پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ یکی از بحرانهای مهمی که تمامیت ارضی ایران را بهشدت تهدید کرد غائله آذربایجان بود. اگرچه رویکرد فرقه دموکرات در بحران آذربایجان میتوانست به جدایی بخشهایی از ایران منجر شود، چگونگی ورود ارتش به این منطقه و نوع مدیریت بحران آذربایجان همواره موضوع بحث بوده است. در این نوشتار سعی شده است عملکرد نظامی ارتش در آذربایجان آن دوره بررسی شود.
تسلیم شدنِ آذربایجان؛ پیشروی خشونتبار
بحث درباره چگونگی حل بحران آذربایجان چندین ماه طول کشید و سرانجام محمدرضا پهلوی و
قوام تصمیم گرفتند به دلیل آنچه برقراری امنیت انتخابات مجلس پانزدهم نامیده شد در آذرماه 1325 به ارتش دستور ورود به آذربایجان را بدهند.
[1] با درهمریختگی روبه افزایش صفوف رهبری دموکراتها در چند روزه آخر، آنها مجبور شدند در دفاع از آذربایجان شعار «تا آخرین قطره خون» را به دست فراموشی بسپارند. هنگامی که قوامالسلطنه فرمان نهایی را که دستور ورود ارتش ایران به تبریز بود، صادر کرد، رهبران فرقه دموکرات آخرین جلسه مشورتی را برگزار کردند. در بین حاضران در این جلسه، میرزا علی شبستری، رئیس هیئت دولت حکومت خودمختار آذربایجان، و سلامالله جاوید، وزیر داخله آن، به تسلیم کامل رأی دادند درحالیکه اعضای دیگر فرقه مانند
پیشهوری و خلیل آذربادگان با این کار بهشدت مخالف بودند. در پایان جلسه با وساطت قلیاوف، وابسته نظامی کنسولگری شوروی در تبریز، محمد بیریا به دبیری اول فرقه برگزیده شد و به پیشهوری و بادگان توصیه شد که خاک ایران را به سوی آذربایجان شوروی ترک کنند. روز بعد، آنچه آخرین شماره روزنامه «آذربایجان» تلقی میشد با اعلامیهای راجع به تسلیم نهایی تبریز انتشار یافت.
[2]
جعفر پیشهوری، رئیس فرقه دموکرات آذربایجان،
هنگام مطالعه روزنامه «آذربایجان»
شماره آرشیو: 3048-1ع
با اتکا به حُسن نیّت قوام و قرار انجمن ایالتی آذربایجان تصمیم گرفته شد که به منظور جلوگیری از برادرکشی هنگام ورود قوای تأمینیه دولتی به شهر تبریز، از هر نوع تظاهرات مخالفتآمیز خودداری شود و با کمال متانت از آنها استقبال به عمل آید؛ فرقه دموکرات آذربایجان نیز اعلام کند مانند گذشته پشتیبان و مدافع تمامیت و استقلال ایران و سعادت مردم خواهد بود؛ تمام سازمانهای فرقه و اتحادیهها کما فیالسابق به کارهای روزانه خود مشغول خواهند بود. ارتش ایران خود را آماده مقاومت شدید دموکراتها کرده بود، اما با کمال شگفتی، با مقاومت چندانی در آن استان روبهرو نشد. فقط چند مورد مقاومت مسلحانه دیده شد، با وجود این، براساس برخی توصیفها، ارتشی که میبایست رهاییبخش باشد، ارتش بیرحم اشغالگر از آب درآمد. در نتیجه، در روزهای اولیه هرجومرج که به دنبال ورود قوای حکومت مرکزی به آذربایجان روی داد، عده زیادی جان خود را از دست دادند و مهاجرتی انبوه به اتحاد شوروی رخ داد. با وجود آنکه در شامگاه سقوط حکومت خودمختار، به معدودی از رهبران فرقه توصیه شده بود که کشور را ترک کنند، در روزهای بعد خروج انبوه مردم به حدود پانزدههزار نفر رسید.
