پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ تأثیر قدرتهای خارجی در ایران و نحوه بازیگری آنها در تحولات تاریخ معاصر ایران بر کسی پوشیده نیست. این مسئله بهویژه درباره روسیه، انگلستان و بعدها آمریکا مصداق پیدا میکند که تأثیر بسیاری در شکلگیری تحولات تاریخ معاصر ایران داشتند. این امر در مورد کشورهای غربی دیگر بهویژه کشورهای حوزه اسکاندیناوی، که به طور کلی کمتر خود را درگیر مسائل سیاسی بینالمللی کردهاند، کمتر مصداق پیدا میکند.
در این میان، سوئد کشوری است که در تاریخ معاصر ایران تأثیرگذار بوده است. این کشور در مدرنسازی نیروی نظامی و تأسیس ژاندارمری یا همان نیروی انتظامی، که وظیفه برقراری نظم و امنیت در کشور را داراست، دست داشت. تأسیس نیروی نظامی مدرن و برقراری امنیت در ایران از آنجا اهمیت دو چندان پیدا میکند که بدانیم کشور در دوران معاصر در بسیاری از مقاطع درگیر نزاع بر سر قدرت، حمله بیگانگان و در نهایت آشوب و بیثباتی بوده است. بر این اساس، در ادامه تلاش خواهد شد همکاری سوئد در تأسیس ژاندارمری در ایران و رویکرد ایرانیان در قبال این مسئله ارزیابی شود.
تشکیل نیروی انتظامی در قالب ژاندارمری
بعد از جنگهای اول و دوم ایران و روس که به جدا شدن بخشهای مهمی از خاک کشورمان منجر شد، رهبران سیاسی در پی آن برآمدند تا یک نیروی نظامی کارآمد را برای برقراری نظم در داخل کشور بنیان نهند. تأسیس نیروی نظامی قزاق در دوران ناصرالدینشاه و همچنین تأسیس ژاندارمری در دوران انقلاب مشروطه از نتایج این رویکرد بود. این دو نیرو منشأ خارجی داشتند: اولی روسها و دومی نیز به کمک سوئدیها تشکیل شد. اینکه چرا سوئدیها مجال این کار را یافتند تا حدودی روشن است. از آنجایی که آلمان و فرانسه، به عنوان دو ابرقدرت نمیخواستند خود را در ایران با روسیه و انگلستان درگیر سازند، ترجیح داده شد تا این وظیفه توسط سوئدیها انجام شود؛ بهخصوص که نیروی قزاق تحت تأثیر سیاستهای روس در ایران بود و هر چند زیر نظر وزارت دفاع فعالیت میکرد، اما عملکردش در هماهنگی کامل با نیروهای روس بود و سفارت روسیه و ستاد ارتش این کشور در قفقاز در مورد عملکرد آن نظر میداد.[1] اما انقلاب مشروطه زمینه تشکیل نیروی ملی را در ایران فراهم کرد تا بتواند نظم را در سرزمین گسترده و پهناوری همچون ایران، که نیروهای گریز از مرکز در آن بسیار بودند، برقرار سازد.
