پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ در تاریخ معاصر ایران به حوادثی برخورد میکنیم که نگرانی از بابت از دست رفتن استقلال و تمامیت ارضی در آن آشکارا مشهود است. این روند به شکلی بوده که در دوران قاجار حتی به قیمت از دست رفتن بخشهایی از سرزمین ایران بزرگ انجامیده است. بااینحال، پهنه اصلی این سرزمین همچنان به قوت خود باقی است و به واسطه دارا بودن تاریخ و پیشینه طولانی همچنان حفظ شده است. به همین دلیل برخی صحبت از تجزیه ایران را امری ناممکن میدانند.
بااینحال، همانگونه که گفته شد در تاریخ معاصر اقداماتی به منظور به زیر سیطره درآوردن ایران انجام شده است. یکی از این اقدامات قرارداد 1919م میان ایران و انگلستان است که تقریبا بعد از پایان جنگ جهانی اول میان طرفین منعقد شد، اما به سرانجامی نرسید. بر اساس این قرارداد ایران تحت قیمومیت انگلستان قرار میگرفت و در ازای آن تهران کمک مالی و مستشاری از انگلستان دریافت میکرد؛ موضوعی که بهشدت با مخالفت افکار عمومی در ایران و همچنین نیروها و گروههای سیاسی روبهرو شد و در نهایت به نتیجه مد نظر دولت انگلستان نرسید. بااینحال، بررسی نتایج و پیامدهای این قرارداد برای طرفین خالی از لطف نیست.
بیثباتی بعد از انقلاب مشروطه
بعد از پیروزی انقلاب مشروطه در ایران و به زانو درآمدن سنت دیرپای استبداد در این خطه، دولت دستخوش تغییر و تحولاتی شد. هرچند در دوران قاجار هم ایران شاهد پادشاهانی ضعیف و سستعنصر بود، بعد از انقلاب مشروطه شاهد ضعف در انسجام اجتماعی و اقتدار دولت مرکزی هستیم؛ بهویژه که ایران در این دوران در دایره نفوذ دو ابرقدرت روس و انگلستان بود و این دو کشور در مسیر تأمین منافع و مطامع خود در این کشور فعالیت میکردند.
انقلاب بلشویکها در روسیه
رویداد مهمی که در این مقطع تاریخی جهان را تکان داد انقلاب اکتبر روسیه در سال 1917م بود. روسها، که پیش از این نیز رقیب انگلستان در ایران بودند، رنگ خطر را برای لندن به صدا درآوردند: وقوع انقلابی بلشویکی که داعیه عدالت و آزادی برای کارگران را یدک میکشید و میتوانست به سایر کشورها سرایت کند. نگرانی زمانی دو چندان میشد که ایران همسایه جنوبی روسیه و دارای مرزهای طولانی با این کشور بود. این نگرانی را در اسنادی که دکتر محمدجواد شیخالاسلامی بررسی کرده آشکارا میتوان دید. یکی از این اسناد، که جزء اسناد محرمانه وزارت خارجه انگلستان است، بیان میکند که ژنرال آیرون ساید (فردی که بعدها حضور پررنگی در کودتای اسفند سال 1299ش داشت) بر این باور بود که بلشویکها همراه ترکها قصد داشتند آذربایجان را به تصرف خود درآورند. به نظر او این مهمترین خطری است که تمامیت ارضی ایران را تهدید میکند و به همین دلیل او به ارسال اسلحه و تجهیزات برای شاهسونها اقدام ورزید.[1]
افزون بر این، ایران دروازه رسیدن روسها به هند بهشمار میآمد و این مسئله نگرانی لندن را دو چندان میکرد؛ بهویژه که براساس قرارداد سال 1907م، ایران به دو حوزه نفوذ روسیه و انگلستان تقسیم شده و در جنگ جهانی اول در معرض تهاجم و اشغال قرار گرفته بود؛ به همین دلیل انگلستان به این فکر افتاد که طرح و نقشه جدیدی برای ایران تهیه کند،[2] اما آنچه بستر را برای انگلستان فراهم کرد مشغول شدن روسیه به امور داخلی خود بود.
