پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ انگلستان از جمله کشورهایی است که در چند سده اخیر تأثیر بسیاری در تحولات ایران داشته است. این موضوع بهویژه در دوران قاجاریه مشهود است و یک روند در سیاست خارجی این کشور بهشمار میآید. در واقع در این مقطع دو قدرت استعمارگر روس و انگلستان تلاش کردند هر آنچه به منافعشان ارتباط پیدا میکند در ایران دنبال کنند و به نوعی حداکثر مزایا را از قِبَل وضعیت آشفته ایران بهدست آورند. این روند در دوره پهلوی نیز با فراز و نشیب ادامه داشت. البته انگلستان، که بعد از به تخت نشستن محمدرضا در سال 1320ش، قدرت بزرگ دیگری ــ یعنی آمریکا ــ را در کنار خود میدید، بهتدریج جای خود را در ایران به آمریکا سپرد. بااینحال، این کشور تا پیروزی انقلاب اسلامی همچنان وزنه مهمی در امور سیاسی و اقتصادی ایران بهشمار میآمد و عامل مؤثری در شکلگیری تحولات ایران بود. اما آنچه شاید کمتر درباره سیاست انگلستان در ایران در این مقطع بررسی شده مواضع این کشور در قبال انقلاب اسلامی است. بررسی مواضع دولت انگلستان در قبال تحولات انقلابی ایران در این برهه خاص میتواند شناخت ما را نسبت به رفتارشناسی سیاسی دولت انگلستان بیشتر کند. بر این اساس، در سطور زیر تلاش شده است سیاست خارجی انگلستان و رویکرد این کشور در قبال تحولات انقلابی ایران و چگونگی موضعگیری لندن در این مقطع بررسی و تحلیل شود.
از تعهدات خود طفره نخواهیم رفت
ازآنجاکه رژیم پهلوی به قدرت رسیدن خود را مدیون دولت انگلستان بود و در سالهای سلطنت رضاشاه و بعد محمدرضا، موقعیت این کشور در ایران تحکیم یافته بود، بیشک سرنگونی آن ضربه سختی به منافع این کشور در ایران میزد؛ به همین دلیل لندن از تغییر شرایط در ایران و روی کار آمدن رژیم انقلابی حمایت نمیکرد و خواهان حفظ شرایط موجود در کشور بود. این را میشود از دیدار خصوصی میان محمدرضا پهلوی و سفیر انگلستان در ایران در روزهای اوج انقلاب اسلامی درک کرد.
شاه در این دیدار از سفیر انگلستان، یعنی پارسونز، بهصراحت پرسید که آیا دولت انگلستان هنوز از او پشتیبانی میکند؟ پارسونز در پاسخ با اشاره به ارسال پیام نخستوزیر انگلستان مبنی بر حمایت از شاه ایران به وی اطمینان داد که از او حمایت کامل و قاطع را به عمل خواهد آورد. پارسونز میگوید: «گفتم میتواند روی این قول من حساب باز کند که ما نه از انجام تعهدات خود طفره خواهیم رفت و نه درصدد بیمه کردن آینده منافع خود با مخالفان برخواهیم آمد».
[1] دلیل این حمایت نیز به طور کامل مشخص بود.
آنتونی پارسونز
شماره آرشیو: ۱-۸۵-۲۸۷م
انگلستان منافع بسیاری در ایران داشت و نمیتوانست و نمیخواست که روی آن ریسک کند و خطر تغییر شرایط در ایران را بپذیرد. در واقع این کشور آنقدر در ایران منافع داشت که حتی فکر تغییر نظام سیاسی در آن برای رهبران سیاسی لندن بسیار ناخوشایند بود. پارسونز این را بهصراحت میگوید: ایران برای ما یک منبع مهم نفت و یک متحد راهبردی در منطقه پرتلاطم خاورمیانه بهشمار میآمد و علاوه بر آن یک بازار پرسود برای صادرات انگلستان اعم از وسایل و تجهیزات نظامی یا کالاهای ساختهشده مصرفی بود. او همچنین اذعان میکند: بعید به نظر میرسد که رژیم دیگری غیر رژیم شاه بتواند منافع سیاسی و اقتصادی ما را در ایران تأمین کند هرچند ما با برخی از اقدامات شاه نیز موافق نیستیم.
