پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ در عرصه سیاست بینالملل کشورهای مختلفی در جایگاه قدرتهای بزرگ قرار گرفتهاند. در واقع اگر بخواهیم آغاز عصر وستفالیایی را آغاز روابط بینالملل در نظر بگیریم از آن زمان تاکنون کشورهای بسیاری هژمون شدهاند. به معنای دقیق کلمه از زمان اروپایی شدن روابط بینالملل و بر اساس یافتههای گراهام آلیسون شانزده جابهجایی قدرت در عرصه بینالمللی رخ داده و هر بار یک کشور به عنوان قدرت مسلط را کسب کرده است.[1]
در این میان، شاید نام ایتالیا کمتر شنیده شده باشد؛ کشوری در جنوب اروپا که نقشه آن شبیه به چکمه است و به همین دلیل به سرزمین چکمه معروف شده است. جالب اینجاست که آنچه ما امروز با نام ایتالیا میشناسیم تازه در سال 1870م موجودیت پیدا کرد. با وجود این، ایتالیا نیز درگیر فعالیتهای استعماری شد. با زوال امپراتوری روم غربی، آنچه امروز با نام کشور ایتالیا شناخته میشود بین حکومتهای فئودالی تجزیه شد و در رأس هر یک از آنها یک شاهزاده از خانوادههای سلطنتی اروپا قرار گرفت. سرزمینهای ایتالیا گاه به تناوب و گاه به صورت موازی زیر نفوذ اسپانیا، اتریش و فرانسه قرار میگرفتند. بااینحال، بیداری ملی در فاصله سالهای 1859 تا 1870م باعث وحدت ملی ایتالیا شد و این کشور را در ردیف قدرتهای بزرگ بینالمللی قرار داد؛ به نحوی که به فکر تصرف سرزمین در نقاط دیگر دنیا افتاد.[2]
اولین مستعمرات ایتالیا در آفریقا
همان گونه که پیشتر مطرح شد، ایتالیا بهرغم اینکه وحدت خود را در قرن نوزدهم پیدا کرد از رقابتهای استعماری دور نماند. جالب اینجاست که با وحدت ایتالیا و آلمان بود که رقابت قدرتهای اروپایی به خارج از اروپا منتقل شد. در حقیقت با تثبیت مرزهای اروپا در این مقطع، هیچ یک از قدرتهای اروپایی در پی رویارویی با قدرتی دیگر در قاره اروپا نبودند. بر این اساس، مناطقی در دنیا که از تحولات اروپا عقب مانده بودند عرصه تاخت و تاز قدرتهای استعماری قرار گرفتند و ایتالیا نیز از این قافله عقب نماند. در اولین رقابت استعماری بر سر تصاحب دیگر سرزمینها، ایتالیا به فرانسه باخت. در واقع کشور امروزی تونس در شمال آفریقا، اولین منطقه از آفریقا بود که ایتالیا و فرانسه بر سر آن رقابت میکردند، اما در نهایت بر اساس قرارداد «باردو» که میان طرفین به امضا رسید، تونس به فرانسه رسید و ایتالیا به اهداف خود در این کشور دست پیدا نکرد. این شکست به قدری اثرگذار بود که در نهایت به سقوط دولت وقت در ایتالیا منتهی شد. در حقیقت عمر دولت وحدت ملی در ایتالیا، که تازه جان گرفته بود، به واسطه شکست در مستعمرات، چندانی به درازا نکشید و این دولت جای خود را به دولتی جدید داد.[3]
شاید اولین کشوری که بتوان آن را در زمره مستعمرات ایتالیا بهشمار آورد اریتره بود. این کشور در سال 1882م مستعمره ایتالیا شد. البته ایتالیا پیش از این، در سال 1869م با تأسیس یک شرکت تجاری در شهر ساحلی عصب در دریای سرخ، زمینه حضور گسترده خود را در دیگر مناطق ایجاد کرد، اما این قدرت به همین بسنده نکرد و در سال 1889م بود که دومین سرزمین آفریقایی را که امروزه با نام کشور سومالی شناخته میشود به زمره مستعمرات خود ضمیمه کرد. در واقع در یکی دو دهه بعد از وحدت پیدا کردن کشور ایتالیا، تلاش کشورهای اروپایی برای تصاحب سرزمینهای آفریقایی شدت پیدا کرد؛ به نحوی که از این دوران با نام تقلا برای آفریقا یاد میشود.