در واقع انقلابی در روسیه تزاری رخ داده بود که بنا داشت تحولی بنیادین در سیاست روسیه ایجاد کند و همین امر میطلبید که روسها به مسائل داخلیشان متمرکز شوند. افزون بر این، انقلاب روسیه مانند هر انقلاب دیگری با درگیری میان گروههای مختلف سیاسی همراه بود و این مسئله باعث میشد تمرکز روسها از مسائل بینالمللی به مسائل داخلی جلب شود. در نتیجه بستر برای لندن فراهم شد تا طی قراردادی ایران را تحتالحمایه خود قرار دهد.[3]
قرارداد 1919م میان ایران و انگلستان
لندن، که دیگر قدرتی را در ایران در برابر خواستههای خود نمیدید، تلاش کرد از مسیر دولت وقت ایران به رهبری وثوقالدوله قراردادی پیشنهاد کند؛ قراردادی که بهزعم برخی، ایران را دو دستی تحویل انگلستان میداد. این قرارداد در 9 اوت 1919م بین وثوقالدوله و سرپرستی کاکس، وزیرمختار دولت انگلستان، امضا و به طور کامل محرمانه نگه داشته شد. به موجب این قرارداد، نظارت بر تشکیلات مالی و نظامی ایران به صورت انحصاری در دست مستشاران انگلیسی قرار میگرفت. در مقابل، دولت انگلستان تعهد داد وامی به مبلغ دومیلیون پوند به دولت ایران دهد و خساراتی را که در جنگ جهانی اول به ایران وارد کرده بود جبران و به احداث راه آهن جدید و تجدیدنظر در تعرفههای گمرکی اقدام کند.[4]
پیامدهای قرارداد 1919م برای ایران
بیشک یکی از پیامدهای قرارداد 1919م افزایش وابستگی سیاسی و اقتصادی ایران به انگلستان بود. این قرارداد به صورت انحصاری ایران را در حوزه نفوذ انگلستان قرار میداد. بر اساس این قرارداد، لندن مسئول نظارت بر امور مالی و ارتش ایران شد و ایران مجبور به پذیرش مستشاران انگلیسی در این دو بخش گردید. به این ترتیب، به حاکمیت ملی ایران خدشه وارد میشد و ایران تحتالحمایه انگلستان میگردید. افزون بر این، حضور مستشاران انگلیسی سبب میشد نفوذ این گروه در میان تصمیمگیران سیاسی در ایران افزایش پیدا کند.[5]
در مخالفت با چنین وضعی شاهد تقویت ملیگرایی در میان گروههای مختلف سیاسی بودیم؛ گروههایی که در ادامه به تشکیل جنبشهای سیاسی و مدنی روی آوردند، به مبارزه با استعمارگری انگلستان برخاستند و برآیند آن چند دهه بعد در نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران هویدا شد.[6] افزون بر این روحانیت شیعه ــ مؤثرترین نیروهای اجتماعی ــ با قرارداد 1919 به مخالفت برخاست. در این مورد میتوان به نطق آیتالله سیدحسن مدرس در مجلس اشاره کرد که بسیار تأثیرگذار بود. او اظهار کرده است: «بنده خیال میکنم هر کس متن قرارداد را مطالعه کرده باشد چون من اهل سیاست نبودم، مرور نمیکردم؛ اگرچه یکی از مخالفان بودم، لیکن هرچه میگفتند که این قرارداد کجایش بد است گفتم من سر درنمیآورم من سیاسی نیستم، آخوندم فقط چیزی که میفهمم بد است آن ماده اولش است که میگوید استقلال ایران را میشناسیم (خنده نمایندگان) این مثل این است که یکی به من بگوید من سیادت تو را میشناسم».[7]
پیامدهای قرارداد 1919م برای انگلستان
از پیامدهای دیگر این قرارداد برای انگلستان افزایش نفرت از انگلستان در میان افکار عمومی و نخبگان ایران بود. مردم ایران به واسطه سابقه استعماری انگلستان چندان دل خوشی از این دولت نداشتند و تصویری منفی از این کشور در میان مردم رایج بود، اما این قرارداد به افزایش دو چندان نفرت مردم از انگلستان منجر شد.
