کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

نگاهی به استالین‌زدایی و تأثیر آن بر ایران؛

مرگ استالین چه بر سر جریان چپ آورد؟

14 اسفند 1403 ساعت 15:24

مولف : رضا سرحدی

استالین‌زدایی به مجموعه اقداماتی گفته می‌شود که پس از مرگ ژوزف استالین در سال ۱۹۵۳ به‌منظور اصلاح نظام حکومتی شوروی اجرا شد. این فرایند به‌صورت رسمی با سخنرانی نیکیتا خروشچف در کنگره بیستم حزب کمونیست آغاز شد. این تحول به کشورهای دیگر، از جمله ایران، نیز سرایت کرد و تأثیرات چشمگیری بر جریانات سیاسی و فکری بر جای گذاشت


 
به گزارش روابط عمومی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ استالین‌زدایی یکی از مهم‌ترین تحولات سیاسی و اجتماعی قرن بیستم بود که پس از مرگ ژوزف استالین در سال ۱۹۵۳ آغاز شد. این فرایند در شوروی با هدف بازنگری در سیاست‌ها و شیوه‌های حکومتی شکل گرفت و در نهایت، تغییراتی گسترده در سطوح مختلف جامعه به‌وجود آورد. پیامدهای این تحول به کشورهای دیگر، از جمله ایران، نیز سرایت کرد و تأثیرات چشمگیری بر جریانات سیاسی و فکری بر جای گذاشت. در این نوشتار از مفهوم استالین‌زدایی، بازتاب و تأثیر آن در ایران و به‌طور ویژه حزب توده سخن گفته خواهد شد.
 
اعلام پایان تباهی
استالین‌زدایی به مجموعه اقداماتی گفته می‌شود که پس از مرگ ژوزف استالین در سال ۱۹۵۳م به‌منظور اصلاح نظام حکومتی شوروی اجرا شد. این فرایند به‌صورت رسمی با سخنرانی نیکیتا خروشچف در کنگره بیستم حزب کمونیست آغاز شد. خروشچف در این سخنرانی، کیش شخصیت استالین را نقد کرد و او را دیکتاتوری بی‌رحم، که اصول لنینیسم را نقض و هزاران نفر از اعضای حزب را سرکوب کرده بود، خواند.[1] سیاست‌های استالین‌زدایی تأثیرات چشمگیری بر ساختار داخلی شوروی داشت. تولید کالاهای مصرفی افزایش یافت، مزارع اشتراکی از امتیازات جدید بهره‌مند شدند، و برنامه‌های گسترده مسکن‌سازی به اجرا درآمد. تغییرات فرهنگی شامل حذف نام استالین از کتاب‌های درسی، تغییر نام استالینگراد به ولگاگراد، و انتقال جسد استالین به محلی گمنام بود. اردوگاه‌های کار اجباری برچیده شدند و فضای بازتری برای آزادی بیان و فعالیت‌های فرهنگی ایجاد شد. در عرصه بین‌المللی، اصل لنینیستی همزیستی مسالمت‌آمیز احیا شد و هیئت حاکمه شوروی به بازدید از کشورهای کاپیتالیستی اقدام کرد؛ امری که استالین هیچ‌گاه انجام نداده بود. این سیاست‌ها، علاوه بر کاهش تنش‌های جهانی، شوروی را به‌سوی اصلاحات دموکراتیک و تعدیل مناسبات بین‌المللی سوق داد.[2]
 
سخنرانی تاریخی خروشچف در بیستمین کنگره حزب کمونیست شوروی در سال ۱۹۵۶م، آغازگر فرآیند استالین‌زدایی بود که نه تنها مسیر سیاسی اتحاد جماهیر شوروی را تغییر داد، بلکه پیامدهای گسترده‌ای در سطح جهانی برجای گذاشت. این سخنرانی که به‌عنوان «کیش شخصیت و عواقب آن» شناخته می‌شود، انتقادی صریح از جنایات و کیش شخصیت استالین بود و بر اهمیت اصلاحات در چهارچوب اصول کمونیسم تأکید می‌کرد.[3]
 
خروشچف تلاش کرد تا فضای ترس و خودکامگی دوران استالین را از بین برد و شرایطی برای تصمیم‌گیری مستقل اعضای حزب ایجاد کند. این اقدامات، به‌رغم انگیزه‌های مختلفی که به خروشچف نسبت داده می‌شود، تأثیرات عمیقی بر بازتعریف وظایف حزب کمونیست و ساختار حکومت شوروی داشت. بازتاب این تحول نه تنها در میان اعضای حزب بلکه در جامعه جهانی نیز احساس شد و افشای محتوای این سخنرانی به تغییرات گسترده در سیاست‌های داخلی و بین‌المللی انجامید. سخنرانی خروشچف نه تنها پایان کیش شخصیت استالین را رقم زد، بلکه آغازگر روندی شد که به‌تدریج زمینه‌های فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را فراهم کرد. این رویداد تاریخی، سرآغاز تحولی در قرن بیستم به‌شمار می‌آید که بر نظم سیاسی جهان تأثیر گذاشت.[4]
 