ایتالیا به همین دو سرزمین بسنده نکرد و سرزمین حبشه، که امروز آن را با نام کشور اتیوپی میشناسیم، در ردیف بعدی اهداف رهبران سیاسی در رم قرار گرفت. این کشور حتی بودجه و منابع مالی ویژهای برای نیروی دریایی خود در سال 1985م تدارک دید و کوشید با حداکثر قوا به مصاف حریف رود. بر این اساس، در سال 1896م ایتالیا به رهبری کریسپی به حبشه حمله کرد و کوشید به هر نحو ممکن این سرزمین را به حلقه مستعمرات خود ضمیمه کند؛ تلاشی که در نهایت به شکست کریسپی انجامید و دولت او نیز سقوط کرد و نتوانست به کار ادامه دهد.[4]
توپخانه ایتالیا در اتیوپی
چنین حوادثی به خوبی نشان میدهد که تصاحب سرزمینها در دیگر نقاط دنیا تا چه اندازه برای قدرتهای استعمارگر در آن مقطع اهمیت داشته است؛ چراکه در هر دوباری که ایتالیا در تصاحب تونس و اتیوپی ناکام ماند دولت وقت در این کشور سقوط کرد. به صورت واضحتر مشروعیت دولتها در کشورهای استعمارگر در این برهه زمانی تا حدودی به فعالیتهای آنها در سایر نقاط دنیا گره خورده بود و در صورت شکست، آنها نمیتوانستند به فعالیت خود در داخل نیز ادامه دهند.
تلاش برای تصاحب لیبی
پس از شکست ایتالیا در اتیوپی و کنار رفتن کریسپی از قدرت، که از طرفداران اتحاد با آلمان بود و معاهده باردو با فرانسه را عملی خصمانه علیه ایتالیا تلقی میکرد، این بار نوبت به سیاستمدارانی رسید که طرفدار اتحاد و نزدیکی با فرانسه بودند. روی کار آمدن جیولیتی در سمت نخستوزیر در ایتالیا و وزیر خارجهاش، که طرفدار نزدیکی به فرانسه بود، همراه قتل هومبرت، پادشاه ایتالیا، و بر تخت نشستن ویکتور امانوئل سوم، که طرفدار نزدیکی به فرانسه بود، دست به دست هم داد تا یک توافق سری میان ایتالیا و فرانسه شکل بگیرد؛ البته برای شکلگیری چنین توافقی نیاز بود طرفین در سرزمینهای استعماری با یکدیگر به توافق برسند و اختلافات میان خود را حل کنند.[5]
امانوئل سوم
در این برهه از زمان توجه ایتالیا به صورت خاص متوجه لیبی بود و این کشور بیم آن را داشت که مانند تونس در سال 1881م فرانسه به اقدامی مشابه دست زند و ایتالیا از این سیاست طرفی نبندد و در نهایت لیبی نیز به مستعمرات فرانسه در آفریقا ملحق شود. در نهایت توافق پاریس و رم در سال 1900م به این سوءظن پایان بخشید. به موجب این توافق فرانسه متعهد میشد که در راه رسیدن ایتالیا به لیبی کارشکنی نکند و در عوض ایتالیا نیز پذیرفت که در مورد اهداف و مقاصد فرانسه در مراکش از خود حسن نیّت نشان دهد و مانعی بر سر راه فرانسه ایجاد نکند. بدینترتیب ایتالیا از فرصت فراهمشده استفاده و خود را آماده کرد تا در موقع مقتضی اهدافش در لیبی را برآورده سازد.[6]
این فرصت در سال 1912م فراهم شد که فرانسه رژیم قیمومیت خود را بر مراکش برقرار کرد، اما فرانسه تنها رقیب ایتالیا در لیبی نبود و این قدرت استعماری میبایست از سد امپراتوری عثمانی، که هنوز حاکمیت اسمی بر لیبی داشت، میگذشت. رقابت بر سر لیبی در نهایت به نبرد میان ایتالیا و عثمانی منجر شد و ایتالیا به عثمانی اعلان جنگ داد. این قدرت استعماری نیروهای خود را وارد لیبی کرد، تریپولی و بنغازی، مهمترین شهرهای لیبی، را به اشغال خود درآورد و در نوامبر سال 1911م بود که الحاق لیبی به ایتالیا را اعلام کرد. بااینحال، هنگامی که نیروهای نظامی ایتالیا خواستند به عمق خاک لیبی نفوذ و سیطره خود را بر این کشور تکمیل کنند با مقاومت سرسختانه اعراب، که به وسیله افسران عثمانی بسیج شده بودند، روبهرو شدند. در نهایت ایتالیا جنگ را به دریای اژه کشاند و با نیروهای عثمانی وارد نبرد شد.[7] آنچه اوضاع را به نفع ایتالیا تغییر داد تحرکاتی بود که در مناطق نفوذ عثمانی در بالکان ایجاد شده بود.