[2]
این را از مواضع مقامهای بالاتر دولت انگلستان نیز میتوان به روشنی درک کرد؛ برای مثال در بحبوحه تحولات انقلابی در ایران و در اواخر مهرماه سال 1357ش بود که دیوید اوئن، وزیر امور خارجه انگلستان، ضمن اعلام حمایت و پشتیبانی از شاه ایران اظهار کرد: سقوط شاه سبب پیشرفت خاصی در امور ایران نخواهد شد، بلکه حتی نوعی عقبنشینی و شکست نیز تلقی میشود.
[3] همچنین در آبانماه سال 1357ش بود که ملکه انگلستان در روز افتتاح پارلمان این کشور خطاب به شاه ایران اعلام کرد که «بریتانیا آرزومند بقای رژیم سلطنت در ایران است».
[4]
محمدرضا پهلوی و الیزابت دوم، ملکه انگلستان، هنگام پیاده شدن از کالسکه سلطنتی
شماره آرشیو: 146-۱۱ع
اقدامات لندن برای عقیم ماندن انقلاب اسلامی
البته حمایت انگلستان از شاه و مقابله با مردم انقلابی ایران به حرف محدود نماند و این کشور تمام تلاش خود را در عمل به خرج داد تا انقلاب ایران را سرکوب کند. از جمله اقداماتی که لندن برای عقیم ماندن انقلاب اسلامی انجام داد فروش تسلیحات نظامی به رژیم برای سرکوب مردم، اعزام کارشناسان ضد شورش، حمایت نکردن از تحولات انقلابی در ایران و سکوت کردن در برابر نقض حقوق بشر و آزادیهای مدنی در ایران و در عین حال حمایت از روحانیان غیرسیاسی در برابر روحانیان انقلابی و سیاسی بود. آنها حتی از برقراری یک حکومت نظامی در ایران حمایت کردند و پشتیبانی خود را از شاه به نهایت رساندند.
[5]
دیگر کاری برای بقای سلطنت شاه نمیتوان انجام داد
در آخرین روزهای سلطنت محمدرضا پهلوی در ایران و هنگامی که لندن دیگر امیدی به بقای رژیم نداشت، این کشور از حمایت و پشتیبانی بیشائبه خود از شاه دست برداشت و خود را برای تغییر شرایط در ایران آماده کرد. البته برای انگلستان مهم بود که در نبود شاه و برای جایگزینی وی یک نیروی خودی به عنوان گزینه مطرح شود. این را از مواضع جیمز کالاهان، نخستوزیر انگلستان، در کنفرانس گوادلوپ میتوان به خوبی دریافت.
او در این کنفرانس به همتایان آمریکایی، فرانسوی و آلمانی خود فهماند که دیگر کاری برای بقای سلطنت شاه نمیتوان انجام داد و باید خود را برای سناریوهای دیگر آماده کرد.
[6] پارسونز در خاطرات خود نوشته است: «قدرت و اعتبار آیتالله خمینی به قدری افزایش یافته و شعار ساده او که شاه باید برود و یک جمهوری اسلامی جایگزین آن شود جا افتاده بود که هیچ تدبیری برای مقابله با آن کارگر نمیافتاد؛ بهخصوص که با حضور میلیونها ایرانی هیچ امیدی به ماندن شاه وجود نداشت».
[7]
مواضع انگلستان در قبال ایران پس از انقلاب
با پیروزی انقلاب اسلامی و سرنگونی رژیم سلطنت دولت انگلستان تمام تلاش خود را برای تضعیف و براندازی جمهوری اسلامی انجام داد و از هیچ کوششی در این زمینه دریغ نورزید. در واقع حال که انگلستان منافع خود را در ایران ازدسترفته میدید و روی کار آمدن انقلابیون در ایران را قدرت گرفتن جریان تندرو و رادیکال توصیف میکرد، همراه آمریکا تمام تلاش خود را به خرج داد تا بیشترین ضربه را به انقلاب نوپای مردم ایران بزند.
[8]
یکی از این اقدامات قطع روابط دیپلماتیک و بستن سفارت خود در تهران بود. این کشور ابتدا بهتدریج نیروهای دیپلماتیک و سیاسی خود را در تهران کاهش داد. این کار تا نخستین روزهای ماه سپتامبر سال 1980م ادامه پیدا کرد. در این روزها بود که با خروج آخرین نفرات عملا سفارت انگلستان در تهران به تعطیلی کشانده شد و سفارت سوئد در تهران حافظ منافع این کشور در ایران شد. البته شخص سفیر سه ماه قبل از آن تهران را ترک کرده بود و از لندن امور سفارت انگلستان در ایران را مدیریت میکرد. وزیر امور خارجه ایران در نهایت در روز 19 شهریور 1359ش تعطیلی سفارت انگلستان در ایران را اعلام و سفارت سوئد را به عنوان حافظ منافع تعیین کرد.
