کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

بررسی انگاره «به سوی تمدن بزرگ»؛

مأموریت «به‌سوی مستعمره بزرگ»

18 فروردين 1403 ساعت 16:46

مولف : سیدهاشم منیری

پهلوی دوم با کلیدواژه «مأموریت» سه ویژگی راهبردی را در سیاست برای خود تعریف کرد که بخشی از آن به «گذشته» تعلق داشت، بخشی به تحولات معاصر و سومین بخش به آینده مربوط بود. بخش سوم با طرح‌‌های رؤیایی و با نام «به‌سوی تمدن بزرگ» مطرح شد، اما این طرح «به‌سوی مستعمره بزرگ» بود



پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ با توجه به ساختار استبدادی و فرهنگ سیاسی بسته ایران در دوران پیش از انقلاب اسلامی، نهاد سلطنت، به‌عنوان قدرت مطلقه حاکم در کشور، و شخص شاه تأثیر فراوانی بر طرح ایده‌‌ها و الگوهای نظری و عینی راهبردهای سیاست داخلی و خارجی داشته است؛ ازاین‌رو، متغیّر فردی و نگرش‌‌ها و رویکردهای اعلامی بر مبنای روان‌‌شناسی شخصیتی شاه و تحولات روانی او، قابل بررسی و تبیین است. به نظر می‌‌رسد طرح ایده‌‌های گنگ و شعاری مانند «به‌سوی تمدن بزرگ» مبتنی بر حمایت‌‌جویی و عظمت‌‌گرایی در برابر جهان غرب و آمریکا بوده است. ازاین‌رو، کانون اصلی تحلیل طرح ایده به‌سوی تمدن بزرگ حوزه تصمیمات سیاسی شاه است.
 
روان‌‌شناسی سیاسی محمدرضا پهلوی؛ گذشته، حال و آینده
پهلوی دوم با کلیدواژه «مأموریت» سه ویژگی راهبردی را در سیاست برای خود تعریف کرد که بخشی از آن به «گذشته» تعلق داشت، بخشی به تحولات معاصر و سومین بخش به آینده مربوط بود. بخش گذشته در کتاب «مأموریت برای وطنم»، بخش تحولات معاصر با «انقلاب سفید» و سومین بخش، که به آینده مربوط بود، با طرح‌‌های رؤیایی، گنگ و شعاری و با نام بی‌‌مسمای «به‌سوی تمدن بزرگ» مطرح شد.
 
وی در طرح شعاری «به‌سوی تمدن بزرگ» نه «مسیر» درستی را به سمت توسعه بومی انتخاب می‌‌کند و نه آن را برگرفته از تمدن ایرانی و اسلامی می‌‌داند؛ مسیر این توسعه به سمت سبک زندگی «غربی» و تمدن اروپایی بود. درواقع، مأموریتی که وی در گذشته آن را آغاز کرده بود، با طرح انقلاب به‌اصطلاح سفید، که آن را آمریکا به رژیم پهلوی سرمشق داده بود، عینیت گرفت و توهم یک بازیگر مهم در صحنه سیاست بین‌‌الملل او را به سمت طرح «تمدن بزرگ»، بدون در نظر گرفتن شاخص‌‌های دینی، آموزشی، فرهنگی و اجتماعی در جامعه رهنمون کرد. درحالی‌که «است»های موجود، فاقد نیرو و توان لازم برای تبدیل شدن به«باید»های مطرح‌شده در انگاره «به‌سوی تمدن بزرگ» بود، این طرح با ارزش‌‌های عینی و اخلاقی جامعه هم مغایرت داشت.
 
