پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ پلیس سیاسی یا دستگاه امنیتی در جهان سابقهای دیرینه دارد. در ایران نیز با آغاز سلسله هخامنشی، بهتدریج زمینههایی از تشکیلات اطلاعاتی و امنیتی که از آنها به عنوان «چشم و گوش» شاهان یاد میکردند، ردیابی شدهاند. وظیفه این گونه تشکیلات تنها تحقیق و تجسس برای حفظ و حراست از تاج و تخت و تثبیت قدرت مقام سلطنت و امنیت جامعه بود. شواهد تاریخی نشان میدهد که این تشکیلات اطلاعاتی، امنیتی و خبررسانی با تغییراتی در دورههای مختلف تاریخی وجود داشته و تا دوره معاصر تداوم یافته است. پس از برکناری رضاشاه، که با ازهمپاشیدگی و تضعیف ارتش همراه بود، جانشین او نه یک پلیس مخفی قوی و نه یک ارتش قابل اتکا در اختیار داشت؛ درواقع محمدرضا پهلوی در سالهای نخستین سلطنت، فاقد چشم و گوش (سازمانها و تشکیلات جاسوسی و امنیتی) پشتیبان خود بود. این فقدان در زمانهای بود که کشور به اشغال نیروهای بیگانه درآمده بود.
با توجه به این فقدان و نیز پس از سرکوب کردن نهضت ملی، در سال 1335ش سازمان سیا طرح تشکیل یک سازمان جدید اطلاعاتی را به شاه داد و خود در تأسیس و سازمان دادن آن مشارکت کرد. این تشکیلات که سازمان اطلاعات و امنیت کشور نامیده میشد به زودی با نام مخفف آن، یعنی «ساواک»، به چشم و گوش شاه تبدیل شد. بر اساس این مقدمه، نوشتار پیش رو، به بررسی چگونگی اتکای محمدرضا پهلوی به ساواک به مثابه قابل اعتمادترین کانال و نهاد اطلاعاتی ـ امنیتی اختصاص یافته است.
پلیس سیاسی (امنیتی) در ایرانِ عصر پهلوی
بعد از کودتای 3 اسفند 1299ش و به قدرت رسیدن رضاخان، نظام اطلاعاتی و امنیتی که پیش از آن فقط بخش کماهمیتی از تشکیلات و حیطه فعالیت نظمیه و شهربانی بود، گسترش یافت و فعالیت و حیطه عمل آن فعالیتهای شهربانی را تحتالشعاع قرار داد و آن را تابعی از سیاستهای کلی خود ساخت. رضاشاه تصمیم داشت با نظمی متمرکز و رعبانگیز، که دستگاه شهربانی و نظام اطلاعاتی و امنیتی آن ایجاد کرده بود، هرگونه مخالفت با حکومت خود را سرکوب و از عرصه سیاسی اجتماعی کشور حذف کند. با این هدف، رضاخان مدت کوتاهی پس از کودتای 3 اسفند درصدد برآمد دستگاه شهربانی را به لحاظ کمی و کیفی تقویت و با گماردن افراد مورد اعتماد خود در رأس امور آن، کاراییاش را تضمین کند.
[1]
با برکناری رضاشاه و محاکمه سرتیپ مختاری، رئیس شهربانی کل کشور، و نیز تبلیغاتی که علیه شهربانی شد، این سازمان قدرت و اعتبار خود را از دست داد. رؤسای شهربانی بعد از شهریور 1320ش، به دلیل برقراری حکومت نظامی و هم به دلیل حالت انفعالی که در افسران و مأموران شهربانی بهوجود آمده بود، قدرت و اختیار زیادی نداشتند.
[2] با کودتای 28 مرداد 1332ش، دوره سلطه همهجانبه حاکمیت ایالات متحده آمریکا بر تمامی امور مملکت آغاز شد. آمریکا فضا و شرایط را به منظور حاکمیت بلامنازع خویش در ایران مساعد یافت و درصدد برآمد تا در تمام شئون ایران مداخله کند و جایگزین انگلیس شود. یکی از زمینههای مورد نظر برای مداخله، بخش امنیتی و اطلاعاتی بود. در این بخش، هدایت و کنترل پایگاه ارتش و راهاندازی سازمان اطلاعات و امنیت داخلی بیش از دیگر پایگاهها مورد نظر آنان بود.
