کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

مفهوم حق و باطل و تبیین آن توسط انقلابیون؛

چرا همه مخالفان در باطل بودن پهلوی یک‌صدا بودند؟

16 مرداد 1403 ساعت 17:02

مولف : زهرا سعیدی

مینو صمیمی: مسئله‌ای که بیش از هر چیز در نظرم ناشایست و ناخوشایند جلوه می‌کرد، نوع لباس‌هایی بود که ملکه در انظار عموم می‌پوشید...


 
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ موضوع حق و باطل یکی از موضوعات مهم در بسیاری از جنگ‌ها و اختلافات داخلی است. معمولا همیشه یکی از طرفین اختلافات، خود را محق و طرف مقابل را طرف باطل می‌داند. عکس این قضیه نیز وجود دارد؛ یعنی ممکن است هر دو طرف خود را حق بدانند. این رویارویی و تقابل در مبارزات انقلاب اسلامی ایران نیز وجود داشت. از یک‌سو همه گروه‌های مبارز سیاسی خود را طرف حق می‌دانستند و از طرفی گروه‌های مخالف خود را طرف باطل تلقی می‌کردند. بااین‌حال در میان اختلافاتی که وجود داشت، همه طرف‌های درگیر مشترکا حکومت پهلوی را طرف باطل می‌دانستند. با این مقدمه کوتاه ما در ادامه به این موضوع پرداخته‌ایم که چرا مخالفان، حکومت پهلوی را طرف باطل می‌دانستند؟ همچنین به این سؤال نیز پاسخ داده‌ایم که مفهوم حق و باطل توسط انقلابیون چگونه تبیین شد؟
 
چرا حکومت طرف باطل بود؟
نیروهای انقلابی محمدرضا پهلوی و عوامل حکومت را طرف باطل می‌دانستند. این نگرش به دلایل مختلف بود از جمله:
 
1. نمایندگی جریان غرب‌گرایی:
حکومت پهلوی منافع خود را در پیوند با غرب به‌ویژه آمریکا تعریف کرده بود. محمدرضا پهلوی به همان اندازه که به کمونیسم و اتحاد جماهیر شوروی به صورت خصمانه نگاه می‌کرد به همان اندازه نیز به رابطه با آمریکا علاقه نشان می‌داد.[1] این سیاست از نظر نیروهای انقلابی، طرفداری از باطل به‌شمار می‌آمد؛ زیرا حکومت آمریکا بعد از پایان جنگ جهانی دوم به عنوان نماینده سرمایه‌داری و استعمارگری نوین پا به عرصه بین‌المللی گذاشت. این کشور در کنار کشورهایی چون انگلیس، حقوق مسلمانان فلسطین را نادیده گرفت و با غصب سرزمین‌های مسلمانان، رژیم غاصب اسرائیل را به رسمیت شناخت. با توجه به این موضوع، همسویی با غرب از نظر مردم مسلمان ایران، به معنای تأیید سیاست‌های غرب‌گرایانه از جمله حمایت از اسرائیل نیز به‌شمار می‌آمد؛ کما آنکه شاه نیز خود بعدها با تأیید و اجرای برخی از اقدامات کشورهای غربی نشان داد که اهمیتی برای خواسته‌های مردم قائل نیست. از جمله این اقدامات می‌توان به رابطه پنهانی با اسرائیل و به رسمیت شناختن دوفاکتوی این کشور اشاره کرد.
 
 شاید این مطالب نیز برای شما جالب باشد:
 
 پشت پرده روابط دو هم‌پیمان
 
 پیوند نفتی شاه و صهیونیست‌ها
 
 روزگاری که شاه، مخفیانه نفت اسرائیل را تأمین می‌کرد!
 
 فاز نظامی رابطه ایران و اسرائیل چگونه بود؟
 
 هزارتوی یک رابطه پنهانی
 
 
روابط امنیتی اطلاعاتی ایران و اسرائیل در دوران پهلوی دوم
 

 
 
2. تبعیض و نابرابری:
نابرابری مفهوم گسترده‌ای دارد. تا جایی که برخی آن را از مفهوم انصاف متمایز کرده و معتقدند هر نابرابری به معنای بی‌انصافی نیست؛ بنابراین نمی‌توان آن را کاملا با موضوع باطل یکی دانست. به خصوص در ابعاد بسیار کوچک همچون سطوح فردی، نابرابری می‌تواند ناشی از اشتباهات فردی باشد، اما وقتی نابرابری در سطوح کلان با عدم دسترسی یکسان به مزایای توسعه همراه باشد، در این صورت می‌توان آن را با مفاهیمی همچون باطل یکسان دانست. بر این اساس حکومت پهلوی، با شکاف‌های عمیق فرهنگی و اجتماعی همراه بود؛ شکاف‌هایی که محصول سیاست‌های رژیم بود و تضادهای فاحش بین سبک زندگی مجلل نخبگان درباری را با سایر مردم عادی به نمایش می‌گذاشت. این تضادها در مواردی با نمایش ثروت توسط خانواده سلطنتی به اوج رسیده و تنش‌های اجتماعی را تشدید و شکاف بین طبقه حاکم و مردم عادی را برجسته می‌کرد.
 