راهبردهای ارائه‌شده در طرح «به‌سوی تمدن بزرگ» در مسیر تحقق «اهداف استعماری» و ایجاد یک «بازار مصرف» گسترده آمریکایی قرار گرفته بود و ازهمین‌رو ماهیت این طرح «به‌سوی مستعمره بزرگ» بود نه یک سیاست حساب‌‌شده برای کم کردن فاصله بین دنیای غرب و تمدن بومی ایرانی، که با اسلامیت آن عجین شده است. از توجه به مجموع این واقعیت‌ها چنین نتیجه گرفته می‌‌شود که برخلاف ادعای محمدرضا پهلوی، که «دو راهِ معنویت و اعتلای انسان‌‌‌‌ها را انتخاب می‌‌کند»،[1] جشن‌‌های هنر شیراز، بی‌بندوباری و محتوای جنسی برنامه‌های تلویزیون، سینما، تئاتر و مطبوعات، ترویج سبک زندگی غربی و گسست بنیاد خانواده، بر اقتصاد مصرفی، صنایع مونتاژ وارداتی و تبدیل شدن ایران به یک کشور «وابسته»، بار می‌‌شود. او خود را یک «مرشد و یک معلم برای ملت خویش» معرفی می‌کر‌د،[2] اما طریقی که پیش راه ملت قرار داده بود به دلیل کج‌روی، دشمنی با اسلام و فرایند دیکتاتوری، کشور را به سوی حضیض می‌کشاند نه اعتلای انسان‌ها. بدین خاطر، لازم است بعضی از شاخص‌‌های اقتصادی و سیاسی این به‌اصطلاح تمدن بزرگ را با رویکرد انتقادی بررسی کنیم تا عیار آن روشن شود.
 
شرکت‌‌های چندملیتی و وضعیت بد سلامت اقتصادی
با افزایش قیمت نفت و سرازیر شدن آورده‌‌های ارزی، محمدرضا پهلوی به تحقق طرح‌‌های بلندپروازانه خود روی آورد و در مسیر اجرای آنها به جایی رسید که به خرید یا احداث فناوری‌‌هایی در کشور دست می‌زد که هیچ متخصص بومی قادر به راه‌‌اندازی آنها نبود و این گونه بود که مستشاران آمریکایی و اروپایی در تمامی ابعاد اقتصادی، صنعتی، کشاورزی و نظامی، ایران را به‌مثابه بزرگ‌‌ترین بازار کار و تولیدات استراتژیک خود شکل دادند؛ ازاین‌رو، ورود صنایع غیربومی، تغییر ساختار اقتصادی و مهم‌‌تر از همه اصلاحات ارضی، نه‌تنها نظام ارباب‌ورعیتی را چه در وجه بین‌‌المللی (کشورهای مرکز و پیرامون) و چه در وضع داخلی، محو نکرد، بلکه پایه‌‌های سرمایه‌‌داری را مستحکم‌‌تر کرد. انقلاب سفید و پیش‌‌بینی‌‌های وی برای سال 1370ش، نه‌تنها در مسیر عظمت و روشنایی قرار نداشت، بلکه تخریب زمین‌‌های کشاورزی، زمینه مهاجرت روستایی‌ها به شهرها فراهم کرد و لاجرم به خالی شدن روستاها انجامید. اگر زمینی هم وجود داشت، روستانشین‌‌ها به علت ناتوانی در خرید وسایل مکانیزه و درنتیجه ناتوانی در اداره زمین، دوباره به اربابان خود مراجعه می‌‌کردند و این دور باطل، به سود وضعیت پیش از اصلاحات ارضی بود. مهم‌تر از آن، تأکید صاحبان منافع خاص و شرکت‌‌های زراعی مورد حمایت سازندگان ماشین‌‌آلات کشاورزی خارجی روی محصولاتی بود که به درد «صادرات» می‌‌خورد و درنتیجه سطح تولید مواد غذایی پایین آمد و «وابستگی» به واردات بیشتر شد.[3]
 