نکته شایان تأمل این است که اگر قرارداد 1919م اجرایی میشد بیشک به تقویت مواضع انگلستان در خاورمیانه میانجامید. در حقیقت، قرارداد 1919 بخشی از سیاستهای گستردهتر انگلستان در خاورمیانه بود که در رقابت با سایر قدرتهای بزرگ اتخاذ شده بود. این قرارداد میتوانست به انگلستان اجازه دهد تا کنترل مؤثرتری بر منابع نفتی و مسیرهای تجاری منطقه داشته باشد و جایگاه خود را در برابر دیگر قدرتهای بزرگ تقویت کند. به خصوص که سیاست بینالملل جهانی چند قطبی را تجربه میکرد و پایان جنگ جهانی اول و تضعیف برخی از قدرتهای جهانی انگلستان را در موضعی برتر قرار میداد.[8]
مسئله ایران آنقدر برای انگلستان مهم بود که هنگامی که نتوانست از طریق قرارداد 1919م به اهداف خود دست پیدا کند طرح دیگری را روی میز قرار داد. در واقع کودتای 3 اسفند 1299ش نتیجه شکست قرارداد 1919م بود که به وسیله دولت انگلستان در ایران اجرا شد. به روایتی هنگامی که لندن نتوانست از طریق قرارداد 1919م به اهداف خود در ایران جامه عمل بپوشاند طرح کودتا را پیگیری کرد.[9]
نتیجهگیری
قرارداد 1919م هم برای ایران و هم برای انگلستان دارای آثار و پیامدهایی بود. در ایران بیشک موج مخالفتها باعث شد حس وطندوستی و ملیگرایی تقویت شود. در واقع جامعه مدنی و بخشی از نخبگان سیاسی بهشدت با عقد این قرارداد مخالفت کردند؛ موضوعی که بعدها بستر بسیاری از حرکات سیاسی در ایران شد. بهخصوص که اگر قرارداد حالت اجرایی پیدا میکرد کشور چه به لحاظ سیاسی و چه به لحاظ اقتصادی به انگلستان بهشدت وابسته میشد. به صورت خلاصه میتوان گفت که مهمترین پیامد مثبت قرارداد 1919م تقویت جامعه مدنی در برابر خواست بخشی از حاکمیت و قدرتهای بزرگ جهانی بود که نشان از قدرت توده مردم میداد. در طرف مقابل، اگر انگلستان میتوانست این قرارداد را اجرایی کند به بازیگر برتر در منطقه خاورمیانه بدل میگردید و نقش مهمی در بهبود جایگاه این کشور در سطح نظام بینالملل داشت. به خصوص که تازه جنگ جهانی اول پایان پیدا کرده بود و ساختار نظام بینالملل بهرغم چند قطبی بودن در هالهای از ابهام بود؛ البته انگلستان در نهایت با طرح دیگری به این هدف دست پیدا کرد.
پینوشتها:
[1]. جواد شیخالاسلامی،
اسناد محرمانه وزارت امور خارجه بریتانیا درباره قرارداد 1919 ایران و انگلیس، تهران، مجموعه انتشارات ادبی و تاریخی موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، صص 66-67.
[2]. محمود عبداللهزاده،
سیاستورزی در ایران مدرن: اقتصاد سیاسی ایران، 1320-1325، تهران، انتشارات فرهنگ جاوید، 1398، ص 20.
[3]. محمود طاهر احمدی،
روابط ایران و شوروی در دوره رضاشاه، تهران، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1384، ص 11.
[4]. یرواند آبراهامیان،
تاریخ ایران مدرن، ترجمه محمدابراهیم فتاحی ولیلایی، تهران، نشر نی، 1389، صص 118-119.
[5]. کامبیز امیراسمی، «بررسی قرارداد 1919م با تکیه بر نقش مخالفان قرارداد»، فصلنامه
تاریخ نو، ش 12 (پاییز 1394)، صص 15-14.
[6]. علیرضا مومن صفایی و علیاکبر علینی، «شکلگیری ملیگرایی در ایران»، مجله بینالمللی
پژوهش ملل، ش 49 (دی 1398)، ص 24.
[7]. حسین مکی،
تاریخ بیستساله ایران، ج 3، تهران، انتشارات علمی، 1380، ص ۱۵۱.
[8]. علیرضا امینی،
تاریخ روابط خارجی ایران از قاجاریه تا سقوط رضاشاه، تهران، خط سوم، 1382، ص 219.
[9]. یرواند آبراهامیان، هما
ن، صص 122-125.