نابرابری‌ تاثیر بسیار سوئی بر زندگی مردم ایران داشت و با به حاشیه راندن آنها، منجر به تعمیق شکاف‌ها و نارضایتی‌های اجتماعی شد. نمودهای نابرابری در حکومت پهلوی بسیار زیاد بود، اما یکی از نمونه‌های آن در کتاب خاطرات مینو صمیمی بیان شده است. صمیمی با اشاره به تفاوت اکثریت زنان جامعه با زنان روستایی می‌نویسد: این زنان طوری به ما خیره می‌شدند که آشکار بود اصلا برایشان آدم‌های قابل اعتمادی به حساب نمی‌آییم. لباسمان با آنها به کلی تفاوت داشت و اختلافی که در طرز صحبت و رفتارمان با خود می‌دیدند، مسلما از نظرشان به قدری غیر قابل هضم بود که اصولا نمی‌توانستند ما را از جنس خودشان بدانند.[2]
 
مینو صمیمی در ادامه این مطلب به نابرابری و شکاف فاحش میان زنان روستایی و شهری اشاره کرده و آورده است: «فاصله فرهنگی بین زنان طبقه پایین با زنان طبقات متوسط و بالای جامعه به حدی عمیق بود که به نظر نمی‌رسید بشود راهی برای پر کردن خلأ موجود پیدا کرد. مسئله‌ای که بیش از هر چیز در نظرم ناشایست و ناخوشایند جلوه می‌کرد، نوع لباس‌هایی بود که ملکه در انظار عموم می‌پوشید... به مرور که قدرت و ثروت شاه افزایش یافت، ملکه هم به لباس‌های شیک و گران‌بها رو آورد و با هدف جلوه‌گری در مقابل مردم، هر روز بیش از پیش مبالغی سرسام‌آور صرف خرید لباس کرد».[3]
 
3. فسادهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی:
فساد در ابعاد مختلف یکی از موضوعاتی است که در تبیین مفهوم حق و باطل استفاده می‌شود. قاعدتا در میان طرف‌های درگیر طرفی که دست به هرگونه فسادی می‌زند باطل و علیه حق محسوب می‌شود. بر این اساس حکومت پهلوی نیز حکومتی فاسد بود که به انواع فسادها درگیر بود. فساد مالی، که خود عاملی برای تبعیض و نابرابری‌های اقتصادی بود، از جمله این فسادها به‌شمار می‌آمد.  فساد مالی در میان گروه‌های ثروتمند عامل مهم افزایش شکاف‌های اقتصادی و اختلاف طبقاتی بود؛ تا جایی که صدای برخی از حامیان شاه نیز درآمده بود. البته شاه برای حفظ ظاهر در مواردی تلاش کرد با اقداماتی مانند محدود کردن فعالیت‌های تجاری برخی از اطرافیان خود، به این موضوع رسیدگی کند، اما منابع مالی تثبیت‌شده و نفوذ خویشاوندان او مانع برطرف کردن فساد می‌شد؛ زیرا آنها می‌توانستند به راحتی قوانین را دور بزنند و از برنامه‌های توسعه برای منافع شخصی سوءاستفاده کنند. علاوه بر این، سهم نهادهای وابسته به حکومت از جمله بنیاد پهلوی در انحراف منابع در نظر گرفته‌شده برای پروژه‌های توسعه نیز بسیار پررنگ بود. این نهادها به سمت منافع شخصی، تجمل‌گرایی (مانند ساختن مؤسسات یا خانه‌های لوکس) و... منحرف شده بودند و نقش مردم در دستیابی به آنها محدود بود. این تخصیص نادرست منابع و اولویت دادن به منافع نخبگان درباری، نارضایتی‌ها و بی عدالتی‌ها را عمیق‌تر کرد.
 
