انتخابات مجلس بیستم یکی از پرمناقشهترین رویدادهای سیاسی دوران پهلوی است. در این دوره، که سه گروه اصلی شامل حزب ملّیون، حزب مردم و گروهی از شخصیتهای مستقل در صحنه رقابت حاضر شدند، اتهامات مربوط به مداخلات گسترده دولت در انتخابات، به نارضایتی عمومی و تشنجات گستردهای در کشور منجر شد، اما چرا این بار و برخلاف انتخابات دیگر، شاه به تکرار انتخابات دست زد؟
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ انتخابات مجلس بیستم یکی از رویدادهای سیاسی بسیار حساس در دوره پهلوی دوم بود که در بستر تحولات سیاسی و اجتماعی پیچیدهای برگزار شد. این انتخابات چالشهای جدیدی را برای ساختار قدرت و مشروعیت سیاسی حکومت ایجاد کرد. بررسی این انتخابات، فرصتی برای شناخت بهتر سیاست داخلی آن دوره و تحلیل واکنش حکومت به فشارها و خواستههای اجتماعی است.
تکرار؛ استراتژی نجات
انتخابات مجلس بیستم، که با فاصلهای کوتاه از پایان مجلس نوزدهم برگزار شد، یکی از پرمناقشهترین رویدادهای سیاسی دوران پهلوی گشت. در این دوره، سه گروه اصلی شامل حزب ملّیون به رهبری دکتر منوچهر اقبال با حدود دویست نامزد، حزب مردم به رهبری اسدالله علم با تعداد مشابهی کاندیدا، و گروهی از شخصیتهای مستقل همچون دکتر علی امینی و سیدجعفر بهبهانی در صحنه رقابت حاضر شدند. رقابتهای شدید میان این گروهها و اتهامات مربوط به مداخلات گسترده دولت در انتخابات، به نارضایتی عمومی و تشنجات گستردهای در کشور منجر شد.[1]
مجلس بیستم شورای ملی در ۲ اسفند ۱۳۳۹ با دخالت سپهبد علویمقدم و حمایت تیمور بختیار، رئیس ساواک، و با وجود اعتراضات مردم و توقف انتخابات در برخی شهرها، افتتاح شد. محمدرضا پهلوی با تأسیس ساواک و دو حزب دولتی «مردم» و «ملیون»، به دنبال این بود که علاوه بر نظارت بر انتخابات، چهرهای دموکراتیک به حکومت خود بدهد. او با استفاده از دو حزب یادشده تلاش کرد رقابتهای انتخاباتی را محدود کند و کنترل کامل خود بر انتخابات را بهدست گیرد. بهرغم این تمهیدات، دخالتهای آشکار نخستوزیر وقت، منوچهر اقبال، در انتخاب نامزدهای موردنظر، واکنش شدید جامعه و احزاب را سبب شد. اعتراضات و اتهامات به نحوه برگزاری انتخابات موجب شد که شاه در پاسخ به این اعتراضات، به اشتباهات انتخاباتی اعتراف کند و دستور ابطال انتخابات را بدهد.[2] در این شرایط بحرانی، محمدرضا پهلوی، که از حمایت مردمی و ثبات دولت برخوردار نبود، تحت فشارهای داخلی و خارجی قرار گرفت و از «استراتژی نجات» برای کاهش تنشها استفاده کرد؛ او با پذیرش تکرار انتخابات تلاش کرد از بحران سیاسی پیشآمده نجات یابد و موقعیت خود را تثبیت کند.
با اعلام نتایج اولیه، حزب ملیون با پشتیبانی گسترده دولت و حتی اعمال فشار و تهدید، موفق به کسب اکثریت کرسیها شد. از میان ۱۷۶ کرسی مجلس، ۹۹ کرسی (یعنی حدود ۵۵ درصد از نمایندگان ) در اختیار زمینداران و مالکان بزرگ قرار گرفت که بیشترشان به حزب ملیون وابسته بودند. این ترکیب باعث شد مجلس بیستم به نماینده طبقه زمیندار تبدیل شود. چنین وضعیتی انتقادات فراوانی را برانگیخت و بهویژه حزب مردم و کاندیداهای مستقل دولت اقبال را به مداخله در انتخابات و عدم نمایندگی واقعی مردم متهم کردند و خواستار تجدیدنظر در انتخابات شدند.[3] بنابراین در این دوره، شکایات گستردهای درباره تخلفات انتخاباتی از جمله خرید و فروش آرا، فشار بر رأیدهندگان و دستکاری در شمارش آرا مطرح شد. محمدرضا پهلوی در مواجهه با این بحران انتخاباتی، تحت تأثیر فشارهای داخلی و بینالمللی قرار گرفت؛ بهویژه آمریکا که از اصلاحات سیاسی و اقتصادی در ایران حمایت میکرد و خواستار شفافیت بیشتر در نظام انتخاباتی بود؛ در نتیجه، موضوع تقلب و عدم شفافیت در انتخابات از عواملی بود که شاه را مجبور کرد به تکرار انتخابات روی آورد تا از تنشهای بیشتر جلوگیری کند.
