نگرانی و پیش بینی مرحوم طالقانی از فرجام سازمان مجاهدین خلق و احتمال تبدیل ایدئولوژی به هدف، در این بخش از گفتههای وی قابل تأمل است: «باید همه بتها شکسته و رانده بشود هنوز خیلی بت سر راه داریم. اگر یک مهره ای از بت را از کشور بیرون راندیم به صورتهای دیگر خواهند بود اگر این بت ایدئولوژی شد خودش مخرب است.»
انقلاب اسلامی ایران و حوادث پس از آن، حکایتی است که ورود و خروج شخصیتهایی با جوهره و عملکرد متفاوت، کلیت آن را ساخته اند. در این واقعه حیرت زا و عبرت انگیز، شاهد حضور شخصیتهایی بودیم که با وجود نقش آفرینی موثر، با پرشدن پیمانه عمر ناگزیر از ترک صحنه شدند. امّا خروج همیشگی آنها از متن وقایع انقلاب، به معنای پایان نقش آفرینی نبود. این بار تفسیرها و برداشتهای سایر بازیگران است که شاکله شخصیت سیاسی این بازیگر غایب را میسازد. تفسیرهایی که گاه با انتخاب برشهای کوتاه از حیات سیاسی شخصیت و سرهم بندی آن در یک قالب دلبخواهانه همراه میشود.
آیتالله سید محمود طالقانی(1358-1289 شمسی) در زمره چنین شخصیتهایی است. در طلیعه پیروزی انقلاب طالقانی به عنوان چهره ای محبوب و شناخته شده در میان مردم و نخبگان انقلابی شناخته میشد. او سابقه ای سرشار از روشنگری و مبارزه علیه رژیم پهلوی و تحمل رنج زندان و شکنجه را در کنار فعالیتهای علمی و سیاسی ماندگار در کارنامه خود داشت. این کارنامه پربار و رشک برانگیز باعث شد تا در میان گروههای انقلابی با عملکرد و ماهیتهای مختلف به یک الگوی مرجع بدل شود. در این بین، رابطه آیتالله طالقانی با برخی ازاین گروهها از جمله سازمان مجاهدین خلق چه پیش از انقلاب و چه در حیات کوتاه ایشان پس از پیروزی انقلاب همواره مورد مناقشه بوده است. سران این سازمان در زمان حیات و پس از درگذشت آیتالله طالقانی با تکیه بر همین بازآفرینی و سرهم بندی دلبخواهانه، شخصیت ایشان را آن گونه که مطلوب اهداف جاه طلبانه این سازمان بود ترسیم کردند.
آیتالله طالقانی و مجاهدین؛ برخورد از نمای نزدیک
در سالهای دهه1340، مرحوم طالقانی از چهرههای شناخته شده و محبوب ضدرژیم در بین مردم بود. او روشنگریهای خود را در قالب جلسات تفسیر قرآن و سخنرانی در «مسجد هدایت» از سالها پیش آغاز کرده بود. جاذبه سخنان و نگرش و منش سیاسی او به گونه ای بود که گروههای مختلف و متنوع مخالف شاه (از نهضت آزادی تا فدائیان اسلام) نگاهی مثبت نسبت به وی داشتند. فعالیت طالقانی برای بسیاری از جوانان از جمله بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق مانند «محمد حنیفنژاد»، «سعید محسن» و «اصغر بدیعزادگان» جذابیت داشت و از آنجایی که به دنبال تفاسیر بهروز بودند جذب مسجد هدایت شدند. از سوی دیگر، پدر ناصر صادق (از اعضای رهبری سازمان مجاهدین خلق) از دوستان آیتالله طالقانی و از بازاریان خیابان سعدی تهران بود که در مسجد هدایت فعالیت و حضور پررنگی داشت. در ابتدای شکل گیری این سازمان، برخی از چهرههایی که بعدها به عناصر کلیدی این سازمان بدل شدند برای شرکت در جلسات روزانه ایشان در مسجد هدایت، گاهی روزانه 70 تا 80 کیلومتر را میپیمودند.1
با تشکیل رسمی سازمان مجاهدین در شهریور ماه 1344، ارتباطات فکری سران این سازمان با مرحوم طالقانی توسط محمدحنیف نژاد بود یا با واسطه محمد مهدی جعفری که در فعالیتهای فکری و ایدئولوژیک به آنها کمک میکرد.2 با وجود این ارتباطات، بنیانگذاران این سازمان هیچ گاه به صورت مستقیم و فعالانه از روحانیون مبارز آن دوران و حتی آیتالله طالقانی برای ایجاد و تحکیم پایههای فکری سازمان بهره ای نگرفته اند. «حسین روحانی» از اعضای اولیه سازمان در خاطرات خود به روشنی بر این نکته تاکید دارد.3 در عوض در سیر مطالعاتی و چارچوب بندی ایدئولوژیک خود به صورت شخصی و سلیقهای به مطالعه قرآن، نهج البلاغه و مجموعه سخنرانیهای مهندس بازرگان و آیتالله طالقانی پرداختند. ترکیب این مطالعات با آثاری همچون «دولت و انقلاب» و «چه باید کرد؟» لنین، «چگونه میتوان یک کمونیست خوب بود» و «جنگ پارتیزانی» چه گوارا، ملغمه ای ساخته بود که به زودی هم در عرصه نظر و هم در ساحت عمل کاستیها و تناقضات خود را نشان داد.