گذشته از این، خاندان پهلوی به انواع فسادهای اخلاقی و جنسی نیز اشتهار داشتند. موضوعی که از نظر اصول اخلاقی و دینی به هیچ‌وجه برای مردم تحمل‌پذیر نبود و یکی از معیارهای گروه‌های باطل به‌شمار می‌آمد. برخی از اعضای خاندان پهلوی از طریق واردات مواد مخدر کسب سود می‌کردند و حتی خود نیز به استعمال انواع دخانیات روی آورده بودند. برپایی جشن‌های شادی به سبک غربی نیز نمودی دیگر از فساد اخلاقی و ضدفرهنگی خاندان پهلوی بود. از طرفی بسیاری از تفریحات نیز به طور اختصاصی تنها برای خاندان پهلوی طراحی شده بودند. در یک نمونه می‌توان به تفریحات جزیره کیش اشاره کرد که طی آن سپهبد نصیری، رئیس ساواک، طرحی را به محمدرضا پهلوی ارائه داد که این جزیره محل تفریحات زمستانی شود. شاه و فرح این فکر را پسندیدند. در این جزیره به دستور شاه همه نوع وسایل تفریحی حتی اسب برای سوارکاری او مهیا شد. انواع قایق‌های تندرو را برای تفریح شاه، فرح و ولیعهد از آمریکا خریدند. انبارهای کاخ‌ها چنان انباشته از مشروبات الکلی بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی توسط ده‌ها کامیون به بیرون منتقل و منهدم شد. چون در این جزیره همه شخصیت‌های درجه اول دربار دارای کاخ اختصاصی بودند، هرکدام با هواپیماهای جداگانه نیز برای تفریح به کیش می‌رفتند.[4]
 
محمدرضا، فرح و رضا پهلوی با لباس و تجهیزات اسکی در یکی از پیست‌های خارج از کشور
محمدرضا، فرح و رضا پهلوی با لباس و تجهیزات اسکی
در یکی از پیست‌های خارج از کشور
شماره آرشیو: 2557-11ع
 
4. سرکوب و خشونت:
خشونت در هر شکلی بخشی از ابزار حکومت است. حتی دموکراتیک‌ترین حکومت‌ها نیز برای پیشبرد سیاست‌های خود مجبور هستند از خشونت استفاده کنند، اما وقتی خشونت با سرکوب آزادی‌های اساسی انسان همچون آزادی بیان همراه می‌شود جلوه‌ای غیرحقانی و باطل به حکومت می‌دهد. سرکوب و خشونت در حکومت پهلوی دوم نیز یکی از عواملی بود که مخالفان حکومت از آن برای تبیین مفهوم حق و باطل استفاده می‌کردند. ساواک از جمله این سازمان‌ها بود که از بدترین و شدیدترین ابزارهای سرکوب برای رویارویی با مخالفان استفاده می‌کرد. این سازمان اطلاعاتی ـ امنیتی به جدیدترین روش‌ها و ابزارهای سرکوب مجهز بود؛ چنان‌که از سال 1955 عده زیادی از افسران ایران به ممالک آمریکا گسیل شدند تا در مرکز نیروی دریایی واقع در کوانتینکو در ایالت ویرجینیا روش‌های ضدشورشی بیاموزند.[5] حکومت پهلوی در شکنجه مخالفان و زندانیان سیاسی تا حدی پیش رفته بود که سازمان بین‌المللی عفو در سال 1975 اعلام کرد کارنامه هیچ کشوری در جهان سیاه‌تر از کارنامه ایران درباره حقوق بشر نیست.[6]
 
سخن نهایی
شاید به طور کلی معیار ثابت و یکسانی برای تبیین مفهوم حق و باطل وجود نداشته باشد. به عبارتی این مفهوم ممکن است با توجه به تفاوت‌های فرهنگی، تاریخی و سیاسی میان مردم کشورها و حتی جوامع مختلف، متفاوت باشد؛ بااین‌حال می‌توان معیارهایی از حق و باطل را با توجه به نقش مذهب و فرهنگ مشخص کرد. بر این اساس در کشور ایران نیز مهم‌ترین معیار تبیین مفاهیم حق و باطل، دین و فرهنگ دینی بود؛ بدین معنا که دین در ایران یکی از ایدئولوژی‌های غالب در حکومت‌های مختلف بوده است؛ ازاین‌رو همواره اصول دینی و عدول از آنها، عاملی برای تفکیک حق از باطل بوده است. با توجه به چنین دیدگاهی، ازآنجاکه حکومت پهلوی آشکارا سیاست ضددینی یا سکولاریستی را به عنوان ایدئولوژی غالب خود انتخاب کرده بود؛ از نظر مردم و انقلابیون در طرف باطل قرار داشت؛ به خصوص آنکه اقدامات حکومت نیز در تضاد با برابری و عدالت و آشکارا بر پایه دیکتاتوری قرار داشت.
 
 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1]. علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران 1320- 1357، تهران، نشر قومس، چ ششم، 1384، ص 46.
[2]. مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، انتشارات اطلاعات، 1368، صص 151-150.
[3]. مینو صمیمی، همان، صص 150-151.
[4]. سقوط: مجموعه مقالات نخستین همایش بررسی علل فروپاشی سلطنت پهلوی، تهران، موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1384، صص 343-344.
[5]. جلال‌الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 2، دفتر انتشارات اسلامی، چ هفدهم، 1394، ص 203.
[6]. همان، ص 208.


کد مطلب: 25458

آدرس مطلب :
https://www.iichs.ir/fa/article/25458/چرا-همه-مخالفان-باطل-بودن-پهلوی-یک-صدا-بودند

تاریخ معاصر
  https://www.iichs.ir