در مجلس دوم بود که مقرر شد برای برقراری امنیت در کشور و اخذ مالیات، نیروی ژاندارمری تشکیل شود. ایران برای انجام این کار از افسران سوئدی کمک گرفت. اقدام مثبت آنها در تشکیل یک نیروی نظامی متمرکز و کارآمد با احترام عمومی مردم مواجه شد و این نیرو در چشم و ذهن افکار عمومی برداشتی مثبت از خود بر جای گذاشت؛ نیروی که تا حدودی توان ایجاد نظم و امنیت را در کشور دارد و به دور از هیاهوی سیاسی و وابستگی به قدرتهای خارجی کار خود را انجام میدهد؛ به خصوص که در جذب این نیروها داشتن خصایص و ویژگیهای اخلاقی، اصالت خانوادگی، وطنپرستی، درستکاری، بنیه قوی و در نهایت تحصیلات از شروط اساسی بود.[2]
البته باید به این نکته اشاره کرد که در ابتدا ورود مستشاران سوئدی به ایران با مخالفت روبهرو شد و افرادی مانند قاسمخان پوروالی، که در آن مقطع ریاست نظمیه را بر عهده داشت، با ورود سوئدیها مخالفت کردند. در این میان، حتی برخی از سمتهای خود استعفا کردند، اما عینالدوله، وزیر کشور، مصمم بود یک نیروی نظامی مقتدر همچون ژاندارمری تشکیل دهد و بنابراین با وجود این مخالفتها بر این خواست تأکید کرد. بر این اساس بود که وستداهل و همراهانش وارد ایران شدند و به اصلاحات در نظمیه دست زدند. آنها ابتدا سه ماه در مورد این موضوع مشغول مطالعه بودند و پس از آن دیدگاههای خود را عملی کردند. به این ترتیب، بهتدریج ژاندارمری شکل تشکیلاتی خود را بهدست آورد و افرادی مانند یالمارسن و ارفاس در رأس آن قرار گرفتند. آنها حدود ششصد نفر نیروی آموزشدیده را که بیش از شش ماه آموزش دیده بودند تحویل ژاندارمری دادند؛ نیروهایی که وابستگی سیاسی و فکری به قدرتهای خارجی نداشتند و منافع ملی برایشان در اولویت بود.[3]
ژنرال وستداهل سوئدی رئیس تشکیلات نظمیه ایران
شماره آرشیو: 1028-1ع
ژاندارمری در دوران جنگ جهانی اول
یکی از مقاطع حساس و مهم که بر دیدگاه مثبت مردم به این نیرو افزود، جنگ جهانی اول بود. در این مقطع ایران اعلام بیطرفی کرد بااینحال نیروهای روس و انگلیس خاک آن را به اشغال خود درآوردند. نیروهای ژاندارمری تحت تأثیر افسران سوئدی و همچنین نزدیکی به نیروهای ملیگرا با اشغال ایران مخالفت و مواضع نزدیک به دولت آلمان اتخاذ کردند. در واقع نیروی ژاندارمری از آن سو که طرح تشکیلش بر اساس یک نیروی سوم، یعنی سوئد، پیریزی شده بود و سمت و سوی مردمی داشت، نگاهی تقریبا ملی به وقایع داشت و از منافع ملی دفاع میکرد. بر همین اساس بخشی از نیروهای ژاندارمری در مخالفت با مداخله روسیه و انگلستان در ایران قشونی با عنوان ژاندارمری ملی تشکیل دادند. در این مقطع زمانی نزدیکی بسیاری میان نیروهای ژاندارمری و دولت مهاجرین بهوجود آمده بود، اما به واسطه پیشروی روسها و سقوط دولت مهاجرین این همکاری به اتمام رسید و با بازگشت برخی از فرماندهان به تهران، این همکاری تقریبا به پایان رسید.[4]
ژاندارمری و کودتای رضاشاه
در نهایت مقطع بسیار حساسی که نیروهای ژاندارمری با آن روبهرو شدند کودتای اسفند سال 1299ش رضاخان بود که این نیرو را در موقعیت حساسی قرار داد. این نیروها ابتدا با کودتای رضاخان موافق بودند و آن را منطبق بر اهداف و منافع ملی تلقی میکردند به خصوص که کودتاچیان با شعارهای ملی قصد فریب دیگران را داشتند. در حقیقت نیروهای ژاندارمری ابتدا از کودتا حمایت کردند؛ زیرا این تصور و تلقی را داشتند که با شعارهای ملیگرایی که رهبران کودتا از آن دم میزنند بسیاری از مشکلات کشور حل میشود و ایران در مسیر توسعه و پیشرفت قرار میگیرد؛ به همین دلیل بود که این نیروها در برابر عوامل کودتا مقاومتی از خود نشان ندادند و در برابر آن ایستادگی نکردند. در پی این همراهی بود که دو افسر ژاندارمری، که سهم بهسزایی در حرکت قزاقها به طرف تهران داشتند، یعنی سیاح و ماژور کیهان، به ترتیب به فرماندهی نظامی تهران و وزارت جنگ منصوب شدند.[5] اما بعد از کودتا شرایط بهتدریج تغییر کرد.
