پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ برقراری رابطه تجاری میان ایران و اسرائیل به سال ۱۳۲۸ بازمیگردد. در آبان این سال، عباس صیقل، در مقام سرکنسول ایران در بیتالمقدس، همزمان با ارائه گزارشهایی از پیشرفت و توسعه اقتصادی رژیم اشغالگر قدس به ایران، پیشنهاد انعقاد قرارداد بازرگانی را نیز به وزارت امور خارجه داد. وزارت امور خارجه در پاسخ، اعلام کرد: برقراری هر گونه رابطه تجاری میان ایران و اسرائیل منوط به شناسایی دوفاکتوی اسرائیل از سوی ایران است؛ بنابراین موضوع تجارت به زمان پس از شناسایی موکول میشود؛ اتفاقی که سرانجام رخ داد. اشتیاق صیقل به برقراری رابطه تجاری ـ بازرگانی با اسرائیل به گزارش دیگری در دیماه همان سال منجر شد که در آن خواستار استفاده دولت ایران از تخصصهای دانشمندان اسرائیلی گردید.
[1] بااینحال اقدام عملی دولت ایران برای تحقق رابطه اقتصادی با اسرائیل، متعاقب درخواستهای این رژیم اشغالگر برای انعقاد قرارداد بازرگانی در بهمن ۱۳۳۱ انجام شد. پرداخت ارز و تأمین کالاهای مورد نیاز ایران از کشور آمریکا و کشورهای اروپایی بخشی از پیشنهادهای دولت اسرائیل برای برقراری رابطه بازرگانی بود.
ماحصل این تمایلات و درخواستها، انعقاد موافقتنامهای با اعتبار نیممیلیون دلار در تاریخ ٢١ خرداد ١٣٣٢ بود که در هشت ماده بین بانک ملی ایران و بانک لومی لو اسرائیل امضا شد. براساس مفاد قرارداد، اسرائیل میبایست کالاهایی به بهای نیممیلیون دلار، که عبارت بودند از محصولات زراعی و خواروبار و نفت، از ایران خریداری کند و ایران نیز مواد صنعتی و... را از اسرائیل بخرد.
[2] بدین ترتیب، فصلی از روابط نفتی میان دو کشور آغاز شد.
در پاییز ١٣٣٣ سلطان حسین سنندجی، دبیر دوم سفارت ایران در لندن، در ملاقات با مردخای گازیت، دبیر اول سفارت اسرائیل، پیشنهاد فروش نفت ایران را کرد؛ گازیت نیز مشتاقانه و بیدرنگ موضوع را به دولت متبوعش گزارش داد و دو هفته بعد دو دیپلمات همدیگر را در ضیافت ملکه الیزابت دوم در کاخ باکینهام دیدند و سنندجی به همکار اسرائیلیاش اطمینان داد که به زودی معاون مدیر عامل شرکت ملی نفت ایران به لندن خواهد آمد و هرگاه اسرائیل مایل به خرید نفت باشد این مسافرت فرصتی برای مذاکرات مقدماتی خواهد بود.
[3]
قراردادهای نفتی با ایران؛ شکست محاصره اقتصادی اسرائیل
در این ایام نزدیک به ۷۳ درصد نفت مورد نیاز اسرائیل از کانال سوئز میگذشت و ازهمینرو تصمیم
جمال عبدالناصر مبنی بر ملی کردن کانال سوئز در مرداد ١٣٣٥، همزمان به معنای از دست رفتن این شاهراه حیاتی برای اسرائیل نیز بود؛ به همین دلیل نیروهای مشترک اسرائیلی، انگلیسی و فرانسه، به مصر هجوم بردند. متعاقب این حملات، شوروی نیز در مقام کشور متحد مصر، صادرات نفت خود به اسرائیل را قطع کرد. این عوامل اسرائیل را به سمت ایران و منابع نفتی آن سوق داد.
با بسته شدن کانال سوئز بر روی نفتکشهای اسرائیلی و تلاش این رژیم اشغالگر برای گشودن خلیج عقبه به منظور امنیت و تردد نفتکشهای خود، ایران نیز تأسیسات بندر خارک را راهاندازی کرد. این اقدام دولت ایران، در واقع پاسخی به تهدیدات دولت عراق درباره جلوگیری از خروج نفتکشهای حامل نفت ایران در شطالعرب به علت تیرگی روابطش با ایران بود.
[4] ماحصل این اقدامات استراتژیک در دو کشور ایران و اسرائیل، حمل مطمئن و امن نفت ایران به اسرائیل از طریق نفتکشهای اسرائیلی بود.
دومین قرارداد نفتی ایران و اسرائیل، در تابستان ١٣٣٦ و در پی سفر نماینده شرکت نفت ایران به اسرائیل منعقد شد. به موجب این قرارداد، نفت ایران به بهای بشکهای ٣٠/ ١ دلار به اسرائیل فروخته میشد.
