط تیره و تار را پشت سر گذاشتند؛ روابطی که برخی از آنها در نهایت حلنشده باقی ماند و به جنگهای طولانی منجر شد. جنگ هشتساله ایران و عراق را میتوانیم نمودی از این وضعیت بدانیم.
پینوشتها:
[1] . همایون الهی،
امپریالیسم و عقبماندگی، تهران، نشر قومس، 1380، ص 88.
[2] . جمعی از نویسندگان،
روزشمار تاریخ، اصفهان، مرکز تحقیقات رایانهای قائمیه اصفهان، 1390، ص 2419.
[3] . دان ناردو،
عصر استعمارگری، ترجمه مهدی حقیقتخواه، تهران، نشر ققنوس، 1386، صص 219- 222.
[4] . مهران توکلی،
استعمار، استعمارگری، استعمارزدایی، جهان سوم، تهران، نشر نی، 1385، صص 139- 140.
[5] . عبدالرضا هوشنگ مهدوی،
تاریخ روابط خارجی ایران، از پایان جنگ جهانی دوم تا سقوط رژیم پهلوی، تهران، مؤلف، 1368، صص 137- 138.
[6] . عبدالرضا هوشنگ مهدوی، همان، صص 137- 138.
[7] . مهران توکلی، همان، صص 143- 144.
[8] . عبدالرضا هوشنگ مهدوی، همان، ص 146.
[9] . علیرضا ازغندی،
روابط خارجی ایران 1320- 1357، تهران، نشر قومس، چاپ ششم، 1384، صص 400- 401.
[10] . سیدجلالالدین مدنی،
تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 2، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ هفدهم، 1391، ص 231.
[11] . روزشمار تاریخ، همان، ص 2419.