در حرکتی که از سال 1341ش، توسط مرحوم امام خمینی(ره) علیه نظام دیکتاتوری سابق آغاز شد و فراز و نشیبهای فراوانی را در بطن خود داشت، بیتردید، مرحوم آیتالله مهدوی کنی امام جماعت مسجد جلیلی، یکی از شخصیتهای تأثیرگذار در تهران، به ویژه در محدوده خیابان انقلاب فعلی ابتدای خیابان ایرانشهر بودند. آشناییام با ایشان به سالهای نخستین نهضت امام(ره) در سال 1342ش، بازمیگردد. نگارنده به اصطلاح آن روز، یک روشنفکر مذهبی بودم و اصولاً طیف روشنفکران مذهبی قبله آمالشان مسجد هدایت و آیتالله سید محمود طالقانی بود، مسجدی با ویژگیهای خاص خودش و موقعیت مکانی که وسط خیابان استانبول مرکز کافه کابارهها و دانسینگها و مرکز خوشگذرانی ها بود.در آن زمان، هیچ مبارزی نبود که شیفته آیتالله طالقانی نشود. حتی خود مرحوم آیتالله مهدوی کنی میفرمودند: کسانی که پیرامون آیتالله طالقانی هستند مسلمان، معتقد، سیّاس، روشنفکر و اغلب دانشگاهی و تحصیلکرده هستند و سابقه مبارزاتی آقای طالقانی به دوره تأسیس حوزه علمیه قم به سال 1340ق، و حضور وی در این شهر و آشنایی نزدیک با حضرت امام(ره) برمیگردد، بهطوری که در بیانیه حضرت امام هم در وفات آقای طالقانی مشهود است که فرمود: عمر زیاد این عیب را دارد که انسان رفتن عزیزان خود را میبیند و فرمودند: ایشان از حبسی به حبس در حرکت بود و او را، به حضرت ابوذر و مالک اشتر تشبیه کردند.
مرحوم آیتالله مهدوی و مرحوم آیتالله طالقانی سابقه آشنایی دیرین داشتند. شاید قبل از سایر روحانیون، هر دو در شورای انقلاب بودند. مرحوم آقای مهدوی میگفت: ما طلبهها زبان هم را خوب میفهمیم، اما سخن دیگران را خوب درک نمیکنیم! ایشان با من به علت وابستگیام به خاندان پرسابقه روحانیت قاضی طباطبایی، که اغلب از علمای شاخص و بینظیر مانند آیتالحق سید علی قاضی، اخوی ایشان سید احمد قاضی، پدرم آیتالله سید حسین قاضی و علامه طباطبایی بودم،صمیمیت فراوانی داشتند. در مسجد جلیلی و مکانهای دیگر که دیدار داشتیم، نزدیکتر و خصوصیتر و بالطبع با اطمینان بیشتر صحبت میکردیم .در گزارش ساواک هم علیه من آمده است که: به لحاظ نزدیکی به مراجع بدون مانع و رادع با آقایان ملاقات و موجبات تحریک آنان را به اقدامات علیه دولت فراهم میکنم که البته این نظریه راجع به مراجع قم صحت ندارد! ولی در تبادل فکری با آیتالله مهدوی، مصداق دارد. تا زمانی که امام در ایران بودند، اغلب هر هفته یک بار به قم میرفتم و از محضر ایشان استفاده میکردم. پس از تبعید ایشان در 13/8/1343 به ترکیه و قطع ارتباط با ایشان، منحصراً در مسجد آقای طالقانی حاضر میشدم و هر گاه برای آقای طالقانی مشکل و منعی پیش میآمد روانه و راهی مسجد جلیلی میشدم و حضور آیتالله مهدوی کنی را مغتنم میشمردم.