با این حال در سالهای پایانی دهه 1340 فعالیتهای ضدرژیم این سازمان، همچنان مورد توجه نیروهای اسلامگرا بوده و مورد حمایت مالی و معنوی برخی روحانیون از جمله مرحوم طالقانی و مرحوم هاشمی رفسنجانی و نیروهای مبارز مرتبط با بازار قرار داشت. امّا حوادث بعدی و به ویژه اعدام و دستگیری هسته اولیه تشکیل دهنده این سازمان در سالهای پایانی دهه1340 و سپس تغییر ایدئولوژیک و انشعاباتی که در سال 54 در آن شکل گرفت، این رابطه را دچار گسست و فراز و نشیب کرد.
بیانیه شفاهی این روحانیون سیاسی و شناخته شده (که به خاطر بهره برداری ساواک مکتوب نشد) بر لزوم جدایی نیروهای مسلمان از مارکسیستها تاکید داشت، چرا که این قرابت ناهمگون علاوه بر حرمت شرعی، باعث سوء استفاده نیروهای مارکسیست سازمان مجاهدین و کسب اعتبار اجتماعی برای آنها میشد.
آیتالله طالقانی که همچون بسیاری از نیروهای اسلام گرای انقلابی در آن روزها نگرشی مثبت و درعین حال همراه با انتقادات سازنده نسبت به مبارزه مسلحانه داشت از نظر روحی و سیاسی به شدت ضربه خورد. خطر تزلزل عقیدتی در بین نیروهای سازمان مجاهدین خلق به گونه ای بود که حتی ایشان هم در کنار سایر روحانیون انقلابی از جمله آقایان ربانی شیرازی، منتظری، مهدوی کنی، هاشمی رفسنجانی و انواری به در داخل زندان به این موضوع واکنش نشان دادند. بیانیه شفاهی این روحانیون سیاسی و شناخته شده (که به سبب بهره برداری ساواک مکتوب نشد) بر لزوم جدایی نیروهای مسلمان از مارکسیستها تاکید داشت، چرا که این قرابت ناهمگون علاوه بر حرمت شرعی، باعث سوء استفاده نیروهای مارکسیست سازمان مجاهدین و کسب اعتبار اجتماعی برای آنها میشد.4
یک پیش بینی: ایدئولوژی بت نشود
آیتالله طالقانی پس از آزادی از آخرین زندان خود در آبان1357 و با توجه به موقعیت خود در کانون مبارزات، دیگر نه میخواست و نه میتوانست همچون گذشته مناسبات سیاسی، فکری و حتی فردی خود را با بازماندگان این سازمان برقرار سازد. با این حال در همان ایام و پس از آزادی مسعود رجوی و موسی خیابانی و تعدادی سران سازمان با آنها دیدار کرد. در این دیدار او با اشاره به پیشینه مبارزات ملت ایران و تحلیل وضعیت حاضر گفت: «باید همه بتها شکسته و رانده بشود هنوز خیلی بت سر راه داریم. اگر یک مهره ای از بت را از کشور بیرون راندیم به صورتهای دیگر خواهند بود اگر این بت ایدئولوژی شد خودش مخرب است.»5 نگرانی و پیش بینی مرحوم طالقانی از فرجام سازمان مجاهدین خلق و احتمال تبدیل ایدئولوژی به هدف، در این بخش از گفتوگوهای وی قابل تأمل است. همچنین او در سخنرانیهای خود در آستانه پیروزی انقلاب بارها به نقد جریان چپ گرایی در ایران پرداخته و معتقد بود هم در نهضت ملی شدن صنعت نفت و هم در انقلاب اسلامی جریان چپگرا و متمایل به کمونیسم بینالملل ضربههای مهلکی بر پیکره حرکتهای مردمی ایران وارد ساخته است.6
آغاز انتقاد و داستانی که ناتمام ماند
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مجاهدین سرمایه گذاری و تلاش فراوانی داشتند تا از سوابق آشنایی و ارتباط با ایشان برای تداوم حیات سیاسی خود بهره بگیرند. از جمله آنکه مجموعه سخنرانیهای او تحت عنوان «مجموعه گفتار پدر طالقانی» را در چند جلد چاپ کردند. تلاش آنها این بود تا با استفاده از عبارت «پدر» در وصف آیتالله طالقانی، پشتوانه ای فکری و پایابی محکم در بین افکار عمومی جامعه برای خود دست و پا کنند. امّا از آن سو آیتالله طالقانی هم بر آن بود تا در عین گسترش چتر حمایت خود بر سر همه گروههای فعال در انقلاب، از گرایش جوانان به تفکرات التقاطی بپرهیزد. از جمله در سخنرانی 23مرداد 1358(شب 23 رمضان) چنین گفت: «گاهی روشنفکران ما اسلام را مخلوط میکنند با یک مسائل دیگر، مکتبهای دیگر، یک مقداری از کمونیسم یا سرمایهداری، یا از این طرف یا از آن طرف، از سوسیالیسم.نه،فرزندان ما! اسلام نه کمونیسم است نه کاپیتالیسم و نه سوسیالیسم است. اسلام، اسلام است».7
