حکومت پهلوی از راههای دیگر نیز کوشید وانمود نماید که در سیاست خارجی خود مستقل عمل میکند. یکی از این اقدامهای مهم، سفرهای خارجیِ مکرّر پهلوی دوم و همسرش به کشورهای دیگر جهان بود که با سخنرانیهای شعارگونه محمدرضاشاه و تبلیغات گسترده درباره این سفرها توأم بود، چنانکه از فروردین 1341 تا دی 1353، 45 سفر به کشورهای دیگر انجام شد...
دخالت مستقیمِ بیگانگان در امور ایران و، به عبارتی بهتر، نقش آنان در سیاست خارجی این کشور، به بیش از دو قرن قبل، یعنی حدود اوایل دوره قاجار برمیگردد. قاجارها نه تنها در زمینه اتخاذ یک سیاست مستقل در زمینه امور خارجه ناتوان بودند، بلکه در تصمیمگیری امور داخلی ایران نیز بهشدت زیر فشار دولتهای قدرتمندِ جهان در آن برهه زمان (یعنی روس و انگلیس) قرار داشتند. با روی کار آمدن حکومت پهلوی، رضاشاه ادعا کرد که سیاست مستقلی در عرصه امور داخلی و خارجی در پیش میگیرد، اما این ادعای او که فراز و فرودش در صحنه قدرتِ سیاسی ایران با ایفای نقش مستقیم دول بیگانه بود، طبیعتا نمیتوانست مطابق واقعیت باشد.
دهه 1320، به خاطر بیثباتی سیاسی در ایران، نمونه مبرهن دخالت بیگانگان در امور داخلی این کشور بود. در آغاز دهه 1330، دکتر مصدق توانست دست دولتهای خارجی را از دخالت در امور ایران قطع نماید، اما این دوره زمانی چندان نپایید؛ زیرا با وقوع کودتای 28 مرداد، ابرقدرتی نوظهور در عرصه جهانی، یعنی امریکا، وارد صحنه سیاسی ایران شد و با وابستگی فزاینده حکومت پهلوی دوم به این ابرقدرت نوظهور، دور جدیدی از دخالت بیگانگان در ایران آغاز گردید. این روند ادامه یافت تا آنکه در اوایل دهه 1340، محمدرضا پهلوی از اتخاذ سیاست خارجی جدیدی با عنوان «سیاست مستقل ملّی» سخن بهمیان آورد. این سیاست با تبلیغات شدید و پرسروصدای عوامل حکومتِ وقت، بازتاب زیادی در کشور، طی آن مقطع زمانی پیدا کرد. در این مقاله کوتاه، برخی مناسبات خارجی پهلوی دوم، براساس این سیاست، بیان شده است.
سردمداران رژیم پهلوی کوشیدند اولین جلوه این خط مشی را در مناسبات با همسایه کمونیست مرزهای شمالی خود، یعنی اتحاد جماهیر شوروی نشان دهند. حکومت پهلوی، که حدود یک دهه در چنبره سلطه غرب بهویژه ایالات متحده قرار داشت، با یک چرخش (صوری) به چپ در روابط بینالملل در آغاز دهه 1340، درصدد تنشزدایی با مسکو برآمد. اوج این روابط بهظاهر دوستانه میان دو طرف، در میانه این دهه بود که نه فقط در زمینه سیاسی، بلکه به حوزههای اقتصادی، فنّی، فرهنگی و حتی نظامی هم کشیده شد.1 این تظاهر به مناسبات دوستانه و نزدیک، به اندازهای از سوی حکومت پهلوی پُررنگ جلوه مینمود که شخص محمدرضاشاه مرزهای ایران ـ شوروی را «مرز صلح و دوستی» لقب داد.2 بنابر اظهار برخی صاحبنظران، ایجاد این مناسبات، یکی از راههای خروج پهلوی دوم از زیر فشار روانی و سیاسیِ مبنی بر این واقعیت بود که او «آلت دست امپریالیسم امریکا است»3 و البته مطابق برخی دیگر از دیدگاهها، «از دیدگاه شاه، مقصود از نزدیکی با شوروی، گرچه حرکت ظریفی نبود، اما به هر حال اخطاری بهحساب میآمد تا امریکا تمکین او را مسلّم تصور نکند و زیاده از حد به او فشار نیاورد».4 به عبارتی، پهلوی دوم از این طریق، تلاش فراوانی کرد تا نشان دهد در زمینه سیاست خارجی، مستقل است.5 شایان ذکر است کاهش تیرگی روابط میان ایالات متحده ـ شوروی در آغاز دهه 1340 نیز میتوانست در روند مثبتِ مذاکرات بین مقامهای ایران ـ شوروی موثر بوده باشد. کِنِدی و خروشچِف مورخ خرداد 1340ش در وین با یکدیگر دیدار کردند و دقیقا یک سال بعد از آن، مذاکرات سران سیاسی ایران ـ شوروی انجام گردید تا در نهایت، در شهریور 1341، توافقاتی بین دو طرف بهوجود آمد.6 از اینرو، دور از انتظار نیست که مقامات پهلوی با چراغ سبز دولت امریکا، یا حداقل، با اطلاع از عدم مخالفت جدی آنان با این مذاکرات، به این کار دست زده باشند.
