کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

نگاهی به زوال استعمار پرتغال؛

چگونه پیشگام استعمار به زمین خورد؟

4 شهريور 1403 ساعت 10:00

مولف : رضا سرحدی

بی‌شک سرآغاز توسعه‌طلبی پرتغال در ماورای مرزهایش از زمان شاه هنری بود، اما به‌تدریج این استعمارگر قدیمی در تاریخ استعمارگری دنیا، با چالش‌های بزرگی مواجه شد که به زوال امپراتوری‌اش انجامید



پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ بی‌شک سرآغاز توسعه‌طلبی پرتغال در ماورای مرزهایش از زمان شاه هنری بود، اما به‌تدریج این استعمارگر قدیمی در تاریخ استعمارگری دنیا، با چالش‌های بزرگی مواجه شد که به زوال امپراتوری‌اش انجامید. در این نوشتار، تحولات و چگونگی زوال استعمار پرتغال بررسی شده است.
 
اقتصاد نامطلوب و تضعیف استعمار
ریشه‌های استعمار پرتغال به دوره کشف‌ و توسعه مسیرهای دریایی به سوی هند و آفریقا باز می‌گردد. پرتغال، که یکی از پیشگامان کشف‌های جغرافیایی به‌شمار می‌آمد، قدرت بسیاری در مناطق استعماری خود ایجاد کرد، ولی با پایان دوره اکتشافات، چالش‌های جدیدی برای این امپراتوری رقم خورد. پرتغال به دلیل تمرکز بیش از حد بر استعمار و صادرات، توانایی تنظیم و مدیریت منابع خود را از دست داد.[1] این مضوع باعث کاهش تولیدات داخلی و وابستگی بیشتر به واردات شد. علاوه بر این، اقتصاد پرتغال به دلیل وابستگی زیاد به صادرات محصولات کشاورزی و معادن، در مواجهه با تغییرات جهانی و تضعیف تقاضا برای این محصولات دچار مشکلات شد. عدم تنوع در ساختار اقتصادی باعث ناتوانی در مواجهه با نوسانات بازارهای جهانی شد؛ همچنین، فساد اداری در سطوح مختلف دولت و نابرابری در توزیع ثروت، به نارضایتی‌های اجتماعی و تضعیف اعتماد عمومی دامن زد. این مسئله باعث کاهش انگیزه برای سرمایه‌گذاری و توسعه اقتصادی شد. به علاوه، حضور پرتغال در جنگ‌هایی مانند جنگ‌های آفریقایی هزینه‌های بالایی را برای این کشور دربر داشت. این هزینه‌ها همچنین باعث شدند پرتغال تمرکز کمتری بر توسعه داخلی و اصلاحات اقتصادی داشته باشد. این عوامل هم‌زمان با یکدیگر باعث تضعیف قدرت اقتصادی پرتغال شدند و حرکت آن را در مسیر زوال را شدت بخشیدند.[2]
 
رقابت استعماری و فرسایش
تعدادی از کشورهای اروپایی به فراخور قدرت نظامی، سیاسی و اقتصادی خود مدتی پرچم‌دار استعمار در منطقه خلیج فارس بودند؛ سپس با ضعف یکی و اخراج آن از منطقه، کشور دیگری جانشین سنت‌های استعماری آن کشور می‌شد. با توجه به همین مسئله رقابت استعماری یکی از دلایل مهم زوال پرتغالی‌ها بود. کشور پرتغال به عنوان نخستین کشور اروپایی حاضر در خلیج فارس، بعد از اکتشافات جغرافیایی ابتدا در سال 1507م هرمز را تصرف کرد و بعد از 105 سال حضور مستمر در این جزیره، سرانجام در 1622م توسط نیروهای شاه‌عباس صفوی به فرماندهی امام قلیخان از هرمز اخراج شد و بعد از اینکه بندر مسقط را مرکز فعالیت‌های تجاری و سیاسی خود قرار داد، در سال 1640م از اعراب شکست خورد و منطقه خلیج فارس را رها کرد. با تأسیس کمپانی هند شرقی هلند در سال 1602م، هلندی‌ها در 1623م شعبه‌ای را در بندرعباس تأسیس کردند و پس از رقابت‌های شدیدی که در مدت حضورشان در خلیج فارس داشتند، سرانجام در سال 1765م توسط میر مهنای بندر ریگی از خارک و خلیج فارس به طور کلی خارج شدند. انگلیسی‌ها، که بعد از اخراج پرتغالی‌ها، به لطف شاه‌عباس و امام قلی‌خان، والی فارس، موقعیت مناسبی در خلیج فارس کسب کرده بودند، به‌تدریج بر نفوذ خود می‌افزودند.[3]
 