یکی از دلایل اصلی ضعف محمدرضا پهلوی در دوره مجلس بیستم، ناتوانی دولت در ایجاد ثبات و انسجام سیاسی بود. برخلاف سالهای بعدی که شاه با حمایت بیشتر ارتش و سازمانهای امنیتی به سرکوب مخالفان دست زد، در این دوره دولت هنوز به بلوغ و انسجام کافی نرسیده بود. علاوه بر این، اختلافات درون ساختار حکومتی و عدم همسویی بین نیروهای مختلف سیاسی موجب شد شاه نتواند به شکل کامل بر اوضاع مسلط شود. این عوامل به نوعی از آماده نبودن دولت برای مدیریت بحرانها و مشکلات بزرگتر در آن دوره بهویژه در موضوعات حساس انتخاباتی ــ که مستقیما بر مشروعیت حکومت تأثیر میگذاشت ــ حکایت میکرد.[4]
فشارهای بینالمللی و مجلس بیستم
فشارهای بینالمللی نیز در اتخاذ تصمیم محمدرضا پهلوی برای تکرار انتخابات بیتأثیر نبود. در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، کشورهای غربی، بهویژه آمریکا، از سیاستهای اصلاحطلبانه حمایت میکردند و خواستار دموکراسی و شفافیت در کشورهای تحت نفوذ خود بودند. این فشارهای خارجی بر شاه تأثیر گذاشت و او را وادار کرد تا از تاکتیکهای گذشته دست بردارد و به سمت برگزاری انتخاباتی شفافتر حرکت کند. نگرانی از قطع شدن حمایت قدرتهای غربی، بهویژه آمریکا، و از دست دادن مشروعیت بینالمللی باعث شد محمدرضا پهلوی برای حفظ روابط خود با کشورهای خارجی و بهبود وضعیت داخلی، انتخابات را دوباره برگزار کند. انتخابات مجلس بیستم مقارن با رقابتهای حساس ریاستجمهوری آمریکا بین ریچارد نیکسون جمهوریخواه و جان اف. کندی دموکرات بود. شاه که روابط نزدیکی با نیکسون داشت و حمایت او را در مواجهه با تهدیدات داخلی و خارجی ضروری میدانست، تمایل شدیدی به پیروزی نیکسون داشت. این نزدیکی به اندازهای بود که سفیر ایران، اردشیر زاهدی، کمکهای مالی چشمگیری به ستاد انتخاباتی نیکسون کرد، اما با شکست نیکسون و پیروزی کندی، سیاست خارجی آمریکا دچار تغییرات شدیدی شد که بر فضای داخلی ایران نیز تأثیر گذاشت.[5]
پیروزی کندی و سیاست خارجی جدید آمریکا، فشار بیشتری بر محمدرضا پهلوی وارد کرد تا فضای سیاسی ایران را بازتر کند. با ظهور جریانهای مخالف و خطر نفوذ شوروی در کشورهایی مانند کوبا، الجزایر و عراق، دولت جدید آمریکا به دنبال راهبردی بود که با باز کردن فضای سیاسی، زمینه بروز اعتراضات در کشورهای همسو را کاهش دهد. این استراتژی برای شاه، که بعد از کودتای ۱۳۳۲ به قدرت بیشتری دست یافته بود، تهدیدی جدی بهشمار میآمد. با وجود آنکه انتخابات مجدد مجلس بیستم در پاییز ۱۳۳۹ برگزار شد، این مجلس نیز دوام چندانی نداشت و در اردیبهشت ۱۳۴۰ با آغاز نخستوزیری دکتر علی امینی منحل شد. این تجربه نشان داد که برگزاری انتخاباتی شفاف و اصلاحات بنیادین در نظام سیاسی، لازمه ثبات و جلوگیری از بیثباتیهای سیاسی آتی است.[6]
بحران مشروعیت و انتخابات مجلس بیستم
در دورهای که محمدرضا پهلوی هنوز از اقتدار و ثبات سالهای بعد برخوردار نبود، کشور در آستانه تحولات سیاسی بزرگی قرار داشت و تحت فشارهای بینالمللی، بهویژه آمریکا بود. آمریکا، با توجه به منافع خود و برای حفظ ظاهر دموکراسیخواهانهاش، ضمن حمایت از شاه خواستار برگزاری انتخاباتی شفاف و کاهش مداخلات دولتی در امور سیاسی ایران بود و شاه نیز برای حفظ حمایت این کشور مجبور به اجرای تغییراتی شد. پهلوی دوم با اتخاذ «استراتژی نجات» تصمیم به تکرار انتخابات گرفت تا بحران مشروعیت نظام سیاسی خود را مهار کند. این تصمیم با استعفای دستهجمعی نمایندگان منتخب و کنارهگیری دکتر منوچهر اقبال از نخستوزیری همراه شد. پس از آن، شریفامامی به نخستوزیری برگزیده شد و با اجرای اصلاحاتی در سیستم انتخابات تلاش کرد اعتماد عمومی را جلب کند. احزاب سیاسی باسابقهای چون حزب زحمتکشان ملت ایران و جبهه ملی نیز بار دیگر به میدان آمدند.[7]
