پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ در تاریخ سیاست خارجی ایران، رویکردهای متفاوتی اعمال شده است، اما شاید بتوان گفت فصل مشترک این تاریخ، حضور پررنگ قدرتهای بزرگ است که بیشک بر سیاست خارجی ایران نیز تأثیرگذار بوده است. یکی از دورههای مهم در این تاریخ، دوره جنگ سرد و رقابت دو ابرقدرت شرق و غرب است. این دوره، که با پایان یافتن جنگ جهانی دوم در سال 1945م آغاز شد، تأثیر انکارناپذیری بر سیاست خارجی پهلوی دوم برجای گذاشت. به تعبیر دیگر، ساختار نظام بینالملل، که در پی جنگ جهانی دوم دستخوش تغییر و تحول شده و در پی آن یک نظام دو قطبی پدید آمده بود، تأثیر بسیاری بر سیاست خارجی بازیگران از جمله ایران گذاشت. نمود آشکار این تأثیر نزدیکی ایران به آمریکا بود.
ایران دوره پهلوی دوم بعد از کودتای 28 مرداد سال 1332ش به آمریکا نزدیک شد و با گذر زمان این نزدیک سیر صعودی پیدا کرد؛ به گونهای که بهتدریج به وابستگی تعبیر شد. در این دوره سیاست خارجی محمدرضا پهلوی به شکل توصیفناپذیری از رقابت ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی تأثیر پذیرفت. این وضعیت زمانی شدت مییافت که نظام دو قطبی حالت تصلبی پیدا میکرد و در نتیجه آن، کشورها یا در بلوک غرب به رهبری واشنگتن بودند یا در بلوک شرق به رهبری اتحاد جماهیر شوروی. اینکه چنین فضایی چه پیامدهایی برای سیاست خارجی ایران داشت در سطور زیر بررسی شده است.
ورود متفقین و سقوط رضاشاه
ایران به دلیل موقعیت راهبردیاش، در تاریخ معاصر همواره در مرکز توجه قدرتهای بزرگ بوده است. این توجه در تحولات منتهی به جنگ جهانی دوم ورود نیروهای متفق به خاک ایران را در پی داشت. با ورود این نیروها رضاشاه مجبور شد از سلطنت کنارهگیری کند و جای خود را به پسرش محمدرضا دهد. با روی کار آمدن محمدرضا، فصل جدیدی از سیاستورزی در ایران آغاز شد که پیامدهای بسیاری هم در داخل و هم در خارج داشت. محمدرضا پهلوی، که با حضور نیروهای اشغالگر دست و پنجه نرم میکرد، مجبور شد در مسیر خواست قدرتهای بزرگ جهان شرق و غرب عمل کند. در واقع دشمنان ایدئولوژیک، یعنی آمریکا و شوروی، اینک در کنار هم در پی پیروزی بر آلمان و متحدانش بودند و حضور در ایران یکی از الزامات آن بود.
سران کشورهای متفقین در حاشیه کنفرانس تهران در ایام جنگ جهانی دوم
شماره آرشیو: 12764-۳ع
با پایان یافتن جنگ جهانی دوم و شکست دشمن مشترک، جهان به دو قطب شرق و غرب تقسیم شد. غرب به رهبری آمریکا و شرق به رهبری اتحاد جماهیر شوروی در پی بسط نفوذ خود در جهان برآمدند، اما مشکل مضاعف برای ایران آن بود که با وجود پایان یافتن جنگ، نیروهای متفقین ایران را ترک نکرده بودند و نبود یک دولت مقتدر نیز اوضاع را وخیمتر کرده بود. در نهایت با کش و قوسهای فراوان این نیروها بهتدریج از ایران خارج شدند و زمینه برای برقراری حکومت ملی در ایران فراهم شد؛ حکومتی که در نهایت با نخستوزیری محمد مصدق تلاش کرد نفت را ملی و سیاست موازنه منفی را بر سیاست خارجی ایران حاکم کند، اما این سیاست در نهایت با وجود دشمنانی در داخل و خارج به شکست انجامید و با کودتای 28 مرداد سال 1332ش دوباره محمدرضا پهلوی در موضع قدرت قرار گرفت.