بقایای قلعه پرتغالی‌ها در هرمز
شماره آرشیو: 1-827-828الف

با توجه به آنچه گفته شد، امپراتوری پرتغال در قرن نوزدهم با چالش‌های چندگانه‌ای مواجه بود که بر توانایی و پایداری آن تأثیر گذاشت. یکی از بزرگ‌ترین چالش‌ها این بود که پرتغال به طور هم‌زمان با رقابت با امپراتوری‌های دیگر اروپایی مانند اسپانیا و انگلستان در مناطق استعماری خود روبه‌رو بود. این رقابت‌ها به دلیل تنوع منافع و قدرت‌ها، به تنش‌ها و اصطکاک‌هایی منجر شد که در برخی موارد به منازعات مسلحانه نیز انجامید؛ همچنین، مشکلات اقتصادی نیز چالشی بزرگ برای پرتغال بود. به‌ویژه در دهه‌های پایانی قرن نوزدهم، امپراتوری پرتغال به دلیل افت درآمدهای نفتی و مشکلات مربوط به تجارت، با بحران‌های اقتصادی مواجه شد و همین بحران‌ها تأثیرات عمیقی بر توانمندی و قدرت امپراتوری در رقابت با قدرت‌های استعماری دیگر داشت. این بحران‌ها باعث کاهش توانمندی نظامی، کاهش سرمایه‌گذاری در مناطق استعماری، و کاهش توان مالی برای پشتیبانی از سیاست‌های استعماری شد.[4]
 
پرتغال در سال 1961م مستعمرات کوچک خود در شرق هند را نیز از دست داد؛ بدین ترتیب که در دسامبر همین سال، جواهر لعل نهرو از پرتغال خواست هرچه زودتر مناطقی که پرتغالی‌ها در شرق هند در دست داشتند از جمله گوآ، دمان، و دیو را تخلیه کند، ولی پرتغال توجهی نکرد؛ بدین ترتیب هند با حمله به این مناطق، آنها را از اشغال پرتغال آزاد کرد. در این جنگ که به عملیات «ویجای» مشهور شد، حداقل 31 سرباز پرتغالی که عمدتا از نیروی دریایی این کشور بودند کشته شدند. با پایان دیکتاتوری چهل‌ساله سالازار، که با مرگ او در سال 1970م اتفاق افتاد، مارسلو کائتانو جانشین او شد، اما مارسلو نیز راه سلفش سالازار را در سرکوب خونین قیام مردم در مستعمرات این کشور در آفریقا به‌ویژه موزامبیک و آنگولا ادامه داد. درنتیجه همین سرکوب‌های خونین بود که افکار عمومی جهان به محکومیت آن دست زدند.[5]
 
با توجه به آنچه گفته شد، بحران‌های اقتصادی ناشی از افت درآمدهای نفتی، نیاز به تغییرات سیاسی در کشورهای استعماری، و تنش‌های بین‌المللی به‌ویژه در زمینه جنگ‌های آفریقا و مشرق آسیا، به ضعف قدرت پرتغال منجر شد. انتقادات شدید از سیاست‌های استعماری پرتغال نیز در این دوره بالا گرفت. این انتقادات علاوه بر تحولات داخلی، باعث کاهش نفوذ و تأثیرگذاری پرتغال در صحنه بین‌المللی شد. به عبارت دیگر، زوال پرتغال در میانه قرن بیستم نشان‌دهنده تغییرات عمیقی در ساختار قدرت و توانمندی این امپراتوری بود که تأثیرات بسیاری را بر سیاست‌های داخلی و خارجی آن برجای گذاشت. بحران‌های اقتصادی عمیق، به‌ویژه پس از افت تجارت و توسعه اقتصادی، به طور مستمر پرتغال را تضعیف می‌کرد. افزایش نفوذ قدرت‌های بزرگی مانند آمریکا و روسیه، و تغییرات سیاسی و اجتماعی در مناطق استعماری، از دیگر چالش‌های این دوره بودند؛ همچنین، تنش‌های بین‌المللی به‌ویژه در زمینه جنگ‌های آفریقا و آسیا، یکی از ابعاد بحران‌های پرتغال در دوره میانه قرن بیستم شناخته می‌شد.[6]
 