امام خمینی(ره) در نقد انقلاب به‌اصطلاح سفید محمدرضا پهلوی، که رویکرد «استعماری» داشت و به تضییع حقوق ملت ایران انجامید، فرموده‌اند: «دستگاه حاکمه برای اغوا و اغفال ملت، دام وسیعی گسترده و به یک سلسله اعمال‏‎ ‎‏ظاهرفریب و گمراه‌کننده دست زده است و ما اگر در مقابل، به بیدار کردن و متوجه‏‎ ‎‏ساختن توده مردم اقدام نکنیم و از افتادن آنها به دام استعماری که برای آنان گسترده‌اند‏‎ ‎‏جلوگیری ننماییم، ملت اسلام در معرض فنا و نیستی قرار خواهد گرفت».[4] بنابراین، برخلاف صحبت محمدرضا پهلوی، که «صنعت، و کشاورزی و بازرگانی کشور چنان رونق یافت که رشد اقتصادی سالانه ایران در اولین مقام جهانی قرار گرفت»،[5] بنا بر دیدگاه‌های صاحب‌‌نظران اقتصادی و سیاسی «در پایان برنامه عمرانی پنجم، یعنی در سال 1356ش، به دلیل عدم تعادل‌‌های بودجه‌‌ای ناشی از شوک نفتی در سال 1353، کسری بودجه با رشد بی‌‌سابقه 7/ 169 درصدی، به 458 میلیارد ریال رسید».[6] درنتیجه، توسعه نیم‌‌بند ایران، که بر محور واردات و از بالا به پایین قرار داشت، به توسعه‌‌نیافتگی سیاسی و نظام تک‌حزبی منجر شد که در هر دو مورد به شکست انجامید.
 
کپرنشینی در جنوب ایران در دوره محمدرضا پهلوی
کپرنشینی در جنوب ایران در دوره محمدرضا پهلوی
شماره آرشیو: 555-124ط

نظام تک‌حزبی؛ ایران یعنی من!
محمدرضا پهلوی خود را فرمانده انقلاب! و مسئول سرنوشت کشور خطاب می‌‌کرد و از ضرورت یک سازمان فراگیر مشتمل بر اصول فلسفی و اجتماعی خبر می‌‌داد.[7] وی در اسفند 1353، تمام احزاب سیاسی را غیر قانونی اعلام کرد و راه رسیدن به تمدن بزرگ را تنها در فعالیت در حزب رستاخیز دانست؛ حزبی که برگرفته از دیدگاه ساموئل هانتینگتون، نظریه‌‌پرداز آمریکایی، بود و به دولت‌‌های جهان سوم پیشنهاد می‌‌کرد که برای جلوگیری از انقلاب باید نظام‌‌های تک‌حزبی برقرار کنند.[8] محمدرضا پهلوی نیز بلافاصله نظام حکومت خود در آینده را بر اساس نظام تک‌حزبی اعلام کرد. او بیان کرد: «همه شهروندان وظیفه دارند در انتخابات ملی شرکت کنند و به حزب ملحق شوند و افرادی که عضو این حزب نشوند لابد کمونیست مخفی هستند و این خیانت‌کاران می‌‌توانند بین رفتن به زندان یا ترک کشور و ترجیحا به شوروی، یکی را انتخاب کنند».[9] دموکراسی شاهنشاهی وی، و به‌زعم خود «ملی‌‌ترین تشکیلات تاریخ ایران»[10] اشتباه از آب درآمد؛ به‌طوری‌که خود در کتاب «پاسخ به تاریخ» به این اشتباه اذعان کرد و گفت: «یکی از اشتباهات دوران سلطنت من تشکیل حزب رستاخیز در اسفند 1353 بود که به توصیه من صورت گرفت».[11]
 