افزون بر این، بعد از کودتای 28 مرداد و کشف شاخه افسران
حزب توده در ارتش در نیمه دهه 1330ش، که در حقیقت یک شبکه وسیع جاسوسی از صدها افسر تا بالاترین ردههای فرماندهی را شامل میشد، محمدرضا پهلوی در فکر تشکیل یک سازمان اطلاعاتی مجهز و مدرن افتاد و برای مقابله با تشکیلات نیرومند جاسوسی روسها در ایران، به دوستان آمریکایی خود متوسل شد. در سال 1335ش سازمان سیا طرح و چهارچوب تشکیلات یک سازمان جدید اطلاعاتی را به شاه داد و خود در تأسیس و سازمان دادن آن مشارکت کرد. این گونه بود که سازمان اطلاعات و امنیت کشور در سال 1336ش با همکاری سیا، افبیآی و سازمان اطلاعاتی اسرائیل شکل گرفت.
[3]
ساواک: شالوده نهادین سازمانهای جاسوسی
سازمان اطلاعات و امنیت کشور که با نام اختصاری «ساواک» شناخته میشد، دارای فعالیتهای بسیار گسترده اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی بود و وظایف جمعآوری پنهان و عملیات مخفی، امور ضد جاسوسی، ضد براندازی و حفاظت را توأمان برعهده داشت. این سازمان در جامعه اطلاعاتی رژیم پادشاهی ایران، از جایگاه مهمی برخوردار بود و حداقل نسبت به سازمانهایی مانند رکن 2 ارتش و ادارات اطلاعات شهربانی و ژاندارمری کل کشور، اشراف و توان اطلاعاتی بالاتری داشت. ساواک، که زیر نظر مستقیم محمدرضا پهلوی عمل میکرد، قدرتی بود مستقل و درون دولت که تقریبا بر تمامی ادارات، سازمانها و وزارتخانهها از جمله وزارت امور خارجه تسلط داشت و نهادهای دولتی دیگر اجازه مداخله در امور آن را نداشتند.
[4]
حیطه فعالیت ساواک حد و مرز نداشت و تمام امور مملکت را تحت نظارت و کنترل داشت؛ برآوردها در مورد تعداد نفرات ساواک متفاوت است و این خود نشاندهنده مخفیانه بودن آن در حد گسترده و ناامنی اجتماعی حاصل از عملکرد ساواک بود. برآوردها بین بیست تا سیصدهزار نوسان دارد و شاید رقم پنجاههزار نیروی تماموقت تا حدی بیانگر واقعیت باشد.
[5] در این میان روابطی گسترده و مستمر میان ساواک و شاه برقرار بود؛ به گونهای که «ساواک مانند هر پلیس سیاسی دیگر در کشورهای دیکتاتوری، به عنوان مهرهای در دست شاه و حاکم بلامنازع کشور، وظیفه حفظ و تأمین امنیت حکومت دیکتاتوری را برعهده گرفت و به سرکوب هرگونه حرکت مخالف سلطنت محمدرضاشاه پرداخت. در واقع، وظیفه اصلی ساواک شناسایی و نابود کردن کلیه کسانی بود که به نحوی با دیکتاتوری شاه به مخالفت برمیخاستند. ولی ساواک در اجرای این وظیفه پا را از حدود چیزی که میتوان به عنوان وظیفه یک پلیس سیاسی دانست، فراتر گذاشت؛ زیرا خواست شاه این بود که ساواک به مثابه چشم و گوش باز، بینا و شنوای او عمل کند و تمام امور را تحت نظر بگیرد».
[6]
جاسوسان فرمانبردار شاه: کانال اصلی دریافت اطلاعات
ساواک از سه قسمت اصلی حوزه ریاست، ادارات کل و شاخهها (در تهران، استانها و شهرستانها) و نمایندگیهایی در خارج از کشور تشکیل میشد. این سازمان اطلاعاتی ـ امنیتی با هدایت و سرپرستی ارتشبد
نصیری، همدم قدیمی محمدرضا پهلوی، میتوانست گزارشهای رسانههای گروهی را سانسور، متقاضیان مشاغل دولتی را گزینش و بر پایه اظهارات منابع قابل اعتماد غربی از هر شیوهای، از جمله شکنجه، برای از بین بردن مخالفان استفاده کند. بهتدریج و با افزایش دامنه اختیارت محمدرضا پهلوی، ساواک ــ به مثابه کانال اصلی دریافت اطلاعات شاه ــ در همه جا حاضر بود و در هر وزارتخانهای حداقل یکی از مأموران ساواک به عنوان معاون به کار اشتغال داشت و در هر بخشی یکی از جاسوسان تربیتیافته این سازمان مستقر بود. انبوه خبرچینان ساواک نیز، که متعلق به طبقات و اقشار مادون جامعه بودند، در هتلها و کافههای خیابانی به ساواک خدمت میکردند. عده زیادی حتی مجانی این کار را انجام میدادند.