[3]
دمیدن ارتش بر آتش بحران
در دیماه 1325 و پس از پایان یافتن مقاومت نیروهای آذربایجانی، ارتش ایران برای ورود به شهرهای بزرگ و مراکز اداری تعجیل نکرد. ارتش و نیروهای نزدیک به سلطنت عمدتا بر آتش بحران دمیدند و پیش از ورود نیروهای ارتشی، نیروهای منظم فئودالها و ژاندارمهای تغییر لباسداده وارد میشدند. مطبوعات و رادیو تهران این افراد را که به وسیله افسران سازماندهی شده بودند، میهنپرستان ایران نامیدند. هدف اصلی این گروهها پاکسازی آذربایجان از دموکراتها و استقبال باشکوه از ارتش پیروزمند بود.
[4] در تبریز و باقی شهرهای بزرگ آذربایجان غارت شروع شده بود. کنسول آمریکا اوضاع شهر را در گزارش خود به وزارت خارجه این کشور چنین توصیف کرده است: در مدت زمانی به اندازه چند ساعت، رژیم دموکراتیکی که سال پیش بهوجود آمده بود نابود شد و تا طلوع آفتاب همه دموکراتها شکست خوردند؛ وضعیت شهر ناآرام و آشوبزده بود و همزمان مردم نگران امنیت بودند. وی ادامه داده است که بسیاری از مردم عادی مسلحشده به شکار دموکراتهای سابق میرفتند و هرچند وقت یک بار صدای تیراندازی به گوش میرسد.
[5]
سرلشکر حاجیعلی رزمآرا، رئیس ستاد ارتش،
همراه چند تن دیگر در حال بررسی نقشههای جنگی مربوط به غائله آذربایجان
شماره آرشیو: 4491-۴ع
نیروهای ارتش ایران وارد تبریز شدند، ولی غارت و ترور متوقف نشد، بلکه گروههای ارتجاع جریتر شدند. عمدتا اختیارات کامل به نیروهای نظامی داده شد تا امنیت انتخابات را تضمین کنند و دستورالعمل دیگری به آنان داده نشد. البته بدون توجه به این حرفها نظامیان صاحب شهر شدند و دادگاه نظامی صحرایی، که از قبل تشکیل شده بود، شروع به کار کرد و به تصفیه جدی مشغول شد. ژنرال زنگنه فرماندار تبریز شد و در زمانی کوتاه اقدامات وحشیانهای انجام داد؛ برای نمونه، یک روز دستور داد بچه کوچک یکی از دموکراتها را به تنور نانوایی بیندازند. این گونه بود که تبریز به اردوگاه بزرگی تبدیل شد و هر روز تعداد زندانیها افزایش مییافت. در زندانها برای زندانیهای جدید از فعالان دموکرات جایی نبود؛ بنابراین آنها را گروهگروه تیرباران میکردند. صدها نفر افسر ارتش ملی و فدائیان طبق حکم دادگاه صحرایی اعدام شدند. تعداد اعدامشدگان در مدت چند روز از مرز سههزار نفر گذشت. هر روز دهها نفر از گرسنگی و سرما در زندانها تلف میشدند و با شکنجههای بیرحمانه، دموکراتها را وادار میکردند که شخصا تقاضای اعدام کنند.
[6]
جنگ قدرت و عبور از عفو عمومی
بعد از اینکه ارتش ایران آذربایجان را تصرف کرد هزاران نفر تحت تعقیب قرار گرفتند. برخی از آنها اعدام شدند و گروه زیادی در پشت مرزهای شوروی تجمع کردند. وزیر خارجه آمریکا در این زمان نوشت که اکنون دولت ایران حاکمیت خود را در آذربایجان برقرار کرده است و اظهار امیدواری کرد که قوام نسبت به مردم موضع دوستانه اتخاذ کند و رفتار دوستانهای با آذربایجانیها، روسها و کردهای منطقه در پیش گیرد. علاوه بر این همگان در تلاش بودند تا عفو عمومی و مجازات به چند نفر از رهبران مهم محدود شود و از طریق دستگاه قضایی آثار مثبتی در افکار جوامع بینالمللی رخ دهد و جواب ارزندهای به اتهامات شوروی مبنی بر ارتجاعی بودن حکومت ایران داده شود، اما احمد قوام و محمدرضا پهلوی، که در تمام موارد به توصیههای آمریکاییها عمل میکردند، مسئله اخیر را به سلیقه خود حل کردند.