محمدرضا پهلوی به‌‌رغم آنکه در کتاب «مأموریت برای وطنم» از مزیت نظام‌‌های چندحزبی بر دولت‌‌های تک‌حزبی داد سخن داده بود، در این مقطع تاریخ در پاسخ به روزنامه‌‌نگار اروپایی و اینکه لحن سخن او با گذشته مغایرت دارد گفت: «آزادی افکار! آزادی افکار! دموکراسی! دموکراسی؟ این واژه‌‌ها یعنی چه؟ هیچ‌‌کدامشان به درد من نمی‌‌خورد».[12] چنین نگرشی به ماهیت مردم‌‌سالاری و با آنچه وی هدف از آن را یکپارچگی و پیوستگی ملی می‌‌نامید، در تضاد کامل قرار داشت. امام ماهیت برپایی این نظام را این‌گونه شرح دادند: «نظامی که هستی‏‎ ‎‏ملت را به باد فنا داده و تمام آزادی‌‌ها را از او سلب کرده است؛ نظامی که طبقات جوان‏‎ ‎‏روشنفکر را در زندان‌‌ها و تبعیدگاه‌‌ها از هستی ساقط نموده و باز می‌‌خواهد با این‏‎ ‎‏حزب‌‌بازی اجباری، بر قربانی‌‌ها و زندانی‌‌های خود بیفزاید».[13] بنابراین در پاسخ به استفتای یکی از روحانیان نجف می‌‌فرماید: «نظر به مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران، شرکت در آن بر‏‎ ‎‏عموم ملت حرام و کمک به ظلم و استیصال مسلمین و مخالفت با آن از روشن‌ترین‏‎ ‎‏موارد نهی از منکر است».[14]
 
نتیجه
انگاره شعاری محمدرضا پهلوی در طرح «به‌سوی تمدن بزرگ» نه‌تنها در «نظر» با شکست مواجه شد، بلکه در «عمل» واکنش‌‌های مختلفی را از سوی امام خمینی، مردم و حتی دولتمردان درون رژیم برانگیخت. توسعه‌‌نیافتگی سیاسی، عدم استقلال ملی و وابستگی شدید به اقمار اروپایی و استعمار آمریکایی، اقتصاد ضعیف و ازدیاد کسری بودجه و تورم سال‌‌های پایانی، واردات کالاهای مصرفی و کاهش تولید ملی ازجمله مواردی است که سیاست و اقتصاد را با ناکامی همراه ساخت.

پی‌نوشت‌ها:
 
[1]. محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، به کوشش شهریار ماکان، تهران، انتشارات شهر آشوب، 1371، ص 231.
[2]. محمدرضا پهلوی، به سوی تمدن بزرگ، فرانکفورت، البرز، 1389، ص 15.
[3]. رابرت بی گراهام، ایران سراب قدرت، ترجمه فیروز فیروزنیا، تهران، سحاب، 1358، ص 46.
[4]. امام خمینی(ره)، صحیفه امام، ج 1، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، 1378، ص 134.
[5]. محمدرضا پهلوی، به سوی تمدن بزرگ، همان، ص 74.
[6]. مسعود نیلی و محسن کریمی، برنامه‌‌ریزی در ایران 1316-1356، تحلیلی تاریخی، با تمرکز بر تحولات نقش و جایگاه سازمان برنامه و بودجه، تهران، نی، 1396، ص 270.
[7]. محمدرضا پهلوی، به سوی تمدن بزرگ، همان، ص 181.
[8]. یرواند آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ترجمه محمدابراهیم فتاحی، تهران، نی، چ چهارم، 1389، ص 267.
[9]. همان، ص 268.
[10]. محمدرضا پهلوی، به سوی تمدن بزرگ، همان، ص 182.
[11]. محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، همان، ص 317.
[12]. یرواند آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، همان، ص 268.
[13]. امام خمینی، صحیفه امام، ج 3، ص 72.
[14]. همان، ص 76.


کد مطلب: 25276

آدرس مطلب :
https://www.iichs.ir/fa/article/25276/مأموریت-به-سوی-مستعمره-بزرگ

تاریخ معاصر
  https://www.iichs.ir