[5] سود سرشار این قرارداد نفتی برای اسرائیل، دیوید بن گوریون را به گرفتن تصمیم احداث یک خط لوله نفت هشت اینچی از بندر ایلات تا بئر الشبع و سپس حمل نفت ایران با کامیونهای نفتکش به پالایشگاه حیفا مشتاق ساخت. این لوله در مدت صد روز احداث شد و در دسامبر ١٩٥٧م/ آذر ١٣٣٦ش به بهرهبرداری رسید. احداث تأسیسات نفتی جدید با ملاقات شاه و لوی اشکول، وزیر دارایی اسرائیل، همزمان بود
[6] و به این ترتیب، صادرات نفت ایران به اسرائیل تا سال ۱۳۴۰ دو برابر شد.
بن گوریون، رئیسجمهور اسرائیل، و موشه دایان، وزیر جنگ اسرائیل، هنگام سان دیدن از نیروهای مسلح
شماره آرشیو: 1-6256-4ع
تداوم روابط نفتی ایران و رژیم غاصب اسرائیل در سال ١٩٥٩م/ ١٣٣٩ش، به جایی رسید که دو کشور، شرکت مختلطی را به نام ترانس آزیاتیک، متشکل از شرکت ملی نفت ایران و گروهی از شرکتهای توزیعکننده نفت اسرائیل مانند پاز- دلک و... برای حمل نفت ایران تأسیس کردند که خود موجب شد روابط نفتی دو کشور گسترش بیشتری بیابد.
تلاقی آرزوهای نفتی دو کشور و احداث خط لوله نفتی
مقامات اسرائیلی در پاسخ به مصائب و مشکلات نفتکشها، به فکر احداث یک خط لوله نفتی بین بندر ایلات و دریای مدیترانه افتادند که در مقایسه با نفتکشهایی با ظرفیت مساوی، نگهداری آنها کمتر خرج داشت؛ علاوه بر این، نرمشپذیربودن این خط هنگام تحویل نفت به بنادر شرقی مدیترانه بیشتر از نفتکشهای بزرگ بود.
در این میان، تمایل دولت ایران مبنی بر صادرات نفت خود به اروپای شرقی از طریق احداث یک خط لوله از طریق ترکیه به ساحل مدیترانه، که بحث آن به سالها پیش از جنگ ۱۹۶۷م برمیگشت، روابط نفتی ایران و اسرائیل را وسیعتر، شدیدتر و گستردهتر ساخت. در واقع جنگ ژوئن ۱۹۶۷ و انسداد کانال سوئز، امید ایران برای اجرای طرح صادرات نفتش به مدیترانه را که به دلیل هزینه بالای آن مسکوت مانده بود، زنده ساخت. ایران فرصت تحقق این طرح را در مشارکت در برنامه احداث خط لوله نفت ۴۲ اینچی از ایلات به اشکلون دید که به انعقاد قرارداد دیگری میان محمدرضا پهلوی و رژیم غاصب اسرائیل در سال ۱۹۶۸م/ ۱۳۴۸ش انجامید؛ بدین ترتیب شرکت خط لوله ایلات ـ اشکلون با سرمایهگذاری ٥٠ درصدی اسرائیل و شرکت ملی نفت ایران تأسیس شد.
[7]
ملاقات محمدرضا پهلوی با فرستاده دولت غاصب اسرائیل به ایران (دهه 1340)
شماره آرشیو: 722-121پ
متعاقب این روابط نفتی، صادرات نفت ایران به اسرائیل به گونهای پیش رفت که از سیهزار بشکه در سال ١٩٥٩م، به ١٠٦ هزار بشکه در سال ١٩٧١م رسید. در سندی به تاریخ ١٧ مارس ١٩٧٠م/ ٢٦ اسفند ١٣٤٨ش، که از لانه جاسوسی آمریکا بهدست آمده، چنین اظهار شده است: «تخمین ما بر اساس اطلاعات موجود چنین است که سهچهارم نفتی که در خط لوله اسرائیل وجود دارد از ایران میباشد و مابقی که حدود ٧٥٠٠٠ الی صدهزار بشکه در روز میباشد، از کرانه بلائیم و صحرای سینا، که در سال ١٩٦٧م توسط اسرائیل اشغال شده، تأمین میشود».
[8]
در گزارش دیگری در سند شماره ٢١ آمده که «شرکت ملی نفت ایران دارای یک سهم متعارف در خط لوله ایلات ـ اشکلون میباشد و از طریق این خط لوله نفت ایران به لهستان و اروپا صادر میشود».
[9] در مورد صدور نفت ایران به اسرائیل در ایام جنگ ١٩٧٣م در اسناد لانه جاسوسی آمریکا باز چنین آمده است: «در جریان جنگ ١٩٧٣م اعراب و اسرائیل و در سالهای پس از آن، صادرات نفت ایران به اسرائیل بدون توجه به اعتراضات اعراب همچنان ادامه داشت و ایران در سال چهارمیلیون تن نفت خام را با قیمت ٣٥/ ١٠ برای هر بشکه فروخته است».
