پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ سازمان مجاهدین خلق هرچند با ظاهری مذهبی و با نیّت مبارزه با رژیم پهلوی تشکیل شده بود، به مرور زمان با تشدید التقاطگرایی در سازمان و کاهش رنگ و بوی مذهبی آن، به سمتی رفت که در عمل بسیاری از اصول اخلاقی را زیرپا گذاشت. در این نوشتار مسئله فساد اخلاقی در سازمان مجاهدین خلق بررسی شده است.
سازمان مجاهدین خلق ایران را در شهریور ۱۳۴۴ سه نفر از اعضای نهضت آزادی ایران به نامهای محمد حنیفنژاد، سعید محسن و عبدالرضا نیکبین پایهگذاری شد. حنیفنژاد متولد ۱۳۱۷ در تبریز وابسته به یک خانواده متوسط بازاری بود. ابتدا او به جبهه ملی و انجمن اسلامی دانشجویان و سپس به نهضت آزادی پیوست. اندکی بعد اصغر بدیعزادگان، علی باکری، عبدالرسول مشکینفام، ناصر صادق، علی مهیندوست، حسین روحانی و شمار دیگری به آنها پیوستند.[1]
محمد حنیفنژاد (بنیانگذار سازمان مجاهدین خلق) در کنار
مهندس مهدی بازرگان و آیتالله طالقانی
در حاشیه یکی از اردوهای انجمن اسلامی مهندسین (سال 1340)
سازمان مجاهدین خلق برای عضویت شروطی گذاشته بود که یکی از آنها مذهبی بودن افراد بود. شرط دوم اطمینان از نظر امنیتی و انضباطپذیری افراد بود. آنها افرادی را جذب میکردند که زیر نظر ساواک نباشند. همچنین بحث انضباطپذیری ملاک مهمی بود؛ بهطوریکه برخی از افراد به دلیل نداشتن همین ویژگی به سازمان دعوت نشدند. سازمان ترجیح میداد افرادی را که حاضر به پذیرش نظم سازمانی هستند به عضویت درآورد. وابستگی نداشتن به خانواده، شغل و مظاهر زندگی مصرفی از شروط دیگر عضویت در سازمان بود. افرادی حق ورود به مجاهدین خلق را داشتند که حاضر بودند زندگی خود را بهطور کامل در اختیار سازمان قرار دهند.[2]
هرچند تقیّد به مذهب شرط ورود به سازمان بود، التقاطی بودن آنها سبب شد در عمل به مرور پایههای اخلاقی مجاهدین خلق تضعیف شود. احمدرضا کریمی، از اعضای سابق مجاهدین، اعتقاد دارد که سازمان از همان ابتدا دارای ریشههای مارکسیستی بود و همین مسئله سبب شد پایههای اخلاقی آن ضعیف بنا شود. او گفته است که در تحلیل سال 1346 مهندس نیکبین، یکی از بنیانگذاران سازمان، در جزوه «مبارزه چیست»، بر مارکسیسم بهعنوان علم مبارزه تأکید شد. استدلال او این بود که بدون علم مبارزه نمیتوان مبارزه صحیحی داشت.[3]
مسائل اخلاقی از مشکلاتی بود که همواره سازمان با آن روبهرو بود. محمد گرگانی، از اعضای سابق سازمان، دراینباره گفته است: «اگر مردی مسئول دخترخانمی میشد، باید دو مسئله را با هم جمع میکرد: از یکسو مسئولیت سازمانی و رابطه عاطفی بین فرد و مسئولش بود؛ از سوی دیگر روحیه انقلابی و استقلال خودش را باید حفظ میکرد. این کار اقتضا میکرد که رابطه او با این خانم در سطح یک موضوع انقلابی مربوط با منافع کل کشور باشد. حفظ این مرزها و حدود، گاه ذهن بعضی افراد را مشغول میکرد؛ بهویژه دخترها بعضی جوان و ازدواجنکرده بودند و احساساتی سرریزشده داشتند».[4]
احمد احمد، از اعضای سابق سازمان، هم روایت کرده است که مجاهدین وقتی روابط عاطفی اعضای متأهل را میدیدند، سعی میکردند با انواع ترفندها این روابط را تضعیف کنند تا افراد فقط خود را در اختیار سازمان قرار دهند. او گفته است: فردی به نام پرویز در سازمان بود که به او گفته شد تو به همسرت خیلی وابسته هستی؛ سپس به او دستور میدهند تا با یکی از دختران سازمان دوست شود و این مسئله را بهگونهای جلوه دهد که همسرش متوجه این مسئله شود. همین اقدام سازمان سبب ازهمپاشیدن خانواده او شد.[5]
مجاهدین در تجدیدنظر سازمانی در سال 1348 گروه زنان را تشکیل داد که منصور بازرگان مسئول آن بود. با طرحی که در مرکزیت به تصویب رسید، قرار شد در چهارچوب ازدواج بستگان نزدیک کادرها و اعضای سازمان، حضور زنان در تشکیلات توجیه داشته باشد؛ چنانکه از اظهارات بهمن بازرگانی (از اعضای اولیه سازمان) برمیآید، با طرح ازدواج اعضا در مرکزیت، منصور بازرگان با یکی از همکاران خواهرانش (پوری و حوری بازرگان) در مدرسه رفاه به نام فاطمه امینی ازدواج کرد و حنیفنژاد نیز با پوران بازرگان ازدواج کرد. بعد از آن خواهر محمد حیاتی و خواهر رضاییها وارد سازمان شدند.[6]