کنسرسیوم نفتی و نزدیکی به آمریکا
شاه ایران بعد از کودتا به تدریج نیروهای سیاسی مخالفت خود را سرکوب کرد و افسار سیاست داخلی و خارجی را به صورت تام و تمام در اختیار گرفت و در بعد بینالمللی سیاست نزدیکی و با به تعبیر بهتر وابستگی به آمریکا را در پیش گرفت. به عبارت دیگر از این مقطع به بعد در سیاست خارجی ایران تغییرات عمدهای رخ داد: سیاست موازنه منفی دکتر مصدق به دست فراموشی سپرده شد و ایران بار دیگر عرصه رقابت قدرتهای خارجی برای گرفتن امتیازهای متعدد بود که اوج آن در قرارداد کنسرسیوم مشاهده میشود.[1]
کودتای 28 مرداد تقریبا آغاز ورود علنی آمریکا به ایران به عنوان یک قدرت مداخلهگر بهشمار میآید؛ بهگونهای که بهتدریج جای انگلستان را در ایران گرفت و به قدرتی تعیینکننده در سیاست خارجی ایران بدل شد. در واقع اگر تا پیش از این اتحاد جماهیر شوروی و بهویژه انگلستان بازیگران اصلی در سپهر سیاسی ایران بودند، از این زمان به بعد آمریکا بهتدریج جای آنان را در ایران گرفت. از این دوره است که مطالعه سیاست خارجی ایران بدون بررسی عملکرد ایالات متحده و سیاستهایش ناقص خواهد بود؛ بهویژه که از این بازه زمانی به بعد است که سیاست خارجی ایران به صورت انحصاری در دست شاه قرار گرفت. درواقع در این مقطع، او بر وزارت خارجه مسلط شد و بیشتر در مسیر اهداف و منافع آمریکاییها قدم برداشت.[2]
هوشنگ مهدوی در همین باره گفته است: بعد از کودتای 28 مرداد 1332ش شاه به صورت شخصی سیاست خارجی ایران را در دست گرفت و حکومت زاهدی، که بعد از آن روی کار آمد، دستنشانده واشنگتن بود و اهداف و منافع آمریکا و بلوک غرب را در ایران دنبال میکرد. به این ترتیب ناسیونالیسم مثبت جای ناسیونالیسم منفی را گرفت و ایران هر چه بیشتر به آمریکا نزدیک شد. شاید اولین مصداق این شرایط حل مسئله نفت است به شکلی که نفت ایران از انحصار انگلستان خارج شد و آمریکاییها نیز در قالب کنسرسیوم در آن شریک شدند. آمریکا با این قرارداد پایگاهی برای خود در ایران ایجاد کرد که تا انقلاب 1357ش ادامه داشت و به قدرت اول و تعیینکننده و البته مداخلهگر در ایران تبدیل شد.[3]
هیئت نمایندگی ایران و کنسرسیوم نفت در یک جلسه رسمی
در تصویر علی امینی و هوارد پیچ (معاون ریاست هیئتمدیره شرکت نفت استاندارد نیوجرسی آمریکا و نماینده کنسرسیوم) مشاهده میشوند
شماره آرشیو: 85-۸۴۴۵-الف
پیمان بغداد و نزدیکی هر چه بیشتر به آمریکا
در ادامه سیر نزدیکی به غرب، ایران به پیمان بغداد پیوست. در واقع هرچند بعد از مرگ استالین، روابط ایران و شوروی تا حدودی بهبود پیدا کرد و مرز میان دو کشور به صورت مشخص ثبت شد، اما این روند چندان به درازا نکشید. با پیوستن ایران به پیمان بغداد در سال 1334ش، سوءظن و بدبینی دوباره بر روابط دو کشور حاکم شد. مسکو به این اقدام ایران اعتراض کرد و روزنامههای این کشور مقالاتی علیه سیاست ایران در منطقه منتشر کردند. در نتیجه تشنج و تخاصم دوباره بر روابط دو کشور حکمفرما شد و این دو همسایه با بدبینی به یکدیگر نگریستند.[4]
کنفرانس پیمان بغداد با حضور هیئتهای نمایندگی ایران، عراق و دیگر کشورهای عضو و ناظر در کراچی
شماره آرشیو: 1-5506-11ع
اتحاد جماهیر شوروی از وجود یک کشور نزدیک به بلوک غرب و آمریکا در هراس بود و از این مسئله بهشدت میترسید که در میانه جنگ سرد، ایران به پایگاهی برای آمریکا تبدیل شود،. اما ایران این پیمان را پیمانی دفاعی تلقی میکرد که تهدیدی برای مسکو نخواهد داشت. جالب اینجاست که فضای جنگ سرد و رقابت دو ابرقدرت آنچنان جهان سیاست را تحت تأثیر خود قرار داده بود که در نهایت ایران تعهد داد که به پایگاه موشکی علیه شوروی تبدیل نخواهد شد و تهدیدی علیه این کشور نخواهد بود. این روند در نهایت به بهبود روابط تهران ـ مسکو کمک کرد هرچند چندان به درازا نکشید.[5]