[7] سرهنگ
نادر باتمانقلیچ، استاندار جدید تبریز، اعلام کرد همه کسانی که از پیشهوری جانبداری کردند و عضو حزب او بودند و مدالهای او را به سینه آویختند نابود خواهند شد. در نتیجه چنین اقداماتی، تلفات در مدت کوتاهی به بیش از دههزار نفر رسید؛ البته گزارشهای نیمهرسمی حکومت، از آمار هشتصد نفر تلفات خبر میدادند. از سوی دیگر به نقل از یک منبع انگلیسی، سفارت ایالات متحده در تهران گزارش داده است که 421 نفر از دموکراتها به قتل رسیدهاند. طبق حکم دادگاه صحرایی 760 نفر اعدام و هزاران نفر زندانی و آواره شدند.
[8]
سرهنگ یکم نادر باتمانقلیچ و سرهنگ دوم حسن اخوی
شماره آرشیو: 4788-۴ع
چرایی چنین اقدامات خشونتباری را تا حدودی میتوان به جنگ قدرت میان محمدرضا پهلوی و قوام نسبت داد. قوام پیش از حمله به آذربایجان سفر کرد و جوی را در بین مردم بهوجود آورد که گویی در برابر خواستههای غیرمنطقی شاه از آنها دفاع میکند. این اقدام احتیاطی قوام به دلایلی از جمله ترس از مداخله شوروی، اطمینان نداشتن به تواناییهای رزمی ارتش، آگاهی از این نکته که در مجلس آینده میتواند از 25 نماینده دموکرات آذربایجان و کردستان علیه شاه استفاده کند و احتمال دادن اینکه وقتی نظامیها منطقه را بهدست گیرند شاید با انتخاب نمایندگان سلطنتطلب، موقعیت وی را در مجلس پانزدهم تضعیف کنند انجام شد. در حقیقت قوام تلاش میکرد از بحران آذربایجان به نفع افزایش قدرت خود سود برد، اما محمدرضا پهلوی متحدان قوام را در تبریز و مهاباد تارومار کرد.
[9] بدین ترتیب یکی از دلایل مهم خشونت ارتش و نیروهای نظامی در آذربایجان را باید در بستر نبرد قوام و محمدرضا پهلوی فهم کرد.
فشرده سخن
بحران آذربایجان میتوانست به قیمت زیر سؤال رفتنِ تمامیت ارضی ایران تمام شود، اما چنین نشد. در این میان میتوان چگونگی عملکرد ارتش نسبت به بحران را بررسی کرد. ارتش به خشونت شدیدی در آذربایجان دست زد و برخلاف آنچه انتظار میرفت، برای نابود کردن باقیمانده نیروهای حزب دموکرات، به فعالیتهای جدی پرداخت و حتی دادگاههای صحرایی تشکیل داد. قوام درصدد بود بتواند از آذربایجان علیه کاهش قدرت شاه بهره برد، اما کشتار جدی ارتش و بیتوجهی به عفو عمومی بهنوعی برهمزننده سیاستهای قوام بود. علاوه بر جنگ قدرت میان شاه و قوام، ارتش ایران انتقام دموکراتها را از همه آذربایجان گرفت و پس از خروج شوروی حتی به غیرنظامیها نیز رحم نکرد و بدینترتیب ناامنی در این خطه گسترش یافت.
پینوشتها:
[1]. اکبر اظهری و خسرو اظهری،
تاریخ ششساله سراب (از اشغال سراب توسط ارتش شوروی تا پایان غائله دموکراتها) 1320 - 1325 و نگاهی گذرا به تشکیل حکومت ملی آذربایجان، تهران، شلاک، 1399، صص 60-62.
[2]. تورج اتابکی،
آذربایجان در ایران معاصر، ترجمه محمدکریم اشراق، تهران، انتشارات توس، 1376، ص 182.
[4]. منیژه صدری و رحیم نیکبخت،
پیدایش فرقه دموکرات آذربایجان به روایت اسناد و خاطرات منتشرنشده، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1386، صص 61-73.
[5]. جمیل حسنلی،
آذربایجان ایران، آغاز جنگ سرد، ترجمه منصور صفوتی، تهران، شیرازه، 1387، صص 526-527.
[8]. تورج اتابکی، همان، ص 274.
[9]. یرواند آبراهامیان،
ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، چ یازدهم، 1384، صص 295-296.