شاهی که گفته بود «کلم فروشی در سوئیس را بر پادشاهی ترجیح میدهد»، مردم را از سلسله قاجار ناامید کرده بود. از طرفی رضاخان بهخوبی دریافته بود که نباید احساسات سنتی و مذهبی مردم را در ابتدای راه برانگیزد و بیکفایتی آخرین شاه قاجار که قدم زدن در شانزه لیزه را بیش از حکومتداری دوست داشت نیز مزید بر علت شده بود تا صحنه آرامآرام آماده تحول نهایی شود...
احمدشاه، آخرین پادشاه سلسله قاجار در سال 1302 به سومین و واپسین سفر اروپایی خود رفت. سفری که پایان سلطنت او و دودمانش را در پی داشت. از طرفی دیگر سردار سپه گامبهگام برای کسب قدرت تلاش میکرد. رضاشاه از جمله پادشاهان ایرانی بود که به سلطنت رسیدن را یک فرآیند میدانست و نه یک لحظه. این رویکرد وی را مجبور میکرد تا از تکنیکهای مختلفی برای طی کردن این فرآیند و رسیدن به هدف خود یعنی نشستن بر تخت سلطنت استفاده کند. البته باید توجه داشت که زمینهها و تکنیکها با یکدیگر پیوندی عمیق دارند که پرداختن به یکی از این دو، فهم موضوع را با مشکل مواجه خواهد کرد. بدین ترتیب، نوشتار پیش رو به زمینهها و تکنیکهایی میپردازد که رضاشاه برای خلع و حتی تخریب قاجارها به کار بست.
حمایت انگلیسیها
تا قبل از ورود آمریکا به ایران، انگلستان و روسیه دو کشور تأثیرگذار در تحولات سیاسی ایران بهحساب میآمدند. در این میان، انگلیس در واپسین روزهای خلع قاجار به دلیل انقلاب 1917 روسیه، دارای قدرت زیادی در ایران شد و در شمارش معکوس برای زوال قدرت قاجارها نقش مهمی ایفا کرد. دولت انگلیس در کودتای 1299 به دلایلی چون تصویب نشدن قرارداد 1919 در مجلس و حفظ منافع خود در هندوستان نقش مهمی داشت. حتی محمدجواد شیخالاسلامی در کتاب «سیمای احمدشاه قاجار» معتقد است که با بررسی وصیتنامه یک مأمور اطلاعات انگلستان وابسته به دستگاه دولتی هند به نام اردشیر جی. ریپورتر در ایران این واقعیت مهم مطرح میشود که رضاشاه ارتباط عمیقی با مقامات نظامی و سیاسی انگلستان داشته است و ارتباط سیاسی از طریق همین شخص یعنی اردشیر ریپورتر اعمال میشده و سرنخ روابط نظامی، حتی پیش از آنکه ژنرال آیرونساید به ایران بیاید، در دست ژنرال دیکسن، رئیس هیئت مستشاران نظامی بریتانیا در ایران بوده است.
این ارتباطات با وضعیت آن زمان ایران نیز همخوانی داشت. به گونهای که اردشیر ریپورتر (نماینده مخصوص نایبالسلطنه هند در ایران) و مستر نورمن (نماینده رسمی وزارت خارجه بریتانیا در تهران) هر دو در راه تحقق بخشیدن به هدفی واحد یعنی احراز تسلط کامل بر شئون سیاسی و نظامی و اقتصادی و پر کردن حفرهای که درنتیجه فروپاشی نظام سلطنتی روسیه در شمال ایران ایجاد شده بود، تلاش میکردند. مهرههایی که در این بازیِ قدرت به کار گرفته شدند، افرادی چون سید ضیاءالدین طباطبایی به عنوان عامل سیاسی و رضاخان سوادکوهی به عنوان عامل نظامی بودند.1
بحران امنیت و سیطره بر قشون
در پایان جنگ جهانی اول، ایران کشوری بود در تصرف نیروهای بیگانه، آشوبزده و با مردمی گرفتار فقر و قحطی و گرسنگی که وضع اقتصادی فلاکت باری را نیز به دوش میکشیدند. بازرگانی خارجی به دلیل جنگ و هرجومرج داخلی و عملیات نظامی داخلی صدمه دیده بود. احمدشاه در نخستین سالهای جنگ تاجگذاری کرده بود. در دوره پرآشوب جنگ، دولت مرکزی رو به ضعف نهاده بود و نیروهای مرکزگریز بیش از گذشته قدرت گرفته بودند. سران ایلات، مالکان بزرگ و افراد بانفوذ محلی به درجات مختلف خودمختار شده بودند. در مناطق مختلف کشور راهزنان مسلح تاختوتاز میکردند به گونهای که کاشان و پیرامون آن در اختیار نایب حسین کاشی و دسته مسلح او بود. در گیلان پس از چند ماه از آغاز جنگ، جنبش جنگل پدید آمده بود.2 این مشکلات زمینه را برای کودتای 1299 آماده کرد و پس از این کودتا رضاخان وزارت جنگ را در انحصار خویش قرار داد. حتی هنگامی که در آبان 1302 به ریاست وزرایی رسید، مقام وزارت جنگ را حفظ کرد. با رضاخان نظامیان نقش ویژهای در جامعه ایفا کردند و هدف قشون جدید حفظ اقتدار و گسترش نفوذ دولت مرکزی بود.