کشورهای حوزه بالکان که زیر سلطه و نفوذ امپراتوری عثمانی بودند میخواستند از موقعیت بهدستآمده بهره ببرند و از زیر سلطه عثمانی خارج شوند؛ به همین دلیل عثمانی با عجله به جنگ خود با ایتالیا پایان داد و قوای خود را از لیبی فراخواند. ایتالیا، که دیگر رقیبی برای خود در لیبی نمیدید، این سرزمین را تصرف کرد و به دامنه مستعمرات خود افزود. علاوه بر این، رم توانست جزایری که در دریایی اژه در دست نیروهای عثمانی بودند را تصاحب کند و دامنه نفوذ خود را در این منطقه راهبردی توسعه دهد، اما با آغاز جنگ جهانی اول، ایتالیا از مناطق ساحلی لیبی عقب نشست تا تحت تأثیر حوادث جنگ قرار نگیرد.[8] با پایان یافتن جنگ جهانی اول و روی کار آمدن فاشیستها در سال 1922م، موسولینی فرمان داد هر چه سریعتر خاک لیبی دوباره اشغال شود، اما این بار با مقاومت شیخ عمر مختار روبهرو شد.
شیخ عمر مختار
در نهایت جنگ جهانی دوم به نوعی پایان سلطه ایتالیا بر لیبی را رقم زد. در واقع حوادث سالهای 1942م و 1943م سبب شد ایتالیاییها و آلمانیها از شمال آفریقا در مجموع و از لیبی بیرون رانده شوند. در پایان آینده لیبی به سازمان ملل متحد واگذار گردید و این سازمان نیز با صدور یک بیانیه استقلال این کشور را به رسمیت شناخت.[9]
در مجموع آنچه درباره استعمار ایتالیا در نقاط مختلف میتوان گفت این است که این کشور نیز همانند سایر رقبای جهانی خود از هنگام قدرت گرفتن وارد رقابتهای بینالمللی شد و دیر وحدت یافتن آن تأثیری در اصل سیاست بسط نفوذ این کشور نگذاشت. بدینترتیب بهرغم نوپا و نوظهور بودن ایتالیا در قرن نوزدهم، سیاست استعمار اولویت سیاست خارجی این کشور قرار گرفت و رهبران این کشور تمام تلاش خود را به کار بستند تا در مناطق عقبمانده جهان برای خود مکانی دستوپا کنند. ایتالیا نیز با توجه به شرایط و زمان بهترین موقعیت را در شمال آفریقا تشخیص داد و مناطق مختلف این قاره را زیر سلطه برد.
پینوشتها:
[1] . نوذر شفیعی، «از دام توسیدید تا سیستم کنسرت: تحلیل بر روابط آینده آمریکا و چین»، پژوهشهای روابط بینالملل، ش 34 (1398)، ص 60.
[2]. احمد نقیبزاده،
تاریخ دیپلماسی و روابط بینالملل، تهران، انتشارات قومس، 1388، صص 86-87.
[5] . منصور تاراجی،
تاریخ این و جهان در قرن بیستم، تهران، مؤسسه انتشاراتی روزنامه ایران، 1381، صص 88-91.
[6] . حسین سلیمی،
نگرشی نو به تاریخ روابط بینالملل، تهران، انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، 1395، صص 227-231.
[7] . احمد نقیبزاده، همان، ص 148.
[9] . «آشنایی با اسطوره مبارزه با استعمار ایتالیا در لیبی»، قابل دسترسی در:
https://www.farsnews.ir/news/13930626001267