دکتر سیمین صالحی بعد از اتمام تحصیلات با ایرج قهرمانلو، عضو سازمان مجاهدین، ازدواج کرد. سیمین بهواسطه همسرش با عباس جاودانی (عضو سازمان) و به وسیله بهرام آرام با رضا رضایی در سال 1351 آشنا شد. او بدون اطلاع همسرش به تماس با تشکیلات ادامه داد و اندکی بعد از او جدا شد. روند جدایی سیمین صالحی از همسرش در چهارچوبی بود که سازمان در زمان رژیم پهلوی تشخیص میداد. عباس جاودانی بدون آگاهی قهرمانلو ارتباط خود را با سیمین ادامه داد و به او قبولاند که قهرمانلو همسر مناسبی برای او نیست و مانع رشد سیاسی و تشکیلاتی اوست. او بعد با بهرام آرام ازدواج کرد و درنهایت در زمانی که با لطفالله میثمی درحال درست کردن بمب بود، دچار سانحه شد و یک چشم خود را از دست داد.[7]
وحید افراخته، از اعضای مجاهدین خلق، هم درباره فساد اخلاقی سازمان گفته است: سازمان تصمیم گرفت اجازه دهد که زنان و دختران وارد مجاهدین خلق شوند. تکیه ما بر جذب زنان و دخترانی بود که در محیط محدود و بستهتری رشد یافته بودند و حتی تصور میشد که برخی از آنها دچار کمبود و عقده حقارت هستند. اغلب اینها با نیات صادقانه وارد سازمان میشدند، اما به دلیل شرایطی که داشتند، کاملا تحت نفوذ و سلطه سازمان قرار میگرفتند و حاضر بودند هر عملی را که به آنها دستور داده میشود انجام دهند.[8]
اعضای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در محدودهای در استان دیالی عراق
همچنین وحید افراخته درباره فساد اخلاقی در سطوح بالای سازمان گفته است: براساس قانونی که گذاشته بودیم، قرار بود ازدواج های سازمانی بین افرادی باشد که از نظر رده در یک سطح قرار دارند، اما این شرط برای کادرهای بالای سازمان رعایت نمیشد؛ برای مثال رضا، شهرام و آرام این مسئله را رعایت نمیکردند و اگر میخواستند با دختری ازدواج تشکیلاتی انجام دهند، رتبه او را در سازمان بالا میآوردند تا بتوانند این کار را انجام دهند. افراخته دراینباره بهصراحت نوشته است: «برای اینکه روشن شود که این روابط انقلابی نبود کافی است که توجه شود در موارد زیادی روابط جنسی طرفین بر مصالح تشکیلاتی ترجیح داده میشد؛ مثلا چرا باید آرام به خانه پدر و مادر سیمین رفتوآمد کند؟ چرا آنها باید از ارتباط دخترشان با مجاهدین بااطلاع شوند؟ چرا سیمین باید حامله شود؟».[9]
لطفالله میثمی هم درباره فساد اخلاقی مجاهدین خلق گفته است که بهرام یک دفعه به او گفته است که یکی از زنان رده بالای سازمان به او گفته بوده که چه اشکالی دارد بچههای زندان از هم استفاده کنند؟ وقتی مذهب نباشد، هیچ استدلالی برای رد کارهای غیراخلاقی نیست. کسانی که تغییر ایدئولوژی پیدا میکردند (از اسلام دست برمیداشتند و مارکسیست میشدند) یک دوران پوچی را میگذراندند.[10]
محمدعلی فقیه دزفولی، از اعضای سازمان، هم در بازجوییهای خود درباره وجود فساد در بین مجاهدین گفته است: هرچه جلوتر میرفتیم، مشاهده ناجوریها بیشتر میشد. افراد بالای گروه روزبهروز بیشتر در فساد خود فرو میرفتند. از دو سال پیش به بعد بهتدریج نحوه زندگی آنها از حالت محدود زندگی فریبنده یک مسلمان زاهد تغییر کرد و به زندگی تجملی و مجلل تبدیل شد. لباس شیک میپوشیدند و خانههای مخفی را به عشرتکده تبدیل و دختران عضو گروه را برای هوسرانی خود اغفال میکردند و مواردی هم میدیدم که برخی از آنها حامله هم شدند.[11]
پینوشتها:
[1] . غلامرضا نجاتی،
تاریخ سیاسی بیستوپنجساله ایران (از کودتا تا انقلاب)، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1377، ص 393.
[2] .
سازمان مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1389، ص 295.
[3] . احمدرضا کریمی،
شرح تاریخچه سازمان مجاهدین خلق ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، ص 96.
[4] . محمد محمدی،
خاطرات و تأملات در زندان شاه، تهران، نشر نی، 1396، ص 97.
[5] . احمد احمد (به کوشش محسن کاظمی)،
خاطرات احمد احمد، تهران، انتشارات سوره مهر، چ چهاردهم، 1389، ص 333.
[6] . احمدرضا کریمی،
تقی شهرام به روایت اسناد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1398، ص 102.
[7] . همان، صص 105 و 106.
[8] . محسن زال،
چریک مجاهد خلق، تهران، نشر ماهریس، 1400، ص 609.
[10]. لطفالله میثمی،
تولدی دوباره، تهران، نشر صمدیه، 1398، ص 229.
[11]. محسن زال، همان، ص 615.