پس از سومین سفر احمدشاه به اروپا ناگهان نغمه شکایت از شاه و دربارش زمینه مقالات عدهای از جریانات را فراهم نمود و بهصورت کاملاً یکجانبه به مردم چنین فهماندند که مقصود احمدشاه از مسافرت به اروپا جز عیاشی و خوشگذرانی نبوده است.
این قشون در پاییز 1300 عملیات نظامی گستردهای را در گیلان و مازندران آغاز کرد. جمهوری گیلان را از میان برداشت و نفوذ دولت مرکزی را در این مناطق برقرار کرد. آنها با چکمه و شلاق حکومت میراندند و گسترش اقتدار قشون در کشور به معنی افزایش قدرت و نفوذ رضاخان بود. رابطهای عمیق میان قشون جدید و رضاخان پدید آمد و فرماندههان نظامی نیز موقعیت اجتماعی و سربلندی خود را در گرو قدرت گیری رضاخان میدانستند. او نیز برای دستیابی به مقام عالی اجرایی باید از پشتیبانی فرماندهان نظامی برخوردار میشد.3 بنابراین بحران امنیت از یکسو و استفاده رضاشاه از این موقعیت برای تجهیز قشون از سویی دیگر، زمینه را برای قدرتگیری فزاینده وی آماده میساخت.
ناکارآمدی احمدشاه
احمدشاه ویژگیهایی داشت که به خلع او کمک میکرد. او که پس از پدرش در سن دوازدهسالگی بر تخت پادشاهی نشسته بود، شخصیتی تسلیمپذیر و بیمزده یافته بود. در برابر مشکلات جا خالی میکرد و در نهان شخصیت وی مبارزه و ستیز نهفته نشده بود. هر چند میکوشید قانونمدار و پایبند نظام مشروطه باشد، پولپرست بود و این خصیصه در مواردی او را به بیقانونی کشاند. همچنین در برابر کارهای رئیسالوزرایی چون وثوقالدوله ساکت ماند. همچنین شاهی که گفته بود «کلم فروشی در سوئیس را بر پادشاهی ترجیح میدهد»، مردم را از سلسله قاجار ناامید کرده بود. از طرفی رضاخان بهخوبی دریافته بود که نباید احساسات سنتی و مذهبی مردم را در ابتدای راه برانگیزد و بیکفایتی آخرین شاه قاجار که قدم زدن در شانزه لیزه را بیش از حکومتداری دوست داشت نیز مزید بر علت شده بود تا صحنه آرامآرام آماده تحول نهایی شود.4
سرکوب کلامی مخالفین
قدرت کلمات و زبان بهگونهای است که حتی بسیاری از اندیشمندان و نظریهپردازان معتقد بر آن هستند که زبان و کلمات خود میتواند بر سازنده بسیاری از پدیدهای اجتماعی باشد. یکی از تکنیکهایی که اطرافیان رضاشاه برای خلع قاجار از آن بهره میبردند، سرکوب کلامی مخالفین بود. ناکارآمدی احمدشاه و به تنگ آمدن مردم عملاً ابزاری را در اختیار رضاشاه و اطرافیان وی قرار داده بود که کمتر کسی میتوانست در مقابل سرکوب کلامی آنها ایستادگی کند.