[10]
با وجود اینها، محمدرضا پهلوی و هویدا در برابر اعتراض داخلی و خارجی همیشه در مصاحبههای خود منکر ارسال نفت به اسرائیل میشدند و مدعی بودند که
کنسرسیوم به اسرائیل نفت میفروشد. حتی پس از قرارداد نفتی ١٩٧٣م، شاه ادعا کرد که نفتکشها بنادر را ترک میکنند، بدون آنکه ما از مقصد آنها باخبر باشیم. زمانی هم که اعراب در سال ١٩٧٤م، نفتکشی را که از ایران به اسرائیل نفت میبرد منفجر کردند، هویدا مجبور شد به طور ضمنی بپذیرد که این نفتکش ایرانی نفت مورد نیاز اسرائیل را حمل میکرده، اما نفت را کمپانیهای خارجی به اسرائیل فروختهاند و نه ایران.
[11]
بعد از این حادثه بود که اسحاق رابین در ٢٥ مرداد ١٣٥٤ به تهران آمد و در نوشهر در کنار دریای مازندران با محمدرضا پهلوی مذاکره کرد. در این مذاکرات، شاه به رابین اطمینان داد که نفت ایران کماکان به اسرائیل صادر خواهد شد و جای نگرانی وجود ندارد. در تابستان سال ١٣٥٥ش نیز که ایران تمایل خود را به ارسال نفت به اروپا از راههای دیگر به جز خط لوله ایلات ـ اشکلون بیان کرد، ایگال آلون به نمایندگی از اسحاق رابین، مأمور مذاکره با محمدرضا پهلوی شد و توانست از سقوط مناسبات نفتی ایران و رژیم اشغالگر قدس، که در نتیجه چهار برابر شدن قیمت نفت و باز شدن بازار جهانی اسلحه برای ایران، حاصل شده بود، جلوگیری کند و موجب تداوم ارسال نفت ایران به اسرائیل و جریان نفت در این خط لوله شود.
[12] با توجه به تحریم اعمالشده از سوی کشورهای عربی علیه اسرائیل، ایران به صورت بزرگترین منبع تأمینکننده نفت اسرائیل درآمد؛ به گونهای که در سال ١٩٧٦م صادرات نفت ایران به اسرائیل به حدود 150هزار بشکه در روز میرسید.
نفت: برآورنده منافع سیاسی ـ اقتصادی دو سویه
اصرار رژیم غاصب اسرائیل به برقراری رابطه تجاری با ایران و اهمیت این رابطه برای اسرائیل را میتوان با رجوع به محاصره اقتصادی این کشور از سوی کشورهای مسلمان و عرب منطقه درک کرد. به عبارت بهتر، وجود جبهه عربی به رهبری مصر و نیز شکل گرفتن محور مسکو ـ قاهره در برابر اسرائیل و تأمین سوخت ماشینهای جنگی اسرائیل از جمله علل ایجاد این روابط است. در واقع، نفت ایران موجد نفع دوجانبه برای ایران و اسرائیل بود. از یکسو، ایران میتوانست از طریق نفوذ صهیونیستها، مقامهای آمریکایی را به پذیرش تقاضاهای تسلیحاتی و مالی خود وادار کند؛ از سوی دیگر، اسرائیل میتوانست در بحبوحه تحریم عربی ـ اسلامی، امنیت اقتصادی خود را تأمین کند. در اهمیت صدور نفت ایران برای اسرائیل همین بس که ارسال نفت و تضمین آن برای اسرائیل در حکم یکی از بندهای پیمان کمپ دیوید ــ پیمان صلح مصر و اسرائیل در سال ١٩٧٥م ــ جلوهگر شد و ایران را به سوپاپ اطمینانی برای موجودیت اسرائیل، که در چهاردیواری انزوای اعراب و مسلمانان محصور بود، تبدیل کرد.
پینوشتها:
[1] . علیاکبر ولایتی،
جمهوری اسلامی ایران و ایران و تحولات فلسطین، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۰، ص ۱۵۹.
[3]. عبدالرضا هوشنگ مهدوی،
سیاست خارجی ایران در دوره پهلوی، ج ۴، تهران، پیک، چ دوم، ۱۳۷۷، ص ۲۸۳.
[4]. مرتضی قانون،
دیپلماسی پنهان، تهران، طبرستان، ۱۳۸۰، ص ۳۳۱.
[5].
روابط ایران و اسراییل به روایت اسناد نخستوزیری، مرکز اسناد ریاستجمهوری، تهران، ۱۳۷۷، ص ۲۸۳.
[6]. علیرضا ازغندی،
روابط خارجی ایران، تهران، قومس، ۱۳۷۶، ص ۴۱۲.
[7]. مرتضی قانون، همان، ص ۳۳۳؛
اسناد لانه جاسوسی، شماره هشت، ج ۴، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۶، ص ۴۴۱.
[8].
اسناد لانه جاسوسی، ج ۴، ص ۴۴۶.
[11] . علی فلاحنژاد،
مناسبات ایران و اسراییل در دوره پهلوی دوم، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۱، ص ۴۴۷.