استالین‌زدایی و سیاست در ایران
استالین‌زدایی در ایران به دنبال تحولات جهانی و منطقه‌ای در دوران جنگ سرد و پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفت. در ایران دوره محمدرضا پهلوی، این روند به‌ویژه در دهه ۱۹۵۰م و در مواجهه با تهدیدهای کمونیسم و به‌ویژه حزب توده ایران مشاهده می‌شد. استالین‌زدایی در این دوره بیشتر به‌دنبال تضعیف نفوذ اتحاد جماهیر شوروی و ایدئولوژی کمونیستی در ایران و همچنین ایجاد فاصله با سیاست‌های استالینیسم صورت گرفت. شاه و حکومت او تلاش می‌کردند با اصلاحات داخلی و استفاده از نیروهای غربی، از افزایش نفوذ کمونیسم جلوگیری کنند و از این طریق فضای سیاسی کشور را به کنترل خود درآورند. در این راستا، در ایران به‌ویژه پس از سال‌های 1332 که کودتای ۲۸ مرداد انجام شد و شاه دوباره به سلطنت بازگشت، فضای سیاسی به‌شدت تحت‌الشعاع رقابت‌های ایدئولوژیک قرار گرفت. در این زمان، حزب توده که از حمایت اتحاد شوروی برخوردار بود، یکی از نیروهای بسیار مهم چپ در ایران به‌شمار می‌آمد. شاه برای مقابله با این تهدید، سیاست‌هایی نظیر ایجاد تغییرات اقتصادی و اجتماعی را آغاز کرد که به‌طور غیرمستقیم روند استالین‌زدایی را تقویت می‌کرد. این اقدامات عبارت بودند از اصلاحات ارضی و تأسیس صنایع جدید که به‌طور مشخص هدف آنها کاهش وابستگی به شوروی و تقویت روابط با غرب به‌ویژه آمریکا بود.[5]
 
در سطح ایدئولوژیک و فرهنگی، روند استالین‌زدایی در ایران به مقابله با ایده‌های استالینیسم و تضعیف جریان‌های کمونیستی در عرصه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اشاره داشت. آل احمد یکی از کسانی بود که در این دوره به‌ویژه با نقد روشنفکران و غرب‌زدگی در ایران، تلاش می‌کرد بر شکاف‌های موجود در جامعه ایران انگشت نهد و ارتباط روشنفکران با سنّت‌های مذهبی را تقویت کند. او با توجه به شرایط اجتماعی و سیاسی، استالین‌زدایی را به‌عنوان فرآیندی در نظر می‌گرفت که به‌ویژه در تقابل با تجربه‌های شوروی و کمونیسم و وابستگی‌ها و پشتیبانی‌های این کشور از رژیم‌های خودکامه در ایران شکل گرفت.[6]
 
استالین‌زدایی در حزب توده
استالین‌زدایی موجی از تغییرات ایدئولوژیک و ساختاری را در احزاب کمونیستی جهان، از جمله حزب توده ایران، ایجاد کرد. این فرایند، با نقد شخصیت‌پرستی و استبداد استالینی، زمینه‌ساز بازنگری در اصول و سیاست‌های این احزاب شد. حزب توده، که همواره روابط نزدیکی با اتحاد جماهیر شوروی داشت، در این دوره با یک بحران هویتی و ایدئولوژیک عمیق مواجه شد. برخی رهبران حزب، مانند دکتر فروتن در واکنش به تحولات داخلی حزب و حمایت شوروی از منتقدان آنها، به مواضع مائوئیستی گرایش یافتند. این موضوع بیانگر آن است که استالین‌زدایی نه‌تنها اعتماد به سیاست‌های شوروی را تضعیف کرد، بلکه باعث انشعابات فکری در میان اعضای حزب شد.[7]
 
شکاف‌های داخلی در حزب توده در پی استالین‌زدایی شدت گرفت. پلنوم یازدهم به‌عنوان نقطه عطفی در تاریخ حزب نشان داد که رهبری حزب با دو چالش جدی مواجه است: از یک‌سو، ضرورت بازتعریف وفاداری به شوروی به‌عنوان الگوی اصلی کمونیسم، و از سوی دیگر، مدیریت اختلافات ایدئولوژیک میان اعضایی که به جریان‌های مائوئیستی گرایش پیدا کرده بودند. موضع‌گیری شخصیت‌هایی مانند احمد قاسمی و دکتر فروتن در حمایت از مائوئیسم، نشان‌دهنده تأثیرگذاری مستقیم استالین‌زدایی و نقد شوروی بر فضای فکری حزب بود. پیشنهاد اخراج این افراد از حزب، که در پلنوم مطرح شد، نشان‌دهنده تلاش رهبری برای حفظ انسجام ایدئولوژیک و جلوگیری از تضعیف تشکیلاتی حزب بود، اما این تصمیم خود به تشدید اختلافات منجر شد. نورالدین کیانوری، به‌عنوان یکی از رهبران عالی‌رتبه حزب، استراتژی محتاطانه‌تری در پیش گرفت و پیشنهاد کرد که اخراج این افراد به تأخیر بیفتد تا از مظلوم‌نمایی آنان جلوگیری شود. این تصمیم نیز نمایانگر پیچیدگی و حساسیت مدیریت این بحران در حزب بود.[8]
 