[7]
نعمتالله نصیری در حال دادن نشان به یک مقام ساواک
در دوره ریاست نصیری بر ساواک، روشهای شکنجه در این سازمان تنوع پیدا کرد
شماره آرشیو: 829-288م
بنابراین، سازمانی با چنین ابعاد انسانی و گستره فعالیت میتوانست امکان کنترل و تسلط بر همه امور را پیدا کند. محمدرضا پهلوی از طریق ساواک، به طور مؤثری در اغلب محافل و نهادهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نفوذ پیدا کرده و گویی در همه جا حاضر بود و به همین دلیل نیز در دهههای 1340 و 1350ش بهسرعت بر مخالفان سیاسی واقعی پیشی گرفت و در همان حال مباحثات سیاسی آشکار و آزاد را منع میکرد. به گفته یک خبرنگار انگلیسی، «ساواک چشم و گوش شاه و در مواقع ضروری مشت آهنین وی بود».
[8] در واقع، ساواک فقط از شاه فرمان میبرد و جز او در مقابل هیچ مقامی، مسئولیتی نمیشناخت. شاه نیز مصر بود ساواک با هر روشی که بتواند نقش «چشم و گوش» را برای او بازی کند. البته وقایع و حوادث بعدی ــ نیمه دهه 1350ش ــ نشان داد که ساواک بهرغم تصور شاه و حمایتگران خارجی او «در واقع چشم و گوش [کور و کر] حکومت بود که واقعیات را تشخیص نمیداد».
[9]
پرویز ثابتی، رئیس اداره سوم ساواک، در حال انجام یک گفتوگوی مطبوعاتی در محل کمیته مشترک ضد خرابکاری
فرجام سخن
واقعیت آن است که تشکیل سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) گامی در مسیر تحکیم و تقویت پایههای امنیت ملی و استقلال سیاسی کشور نبود؛ به عبارت دیگر این سازمان شباهت بسیاری به نظام پلیسی ـ امنیتی شهربانی دوره رضاشاه داشت که صرفا در جهت تقویت پایههای نظام استبدادی او فعالیت میکرد. درواقع، ساواک به عنوان یک نهاد کنترلکننده و ناظر تحت اختیار و فرمان محمدرضا پهلوی بود که کشور را زیر پوشش شبکه جاسوسان و سخنچینان خود گرفته بود و رفتهرفته تارهای عنکبوتی خود را بر زندگی ایرانیها گستردهتر میتنید. این امر زمانی قوت گرفت که محمدرضا پهلوی اختیارات و وظایف گستردهای به این نهاد واگذار کرد و زمینههای نفوذ اعضای آن ــ به عنوان چشم و گوش شاه ــ در تمامی سازمانهای دولتی و مراکز غیردولتی فراهم گردید.
پینوشتها:
[1] . مظفر شاهدی،
ساواک، سازمان اطلاعات و امنیت کشور، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1386.
[2] . محمود طلوعی،
بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فردوست، تهران، علم، 1372، ص 981.
[3] . منوچهر هاشمی،
داوری؛ سخنی در کارنامه ساواک، لندن، ارس، 1373، صص 97-98.
[4] .
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 1، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1388، مقدمه.
[5] . جان فوران،
مقاومت شکننده، ترجمه احمد تدین، تهران، رسا، 1387، ص 466.
[6] . تقی نجاری راد،
ساوک و نقش آن در تحولات داخلی رژیم، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، ص 117.
[7] . حمید شایستهپور،
قدرت سرکوب رژیم پهلوی و انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1386، ص 211.
[8] . یرواند آبراهامیان،
ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی و ابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، 1389، صص 536- 537.
[9] . احمد فاروقی و ژان لوروریه،
ایران بر ضد شاه، ترجمه مهدی نراقی، تهران، امیرکبیر، 1358، ص 141