در این زمان برخی خواهان تشکیل یک نیروی نظامی واحد و منسجم شدند و به نوعی ارتش متحد در دستور کار قرار گرفت. در این مقطع نیز دو نیروی نظامی بودند که این هدف را پیگیری میکردند: یکی قزاقها بودند که رضاخان از آنها حمایت میکرد و دیگری نیروهای ژاندارمری بودند که حمایت سیدضیاءالدین طباطبائی را پشت سر خود داشتند. در ابتدای دولت کودتا، شانس با نیروهای ژاندارمری یار بود و سیدضیاء از ترس قدرتگیری رضاخان دست نیروهای ژاندارمری را باز میگذاشت و از تقویت و توسعه آنان حمایت و پشتیبانی میکرد، اما بهتدریج ورق برگشت و رضاخان، که لقب سردار سپه و وزیر جنگ را یدک میکشید، نیروهای ژاندارمری را به حاشیه برد. او ابتدا تلاش کرد ماژور کیهان را از وزارت جنگ برکنار کند و سپس به دادن پست و موقعیتهای کلیدی به نیروهای قزاق روی آورد.[6] البته این تنها دلیل موفقیت نیروهای قزاق نبود.
قزاقها حال دیگر حمایت ابرقدرتی مثل انگلستان را پشت سر خود میدیدند؛ بهخصوص که لندن در روی کار آمدن رضاخان و نیروهای قزاق دست داشت. به روایت دیگر نیروهای ژاندامری سمبل و نماد ملیگرایی و داشتن رویکردی ملی در قبال مسائل مختلف بودند؛ این در حالی بود که قزاقها ماهیتی کاملا وابسته داشتند و اساسا بر مبنای وابستگی به یک قدرت خارجی تشکیل شده و ادامه حیات داده بودند. آنها ابتدا روسها را پشت سر خود میدیدند و پس از آن از حمایت انگلستان برخوردار شدند؛ ازهمینرو رضاخان طرح انحلال ژاندارمری را کلید زد. به تعبیری، رضاخان که خود مولود کودتایی انگلیسی بود توان تحمل وجود یک نیروی ملی و مردمی را نداشت و بنابراین پس از روی کار آمدن انحلال آن را در دستور کار خود قرار داد، اما از همه اینها که بگذریم مسئله دیگری نیز وجود داشت که به تضعیف نیروی ژاندارمری منجر شد.
این مسئله بافت اجتماعی ایران در آن بازه زمانی بود که در نهایت به تضعیف ژاندارمری منتهی شد. در حقیقت، به دلیل فشاری که ژاندارمری بر ایلهای مختلف برای تبعیت و اطاعت از دولت مرکزی آورده بود و همچنین تلاش برای اخذ مالیات از عشایر سراسر کشور، رضاخان توانست با تحریک آنها زمینه تضعیف نیروهای ژاندارمری را فراهم کند.[7]
در نهایت رضاخان در مرداد سال 1300ش بود که اعلام کرد آموزش نیروهای ژاندارمری چندان مناسب نبوده است و این نیرو به لحاظ کارکردی چندان مقرون به صرفه نیست. او همچنین تلاش کرد با وارد کردن نیروهای وابسته به خود در ژاندارمری و همچنین جذب برخی از این نیروها، ژاندارمری را بیش از پیش تضعیف کند. همزمان رضاخان افزایش کمّی و کیفی نیروهای قزاق را در دستور کار خود قرار داد؛ به گونهای که تا پایان تابستان 1300ش تعداد نیروهای قزاق بیش از نیروهای ژاندارمری شد و تا پایان سال این دو نیرو در یکدیگر ادغام شدند.[8]
پینوشتها:
[1]. وحید سینایی،
دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران، تهران، کویر، 1384، ص 212.
[2]. سیروان خسروزاده، «برآمدن نیروی قزاق و برافتادن ژاندارمری»،
تاریخ و تمدن اسلامی، ش 32 (پاییز 1399)، ص 170.
[3]. نیلوفر کسری، «ژاندارمری سوئدی»،
دنیای اقتصاد، ش 2347 (10/ 2/ 1390).
[4]. محسن میرزایی،
تاریخچه بریگاد و دیویزیون قزاق از کلنل دومانتویچ تا میرپنج رضاخان سوادکوهی، تهران، نشر علم، صص 45-50.
[5]. سیروان خسروزاده، همان، ص 173.
[6]. استفانی کرونین،
رضاشاه و شکلگیری ایران نوین، ترجمه مرتضی ثاقب، تهران، انتشارات جامی، 1383، ص 65.
[7]. باقر عاقلی،
رضاشاه و قشون متحدالشکل، تهران، نشر نامک، 1377، ص 107.
[8]. وحید سینایی، همان، ص 230.