بنابراین، استالین‌زدایی تأثیری عمیق و چندلایه بر حزب توده گذاشت که نه‌تنها به بازنگری در روابط حزب با شوروی انجامید، بلکه انسجام ایدئولوژیک و تشکیلاتی حزب را به‌شدت تحت تأثیر قرار داد. این روند، ضمن ایجاد تردید در مورد مشروعیت سیاست‌های شوروی، موجب گسترش دیدگاه‌های رقیب مانند مائوئیسم شد که در آن زمان به‌عنوان آلترناتیوی برای کمونیسم شوروی مطرح بود. علاوه بر این، استالین‌زدایی برای حزب توده پیامدهایی فراتر از یک بحران داخلی داشت؛ این روند بازتابی از تحولات جهانی در میان جنبش‌های کمونیستی بود که به تغییر نقشه ایدئولوژیک چپ در قرن بیستم انجامید. تحلیل این تحولات نشان می‌دهد که حزب توده، همچون سایر احزاب کمونیستی، در مواجهه با استالین‌زدایی مجبور شد هویت خود را در میان فشارهای داخلی و بین‌المللی بازتعریف کند؛ فرآیندی که در نهایت، به تضعیف جایگاه ایدئولوژیک و سازمانی آن منجر شد.[9]
 
فشرده سخن
فرایند استالین‌زدایی با افشای جنایات استالین و نقد شخصیت‌پرستی او، تأثیرات عمیق و چندلایه‌ای بر حزب توده ایران گذاشت. این تحول موجب بازنگری در روابط حزب با شوروی و گسترش گرایش‌های ایدئولوژیک رقیب مانند مائوئیسم شد و انسجام ایدئولوژیک و تشکیلاتی حزب را به چالش کشید. اختلافات داخلی و بحران هویتی حاصل از این فرایند، موقعیت حزب را در میان جنبش‌های چپ جهانی تضعیف کرد. در این میان، تلاش‌های رهبری برای مدیریت بحران و حفظ وحدت، بیشتر به تعمیق شکاف‌های داخلی انجامید. در نهایت، استالین‌زدایی نه‌تنها حزب توده را به بازتعریف هویت خود واداشت، بلکه بازتابی از تحولات گسترده‌تر جنبش‌های کمونیستی در قرن بیستم بود و سرنوشت بسیاری از احزاب چپ را در ابعاد داخلی و جهانی تغییر داد.
 
 
پی‌نوشت‌ها:

 
[1]. تام باتامور و ویلیام آوتویت، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمه حسن چاوشیان، تهران، نی، 1392، ص 76.
[2]. برتراند پتنود، تروتسکی زوال یک انقلابی، ترجمه حسن گلریز، تهران، نشر نی، 1397، صص 340-341.
[3]. الکساندر ملیکیشویلی، شیرین هانتر و جفری‌ال توماس، اسلام در روسیه: سیاست‌های هویتی و امنیتی، ترجمه اسماء معینی، سیده‌مطهره حسینی و الهه کولائی، تهران، 1391، ص 81.
[4]. حبیب الله ابوالحسن شیرازی، ملیتهای آسیای میانه، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی، 1370، ص 276.
[5]. مهرزاد بروجردی، روشنفکران ایرانی و غرب: سرگذشت نافرجام بومی‌گرایی، ترجمه جمشید شیرازی، تهران، مؤسسه نشر فرزان روز، چ هفتم، 1396، صص 120-121.
[6]. همان، صص 121-122.
[7]. نورالدین کیانوری، خاطرات نورالدین کیانوری، تهران، انتشارات اطلاعات، 1371، صص 429-430.
[8]. نیکیتا خروشچف، خاطرات خروشچف، ترجمه ابراهیم یونسی، تهران، مؤسسه انتشارات نگاه، 1403، صص 100-104.
[9]. عبدالله برهان، کارنامه حزب توده و راز سقوط مصدق: نهضت مصدق و حزب توده تا پایان، ج 2، تهران، علم، 1378، صص 180-181.
 


کد مطلب: 25839

آدرس مطلب :
https://www.iichs.ir/fa/article/25839/مرگ-استالین-سر-جریان-چپ-آورد

تاریخ معاصر
  https://www.iichs.ir