استعمارزدایی و زوال استعمارگران
انتقادات شدید از سیاست‌های استعماری پرتغال و همچنین تحولات داخلی مانند تغییرات در نظام سیاسی و اقتصادی به زوال تدریجی قدرت و تأثیرگذاری پرتغال در مناطق استعماری منجر شدند. با وجود این نباید از تأثیر استعمارزدایی در زوال امپراتوری پرتغال غافل شد. استعمارزدایی به معنای مقاومت ملی مردم مناطق استعماری و اخراج استعمارگران، ابزاری مهم در دستیابی به استقلال بسیاری از کشورها و مناطق استعماری شد.[7] هم‌زمان افزایش فشار بین‌المللی به پرتغال برای ترک مناطق استعماری و پایان دادن به سیاست‌های استعماری افزایش یافت؛ همچنین، مبارزات و جنگ‌های متعددی برای استقلال در مناطق استعماری به شکست‌های متعدد امپراتوری پرتغال منجر شد و این شکست‌ها به شرایط نابه‌سامان و افزایش هزینه‌های نظامی این کشور دامن زدند. استعمارزدایی همراه با انقلاب‌ها و تحولات سیاسی در مناطق استعماری، به از دست دادن قدرت و کنترل پرتغال بر این مناطق منجر شد. این تحولات همچنین باعث ایجاد اضطرابات داخلی در پرتغال شد که زمینه پایان دوران امپراتوری را در این کشور فراهم کرد. با توجه به این عوامل، استعمارزدایی یکی از عوامل مهم و تأثیرگذار در زوال امپراتوری پرتغال به‌شمار می‌آید.[8]
 
فشرده سخن
تضعیف و زوال امپراتوری پرتغال در دوران خود به عوامل چندگانه و متعدد باز می‌گردد. در حقیقت، زوال امپراتوری پرتغال ناشی از ترکیب عوامل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، و بین‌المللی بود. تمرکز نامتوازن بر صادرات، ناتوانی در مدیریت منابع، باعث کاهش تنوع اقتصادی و ناتوانی در مواجهه با نوسانات بازارهای جهانی شد؛ همچنین رقابت شدید با امپراتوری‌های استعماری دیگر در مناطق استعماری، به‌ویژه در خلیج‌فارس، افزایش فشارهای بین‌المللی و از دست رفتن نفوذ پرتغال در این مناطق را در پی داشت و استعمارزدایی و تحولات سیاسی و اجتماعی در مناطق استعماری نیز پرتغال را در سراشیبی زوال پیش برد؛ زیرا شکست‌های متعدد این امپراتوری سبب تضعیف نظام سیاسی و اقتصادی آن شد.
 
 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1]. اسناد روابط تاریخی ایران و پرتغال: سال‌های 1500 تا 1758، ترجمه مهدی آقا محمد زنجانی، تهران، اداره نشر وزارت امور خارجه، 1382، صص 17-32.
[2]. محمدباقر وثوقی، پرتغالی‌ها در خلیج‌فارس، تهران، اداره نشر وزارت امور خارجه، 1390، صص 178-186.
[3]. مرضیه بیگی‌زاده و حمید بصیرت‌‎منش، «چگونگی ظهور و سقوط کشورهای پرتغال، هلند، انگلیس و فرانسه در خلیج‌فارس»، همایش ملی خلیج‌فارس، ش 11 (1393)، صص 62-63.
[4]. حسن جوادی، ایران از دید سیاحان اروپـایی، ج 10، تهـران، سـازمان چـاپ و انتشـارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1378، ص 194.
[5] . آرتین رامبد، «گزارش از وضعیت اقتصادی پرتغال»، روزنامه ایران، ش 5410 (19 تیر 1392)، قابل‌دسترس در:
https://www.magiran.com/article/2772115
[6]. عباس طالبی‌فر، پرتغال، تهران، اداره نشر وزارت امور خارجه، چ دوم، 1374، صص 10-17.
[7]. هری پیو تروفسکی و وین سی مک ‌ویلیامز، تاریخ جهان بعد از جنگ جهانی دوم، ترجمه فاطمه شاداب، تهران، ققنوس، 1400، صص 117-120.
[8]. ستار عزیزی، «روند استعمارزدایی از منظر حقوق بین‌الملل»، دولت‌پژوهی، ش 27 (پاییز 1400)، صص 2-3.


کد مطلب: 25499

آدرس مطلب :
https://www.iichs.ir/fa/article/25499/چگونه-پیشگام-استعمار-زمین-خورد

تاریخ معاصر
  https://www.iichs.ir