قرارداد دفاعی میان ایران و آمریکا
در ادامه، یک قرارداد دفاعی میان ایران و آمریکا در اسفند 1337ش و در پی سقوط دولت عراق و روی کار آمدن عبدالکریم قاسم امضا شد که به سردی روابط ایران و شوروی گرایید. مسکو امضای این قرارداد را به این معنا میدانست که ایران پایگاه نظامی آمریکا شده است و این اقدام با ادعای بیطرفی ایران سازگاری ندارد. این مسئله به فضای متصلب رقابت دو ابرقدرت مربوط میشد که هر حرکتی از طرف مقابل را خصمانه و تهدیدی علیه منافع ملی خود قلمداد میکردند. بار دیگر موج فشارهای شوروی به ایران شروع شد و تا جایی ادامه پیدا کرد که خروشچف مسئولان ایرانی را نوکر آمریکا قلمداد کرد، اما آمریکا در برابر تهدیدات شوروی از ایران حمایت کرد و حتی آیزنهاور به این کشور آمد و بر اهمیت ایران در برقراری صلح تأکید کرد.[6]
با روی کار آمدن کندی در آمریکا تا حدودی از رقابت دو ابرقدرت در ایران کاسته شد و تنشزدایی جای تصلب را گرفت. بر همین اساس تهران نیز درصد برآمد تا از بار تبلیغات منفی علیه شوروی بکاهد و روابطش با این قدرت را بهبود بخشد. دولت ایران اعلام کرد که خاک خود را پایگاه موشکی هیچ کشوری قرار نخواهد داد و از ایران به هیچ کشوری حمله نخواهد شد.[7]
اعطای امتیاز کاپیتولاسیون
موضوعی دیگر که به شکلی واضح نشاندهنده وابستگی هر چه بیشتر ایران به آمریکا در دوره جنگ سرد است اعطای امتیاز کاپیتولاسیون به هیئت نظامی آمریکا در ایران بود. نیروها و مستشاران نظامی آمریکا، که در اشکال و انواع مختلف در ایران در حال فعالیت بودند، در سال 1345ش توانستند از دو مجلس ملی و سنای ایران، امتیاز و مصونیت هیئتهای دیپلماتیک را بهدست آورند؛ امتیازی که اولین بار بعد از دو شکست خفتبار از روسیه در دوران قاجاریه به ایران تحمیل شده بود و با واکنشهای بسیاری در ایران مواجه شد. در ادامه وابستگی ایران به آمریکا در ابعاد مختلف سیاسی و اقتصادی به شکلی ادامه پیدا کرد که در سالهای بعد محمدرضا پهلوی تا خرداد 1347ش سه بار به آمریکا سفر کرد و در پی آن مناسبات دو کشور هر چه بیشتر تنگاتنگ شد.[8]
محمدرضا پهلوی به اتفاق ریچارد نیکسون (رئیسجمهور آمریکا) در محوطه کاخ سفید
شماره آرشیو: 2202-115ز
سیاست دو ستونی نیکسون
این روند در دهه 1350ش ابعاد جدیدی به خود گرفت و در فضای رقابت دو ابرقدرت، ایران رسما به یکی از پایگاههای آمریکا در منطقه بدل شد. در واقع سیاست دو ستونی نیکسون، که به دنبال احاله مسئولیت به متحدان آمریکا و کاستن از بار مسئولیت آمریکا در جهان بود، شامل حال تهران نیز شد و ایران در سیاست دو ستونی نیکسون در کنار عربستان، حافظ منافع آمریکا و برقرارکننده نظم در منطقه خلیج فارس نام گرفت.[9]
پینوشتها:
[1]. جمیل میلانی، «چرخش در سیاست خارجی ایران بعد از کودتای 28 مرداد سال 1332»، فصلنامه
سیاست، سال اول، ش 4 (1393)، ص 79.
[3]. عبدالرضا هوشنگ مهدوی،
سیاست خارجی ایران در دوره پهلوی، تهران، نشر البرز، 1374، صص 219-221.
[4]. عبدالحسین مسعود انصاری،
زندگانی من و نگاهی به تاریخ سیاسی ایران و جهان، تهران، ابن سینا، 1353، ص 60.
[5]. محمود طاهراحمدی، «پیمان بغداد و تاثیر آن بر روابط ایران و شوروی»،
گنجینه اسناد، ش 16 (1385)، ص 38.
[6]. علیرضا ازغندی،
روابط خارجی ایران (دولت دستنشانده)، تهران، انتشارات قومس، 1376، ص 272.
[7]. حمیدرضا ملکمحمدی،
ژاندارم و ژنرال: نگاهی به روابط ایران و آمریکا در دوره پهلوی دوم، تهران، انتشارات ابن سینا، 1385، ص 142.
[8]. علیرضا ازغندی، همان، ص 285.