آقای مهدوی از شاگردان حضرت امام و حضرت علامه طباطبایی بودند. زمانی که به مسجد ایشان میرفتیم به شوخی به ما میفرمودند: آقایتان را گرفتند آمدید سراغ من؟ کور خواندید من گول شما را نمیخورم! چون میدانستم مسجد ایشان زیر نظر ساواک است و افراد به صورت ناشناس مرتبطین با آقای مهدوی را شناسایی و برایشان پروندهسازی میکنند، اغلب پس از نماز ایشان را با اتومبیل خودم به منزلشان در خیابان زریننعل میبردم و دراتومبیل محل خوبی برای گفت وگوهای خصوصی بود.گاهی ایشان از نحوه حرکت بعضی ازمراجع قم که پا به پای امام پیش نمیرفتند، گلایه داشت و به من میگفت :اگر ملاقات کردید این مطلب یاآن مطلب رابه آقایان بگویید، این آقایان در بین مقلدین و مریدانشان محبوس شدهاند! البته ایشان راننده ای به نام حاجی دیانت داشت. او هم مایل بود خودش، آقای مهدوی را جا به جا کند. به عنوان مثال در مورد زیر نظر بودن مسجد ایشان، در 15/7/1355 به اتفاق مرحوم مهندس مهدی بازرگان به مسجد جلیلی رفتم. اخوی ایشان آقای باقری کنی امامت جماعت را عهدهدار بود. قدری دورتر با مرحوم مهندس بازرگان، خصوصی وراجع به مسائل روز صحبت کردم. اخیراً در کتاب مسجد جلیلی گزارش ساواک را دیدم که نوشته بود: مهندس بازرگان به مدت ده دقیقه، بهطور خصوصی با محمدصادق طباطبایی صحبت کرد!
دوستی داشتم به نام آقای یزدانپناه که مرحوم شده است. دهه آخر صفر در منزلشان در سهراه سلیمانیه مجلس روضه داشت. مدعوین آقایان: مهدوی کنی، طالقانی، شیخ حسین لنکرانی و بنده بودم ، آقایان را میبردم و در برگشتن میرساندم. مسائل خصوصی بسیاری مطرح شد، از جمله هنگامی که مسجد بیتالمقدس بهوسیله یک یهودی متعصب به آتش کشیده شد، قرار شد اعلامیهای انزجار از این عمل قبیح تهیه و برگزاری مراسمی در مسجد ارک تهران تدارک دیده شود. به خیلی از آقایان صاحبان محراب و منبر رجوع کردم. گفتند: صلاح نیست! و عملی نشد.
مرحوم احمد رضایی که در درگیری خیابانی با مأموران در خیابان 17 شهریور کشته شد، از مریدان وشاگردان آیت الله مهدوی کنی بود. در روز نیمه شعبان، ایشان بهحدی به آراستن مسجدجلیلی برای برگزاری مراسم جشن پرداخت که ساواک مشکوک شد و دستور داده بود: اسم و نامی از آقای خمینی برده نشود! مرحوم احمد رضایی گفت: مگر میشود جشن نیمه شعبان را برگزار کرد و نامی از خمینی نبرد؟ فلذا پس از پایان سخنرانی آقای فلسفی واعظ شهیر،بنده شعار صلواتی با الفاظ حماسی برای امام دادم، یکی از متولیان مسجد مچم را گرفت و گفت: باید مرا تحویل دهد، زیرا به کلانتری تعهد سپرده بود نامی از آقای خمینی برده نشود که با تهدید یکی دیگر از دوستان مرا رها کرد و گریختم! فضای آن روز بسیار تنگ بود و مبارزه مرد میدان قوی میطلبید.
در پارهای محافل علیه دکتر داد و قال زیادی به پا شده بود، منجمله مسجد سنگی آن روز و توسط مرحوم شیخ قاسم اسلامی و یا توسط مرحوم شیخ حسین لنکرانی که حسینیه ارشاد را یزیدیه اضلال مینامید، شنیدم آقای مهدوی علیه مرحوم دکتر شریعتی، در مقام تهیه متنی است. به ایشان مراجعه و با ایشان گفت وگویی طولانی انجام دادم. ایشان گفت: من هم صلاح نمیدانم نیروهای مبارز را با این حرفها مشغول کنیم، خودم هم تشخیص دادم این حرفها فعلاً گفته و نوشته نشود، بهتر است اگر دکتر را دیدم با ایشان خصوصی مطرح میکنم
مرحوم آیتالله مهدوی در ماه رمضان، بین نماز ظهر و عصر، ایستاده مسئله میگفت و مسائل روز را از روی رساله حضرت امام بیان می فرمود. آن روزها نوشتن نام امام خمینی دررساله های محشی ممنوع بود، لذا این رسالهها،اغلب نام مراجع مانند: حکیم، خوئی، شریعتمداری، گلپایگانی و نجفی مرعشی را مینوشتند و در نهایت میگفتند: نظر «آیتالله خ» چنین است! منظور امام خمینی بود. پرسیدم: آقا این مسئله را که میفرمایید، نظر کدامیک از مراجع است؟ گفتند: همان آقایی که میدانی!درآن روز صلاح ندیدند که نام آقای خمینی را ببرند. شرایط بسیار دشوار بود. روزی به اتفاق آقای مهندس حسن عربزاده جمالی، خدمت آیت الله مهدوی رفتم و مصرانه از ایشان خواستیم نماز عید قربان را اقامه کنند. به شوخی گفتند: نماز عید فطرش را هم فشار میآورند تعطیل کنیم!