کاهش تیرگی روابط میان ایالات متحده ـ شوروی در آغاز دهه 1340 میتوانست در روند مثبتِ مذاکرات بین مقامهای ایران ـ شوروی موثّر بوده باشد. کِنِدی و خروشچِف مورخ خرداد 1340 در وین با یکدیگر دیدار کردند و دقیقا یک سال بعد از آن، مذاکرات سران سیاسی ایران ـ شوروی انجام گردید تا در نهایت، در شهریور 1341، توافقاتی بین دو طرف بهوجود آمد…
دومین فعالیت مهم این حکومت بر اساس سیاست مستقل ملّی، برقراری مناسبات با دومین قدرت ِکمونیستی جهان طی آن برهه زمانی، یعنی جمهوری خلق چین بود. کشور یادشده همراه شوروی (هرچند این دو، با یکدیگر نیز اختلاف داشتند)، در نقطه مقابلِ جهان کاپیتالیستیِ غرب قرار داشت؛ ازاینرو کاملا طبیعی بود که تا این زمان، رابطه رژیم سلطنتی تحت سیطره غرب در ایران با حکومت کمونیستی چین مسالمتآمیز نبوده باشد. حکومت ایران در اواخر سال 1349، جمهوری خلق چین را به رسمیت شناخت و نماینده ایران در اجلاسیه مجمع عمومی سازمان ملل، دیدگاه مثبت خود را در مورد این کشور ابراز نمود.7 اندکی بعد از آن، اشرف و فاطمه پهلوی در رأس یک هیئت سیاسی وارد پکن شدند و با مقامهای چینی مذاکره کردند.8 این مناسباتِ نسبتا دوستانه دو طرف، تا وقوع انقلاب در ایران ادامه داشت و حتی در ماههای منتهی به سقوط رژیم پهلوی بیشتر هم گردید، چنانکه در خردادماه 1357، وزیر امورخارجه چین به ایران آمد9 و مهمتر از آن، سه ماه بعد یعنی در شهریورماه، رهبر چین به منظور مذاکره با سران حکومت پهلوی وارد تهران شد. گفته شده است که این، نخستین سفر بلندپایهترین مقام چین به کشوری غیرسوسیالیست بود.10 اما در این میان، نکته شایان توجه، تقارن زمانیِ تکاپوهای مقامهای حکومت پهلوی برای برقراری روابط نزدیک با چین (طی اواسط دهه 1340) با از سرگیری مذاکرات صلح «ورشو» میان امریکا و چین است؛ بنابراین با وجود آنکه این استراتژی میتوانست در افزایشِ قدرت چانهزنیِ ایران در صحنه سیاست بینالمللی تأثیرگذار بوده باشد،11 این دو رویداد تقریبا مقارن با یکدیگر، این تصور را به ذهن متبادر میسازد که چه بسا تلاش حکومت پهلوی دوم برای برقراری رابطه با چین، با رضایت نسبی یا عدم مخالفت جدّی دولت ایالات متحده انجام شده باشد.12
حکومت پهلوی علاوه بر برقراری مناسبات با دو ابرقدرت کمونیست، یعنی شوروی و چین، در دهه 1340، از راههای دیگر نیز کوشید وانمود نماید که در سیاست خارجی خود، مستقل عمل میکند. یکی از اقدامات مهم در این زمینه، سفرهای خارجیِ مکرّر پهلوی دوم و همسرش به کشورهای دیگر جهان بود که با سخنرانیهای شعارگونه محمدرضاشاه و تبلیغات گسترده عوامل رژیم پهلوی در داخل و خارج کشور درباره این سفرها توأم بود.13 چنانکه از فروردین 1341 تا دی 1353، 45 سفر به کشورهای دیگر انجام شد تا آنجا که بنابر اظهارات، طی نیم قرن اخیر (تا آن برهه زمانی) هیچ رهبر سیاسی به اندازه شاه وقتِ ایران، به کشورهای دیگر جهان سفر نکرده بود.14
مهمترین و پُرسروصداترین سفرهای محمدرضاشاه در تابستان 1345 انجام شد، چنانکه در تیرماه از دو کشور کمونیست اروپای شرقی، یعنی رومانی و یوگسلاوی، بهعلاوه کشوری از افریقای شمالی، یعنی مراکش، دیداری رسمی داشت15 و اندکی بعد، یعنی شهریور همان سال، دور دیگر از سفرهای خود را به اروپای شرقی آغاز کرد؛ سفرهایی که ادعا شده است «مرحله نوینی از تجلّی دکترین شاه، در امرِ روابط کشورهای میانه و کوچک در قبال قدرتهای بزرگ بود؛ روابطی که مدار آن بر تعاون و همکاری مشترک ملّتها و کشورهای میانه و کوچک، برای بینیازی آنها در برابر قدرتهای بزرگ قرار دارد».16 پهلوی دوم در همین سفر ادواری، و در یکی از سخنرانیهایش در کشور بلغارستان، از این مسئله سخن بهمیان آورد که «دنیای معاصر بیش از هر زمانی به عدالت احتیاج دارد»17 و در ادامه بر لزوم همکاری و تعاون میان کشورهای مختلف جهان تأکید نمود و گفت: «دنیای امروز از وسعت یک شهر تنگتر شده است و سرنوشتها هم، به هم مرتبط است، در چنین دنیایی وجود تبعیض و وجود استعمار اگرچه در سرزمینِ دورافتاده باشد، درست مثل آن است که پشتِ در خانه ما ایستاده است و اجازه ورود میخواهد».18