[9]
اما راهکارهای دولت انگلستان برای تضعیف و به شکست کشاندن انقلاب اسلامی در ایران به همین مورد محدود نماند. تحریمهای اقتصادی ابزار دیگری بود که انگلستان از آن علیه انقلاب اسلامی در ایران استفاده کرد تا این نهال نوپا را از جا درآورد. انگلستان این سیاست را در همراهی با آمریکا در پیش گرفت و به عنوان اولین اقدام مبلغی در حدود هفتمیلیارد دلار از داراییهای ایران را مسدود کرد. همچنین دولت ایران در زمان پهلوی مبلغی در حدود چهارصدمیلیون پوند به «شورای آب بریتانیا» وام اعطا کرده بود که با پیروزی انقلاب اسلامی دولت انگلستان تا سالها از بازپرداخت آن طفره رفت.
[10]
سیاست دیگری که انگلستان برای به شکست کشاندن روند انقلاب در ایران انجام داد تلاش برای تأثیرگذاری بر روند همهپرسی در ایران بود. در واقع انگلستان به واسطه داشتن رسانههای تأثیرگذار بینالمللی همچون بی.بی.سی از هیچ کوششی برای نشان دادن مقبولیت نداشتن جمهوری اسلامی در میان مردم فروگذار نکرد و تمام تلاش خود را به خرج داد تا مردم از این مدل حکومتی استقبال نکنند و به آن رأی ندهند.
[11]
یکی دیگر از رفتارهای دولت انگلستان که از ضدیت آن با انقلاب اسلامی حکایت میکند حمایت از معارضان و مخالفان این نظام سیاسی نوپا در ایران بود. از جمله افرادی که انگلستان در این زمینه با آنها ارتباط داشت شاهرخ فیروز و نظام عامری بودند. آن دو که از طریق پاتریک ووگان، معاون بخش خاورمیانه وزارت امور خارجه، با دولت انگلستان ارتباط داشتند، تلاش کردند با ایجاد یک حادثه بزرگ در ایران همچون انفجار فرودگاه مهرآباد پروژه قیام مخالفان نظام جمهوری اسلامی را کلید بزنند.
[12]
در نهایت شاید بتوان گفت حمایت انگلستان از رژیم بعث عراق و صدام حسین در هشت سال جنگ تحمیلی خود گواهی بر این مدعا باشد که دولت انگلستان تمام تلاش خود را بهکار برد تا در وهله اول انقلاب اسلامی را را تضعیف و در مرحله بعد و در صورت امکان آن را سرنگون کند. در واقع هرچند سیاست اعلامی دولت انگلستان در جنگ ایران و عراق، بیطرفی بود، کرینگتون، وزیر امور خارجه انگلستان، بهصراحت اعلام کرد که در جایی که مجبور به انتخاب هستیم باید عراق را انتخاب کنیم. آنها این را در عمل نیز نشان دادند و به بهانه قطعنامه شورای امنیت و حکم دادگاههای بینالمللی، از هرگونه کمک نظامی به ایران در جنگ خودداری کردند.
[13]
پینوشتها:
[1]. آنتونی پارسونز،
غرور و سقوط، ترجمه منوچهر راستین، تهران، انتشارات هفته، 1363، ص 116.
[3]. فرناز اخوان توکلی،
گاهشمار روابط ایران و انگلستان، تهران، مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی، 1386، ص 350.
[4]. عبدالرضا هوشنگ مهدوی،
سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، تهران، نشر پیکان، 1384، ص 490.
[5]. محمدحسن خانی و حجتالله نوری ساری، «رفتارشناسی دولت انگلستان در قبال انقلاب اسلامی ایران»، فصلنامه
پژوهشنامه انقلاب اسلامی، ش 7 (تابستان 1392)، ص 131.
[6]. مجید تفرشی، گزارشهایی از اسناد طبقهبندی آزادشده در آرشیو ملی بریتانیا، قابل دسترسی در: وبلاگ مجید تفرشی، 1388:
http://mtafreshi.persianblog.ir/post/88
[7] . آنتونی پارسونز، همان، ص 228.
[8] . محمدحسن خانی و حجتالله نوری ساری، همان، صص 136-137.
[11] . محمدحسن خانی و حجتالله نوری ساری، همان، ص 138.