در اوج فعالیت حسینیه ارشاد و سخنرانیهای دکتر علی شریعتی که در پارهای محافل علیه دکتر داد و قال زیادی به پا شده بود، منجمله مسجد سنگی آن روز و توسط مرحوم شیخ قاسم اسلامی و یا توسط مرحوم شیخ حسین لنکرانی که حسینیه ارشاد را یزیدیه اضلال مینامید، شنیدم آقای مهدوی علیه مرحوم دکتر شریعتی، در مقام تهیه متنی است. به ایشان مراجعه و با ایشان گفت وگویی طولانی انجام دادم. ایشان گفت: من هم صلاح نمیدانم نیروهای مبارز را با این حرفها مشغول کنیم، خودم هم تشخیص دادم این حرفها فعلاً گفته و نوشته نشود، بهتر است اگر دکتر را دیدم با ایشان خصوصی مطرح میکنم... از این دقت نظر ایشان خوشحال شدم.
میدانید که آن سالها، اوج فعالیت چریکی دو گروه بود: مجاهدین خلق ایران و چریکهای فدایی خلق ایران. مذهبیها عموماً مجاهدین خلق آن روز را تقویت و به آنها کمک میکردند. دقت کنید مجاهدین قبل از انشعاب و رخدادهای زندان ، مورد حمایت آیتالله مهدوی کنی، آیتالله خامنهای، آیتالله هاشمی رفسنجانی، شهید آیتالله بهشتی، شهید دکتر باهنر و دیگران بودند.درهمان روزها، مرحوم شهید بهشتی عبارتی جالبی را گفته بودند. گمان میکنم مکانش مسجد امام علی(ع) هامبورگ آلمان باشد یا جای دیگر، درست خاطرم نیست. با این عنوان که: «خشم» رژیم را ساقط میکند!... که مراد ایشان از «خ» خمینی، «ش» شریعتی و «م» مجاهدین بودند.
خدا رحمت کند مرحوم آیتالله مهدوی را، بسیار خلیق، با ادب، متین، صبور و گشادهرو بودند. در جوانی گاهی به ایشان در مقام مزاح میگفتم: محمدرضا پهلوی! شبی در مراسم احیا در زمین تقاطع طالقانی و ولیعصر ـ که اینک پاساژ شده است ـ در صف اول نشسته بودم. آقای مهدوی به منبر که مشرف شدند تا چشمش به من افتاد، گفت: «من محمدرضا مهدویم، نه محمدرضا پهلوی!» آن روز، هم به این جمله خندیدم و هم شرمنده شدم. باز از حالات خوش و صبر و حوصلهاش بگویم. شب 23 رمضان به اتفاق آیتالله طالقانی در مسجد جلیلی بودیم. پس از مراسم ایشان را بازداشت کردند و به بوکان فرستادند. میفرمود: «ازافسری که مرا به شهربانی می برد، برای نماز درخواست توقف کردم. ایستادندو نماز خواندم. در برگشتن،مرا ماموران ژاندارمری میآوردند. هر چه گفتم: بایستید نماز بخوانم، نپذیرفتند! گفتم: صد رحمت به کلانتریچیها! به محض درخواست، توقف کردند ومن نمازم را خواندم. تا این جمله را گفتم: راننده زود روی ترمززد، که از جایم کنده شدم! گفت: شیخ برو پایین نمازت را بخوان، آنها را به رخ ما نکش. باز گفتند: مرا که به بوکان فرستادند، مأموری با لباس ژاندارمری جلویم آمد. از برادران اهل سنت بود. به من گفت : چرا اینقدر غریبی؟ چون یک اتاق بدون لوازم در اختیارم گذارده بودند. گفتم :تبعیدم کردهاند! رفت چراغ و لوازم اولیه برایم آوردودرآن شرایط دشوار کمک کارم شد.
ازخداوند متعال مسئلت دارم که این عالم ربانی ومجاهد را در جوار رحمت خویش جای دهد واورا با انبیاء وشهدا محشور فرماید.