علیاکبر داور، از نزدیکترین افراد به رضاشاه این تکنیک را در هنگام رویارویی با بزرگترین مانع پیشروی رضاشاه برای دستیابی به سلطنت در مقام نماینده مجلس به کار برد. بدین ترتیب که در اصل 36 متمم قانون اساسی مشروطه آمده بود که سلطنت تنها در خاندان قاجار تداوم پیدا خواهد کرد و بنابراین برای به سلطنت رسیدن رضاشاه باید این قانون تغییر پیدا میکرد. بر این اساس هنگامی که مخالفت با این تغییر در مجلس بیان شد، داور با زیرکی، مخالفان این تغییر را خلع سلاح کرد. داور در دفاع از این تغییر به همکاری نکردن شاهان قاجار با مجلس و معضلاتی که برای کشور ایجاد کردند، اشاره میکند و میگوید: «در این صورت لازم نیست که ما بیاییم و برای دفاع از یک خانوادهای که بیلیاقتی آنها را تصدیق میکنیم وارد شویم و قضیه را به خونسردی تلقی کنیم».5 همچنین ذرهبین بر روی اعمال احمدشاه قرار دادهشده بود و کوچکترین قصور یا تقصیر از جانب وی را با تبلیغات سو پخش میکردند. به عنوان مثال پس از سومین سفر احمدشاه به اروپا ناگهان نغمه شکایت از شاه و دربارش زمینه مقالات عدهای از جریانات را فراهم نمود و بهصورت کاملاً یکجانبه به مردم چنین فهماندند که مقصود احمدشاه از مسافرت به اروپا جز عیاشی و خوشگذرانی نبوده است و با این کیفیت لیاقت سلطنت ایران را ندارد.6
نزدیک شدن به روحانیت
یکی از مهمترین تکنیکهای رضاشاه برای دستیابی به سلطنت و خلع قاجارها، نزدیک شدن به روحانیت در ابتدای فرآیند دستیابی به سلطنت بود. مثال بارز این روش در چالش جمهوریخواهی و سلطنت مشهود است. در زمان جنبش جمهوریخواهی، قم در حقیقت مرکز اجتماع مراجع بزرگ تشیع به حساب میآمد. بزرگترین و مشهورترین علمای آن روزگار در قم به سر میبردند که از آن میان سه تن بسیار مشهور بودند: نائینی، آقا جمال اصفهانی و شیخ عبدالکریم حائری. همچنین شهید مدرس و شیخ محمد خالصیزاده نیز از دیگر مخالفان این جنبش بودند.
هنگامی که رضاشاه جمهوریخواهی را مطرح کرد، علمای قم با این پدیده به مخالفت برخاستند و دلیل این مخالفت هم بی اعتمادی به رضاشاه بود. به گونهای که آنها جمهوریخواهی رضاشاه را پدیدهای میدیدند که وی از طریق آن خواهان دستیابی به قدرت مطلقهای بود که مشروطیت را تهدید میکرد؛ بنابراین موضع ستیزهجویانه علما با جمهوریخواهی رضاشاه ادامه داشت و این رضاشاه بود که با هوشیاری و به قصد کسب سلطنت، هنگامی که جنبش جمهوریخواهی را شکست خورده دید، با صدور اعلامیهای بیان کرد که به دلیل مخالفتِ علمای قم، از جمهوری دست میکشد.7 بنابراین صدور اعلامیه رضاشاه بهطور تلویحی مهری بود بر موقعیت سنجی وی که این عمل را برای تثبیت موقعیت خود و رسیدن به سلطنت انجام داد. وی تا دستیابی به سلطنت به تلاشهای خود برای ایجاد خاطر جمعی در روحانیت از بابت نیات خیر اسلامیاش وسعت داد و به تماسهای خود با رهبران مذهبی مهم افزود.
نتیجهگیری
در ایرانِ قبل از سلطنت رضاشاه، راه قانونی برای صعود وی به مقام سلطنت وجود نداشت. او با کودتای نظامی فرآیندی را آغاز کرد که باید گامبهگام تا دستیابی به مقام سلطنت پیش میرفت. بدین ترتیب، وی از تکنیکهایی مانند تحت سیطره قرار دادن قشون، نزدیک شدن به روحانیت به عنوان قشری که یک پایگاه اجتماعی عظیم داشت و سرکوب کلامی مخالفین استفاده کرد که در نهایت این تکنیکها او را به تخت شاهی رساند.
رضاخان سردار سپه سوار بر اتومبیل در مقابل عمارت چهل ستون اصفهان، درا یام استقبال از احمدشاه قاجار به هنگام بازگشت از سفر اروپا
شماره آرشیو: 124063-۲۷۵م
پی نوشت:
1.محمدجواد شیخالاسلامی، سیمای احمدشاه قاجار، تهران، نشر ماهی، 1392، صص 614- 615.
2.سهراب یزدانی، کودتاهای ایران، تهران، نشر ماهی، 1396، ص 187- 189.
3.همان، صص 258- 259.
4.احمد بنیجمال، آشوب، مطالعهای در زندگی و شخصیت دکتر محمد مصدق، تهران، نشر نی، 1395، چاپ پنجم، ص 210.
5.حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران، جلد سوم، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ چهارم، 1374، ص 497.
6.حسین مکی، مختصری از زندگانی سیاسی سلطان احمدشاه قاجار: به ضمیمه چند پرده از زندگانی داخلی و خصوصی او، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم، 1370، صص 218- 219.
7.داریوش رحمانیان، چالش جمهوری و سلطنت در ایران، تهران، نشر مرکز، 1379، صص 183- 186.