شاه در حالی این عبارات زیبا و جذّاب را در مورد عدالت و رفع استثمار در سطح جهان بر زبان میآورد که در سرزمینی که او خود را شاهنشاه آن میدانست، شکاف طبقاتی، تبعیض و نابرابری بیداد مینمود. بهعلاوه، او در سال 1347، طی نطقی در دانشگاه هاروارد (که به مناسبت اَخذ درجه دکتری افتخاری از این دانشگاه انجام شد)، به فقر، گرسنگی و بیسوادی در دنیا اشاره کرد و حتی پیشنهاد کرد برای رفع معضل یادشده، «سپاهی بینالمللی به نام لژیون خدمتگذاران بشر» مرکب از هر کشور، طبقه اجتماعی، مذهب، نژاد و جنس بهوجود آید.19 این گونه ادعاها و اظهارات شعارگونه، به همین نکات محدود نگردید، بلکه محمدرضاشاه که از درآمد سرشار حاصل از قیمت بالای فروش نفت، به حدِّ خودشیفتگی و غرور کاذب رسیده بود و قدرت و نفوذ خود را در عرصه جهانی در سطح بالایی تصور مینمود، حتی درباره بستر دریاها و اقیانوسها، فضای ماوراء جَوّ، خلع سلاح، پاسداری صلح و...، در محافل رسمی بینالمللی اظهار نظر میکرد.20
شهر ساحلی یالتا در جنوب اوکراین، در سال 1344 برای استقبال از شاهی آماده شده بود که پیش از آن برهه، فقط رو به سوی بلوک غرب داشت
شماره آرشیو: 124927-275م
پی نوشت:
1. بنگرید به: فرد هالیدی، دیکتاتوری و توسعه سرمایهداری در ایران، ترجمه فضلالله نیکآیین، تهران، امیرکبیر، 1358، ص 371؛ جیمز بیل، شیر و عقاب، ترجمه فروزنده برلیان، تهران، فاخته، 1371، ص 237؛ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، ج 2، تهران، هوشنگ مهدوی، 1368، صص 180-187.
2. انقلاب سفید و سیاست مستقل ملی ایران، تهران، اطلاعات و مطبوعات وزارت امور خارجه، 1351، ص 21.
3. مارک گازیوروسکی، سیاست خارجی امریکا و شاه، ترجمه فریدون فاطمی، تهران، مرکز، 1371، ص 348.
4. جیمز بیل، همان، صص 210-211.
5. بنگرید به: آر.ام. بارل، یادداشتهای سیاسی ایران، ج 14، ترجمه افشار امیری، تهران، مرکز اسناد انقلاب، 1389، ص 902؛ کتایون پرتوی، «سیاست خارجی منطقهای کرملین در ایران»، تاریخ روابط خارجی، ش 12 (پاییز 1381)، ص 75.
6. بنگرید به: عبدالرضا هوشنگ مهدوی، همان، صص 173-176؛ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، «ارزیابی سیاست خارجی ایران در دوره پهلوی دوم»، علوم سیاسی، ش 16 (زمستان 1380)، ص 328.
7. انقلاب سفید و سیاست مستقل ملی ایران، همان، ص 129.
8. مسعود طارمسری و دیگران، چین: سیاست خارجی و روابط با ایران، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، 1364، ص 123.
9. همان، ص 154.
10. همان، ص 159.
11. بنگرید به: همان، ص 112.
12. همانجا.
13. برای نمونه، بنگرید به: رسول عظیمی، تجلّی سیاست مستقل ملّی ایران، تهران، پیغام امروز، بیتا، صص 204-206.
14. بنگرید به: شاهرخ تویسرکانی، نگرشی نو در سیاست مستقل ملّی ایران از آغاز تا امروز، بیجا، بینا، بیتا، صص 238-242.
15. برای اطلاع از جزئیات، بنگرید به: مصطفی الموتی، جلوههای درخشانی از دکترین آریامهر، تهران، موسسه مطبوعاتی صبح امروز، 1345، صص 213 ـ 226.
16. رسول عظیمی، همان، ص 1.
17. همان، ص 26.
18. همانجا.
19. شاهرخ تویسرکانی، همان، ص 212.
20. بنگرید به: انقلاب سفید و سیاست مستقل ملی ایران، صص 130-154.
---------------------------------
مطالب مرتبط:
1. محمد اسماعیل شیخانی، در حاشیه جنگ سرد:
www.iichs.ir/s/4706
2. محمدرضا چیتسازیان، سیاست خارجی مستقل ملی: از شعار تا واقعیت:
www.iichs.ir/s/4744