طالقانی همچنین در پاسخ به برخی از ابهاماتی که درباره پشتیبانی از سازمان مجاهدین خلق در نخستین ماههای پس از پیروزی انقلاب مطرح میشد نیز چنین پاسخ میداد:«شما خیال میکنید من طرفدار این گروهها هستم.غرض من از مدارا با اینها این است که به اسلام جلب شوند تا بتوانیم اشتباهاتشان را رفع کنیم و کاری کنیم که به راه بیایند.8
با این حال آیتالله طالقانی در روزهای پایانی حیات خود و با استنکاف سازمان از خلع سلاح و همکاری با نظام جمهوری اسلامی، نگرشی کاملا انتقادی نسبت به آنها پیش گرفت. «محمد مهدی جعفری» در بخشی از خاطرات خود میگوید: «در سال 58 پس از محاصره ستاد مجاهدین، من به سراغ آیتالله طالقانی آمدم و از ایشان خواستم تا مداخله کند. آقای طالقانی نپذیرفت و پس از اصرار من گفت: «به هر کسی که ظلم شد، من جلویش را میگیرم، امّا اینجا نمی خواهم دخالت کنم». پس از اصرار من ایشان به نماز ایستاد و دیگر پاسخ مرا نداد. اندکی بعد رجوی آمد و پنج شش دقیقه بعد «ناگهان صدای داد و فریاد آیتالله طالقانی را شنیدم. دیدم ایشان سخت به مسعود رجوی پرخاش میکنند و با فریاد میگوید: تقصیر خودتان است. با کمونیستها همکاری میکنید. تا وقتی این همکاری ادامه داشته باشد من هیچ قدمی برای شما بر نمی دارم».9
مهدی طالقانی فرزند آیتالله طالقانی هم به این موضوع اشاره داشته و میگوید:« مسعود رجوی یک بار به مرحوم آقای طالقانی گفت: آقا فرزندانتان را دارند میگیرند و میکشند! آقا در جواب او گفتند به جهنم که دارند میکشند شما باید اسلحهتان را بگذارید زمین، شما بر علیه چه کسی اسلحه کشیدید؟ شما بر علیه جمهوری اسلامی اسلحه کشیدید، باید اسلحهتان را زمین بگذارید!».10
فرجام سخن
رویکرد مسالمت آمیز طالقانی نسبت به مجاهدین در اواخردهه 1340؛ پیش از انقلاب در شرایطی بود که این سازمان هنوز در بین انقلابیون خوشنام بود، امّا با جاه طلبیهای نسل دوم این سازمان در ماههای پس از پیروزی انقلاب بودکه نگاهها نسبت به آن تغییر کرد. آیتالله طالقانی داستانی ناتمام در کتاب انقلاب است که سیره و اندیشه سیاسی او نشان میدهد اگر دست اجل اجازه میداد، با اقدامات مخرب سازمان مجاهدین در ابتدای دهه 60 برخوردی جدیتر و صریح تر از خود نشان میداد.
آغازین لحظات آزادی آیتالله سید محمود طالقانی در برابر زندان قصر تهران، در 5 آبان 1357
پی نوشت:
1.علیرضا ملایی توانی، زندگینامه سیاسی آیت الله طالقانی، تهران، نشر نی،1388، ص249.
2.رسول جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران از روی کار آمدن محمدرضا شاه تا پیروزی انقلاب، تهران، خانه کتاب، 1387، ص417.
3.حسین روحانی، سازمان مجاهدین خلق، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1390، ص 29.
4.ملایی، همان، ص256.
5.همان، ص250.
6.همان، ص358.
7.جعفریان، همان، ص419.
8.ملایی، همان، ص359.
9.بینا، ابوذر امام، مجله حوزه، سال سوم، شماره شانزدهم، شهریور 1365، ص18.
10.گفتوگوی تفصیلی با سیدمهدی طالقانی، فرزند و سیدمحمدصادق قاضی طباطبایی همبند آیتالله طالقانی،«نسیم آنلاین»،30/6/1394: 1026994/http://www.nasimonline.ir/Content/Detail