محمدرضا پهلوی با مشکلات اقتصادی و ناکارآمدی داخلی نیز دست و پنجه نرم میکرد. مشکلاتی چون ناکامی دولت در اجرای برنامههای عمرانی هفتساله، افزایش هزینههای نظامی، بالا رفتن سطح واردات و نرخ تورم، فشار مضاعفی بر شاه وارد کرده و باعث شده بود وی از لزوم اصلاحات سخن بگوید. او در سخنرانیهای خویش وعده داد که انتخابات آینده کاملا آزاد خواهد بود، ولی در پشت پرده همچنان قصد داشت کنترل خود را بر نتایج انتخابات حفظ کند.[8] بنابراین، تکرار انتخابات مجلس بیستم تلاشی از سوی محمدرضا پهلوی بود تا حمایت مردمی و مشروعیت حکومت خود را بازسازی کند. شاه با تکرار انتخابات امیدوار بود که به نوعی از زیر بار اتهامات تقلب خارج شود و نارضایتی عمومی را کاهش دهد. با این اقدام، او سعی کرد نشان دهد که به خواست مردم احترام میگذارد و حامی اصلاحات سیاسی است؛ اگرچه در پشت پرده همچنان به دنبال رهایی از مردمسالاری بود.
فشرده سخن
در دوران حکومت محمدرضا پهلوی، انتخابات مجلس بیستم در سال ۱۳۳۹ با چالشهای جدی مواجه شد و در نهایت، شاه مجبور به تکرار آن شد. این انتخابات در فضای سیاسی بیثباتی برگزار شد که شاه را با مسائلی همچون عدم ثبات حکومتی، کاهش حمایتهای داخلی، و دخالتهای خارجی مواجه ساخت. در این زمان، پهلوی دوم از استحکام سیاسی کافی برخوردار نبود تا بتواند کنترل کاملی بر امور اجرایی و نظارتی کشور داشته باشد، و این ضعف باعث بروز شرایطی شد که به رشد مشکلات اجتماعی و سیاسی در کشور انجامید. برخلاف دورههای بعدی که دستگاه حکومتی به سمت تمرکز بیشتر و سرکوب مخالفان رفت، محمدرضا پهلوی در این مقطع همچنان به دنبال تثبیت جایگاه خود و کاهش تنشهای داخلی بود؛ بنابراین مستحکم نبودن دولت شاه در این دوره و ناتوانی در دفاع از تقلب، یکی از عوامل اصلی تصمیم به تکرار انتخابات مجلس بیستم بود.
پینوشتها:
[1]. محمدعلی کاتوزیان،
اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران، نشر مرکز، چ نوزدهم، 1392، صص 241-243.
[2]. غلامرضا نجاتی،
تاریخ سیاسی بیستوپنج ساله ایران (از کودتا تا انقلاب)، تهران، رسا، 1378، ص 121.
[3]. یونس مروارید،
از مشروطه تا جمهوری: نگاهی به ادوار مجالس قانونگذاری در دوران مشروطیت: مشروطیت اول، ج 1، تهران، اوحدی، 1377، صص 633-634.
[4]. مارک ج گازیوروسکی،
سیاست خارجی آمریکا و شاه (ایجاد یک حکومت سلطهپذیر در ایران)، ترجمه جمشید زنگنه، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1371، صص 361-362.
[5]. جلال اندرمانیزاده، «اسنادی از انتخابات در ایران (عصر قاجار و پهلوی)»،
مجله تاریخ معاصر ایران، ش 12 (1378)، صص 169-170.
[6]. عبدالرضا هوشنگ مهدوی،
سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، 1300–1357، تهران، نشر البرز، چ دوم، 1374، صص 270-272.
[7]. مظفر شاهدی، «نگاهی به یک دهه مشروطیتزدایی در ایران»،
فصلنامه تاریخ معاصر ایران، ش 46 (تابستان 1387)، صص 17-19.
[8]. مرتضی منشادی و رضا سرحدی قهری، «بررسی آسیبشناسانه فرایند اجرای برنامه اصلاحات ارضی از منظر انسانشناسی دولت، 1350-1340»،
فصلنامه سیاست، ش 51 (1400)، صص 595-600.